سلام
- - - Updated - - -
من یه پسر 27 ساله هستم . هم پدرم هم مادرم تو یه خونواده شدیدا سنتی و مذهبی بزرگ شدن همین باعث شده تفکرات خیلی خیلی خیلی مذهبی داشته باشن( به نظر من یه چیز از مذهب هم جلوترن!) من بچه اول خونواده هستم و از بچگی خونوادم علاقه داشتن که من یه روحانی مذهبی بشم .15 سالم که بود بر اساس همین تفکر و علاقه از یکی از شهرستان های جنوبی ایران به قم مهاجرت کردیم و منو مجبور کردن به حوزه علمیه برم . این اجبار همزمان شده بود با جدایی از دوستانم و فامیل به خاطر مهاجرت . از اون زمان تا الان بارها با خونوادم به خاطر این موضوع جر و بحث داشتیم و هیچوقت نپذیرفتن که باید به من انتخاب بدن برای مسیر زندگی ایندم ، برای نحوه لباس پوشیدنم ، تیپم و ..... من در کنار این مشکل ، یه مشکل بزرگ هم تو این مدت خیلی عذابم داده . مشکل گرایش به همجنس . به خاطر عقائدی که دارم هیچوقت با همجنسم رابطه نداشتم ولی این حسی که درون من هست خیلی عذابم میده . این هشت مواجهه با این دوتا کشمکش یکی کشمکش درونی در مورد همجنسگراییم و یکی هم کشمکش بیرونی با خونوادم ، فشار خیلی شدید روحی بهم وارد کرد . از چند سال پیش دچار مشکلات شدید روحی شدم که روی جسمم هم تاثیر گذاشته . حدود 3 سال پیش به خاطرات اختلال خواب ، سردرد و سرگیجه شدید ، افت شدید فشار بعد یه کار ساده مثلا چند متر دویدن .... رفتم دکتر . بعد از ازمایش دکتر گفت مشکل جسمی نداری فقط ربان قلبت بالاست که اونم واسه استرسه و مشکلاتت بیشتر روحیه . گفت دکتری که دو کلاس درس خونده باشه تو چهرت نگاه کنه میفهمه افسردگی شدید داری . بهم توصیه کرد به یه روانپزشک مراجعه کنم . بدون اینکه خونوادم از این موضوع مطلع بشن به روانپزشک مراجعه کردم و تمام زندیگمو واسش تعریف کردم . خیلی اصرار داشت با پدرم صحبت کنه و جلسه بعد با پدرم برم . من که میدونستم اگه پدرم چیزی در مورد گرایش من به همجنس بدونه معلوم نیست چی پیش بیاد واسم ، از اینکه جلسه بعدی برم منصرف شدم . از این قضیه یه مدت گذشت تا پارسال که باز به خاطر اوضاع بد روحی و جسمی که داشتم به یه روانپزشک دیگه مراجعه کردم بهم گفت که ازادی حق توئه ولی برای به دست اوردنش مجبوری هزینشو بپردازی . ازم خواست با والدینم برم و با اونها صحبت کنه ولی قول داد در مورد همجنسگرایی من چیزی بهشون نگه . جلسه بعد با پدر و مادرم رفتم من شروع کردم صحبت کردن ، گفتم که دوست ندارم یه اخوند بشم ، دوست ندارم ریش بذارم ، میخوام اختیار تیپ و پوششم دست خودم باشه و... پدرم اجازه نداد حرفم تموم شه و سرم داد زد که من سعادت اون دنیاتو میخوام و تو نفهمی که نمیفهمی اینارو .... دکتر مشاور اروم کرد جلسرو . بعد از پدر و مادرم خواست از اتاق برن بیرون تنها با من صحبت کنه . بهم گفت انعطاف پذیری خونوادم تقریبا صفر هست و ازم خواست مواردی رو که ممکنه کوتاه بیام . بعد به مادرم یه دکتر روانپزشک معرفی کرد که منو اونجا ببرن و تحت درمان با دارو قرار بگیرم به خاطر افسردگی شدیدم . چند روز بعد به دکتر روانپزشک رفتم تمام اوضاع روحی و جسمیمو براش توضیح دادم که روز به روز هم شدید تر میشد . خوابم در 24 ساعت شده بود 5 ساعت که همش هم کابوس بود . وزنم خیلی کم شده بود . سر درد شدید ، سرگیجه شدید ، اظطراب و استرس شدید . لرزش شدید دست عدم تمرکز و خواب رفتن شدید دست و پام تو خواب که بیدار میشدم حس میکردم دستم یا پام مثلا فلج شدن .... رونپزشک 8 تا دارو برام نوشت که مصرف کنم 3 ماه و بعد دوباره مراجعه کنم ( ایمی پرامین، فلوکسامین ، الانزاپین و .....) این 3 ماه یکی از بدترین و ترسناکترین دوران زندگیم بود . هیچوقت نمیخوام یدم بیاد . بیشتر روز رو خواب بودم ولی خوابی که یه حالتی بین خواب و بیداری بود . نمیفهمیدم کی بیدارم کی خواب میبنیم ..... مثلا خونوادم میگفتن امروز بیدار شدی اینکارو کردی ، اصلا یادم نبود ، یا چیزایی تو خواب دیده بودم فکر میکردم واقعیته . ولی سه ماه رو تحمل کردم به این امید که بعدش از این اوضاع راحت شم . بعد از دوره سه ماه باز به دکتر مراجعه کردم گفت افسردگیت از دوره قبل شدید تر شده . جوری شدم که از استرس زیاد نمیتوستم مدت زیادی یه جای ثابت بشینم . دکتر یه نسخه جدید نوشت با داروهای قبلی و چندتا داروی قویتر . همون شب اول که داروهارو مصرف کردم اینقد حالم بد بود که منصرف شدم از ادامه مصرفش . الان شدم یه ادم خیلی داغون ، بدون هیچ امیدی ، وضع روحی و جسمی خیلی خراب ، با خونواده ای که هنوزم حق طبیعی منو نمیپذیرن . پدرم تو این قضایای بیماری من بارها گفته که قرار باشه قید جونتو میزنم ولی قید ایمانتو نمیزنم ( چیز یکه اسمشو میذارن بی دینی اینه که من از حوزه انصراف بدم ، اون تیپی که خودم دوست دارم باشم مثلا ریش نذارم یا ... این اسمش بیدینی هست از نظرشون )
عذر میخوام که طولانی شد . تا جایی شد مختصر نوشتم . خیلی چیزارو حذف کردم . کسی میتونه منو راهنمایی کنه که به جز خودکشی راه دیگه ای هم دارم؟ منی که هیچ امیدی واسم نمونده ، تو ایندم واقعا هیچ نقطه روشنی نمیبینم .
ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)