به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 95 [ 12:09]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,542
    سطح
    30
    Points: 2,542, Level: 30
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    32

    تشکرشده 68 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام Eram عزیز
    دستش پدرم راضی شدن،خانواده شوهرمم قبول.کردن نصف شه یه رو.بپردازن چون پدرم براشون سخته
    همش یاد روزهایی که بابا و مامانم من رو میبردن کلاس و سختی هایی که کشیدن میفتم یا با چه ذوقی من رو دانشگاه ثبت نام کردند،دلم آتیش میگیره،بدجور.
    اما نمیدونمم میتونم دو سال اینجا تحمل کنم؟؟؟؟؟؟ اگر الان بر نگردم دیگه هیچوقت نمیتونم برگردم،میگم پیش خودم اگر برگشتم چطور این همه زحمت پدر و.مادرم رو جبران کنم؟؟ چی کنم؟؟
    مغزم داره میترکه،این.دوتا امتحان رو خراب میکنم
    امروز امتحان دارم اما هیچی بلد نیستم
    خستم...کاش هیچوقت تو این دوراهی لعنتی نبودم

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سوگند عزیزم ما نمیدونیم رشته ات چیه ولی ببین ارزش اون رشته و دانشگاهی که الان توش هستی چقدره ؟ ایا اگه اومدی شهر خودتون همون رشته رو ادامه میدی ؟ میتونی واحدهایی که پاس کردی رو انتقال بدی یا از اول شروع میکنی ؟ کلا با گریه و زاری کاری از پیش نمیره معایب و محاسن هر دو راه رو بررسی کن و با همفکری همسرت یکیش رو انتخاب کن . اگر هم تصمیم گرفتی درست رو ادامه بدی میتونی اینقدرا هم سخت نیست . میتونید دوسال نامزد بمونید . یا تو شهر دانشگاهت دو سال ساکن بشید . موفق باشید

  3. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    Eram (شنبه 04 بهمن 93), sogand_20 (یکشنبه 05 بهمن 93), بارن (یکشنبه 05 بهمن 93)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اسفند 93 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1393-10-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    234
    سطح
    4
    Points: 234, Level: 4
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من اینکارو نکن
    مسافتت کمه میتونی هفته ای یک بار یا دوبار بری و بیای
    اگه بری مطمئن باش چند سال دیگه پشیمون میشی مدرک دانشگاه دولتی کم چیزی نیست تازه تویی که مسافتتم کمه
    میدونم سخته ولی تحمل کن .تازه تو میگی شوهرتم بهت چیزی نمیگه خیلیا هستن که شوهراشون بشون غر میزنن قدرشو بدون
    ولی سعی کن تا موقعیت پیش میاد زود بری شهرتون و سختی راهو تحمل کنی تا رابطتون سرد نشه.
    موفق باشی عزیزم

  5. 2 کاربر از پست مفید رویا بانو تشکرکرده اند .

    sogand_20 (یکشنبه 05 بهمن 93), بارن (یکشنبه 05 بهمن 93)

  6. #14
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سوگند جان،

    من تاپیکهای دیگه ات را هم دیدم.
    دلایلی که اینجا نوشتی

    اما من از اینجا،از شهرش،از استادهاش،دانشگاهش،دوریش،س ختیش،از همه چیزش بدم میاد
    خوندم
    احساس می کنم مشکلت با تغییر دانشگاه حل نشه


    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    sogand_20 (یکشنبه 05 بهمن 93), واحد (یکشنبه 05 بهمن 93)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 95 [ 12:09]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,542
    سطح
    30
    Points: 2,542, Level: 30
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    32

    تشکرشده 68 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستای عزیزم ممنون که کمکم میکنید و باعث دلگرمیم میشید،بینهایت ممنونم
    راستش من رشتم حسابداری هستش،یه پارتی هم دارم،که از ترم اول بهم میگفت بیا شهر خودمون آزاد بخون میارمت پیش خودم تا حسابی کار بلد بشی بعد میذارمت سر یه کار خوب،هنوزم سر حرفش هست.
    راستش میخوام راجعبه این مموضوع خیلی فکر کنم،چون تکلیفم با خودم معلوم نیست.
    حتی گاهی میگم بمونم اینجا و هفته ای یکبار برم خونمون اما میگم میتونم واقعا تحمل کنم؟؟؟؟ چون وابستگیم زیاده،نمی‌دونم میتونم تحمل کنم یا نه.این تصمیم خیلی برام مهمه چون اگر این فرصت رو از دست بدم دیگه. هیچوقت نمیتونم حرف از انصراف و این حرفا.رو بزنم.
    الانم برم خونمون حرفش وسط کشیده میشه و.مطمئنم برادرم که مخالفه کلی غر می‌زنه و من واقعا کشش بحث ندارم،دوست دارم تو.تنهایی خودم انقدر فکر کنم تا به نتیجه برسم گرچه الانشم انقدر فکر کردم که دیگه مغزم داغ کرده.
    راستش به ظاهر مسئله ساده ای هستش اما برای من واقعا مهمه چون فکر.میکنم یکی از تصمیم.گیری های مهم زندگیم هستش.
    ازتون میخوام دعا کنید تصمیمی که به صلاح هست رو بگیرم،خواهش میکنم.
    شیدای عزیزم منظور حرفت رو متوجه نشدم اگر بیشتر توضیح بدی ممنون میشم.
    دوستان.ممنون از راهنمایی هاتون

  9. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 17:17]
    تاریخ عضویت
    1393-10-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,348
    سطح
    29
    Points: 2,348, Level: 29
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 156 در 69 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام
    سرکار خانم من زمان دانشجویی همخونه ای داشتم که 17 ساعت تو راه بود تا برسه به دانشگاه .
    بعدا پشیمون میشی اگه انصراف بدی ، شک نکن
    تحمل کن ، بدون سختی کشیدن هیچی بدست نمیاد .
    تحمل کن و ادامه بده به راهت
    دانشگاه آزاد به هیچکس نه نمیگه ، به نظر من اشتباه که دولتی رو ول کنی . سخت نگیر فقط خوب درس بخون تند تند تموم کنی مدرک بگیری.
    موفق و پیروز

  10. کاربر روبرو از پست مفید stu تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 05 بهمن 93)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 95 [ 12:09]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,542
    سطح
    30
    Points: 2,542, Level: 30
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    32

    تشکرشده 68 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    Stu عزیزم ممنون بابت وقتی که گذاشتی.
    راستش دوستان با حرف های شما کم کم دارم قانع میشم که بمونم،چون هم دل پدر و مادرم بدست میاد هم پشیمونی توش نیست چون اگر برم آزاد باید دو ترم بیشتر از اینجا بخونم،یعنی یکسال بیشتر.میگم اینجا بمونم اما هر هفته برگردم،نه؟؟ نظرتون چیه؟
    هنوز جواب این سوال رو نتونستم بگیرم: که آیا من اینجا بمونم میتونم دوری رو تحمل کنم؟؟؟؟؟
    بخدا خودم رو لوس نمیکنم اما خیلی به دلگرمی هاتون نیاز دارم.تا الان خیلی آرومم کردی،از تک تکتون ممنونم.
    راستی یادم رفت بگم،اینکه من اینجا میتونم 7 ترمه تموم کنم چون چارت درسیمون 7 ترمه هستش.

  12. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 17:17]
    تاریخ عضویت
    1393-10-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,348
    سطح
    29
    Points: 2,348, Level: 29
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 156 در 69 پست

    Rep Power
    27
    Array
    خب ، خدارو شکر
    از الان به فکر قبولی ارشد تو شهر خودتون باشید .
    no pain = no gain

  13. کاربر روبرو از پست مفید stu تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 05 بهمن 93)

  14. #19
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سوگند جان،

    دلایلت برای رفتن یک سری دلایل احساسی هست. از همشون بدم می آد. از شهرشون، استاداش و ...
    اینها نمی تونه دلایل خوبی برای تغییر دانشگاه باشه.

    نمی شه یه شهر و همه استادها و همه دانشجوها و همه چیز با هم بد باشه که.
    حتما سوگند درگیر احساسات شده.

    1- با تغییر دانشگاه، برای تطبیق واحد حداقل یکی دو ترم عقب می مونی.
    2- با تغییر دانشگاه باید شهریه و هزینه مالی اضافی بدی.
    3- با تغییر دانشگاه مدرکی با اعتبار کمتر (احتمالا) می گیری.
    4- از همه مهم تر این که با تغییر دانشگاه همچنان سوگند عجول و احساساتی هستی و اشکالات رفتاریت را تقویت می کنی.

    دو ساعت و نیم اصلا زمان زیادی نیست برای هر هفته رفت و آمد کردن.
    می تونی درسهات را فشرده تر برداری و دو یا حتی سه روز در هفته را خالی بذاری و برگردی شهرتون.
    ممکنه همسرت بتونه برای یکسال شغلش را انتقال بده به شهر محل تحصیل شما و اونجا زندگی کنید.
    و خیلی امکان های دیگه.

    ترم زمستان از نظر زمانی شاید طولانی تر به نظر برسه، ولی فرصتهای زیادی برای با خانواده بودن دارید.
    شروعش که بعد از تعطیلات دهه فجر هست،
    حداقل یک هفته به عید تعطیل می شه
    از اونطرف هم که کلا دو ماه و نیم هست.
    تعطیلات 15 خرداد هم که معمولا به هفته می رسه.
    بعد از اونم که دیگه کلاسها تمام می شه.

    هر دو سه هفته یکبار، فرصت این را داری که یک هفته کامل با خانواده باشی.

    البته بعد از عروسی بهتر هست که برنامه ات را مرتب تر کنی. یا همسرت به شهر شما بیاد، یا اگر برات ممکن هست هر روز رفت و آمد کنی.
    ولی فعلا تا عقد هستید، برگشتنت به نظر لازم نیست.

    به جای حضور دائمی و وابستگی و ...
    حضورت را موثر کن.
    احساساتی و وابسته بودن، دلزدگی ایجاد می کنه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : یکشنبه 05 بهمن 93 در ساعت 17:49

  15. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    سنجاب بازیگوش (یکشنبه 05 بهمن 93)

  16. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 95 [ 12:09]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,542
    سطح
    30
    Points: 2,542, Level: 30
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    32

    تشکرشده 68 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون دوستای عزیزم.
    شیدای عزیز ممنونم از راهنماییت
    توکلم به خداست،انشالله خود خدا بهم کمک کنه.
    گرچه اومدم اینجا پدرم ازم ناراحتن و زیاد تحویلم نمیگیرن.
    به خانواده شوهرمم.گفتم نمیام دیگه آزاد،اونا هم موافق بودن تقریبا، بههمون دلایلی که همه گفتید.
    از الان غصه دو هفته دیگه رو دارم که میخوام برم دانشگاهم.
    دیگه بهش فکر نمیکنم چون دیگه کاری نمیتونم بکنم مجبورم تا آخرش بمونم.
    ممنون از همه دوستان


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.