به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اسفند 93 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-11-07
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    178
    سطح
    3
    Points: 178, Level: 3
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 10 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    در آستانه ازدواج به خاطر اینکه پدر و مادرم جدا شده اند دچار مشکل شده ام

    خیلی افسرده شدم تازگیا
    بنظرتون مرد واقعی هست؟
    مردی که دوست داشته باشه؟هیچوقت تنهات نزاره/خیانت نکنه/بهت اعتماد داشته باشه
    خسته شدم از زندگی
    هرکیم میاد خاستگاریم میترسم قبولش کنم
    میترسم اونم مثل بابام بره
    ینی واقعا برای من مردی پیدا میشه که هی نگه چرا پدرمادرت جدا شدن؟
    ینی مردی پیدا میشه که خوبیامو...وفامو...صداقتمو...ت اشمو برای یه زندگیه خوب ...ببینه و هی نگه تو بچه طلاقی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟
    خیلی خستم
    اصلا کاش من مرد بودم.اونوقت میدونستم چطور قدر یه زن خوب و پاک رو بدونم
    الان مردا همش منو به چشم بچه طلاق میبینن.اما خوبیامو نمیبینن.اینکه خوش اخلاقم...اینکه پاکم...باحجابم...
    چراااااااااااا چرا جامعه ما انقد ظاهر بینن
    چرا همه طمع پول و موقعیت دارن
    مدتی یه خاستگار داشتم توی دانشگاه...اولین کسی بود که عشقش رو باور کرده بودم...اما نمیخاستم دوستی کنم
    اونم قصدش خیر بود
    خواهرش رو آورد دیدنم.خانوادش بخاطر شرایط خانوادگیم خیلی مخالف بودن
    و گفتن ما نمیایم جلو
    اما خودش گفت درس بخونیم هروقت ارشد قبول شدیم و کار پیدا کردم میام جلو...اونوقت دیگه راضی میشن خانوادم
    حالا چند ماهی بود که ندیده بودمش.اما چون فک میکردم پای منه و منم پای اون واقعا بعنوان شوهرم داشتم باورش میکردم
    تا اینکه هفته پیش بهم زنگ زد و گفت که یه دختره که پولداره بهش پیشنهاد داده و دیگه منو مناسب خودش نمیبینه
    بهم گفت چون تو نه خانواده داری نه پول دیگه نمیخامت
    خیلی دلم شکسته...خیلیم بهم برخورده
    تازه داشتم به این میرسیدم که همه مردام بد نیستن....
    ولی حالا...
    از قبل از اومدن این آقام بدتره حالم
    اعتماد به نفسم صفر شده
    آخه من چطور میتونم از این ببعد به کسی اعتماد کنم
    خیلی تنهام
    قبلنم تنها بودم ولی حداقل فک میکردم که یه مرد واقعا دوسم داره و بخاطر زندگی با اون تلاش میکردم که براش بهترین زن بشم...
    اما حالا چی...
    دلمم نمیخاد با کسی دوست بشم
    از رفاقت بیزارم
    ویرایش توسط nargesj86 : چهارشنبه 08 بهمن 93 در ساعت 10:20

  2. 3 کاربر از پست مفید nargesj86 تشکرکرده اند .

    Amir_23 (چهارشنبه 08 بهمن 93), میشل (پنجشنبه 09 بهمن 93), اثر راشومون (پنجشنبه 09 بهمن 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nargesj86 نمایش پست ها
    خیلی افسرده شدم تازگیا
    بنظرتون مرد واقعی هست؟
    مردی که دوست داشته باشه؟هیچوقت تنهات نزاره/خیانت نکنه/بهت اعتماد داشته باشه
    خسته شدم از زندگی
    هرکیم میاد خاستگاریم میترسم قبولش کنم
    میترسم اونم مثل بابام بره
    ینی واقعا برای من مردی پیدا میشه که هی نگه چرا پدرمادرت جدا شدن؟
    ینی مردی پیدا میشه که خوبیامو...وفامو...صداقتمو...ت اشمو برای یه زندگیه خوب ...ببینه و هی نگه تو بچه طلاقی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟
    خیلی خستم
    اصلا کاش من مرد بودم.اونوقت میدونستم چطور قدر یه زن خوب و پاک رو بدونم
    الان مردا همش منو به چشم بچه طلاق میبینن.اما خوبیامو نمیبینن.اینکه خوش اخلاقم...اینکه پاکم...باحجابم...
    چراااااااااااا چرا جامعه ما انقد ظاهر بینن
    چرا همه طمع پول و موقعیت دارن

    سلام نرگس جان.

    بنظر من شما فرض را براین بزار که اصلا "مرد واقعی!!" وجود خارجی نداره!! حالا با این وضعیت تو می خواهی چیکار کنی؟ افسرده بشی؟ یعنی شما خوشبختیت یا بدبختیت به این گره خورده که مرد واقعی هست یا نه؟!!!

    ان شالله یه مرد بقول خودت واقعی نصیبت شه . دیگه خوشبختی؟ چیز دیگه ای نیاز نداری؟


    نازنین من هر ادمی خودش انتخاب میکنه که چطور باشه. اولین کسی هم که سود یا ضرر می بره از این انتخاب خودش هست

    من درک میکنم که چقدر فرایند طلاق سخته اما متاسفانه چیزی که هست الان رشدش زیادتر از قبله. متاسافنه متاسفانه خیلیها رو میبینی جدا شدند. منظورم اینکه خیلیها مشکل شما را دارند. حالا شما که یک بحران را رد کردید باز دارید با این افکار خودتان را آزار می دهید؟ آزار در پی آزار!!

    در ضمن شما فکر میکنی هیچ پسری فرزند طلاق نیست!!

    الان فرایند ازدواج متاسفانه خ تحت تاثیر ملاکهای ظاهری هست! خب هست !!
    مردها هم مثل خانومهان دیگه اونهام ادمند اشتباه می کنند

    معمولا دسته وسیعی از این ادمهایی که به این ملاکها توجه دارند خودشان انسانهای ظاهربینی هستند! تو خودت این ادما رو دوست داری؟

    نیاز به این همه منفی نگری نیست مرد خوب هست همونطور که زن خوب هم هست. برو به خودت برس و به زندگیت.

    می دونی چرا انقدر نگران تفکر جامعه ای. چون خودت خ فرزند طلاق بودن را امتیاز منفی می دونی!!! در حالیکه متاسفانه این پدیده طلاق خ گریبانگیر جامعه ما شده و خیلیها هم مشکل شما رو دارند.

    خ مراقب خودت باش. ته این افکاری که داری به افسردگی میرسه و ته تهش از ترس تنهایی شما رو گرفتار مردهایی میکنه که ممکنه همراه خوبی واست نباشن و تنهاییت رو بیشتر کن

    پشو دختر خوب. پاشو تو قبل از اینکه همسر کسی باشی انسانی. و بحکم انسان بودنت باید زندگی کین و خودت رو خوشبخت کنی. ماهیت شما در همسر کسی بودن نیست در انسان بودن شماست. وقتی خودت انقدر این قضیه واست پر رنگه از جامعه نباید انتظار داشته باشی.

    بقول شکسپیر که این حرفشو باید از ملزومات جهازیه خانومای ما بکنن

    در عجبم از زنان که از خدای به این بزرگی یک شوهر می خواهند و از شوهر به این کوچکی تمام دنیا را!!


    مردها هم مثل خانمها مشکلات دارندو عیوبی دارند. همون طور که خ از ماخانومها از حل مشکلاتمون می مونیم اونها هم.

    در این دنیا هیچ جیزی بدون عیب نیست. خودو با کمالگرایی اذیت نکن

    در ضمن عنوان تاپیکتهم گویا نیست دخمل نازنین

    پ.ن : میدونم الان میگی من خ انتظار ندارم . اما من فقط خاستم تلنگری بزنم که دردهات به خاطر دور شدن از خودت هست نه جامعه

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  4. 4 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    Amir_23 (چهارشنبه 08 بهمن 93), واحد (چهارشنبه 08 بهمن 93), میشل (پنجشنبه 09 بهمن 93), اقای نجار (چهارشنبه 08 بهمن 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اسفند 93 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-11-07
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    178
    سطح
    3
    Points: 178, Level: 3
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 10 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قبلنا خیلی قوی بودم
    الان دو هفته ای هست که اینجور شدم
    نمیدونم چیکار کنم
    دنیا برام تار شده
    اون آقا خیلی تحقیرم کرد
    منم همش ازش به خدا شکایت میکنم
    دعام کنید ازین حال نجات پیدا کنم....
    چطوری عنوان پست رو عوض کنم؟نشد
    ویرایش توسط nargesj86 : چهارشنبه 08 بهمن 93 در ساعت 11:17

  6. 2 کاربر از پست مفید nargesj86 تشکرکرده اند .

    واحد (چهارشنبه 08 بهمن 93), میشل (پنجشنبه 09 بهمن 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    الان پست ویرایش شدتو خوندم.

    برو خداروشکر کن گلم. اجازه نده قلبتو ادمهای حقیر به لرزه بندازن. اتفاقا تو الان باید سپاسگزار خدا باشی چون اگر پیوندی بینتون رخ داده بود هر روز باید سرزنش چیزی رو می شنیدی که تقصیری نداشتی. شاید از دست دادن این اقا الان واست خ سخت باشه اما بدون عزیزم بدست اوردنش سخت تر بود. اون وقت قضیه چند سال تحمل بود. من جای شما باشم یه کادو واسش می خرم ازش تشکر میکنم که رفته !!( باور کن)

    ( واسه اون دختر پولدار هم که قراره همسرش بشه دعا کن خوشبخت باشن !!!!)

    امممما
    خودت هم اشتباهاتی داشتی

    میگی چند ماهی ندیده بودیش اما بعنوان شوهر واقعی باورش داشتی!!! دیگه انقدر سریع به باور نرس. ملت همسر دارند هنوز مطمین نیستن قلب همسرشان هم متعلق به خودشان هست !!!

    بعدش خانوادش حاضر نشدند بیان جلو شماهم شرط را اجازه خانواده اش می گداشتی. مخالف بودن خانواده تبعات بدی داره انرژی زیادی میگیره از ادم


    دیگه نبینم به خاطر این نعمت خداوندی( رفتن این اقا) ناراحت باشی


    این همه مرد مجرد وقتی غصه بخور که نسل اقایون در حال انقراض باشه نگران نباش


    از مثلث پایین گزارش بده عنوان را عوض کنن خودت می توانی یک عنوان مناسب گزارش کنی

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  8. 5 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    Amir_23 (چهارشنبه 08 بهمن 93), واحد (شنبه 11 بهمن 93), میشل (پنجشنبه 09 بهمن 93), اقای نجار (چهارشنبه 08 بهمن 93), رزا (پنجشنبه 09 بهمن 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اسفند 93 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-11-07
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    178
    سطح
    3
    Points: 178, Level: 3
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 10 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اصلا حتی اینجام کسی منو تحویل نمیگیره

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    نرگس جان اگر دوستان جواب شما رو نمیدن علتش این هست که عنوان تاپیکتون اصلاگویای مشکلت نیست عزیز...
    مثلث پایین گوشه سمت راست رو بزن و تو گزارش خلاف یک اسم مناسب انتخاب کن تا جایگزین اسم فعلی بشه...
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام نرگس.
    پستت با لبخند خوندم.من تجارب بد نمی خوم خیلی زیاد داشتم اما داشتم پس خیلی پوست کلفتم که نه تنها اعتماد به نفسم کم نشده تازه روحیم خیلی خوبه و به مرور که پخته میشم کیس های بهتر برام میان.ادم های درست تر.
    من فکر میکنم کیس هایی که میان طرفمون در ارتباط مستقیم با اعتماد به نفسمون.دست خودمون که به طرف اجازه بدیم یا اجازه ندیم چطور باهامون تا کنه.
    تو توی ذهنت بچه طلاق بودت هایلایت که دیگران هم بهش توجه مبکنند،خودت ضعیف میبینی که ضعیف دیده میشی و....ببین شعار نمیدما تجربه خود خود خودمه.پرطرفدارترین دختر دانشگاه ما پدرش خودکشی کرده بود کل شهر هم می دونستن همه هم با دسته گل و جعبه شیرینی دنبالش بودن از بس که اعتماد به نفس داشت حالت صورت اطمینان و قدرت نشون میداد.
    توام این طور باش

  12. 2 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    واحد (شنبه 11 بهمن 93), آنیتا123 (شنبه 11 بهمن 93)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 17:17]
    تاریخ عضویت
    1393-10-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,348
    سطح
    29
    Points: 2,348, Level: 29
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 156 در 69 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام
    خیلی ناراحت شدم ، امیدوارم زودتر از این حال بیای بیرون
    ببین اصولا پدر برای یک دختر اولین مرد زندگیه ، رفتار همه مردا مثل هم نیست ، دلیل نمیشه که پدرت شما رو ول کرده حالا دیگه کسی نباشه که واقعا دوست داشته باشه و پیشت بمونه
    به نظر من تو مشکلی نداشتی ، اون پسر باید ناراحت باشه از چنین رفتار زشتی که داشته ، فقط اشتباهت این بوده که قبل از یه رابطه جدی احساستو درگیر کردی
    به هر حال متاسفم که همچین حالی داری الان ، امیدوارم که زودتر خوب بشی
    اینم بدون که خیلی خانواده ها هستند که پدر و مادراشون با هم با کلی مشکلی که دارند زندگی میکنند به خاطر بچه هاشون و آسیبی که اون بچه ها دیدن تو یه همچین زندگی ای خیلی بیشتر از بچه هایی هست که به هر دلیلی پدرو مادرشون از هم جدا شدن
    جامعه رو ملاک خودت قرار نده لطفا ، جامعه ما یه جامعه خسته ی خشونت زدست . {تو قصه خودتو بکش نقاش ، بزار هر کی هر چی که هست تو خودت باش}
    امیدوار باش ، منم خیلی تنهام ولی خدارو دارم و خدا بهم امید میده ، خدا بزرگه خدا بخشندست شرایط همیشه یه جور نمیمونه ، دنیا بالا پایین زیاده داره ، همه چی عوض میشه
    در آخر هم به فکر رشد خودت باش درسته که تو زندگی آدم از یه جاهایی واقعا نیاز به رابطه عاطفی داره و تنهایی سخته براش ، ولی ازدواج و رابطه اینا هیچ کدوم نباید هدف زندگی باشه اینا همه به رشد آدم تو زندگی کمک میکنه
    میدونم که واقعا سخته که تنهایی تنهاییو تحمل کرد ولی بدون که ارزش واقعی بوسه رو کسی میدونه که تنها مونده باشه
    موفق و پیروز باشی

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم محترم.اول از همه واقعا نمیتونم همدردی و حس کنم یک دختر چه بحران هایی رو در نبود پدر باید رد کرده باشه.از خدا میخوام کسی در شرایط شما قرار نگیره.و اگه کسی هم مثل شما گرفت سر بلند و قوی بیرون بیاد..درست مثل ذغال یا زغالی که در اثر شدید ترین فشار ها الماس میشه... و بدرخشید ...

    و اما راجب اون اقا بگم ایشون دیگه ارزش فکر کردن نداره... حتی اگه پشیمون بشه...اولا مطمئن باشید ایشون چوب ندانم کاریشو خواهد خورد...شک نکنید... البته می پذیرم که ایشون خودش یا خانوادش کمی انتظار جنین چیزی رو نداشتند.. ولی اون فرد باید قبل انتخاب شما و قبل علنی کردن یه تحقیق کوچیکی راجب شما می کرد و وقتی موتوجه این موضوع میشد اگه میدید نمی پذیره چه خودش چه خانوادش به زخم شما نمک نمی پاشید... ایشون یه اشتباه بزرگتر مرتکب شده که ناراحت کننده تر از اشتباه اول هستش وا ون این هست یه مدت بازم شما رو امیدوار نگه داشته...ولی این که این قدر بد به شما گفته نمی خوامت مطمئن باشید خدا صدای دل های شکسته رو خوب میشنوه..به قول معروف این ساز شکستش بهتره..خود من هر بار دلم شکسته بهتر دعامو خدا مستجاب کرده...اون اقا شخصیت اصلی خوشدو نشون داد و مطمئن باشید چنین فرد ضعیفی برای دختری قوی مثل شما که با شرایط سخت بزرگ شده حتما مناسب نبوده...

    واقعا اگه این قدر بد به شما نگفته بود یه درصد به ایشون شاید حق میدادم..ولی خیلی بد گفته روی هر حسابی... ببنید بنده خودم یک خانمی رو برای ازدواج مناسب میدیدم از نظر ظاهری و جند بار هم صحبت شدن با ایشون واقعا مناسب میدونستم ایشون رو برای ازدواج..ولی بازم اصلا بهشون هیچی نگفتم و هیچکی نفهمید..جز خانوادم..ادرس ایشون رو گیر اوردم و روزی رفتم محله ی ایشون... واقعا در محل بدی زندگی می کردند.. اول از همه واقعا دلم شکست خیلی...اصلا انتظار نداشتم اون دختری که من دیدم توی اون محیط بزرگ شده باشه... فکر کنم نزدیک ترین مدرسه به خونشون خیلی دور بود !! موندم چطوری خودشو به این سطح از رشته و دانشگاه رسونده و توی دلم بهش تبریک گفتم و افرین..ولی تا چند روز شوکه بودم ..میدونستم خونوادم قبول می کنند..ولی موندم ایا دل خودم راضی میشه یا نه ؟! یه روز مادرمو بردم محلشون نظرشو پرسیدم..شکر خدا پذیرفت..پدرمم همین طور... بعدش بنا به دلایلی چون ایشون هم درس داشت بی خیال موضوع شدم..اخرین بار شاید حدود چند ماه پیش ایشونو دیدم...شاید خدا خواست و بعد عید رفتیم خواستگاری اگه ازدواج نکرده بود..شایدم شرایطم مهیا نشد و بی خیال ایشون شدم.. ولی واقعا دختر خوبی به نظرم هستند...ایشون هم توی سختی بزرگ شدند... البته کسی که توی سختی بزرگ میشه قطعا یه خوبی هایی داره ولی نمیشه بعضی چیزا رو ندید..درست همون طور که وقتی کسی که در ناز بزرگ میشه اونم واقعا نمیشه یه سری چیزا رو ندید...

    به هر حال خواستم با گفتن این خاطره کمی باهاتون همدردی کرده باشم...من به ایشون از علاقم هیچ گاه چیزی نگفتم.. ولی اگه پدر و مادرم مخالفت می کردند دیگه باید همیشه ایشونو فراموش می کردم... الانم برام سواله ایا میتونم ایشون که در سختی بزرگ شده رو کمی باعث رفاهش بشم... شایدم ایشون چون سختی کشیده اصلا حاظر نشه با فردی مثل ازدواج کنه و شاید بخواد دوباره از اول زندگی سختی بکشه و ترجیح بده مجرد بمونه..به هر حال اینو میشه با صحبت کردن ازش فهمید...


    به نظرم شما همین طور که خوب و پاک و سالم زندکی کردید ...برای امثال بنده و هر کی که قدر شما رو نمیدونه هیچ گاه از مسیر درستی که به خاطر خدا قدم گذاشتید دست نکشید...شما پیش خدا خیلی قیمتی هستید..کاش ادم پیش خدا با ارزش باشه... جدی میگم نه که بخوام برای تسلی شما بگم... مطئن باشید خدا این سختی های شما رو میبینه...حتی اگه در این دنیا اجرشو نده هر چند من میگم میده... به نظرم شما به حرکت رو به پیشرفت خودتون ادامه بدید...اگه سر خورده بشید مطمئن باشید خودتون هم از خودتون متنفر میشید چی برسه به بقیه...و نمیشه انتظار داشت یه پسر از غیب شیفته ی خوبی های شما باشه...شما خوب باشید وسالم زندگی کنید...مطمئن باشید کسی که نیتش خیر هست و ازدواج به شما پیشنهاد خواهد داد... شاید بهتر باشه این بار اگه خوساتگار جدید داشتید بعد فقط یکی دو بار هم صحبحتی (نه بار اول ..و نه خیلی دیر...)به ایشون بگید که پدرتون از مادرتون جدا شدند و دیدید ایشون این قضیه براش قابل هضم نیست زیاد ناراحت نشید (به هر حال یکم که قطعا ناراحت میشید ) . اگه هم قابل هضم بود چه بهتر...

    ضمنا شما و هر چیزی.... تا وقتی با ارزش هستش که دست نخوره و فتح نشده بمونه... یه قله هم تا وقتی میگن قله ی فلان که دست کسی بهش نرسیده... و اسمش مطرح میشه..وقتی هر کی از راه رسید روش پا گذاشت دیگه هیچکی نگاهش هم نمیکنه... هیچ وقت به رفاقت فکر نکنید که خماری بعد نشئگی یا هرچی واقعا همون یه ذره خوشی رو هم تا ابد زهرتون میکنه...شما وقتی می
    ویرایش توسط فدایی یار : پنجشنبه 09 بهمن 93 در ساعت 22:15

  15. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    nargesj86 (شنبه 11 بهمن 93)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اسفند 93 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-11-07
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    178
    سطح
    3
    Points: 178, Level: 3
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 10 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    رفتم مشاوره
    حرفاش خیلی قشنگ بود و بهم روحیه داد
    خیلی از چیزایی که تاحالا نمیدیدم بهم نشون داد
    از شمام ممنونم
    بنظرم این سایت همدردی بعد از خدا بهترین آرامش رو بهم داد
    چون هم راهنمایی گرفتم
    هم دلگرمی
    و هم اینکه آدم میبینه که بعضیا که مشکلاتشون بیشتره از من شادتر و صبورترن
    بهرحال بازم خدا رو شکر...
    امیدورام یه روزی برسه که دیگه هیچ پدرمادری از هم جدا نشن
    ...
    حالم خوبه
    حس خوبی دارم
    خنده بهم برگشته
    بنظرم هروقت دچار مشکل شدید برید با یه مشاور حرف بزنید
    ممکنه همون حرفارو دیگران هم بهتون زده باشن اما شنیدنش از زبان مشاور بیشتر تاثیر داره
    ازتون ممنونم.از مسئولین سایت مخصوصا
    وقتایی که دلم میخاست با کسی حرف بزنم
    میمومدم اینجا...
    عالی بود
    مرسییییییییییییییییی
    ویرایش توسط nargesj86 : شنبه 11 بهمن 93 در ساعت 11:13

  17. 5 کاربر از پست مفید nargesj86 تشکرکرده اند .

    stu (شنبه 11 بهمن 93), فدایی یار (شنبه 11 بهمن 93), واحد (شنبه 11 بهمن 93), آنیتا123 (شنبه 11 بهمن 93), اقای نجار (شنبه 11 بهمن 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. داستان غم زندگیه من
    توسط پدربزرگ در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 11:05
  3. داستان زندگی کارافرین برتر کشور..احد عظیم زاده
    توسط بهار.زندگی در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 14:49
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.