به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array

    1 زندگی در توهم و وابسته بودن به دیگران لطفا کمکم کنید(یه عالمه مسئله دارم کمک)

    سلام به همگی من آدم شناسیم خوبه ولی نمیتونم باور کنم مثلا میدونم به یکی نباید اعتماد کنم بدی میخواد بکنه یا ضربه بزنه ولی به حرف خودم گوش نمیدم باور نمیکنم بدی هارو نمیبینم انگار دارم تو توهم زندگی میکنم در حالی که تو واقعیت مثلا فلان کارو کردن به ضررمه فلان جا رفتن به ضررمه و اینکه همش دلم میخواد یکی باشه برا رفتن به سوی هدفم حل بده منو تشویق کنه همش دوس دارم وقتی سرهرچیزی ناراحت میشم به یکی بگن حرفمو یا بعضی وقتا شاید خودم فکر کنم بتونم تصمیم بگیرم ولی همش میخوام از این و اون راهنمایی بگیرم و مهم ترین مشکلم اینه که بعضی مردا جرات میکنن بهم پیشنهاد دوسی بدن اخه من نه آرایش میکنم نه جلف لباس میپوشم مشکل از چیه تا سلام میدی دو تا حرف میزنی پرو میشن یعنی مشکل از برخورد منه؟ ----- و مهم ترین مسئله ام اینه که 8 سال پیش عشقم از دنیا رف از اون زمون رفته رفته دارم بچه تر میشم مث بچه ها بهونه گیر قضاوت با احساسات تصمیم گیری با احساسات و.....این نشونه چیه؟؟؟؟ حتی خیلیا هم به رو خودم گفتن که مثل بچه هایی (24 سالمه)

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اسفند 94 [ 22:04]
    تاریخ عضویت
    1392-12-21
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    1,964
    سطح
    26
    Points: 1,964, Level: 26
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 63 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    اگر یک تعدادی از مردان با وجود رفتارهای سنگین شما باز هم رفتارهای نا مناسب دارند نشان دهنده این نیست که شما مشکلی دارید
    مشکل از خودشونه
    در بین زنان سنگین و متین اطرافیان میتونید ازشون سوال کنید متوجه خواهید شد حتی متین و نجیب ترین خانم ها هم گاهی براشون مزاحمت پیش میاد
    یعنی فکر میکنم هیچ زنی وجود نداشته باشه که تا به حال مزاحمت از جنس مخالف نداشته باشه
    مشکل این افراد اینه که کنترل تکانه خوبی ندارند و قدرت کنترل تکانه های جنسی خودشون رو ندارند ( حالا اینکه چرا نمیتونند تکانه های جنسی شون رو به خوبی مدیریت و کنترل کنند خودش یک داستان جداست)برای همین برای هر کسی ممکنه ایجاد مزاحمت کنند
    .
    یک مکانیزمی وجود داره به نام واپس روی و اون زمانی اتفاق میافته که رفتاهای یک فرد به سمت گذشته و دوران کودکی و رفتارهای کودکانه برگشت پیدا میکنه
    این مکانیزم یک مکانیزم ناخوداگاه هست و زمانی اطفاق میافته که گذشته فرد براش از زمان حال یا تصورات آینده اش خوشایند تر باشه یا اینکه این نوع رفتارها براش دارای یک سود باشه
    دقیقا کدوم رفتارهاتون شبیه بچه هاست چند نمونه مثال بزنید؟ یا چه رفتاهایی دارید که دیگران بهتون میگن رفتارت بچه گانست؟

  3. 4 کاربر از پست مفید sorosh تشکرکرده اند .

    rayehe (جمعه 28 آذر 93), SHahr-Zad (سه شنبه 02 دی 93), zolal (یکشنبه 30 آذر 93), شکوه (جمعه 28 آذر 93)

  4. #3
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با توجه به مشکلی که تو گذشته داشتین رفتارتون کاملا طبیعیه و نشونه ای که تو حرفای شما در مورد شخصیتتون دیده میشه قدرت فهم بالاست خیلی خوبه که درک میکنید و میدونید که

    مشکلتون چیه.

    همون طور که خودتون گفتین شما تو یه سن خاصی دچار یه سری مشکل شدین و اون مشکلات براتون اونقدر سنگین بوده که با وجود اینکه تو واقعیت تموم شده اما همچنان تو ذهن شما

    ادامه داره. بنابراین شما باید تمام تلاشتون رو برای قبول واقعیت و زندگی تو زمان حال انجام بدید. باید قبول کنید که تمامی کار ها و اقدامات لازم رو در زمان مناسب انجام دادین.

    به هیچ عنوان نباید سعی کنید که اتفاقاتی که افتاده رو فراموش کنید بلکه باید بپذیرینش. هر چقدر تو پذیرش اتفاقاتی که براتون افتاده موفق تر بشین به همون نسبت تو زمان حال زندگی

    خواهید کرد.

    به عنوان راه حل عملی یه برگه کاغذ بردارید و تمامی مشکلاتتون رو توش بنویسید یا با فردی مطمئن و با شعور صحبت کنید.

    دقت کنید تمامی مشکلاتتون و هر آنچه احساس میکنید حالا شروع کنید به خوندن تک تک ناراحتی هاتون و عکس العمل مناسب رو در مقابلش نشون دادن.

    هر عکس العملی که دوست داشتین. مثلا گریه کنید یا با خودتون دعوا کنید و یا اگه لازمه کسی رو ببخشید و یا اگه لازمه از کسی معذرت بخواید و ...

    حالا سعی کنید به خودتون بفهمونید که شما عکس العمل مناسب رو نشون دادین و دیگه چیزی لازم نیست.

    امیدوارم بتونید با مشکلاتتون کنار بیایید و من مطمئنم با توجه به سطح خودآگاهی که تو وجود شماست حتما میتونید.

  5. 2 کاربر از پست مفید شکوه تشکرکرده اند .

    rayehe (جمعه 28 آذر 93), SHahr-Zad (سه شنبه 02 دی 93)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    ممنون از پاسخ شما دوستان

    راستش درسته از گذشته راضی ام گذشته ام رو دوس دارم تا الان
    طرف سال 87 از دنیا رفته من یه بار سال 90 توهم زدم زنده اس و رفتم تحقیق کنم مطمئن شم داغ خانوادشو تازه کردم یه بارم تعطیلات امسال
    شکوه عزیز کسی مطمئن رو نمیشناسم حرفامو بگم بهش به یکی اعتماد داشتم حرفامو گفتم اونم خواست سواستفاده کنه یعنی در عوض راهنمایی دس ............
    ولی قبل تصادف دوس پسرم همون 17 سالگی عاقلترین بودم عاشق پسره بودم ولی تا مطمئن نشدم دوس داره تا وقتی با زبونش نگفته بود دوسم داره و هدفش ازدواجه تحمل میکردم و ماهی 4 بار زنگ میزدم ولی الان چی الان با احساسات تصمیم میگیرم الان بخوام با کسی دوس شم دم به دقیقه اس میدم زنگ میزنم تا اینکه طرف ازم زده میشه

    راستش درمورد بچه بودنم به رفتاری اشاره نکرن فقط گفتن مث بچه هایی ولی یه بار یکی گفت جوری رفتار میکنی که انگار بیست و چهار سالت نیست هیچی نمیدونی

    من ساده ام نمیدونم شایدم خودمو میزنم به سادگی

    رفتارای بچگونه هم خودم یه مثال میزنم مثلا تو خونه مامانم که فرض کنید داره غذا میکشه فرق بذاره

    برا داداشم یا خواهرم بیشتر بکشه البته واقعا فرق میذاره من ناراحت میشم و با خودم میگم منو

    دوسم ندارن یا بابام به خواهرم پول بده من بخوام نده میگم منو دوسم ندارن ولی شاید یه ادم بالغ و بزرگتر بگه نه بابا دوس داشتنو با این چیزا نمیسنجند که

    راستش یه مسئله هم هست اینه که بعضی وقتا با مردا که میخوام حرف بزنم منظورم دوسی نیست تو اجتماع فامیل همش میگم الان طرف فکر میکنه فکر بدی دارم درموردش و خود بخود رفتارم واقعا جوری نشون میده که انگار فکر بدی دارم درحالی که ندارم
    و تغییراتی هم که میخخوام به خودم بدم رو لیست کردم و تو همین همدردی که ادرسش اینه گذاشتم
    http://www.hamdardi.net/thread-34021.html
    که دوستان کمک کنند
    ممنون از پاسخ شما دوستان

    راستش درسته از گذشته راضی ام گذشته ام رو دوس دارم تا الان
    طرف سال 87 از دنیا رفته من یه بار سال 90 توهم زدم زنده اس و رفتم تحقیق کنم مطمئن شم داغ خانوادشو تازه کردم یه بارم تعطیلات امسال
    شکوه عزیز کسی مطمئن رو نمیشناسم حرفامو بگم بهش به یکی اعتماد داشتم حرفامو گفتم اونم خواست سواستفاده کنه یعنی در عوض راهنمایی دس ............
    ولی قبل تصادف دوس پسرم همون 17 سالگی عاقلترین بودم عاشق پسره بودم ولی تا مطمئن نشدم دوس داره تا وقتی با زبونش نگفته بود دوسم داره و هدفش ازدواجه تحمل میکردم و ماهی 4 بار زنگ میزدم ولی الان چی الان با احساسات تصمیم میگیرم الان بخوام با کسی دوس شم دم به دقیقه اس میدم زنگ میزنم تا اینکه طرف ازم زده میشه

    راستش درمورد بچه بودنم به رفتاری اشاره نکرن فقط گفتن مث بچه هایی ولی یه بار یکی گفت جوری رفتار میکنی که انگار بیست و چهار سالت نیست هیچی نمیدونی

    من ساده ام نمیدونم شایدم خودمو میزنم به سادگی

    رفتارای بچگونه هم خودم یه مثال میزنم مثلا تو خونه مامانم که فرض کنید داره غذا میکشه فرق بذاره

    برا داداشم یا خواهرم بیشتر بکشه البته واقعا فرق میذاره من ناراحت میشم و با خودم میگم منو

    دوسم ندارن یا بابام به خواهرم پول بده من بخوام نده میگم منو دوسم ندارن ولی شاید یه ادم بالغ و بزرگتر بگه نه بابا دوس داشتنو با این چیزا نمیسنجند که

    راستش یه مسئله هم هست اینه که بعضی وقتا با مردا که میخوام حرف بزنم منظورم دوسی نیست تو اجتماع فامیل همش میگم الان طرف فکر میکنه فکر بدی دارم درموردش و خود بخود رفتارم واقعا جوری نشون میده که انگار فکر بدی دارم درحالی که ندارم
    و تغییراتی هم که میخخوام به خودم بدم رو لیست کردم و تو همین همدردی که ادرسش اینه گذاشتم
    http://www.hamdardi.net/thread-34021.html
    که دوستان کمک کنند

    - - - Updated - - -

    ممنون از پاسخ شما دوستان

    راستش درسته از گذشته راضی ام گذشته ام رو دوس دارم تا الان
    طرف سال 87 از دنیا رفته من یه بار سال 90 توهم زدم زنده اس و رفتم تحقیق کنم مطمئن شم داغ خانوادشو تازه کردم یه بارم تعطیلات امسال
    شکوه عزیز کسی مطمئن رو نمیشناسم حرفامو بگم بهش به یکی اعتماد داشتم حرفامو گفتم اونم خواست سواستفاده کنه یعنی در عوض راهنمایی دس ............
    ولی قبل تصادف دوس پسرم همون 17 سالگی عاقلترین بودم عاشق پسره بودم ولی تا مطمئن نشدم دوس داره تا وقتی با زبونش نگفته بود دوسم داره و هدفش ازدواجه تحمل میکردم و ماهی 4 بار زنگ میزدم ولی الان چی الان با احساسات تصمیم میگیرم الان بخوام با کسی دوس شم دم به دقیقه اس میدم زنگ میزنم تا اینکه طرف ازم زده میشه

    راستش درمورد بچه بودنم به رفتاری اشاره نکرن فقط گفتن مث بچه هایی ولی یه بار یکی گفت جوری رفتار میکنی که انگار بیست و چهار سالت نیست هیچی نمیدونی

    من ساده ام نمیدونم شایدم خودمو میزنم به سادگی

    رفتارای بچگونه هم خودم یه مثال میزنم مثلا تو خونه مامانم که فرض کنید داره غذا میکشه فرق بذاره

    برا داداشم یا خواهرم بیشتر بکشه البته واقعا فرق میذاره من ناراحت میشم و با خودم میگم منو

    دوسم ندارن یا بابام به خواهرم پول بده من بخوام نده میگم منو دوسم ندارن ولی شاید یه ادم بالغ و بزرگتر بگه نه بابا دوس داشتنو با این چیزا نمیسنجند که

    راستش یه مسئله هم هست اینه که بعضی وقتا با مردا که میخوام حرف بزنم منظورم دوسی نیست تو اجتماع فامیل همش میگم الان طرف فکر میکنه فکر بدی دارم درموردش و خود بخود رفتارم واقعا جوری نشون میده که انگار فکر بدی دارم درحالی که ندارم
    و تغییراتی هم که میخخوام به خودم بدم رو لیست کردم و تو همین همدردی که ادرسش اینه گذاشتم
    http://www.hamdardi.net/thread-34021.html
    که دوستان کمک کنند
    ممنون از پاسخ شما دوستان

    راستش درسته از گذشته راضی ام گذشته ام رو دوس دارم تا الان
    طرف سال 87 از دنیا رفته من یه بار سال 90 توهم زدم زنده اس و رفتم تحقیق کنم مطمئن شم داغ خانوادشو تازه کردم یه بارم تعطیلات امسال
    شکوه عزیز کسی مطمئن رو نمیشناسم حرفامو بگم بهش به یکی اعتماد داشتم حرفامو گفتم اونم خواست سواستفاده کنه یعنی در عوض راهنمایی دس ............
    ولی قبل تصادف دوس پسرم همون 17 سالگی عاقلترین بودم عاشق پسره بودم ولی تا مطمئن نشدم دوس داره تا وقتی با زبونش نگفته بود دوسم داره و هدفش ازدواجه تحمل میکردم و ماهی 4 بار زنگ میزدم ولی الان چی الان با احساسات تصمیم میگیرم الان بخوام با کسی دوس شم دم به دقیقه اس میدم زنگ میزنم تا اینکه طرف ازم زده میشه

    راستش درمورد بچه بودنم به رفتاری اشاره نکرن فقط گفتن مث بچه هایی ولی یه بار یکی گفت جوری رفتار میکنی که انگار بیست و چهار سالت نیست هیچی نمیدونی

    من ساده ام نمیدونم شایدم خودمو میزنم به سادگی

    رفتارای بچگونه هم خودم یه مثال میزنم مثلا تو خونه مامانم که فرض کنید داره غذا میکشه فرق بذاره

    برا داداشم یا خواهرم بیشتر بکشه البته واقعا فرق میذاره من ناراحت میشم و با خودم میگم منو

    دوسم ندارن یا بابام به خواهرم پول بده من بخوام نده میگم منو دوسم ندارن ولی شاید یه ادم بالغ و بزرگتر بگه نه بابا دوس داشتنو با این چیزا نمیسنجند که

    راستش یه مسئله هم هست اینه که بعضی وقتا با مردا که میخوام حرف بزنم منظورم دوسی نیست تو اجتماع فامیل همش میگم الان طرف فکر میکنه فکر بدی دارم درموردش و خود بخود رفتارم واقعا جوری نشون میده که انگار فکر بدی دارم درحالی که ندارم
    و تغییراتی هم که میخخوام به خودم بدم رو لیست کردم و تو همین همدردی که ادرسش اینه گذاشتم
    http://www.hamdardi.net/thread-34021.html
    که دوستان کمک کنند

  7. کاربر روبرو از پست مفید parvaaz تشکرکرده است .

    SHahr-Zad (سه شنبه 02 دی 93)

  8. #5
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پرواز جان، وقتی کسی فوت میکنه که عزیزه ، یکی از کارایی که همه انجام میدن اینه که انکار میکنن و باور نمیکنن.

    کاملا رفتارت طبیعیه و اصلا لازم نیست فکر کنی کار عجیبی انجام دادی که باعث نگرانیت باشه . اگه این کار رو نمیکردی دو حالت داشت یا واقعا دوستش نداشتی و یا از لحاظ روانی طبیعی

    نبودی و نتونستی از مکانیزم انکار به خوبی استفاده کنی. پس خوبه که سالمی. خوشحالم که تونستی مرحله ی انکار رو کامل طی کنی.

    کلا بعد از مرحله ی انکار سه دوره رفتار عجیب و متفاوت رو باید به صورت طبیعی طی میکردی که برای خیلی ها باعث نگرانی میشه که انکار مهم ترینشه.

    اما یک سوال واقعا مهم آیا تو در برابر اون آقا پسر احساس گناه داری ؟ آیا فکر میکنی که چرا من بهش زنگ نمیزدم و چرا من منتظر بودم که اون به من اس ام اس بزنه؟ یا اینکه چرا منتظر

    بودم که اون بهم بگه چه حسی به من داره؟ به این فکر میکنی که بهش ظلم کردی؟ آیا تو سطح خودآگاهت متوجه چنین احساسی شدی یا کاملا ازش بی خبری؟

    در این صورت باید بگم که تو ضمیر ناخودآگاه تو چنین حسی شکل گرفته و خودت متوجه نیستی اما رفتارهای ظاهریت در ارتباط با بقیه پسرها داره داد میزنه که چی تو وجودت میگذره.

    اگه چنین باشه باید بدونی رفتارهایی که گفتی فقط برای تنبیه خودته که ضمیر نا خودآگاهت داره کنترلشون میکنه و تو رو به این سمت میبره. چون خودت میدونی اشتباه اما انجام میدی.

    پرواز جان باید بدونی تو اون زمان و در ارتباط با اون آقا پسر صحیح ترین رفتار رو داشتی، خوب عمر اون آقا پسر به دنیا نبودوگرنه خدا میدونه که چه سرنوشتی قرار بود در انتظارت باشه.

    اگه با اون پسر صمیمیت بیخود پیدا میکردی یا ارتباط غلطی باهاش داشتی ، قطعا اون پسر تو رو رها میکرد و تو رو دختری بد فرض میکرد. این رو مطمئن باش که همه ی پسرا این جوری

    هستن و اگه واقعا بهش میرسیدی با سابقه ی بدی که تو ذهنش ایجاد میشد مطمئن باش زندگی برات تلخ میشد. تو با حکم عقلت و کاملا درست و مثل یه خانم عاقل و بالغ رفتار کردی.

    این حرف من تنها نیست، حتی خودت هم تو حرفات داری بهش اذعان میکنی . تو خوب بودی اما متاسفانه اون فوت کرد و تو مقصر هیچ چیز نیستی.

    از خوندن سرگذشتت ناراحت شدم ولی مرگ اتفاقیه که برای همه ی ما خواهد افتاد و برای تمامی کسانی که دوستشون داریم. امیدوارم هر چه زودتر به خودباوری برسی و بدونی که تو به

    اندازه ی کافی خوبی.

  9. کاربر روبرو از پست مفید شکوه تشکرکرده است .

    SHahr-Zad (سه شنبه 02 دی 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    یعنی مرحله انکار را به طور کامل طی کردم؟؟؟؟؟؟/ آخه همین تعطیلات توهم زده بودم زنده اس البته اون موقع من رفته بودم شهر
    اون خدا بیامرز برای مشاوره چون قدرت نه گفتن نداشتم یا حرفمو به نمیتونسم نگه دارم به کسایی میگفتم که نباید میگفتم و خیلی چیزای دیگه رو میخواسم تغییر بدم یه جلسه رفتم مشاوره تا نوبت من برسه رفتم پیش دوسم دوسم که از جریان فوت دوس پسرم خبر داشت گفته بودم بهم گف که مغازه اونارو دیدم این حرفش باعث شد با خودم گفتم برگشتنی یه سری بزنم ببینم چه خبر مغازه اونا سر زدم یه پسری شبیه خدابیامرز بود فکر کردم اونه توهم زدم زنده اس ایندفه برای اینکه مزاحم خانوادش نشم و داغشونو تازه نکنم به یه اشنا حرفمو گفتم که حرفاش مورد قبول من بود دکتری که مشاوره هم سرش میشدولی پشیمون شدم گفتم اخه چرا باید حرفمو به هرکسی بگم چرا گفتم دفعه بعد که رفتم باز مشاوره به مشاور گفتم ببینید مثلا من با اینکه به این دکتر اعتماد ندارم و احتمال میدم دنبال سواستفاده اس حرفمو گفتم به نظرتون کار اشتباهی نکردم گف نمیتونم نظری بدم بستگی به باورا و اعتقادات خودت داره
    خلاصه با خودم گفتم اینهمه هزینه میکنم با اینکه وضع مالیم خوب نیس میام این مشاور به دردم نمیخوره هرکسی باشه میگه بابا اشتباه نباید میگفتی منم به همون دکتر پناه اوردمو ازش کمک خواسم واونم در عوض سواستفاده میخواس بکنه بهم دس زد تا الانشم ادامه داره چون من بهش اعتماد کامل داشتم باورش داشتم داره دس میزنه ولی من تو توهمم بدیشو نمیبینم نمیبینم داره سواستفاده میکنه باورم نمیشه که داره دس میزنه
    در مورد احساس گناه هم یه بار متوجه شدم ولی الان نمیدونم ولی چطوری میتونم همون دختر عاقل شم؟؟؟؟؟/ وقتی با کسی دوس میشم فقط میخوام اس بدم زنگ بزنم یا فقط یادم کنه تازه دلتنگتر هم میشم طوری که خودمم از خودم خسته میشم چه برسه به طرف حتی سواستفاده هم شده یه بار ازم و بعد طرف ولم کرده ضربه روحی شدیدی خوردم

    اونی که از دنیا رفتو خیلی خیلی دوسش داشتم خود ایده آل من بود اونی که میخواسم بود و اینکه اون اولین کسی ب.د که تونسم درد و دل کنم حرفامو بگم اونم با حرفاش ارومم میکرد نه حرفای عاشقونه میزد نه چیزی حرفای منطقی با اینکه 18 سالش بود فهمش در حد ادم 30 ساله بود سوادش در حد مشاور لیسانس الانم جذب ادمایی میشم که مث اون حرف میزنن (چه دختر چه پسر)
    خب من چیکار کنم از ناخداگاهم دربیارم؟؟؟من میخوام دختر قوی بشم کمکم کن شکوه حتی اینجا هم که دارم حرفامو مینویسم میترسم میگم نکنه حرفامو دنیای واقعی به یکی یه قسمتشو گفته باشم و اتفاقی بیاد اینجا بخونه همه رازامو بدونه
    اینم لینک تاپیکی که اون موقع ها نوشتم در مورد خدابیامرزه میتونید بخونید وببیند تا الان چقد تغییر کردم
    و اینکه طرف اومده بود منو ببینه که برگشتنی چپ میکنه ماشینش و ازدنیا میره و به من یهوووو خبر مرگشو میدن
    ممنون میشم راهنمایی کنید


    - - - Updated - - -

    یعنی مرحله انکار را به طور کامل طی کردم؟؟؟؟؟؟/ آخه همین تعطیلات توهم زده بودم زنده اس البته اون موقع من رفته بودم شهر
    اون خدا بیامرز برای مشاوره چون قدرت نه گفتن نداشتم یا حرفمو به نمیتونسم نگه دارم به کسایی میگفتم که نباید میگفتم و خیلی چیزای دیگه رو میخواسم تغییر بدم یه جلسه رفتم مشاوره تا نوبت من برسه رفتم پیش دوسم دوسم که از جریان فوت دوس پسرم خبر داشت گفته بودم بهم گف که مغازه اونارو دیدم این حرفش باعث شد با خودم گفتم برگشتنی یه سری بزنم ببینم چه خبر مغازه اونا سر زدم یه پسری شبیه خدابیامرز بود فکر کردم اونه توهم زدم زنده اس ایندفه برای اینکه مزاحم خانوادش نشم و داغشونو تازه نکنم به یه اشنا حرفمو گفتم که حرفاش مورد قبول من بود دکتری که مشاوره هم سرش میشدولی پشیمون شدم گفتم اخه چرا باید حرفمو به هرکسی بگم چرا گفتم دفعه بعد که رفتم باز مشاوره به مشاور گفتم ببینید مثلا من با اینکه به این دکتر اعتماد ندارم و احتمال میدم دنبال سواستفاده اس حرفمو گفتم به نظرتون کار اشتباهی نکردم گف نمیتونم نظری بدم بستگی به باورا و اعتقادات خودت داره
    خلاصه با خودم گفتم اینهمه هزینه میکنم با اینکه وضع مالیم خوب نیس میام این مشاور به دردم نمیخوره هرکسی باشه میگه بابا اشتباه نباید میگفتی منم به همون دکتر پناه اوردمو ازش کمک خواسم واونم در عوض سواستفاده میخواس بکنه بهم دس زد تا الانشم ادامه داره چون من بهش اعتماد کامل داشتم باورش داشتم داره دس میزنه ولی من تو توهمم بدیشو نمیبینم نمیبینم داره سواستفاده میکنه باورم نمیشه که داره دس میزنه
    در مورد احساس گناه هم یه بار متوجه شدم ولی الان نمیدونم ولی چطوری میتونم همون دختر عاقل شم؟؟؟؟؟/ وقتی با کسی دوس میشم فقط میخوام اس بدم زنگ بزنم یا فقط یادم کنه تازه دلتنگتر هم میشم طوری که خودمم از خودم خسته میشم چه برسه به طرف حتی سواستفاده هم شده یه بار ازم و بعد طرف ولم کرده ضربه روحی شدیدی خوردم

    اونی که از دنیا رفتو خیلی خیلی دوسش داشتم خود ایده آل من بود اونی که میخواسم بود و اینکه اون اولین کسی ب.د که تونسم درد و دل کنم حرفامو بگم اونم با حرفاش ارومم میکرد نه حرفای عاشقونه میزد نه چیزی حرفای منطقی با اینکه 18 سالش بود فهمش در حد ادم 30 ساله بود سوادش در حد مشاور لیسانس الانم جذب ادمایی میشم که مث اون حرف میزنن (چه دختر چه پسر)
    خب من چیکار کنم از ناخداگاهم دربیارم؟؟؟من میخوام دختر قوی بشم کمکم کن شکوه حتی اینجا هم که دارم حرفامو مینویسم میترسم میگم نکنه حرفامو دنیای واقعی به یکی یه قسمتشو گفته باشم و اتفاقی بیاد اینجا بخونه همه رازامو بدونه
    اینم لینک تاپیکی که اون موقع ها نوشتم در مورد خدابیامرزه میتونید بخونید وببیند تا الان چقد تغییر کردم
    و اینکه طرف اومده بود منو ببینه که برگشتنی چپ میکنه ماشینش و ازدنیا میره و به من یهوووو خبر مرگشو میدن
    ممنون میشم راهنمایی کنید


  11. #7
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفانه تایپیک قبلیتونباز نشد. ارور داشت .



    من نمیدونم چه اتفاقی بین شما و خانواده اون پسر افتاده که فکر میکنید اونها ایشونرو از شما قایم کردن ولی حتما یه عامل تحریک کننده برای چنین فکری وجود داشته .

    در مورد اینکه میگید شخصی رو دیدید که شبیه اون پسر بوده و فکر کردید خودشه همکاملا طبیعیه آدما خیلی هاشون شبیه به هم هستن و به خاطر تمرکزتون روی اون آقا پسرشما این

    شباهت ها رو بیشتر دیدید تا حدی که گمان کردید نکنه نمرده و زنده اس.

    به نظرتون دلیل خانواده اش برای اینکه اون رو از شما قایم کنن چی میتونه باشه؟ چهعلتی میتونید پیدا کنید که اون آقا پسر خودش رو این چنین از شما قایم کنه؟ در حدیکه خودشو به

    مردن بزنه و بخواد از شما با این داستان عجیب و غریب از 7 سال پیش تا کنون مخفیکنه؟ برای خودش قبر بخره، سنگ قبر بذاره، دفنش کنن و خانواده اش ادای عزادارا رودر بیارن؟

    فکر نمیکنید اگه شما رو نمیخواستن کافی بود یه کلمه بگن و این فیلم ها رو در آوردنکار یه انسان عاقل نیست؟ بعدشم مگه اون پسره کی بوده؟ مطمئنن یه پسر عادی بوده وخوب نه

    میلیادر بوده نه رئیس جمهور بوده و یا ... خانواده اش هم خانواده ی عادی هستن ودارن با کار و تلاش زندگی شون رو ادامه میدن. هیچ دلیلی برای کارهای عجیب نمیتونیدپیدا کنید.

    اون یه پسر عادی بوده و شما هم یه دختر عادی. تو سن 17-18 سالگی تون اون زمان وفوراحساس به هم علاقه مند شدید و طی یه اتفاق طبیعی تو کشور ما اون پسر تصادف کرد ومرد.

    این اتفاق برای خیلی ها می افته و حتی خود شما هم نمیتونید تضمین بدین که از دربیرون برید و تصادف نکنید. سالی چندین هزار نفر بر اثر تصادف فوت میکنن و جونشونرو از دست میدن.

    برای عاقل شدن کار خاصی قرار نیست انجام بدی فقط و فقط کافیه خودت و تفکرات خودترو قبول کنی. انتخاب هایی رو که انجام میدی، تصمیم هایی که میگیری و احساس خطرهاتوو حس ششم و...







  12. کاربر روبرو از پست مفید شکوه تشکرکرده است .

    SHahr-Zad (سه شنبه 02 دی 93)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام شکوه جان ممنون از پاسخ و راهنماییت راستش من چون به وس پسرم نگفته بودم دوسش دارم و دررفتار هم نشون نداده بودم اون منتظر بود من بگم منم منتظر بودم اون بگه وقتی ازم پرسید نسبت بهم چه حسی داری چون مطمئن نبودم اون دوسم داره حس میکردما ولی چون به زبون نگفته بود نمیتونسم بگم دوسش دارم گفتم سعی میکنم هیچ حسی نداشته باشم اونم برا همین میخواس ولم کنه با اصرارای من برگشتو ولم نکرد تازه دوهفته بود برگشته بود که اومد منو ببینه توراه برگشت تصادف میکنه اینم لینک سالم تاپیکم http://www.hamdardi.net/thread-5971.html یعنی تو توهم زندگی کردن من به خاطر این قضیه مرگ دوس پسرمه؟

  14. #9
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تایپیک قبلیتو خوندم. توهم تو خیلی به اون پسر مربوطه و یه چیزای دیگه هم هست .پرواز جان، میخوام یه حرفی رو بهت بزنم که خیالتو راحت کنم. هر آدمی که نتونه با مرگ عزیزش در حد تو کنار بیاد فقط یه مشکل داره. عذاب وجدان. این نگاه من به توئه و با خوندن تایپیک قبلیت مطمئن تر شدم.حس تو نه عشقه نه دوست داشتنه نه هیچ چیزی شبیه به این حسا. متاسفم که اینو بهت میگم اما مطمئنم اونقدر فهمیده ای و اونقدر شجاع هستی که وقتش باشه که واقعیت رو قبول کنی و از دنیای خیالی خودت بیای بیرون. اون پسر یه خاطره خوش برات بود اما تو تلخش کردی.پرواز جانتو خودت رو گناه کار میدونی. تو فکر میکنی اون پسر رو آزار دادی و درحقش بدی کردی. خیلی خوبه که خاطرات اون روزا و احساساس اون روزاتو نوشتی. خیلی خوبه که خواباتو نوشتی.بیا دوباره از 17 سالگیت شروع کن به مرور خاطراتت و مقایسه ی خودت با دیگران. به نظرم چند تا از پسرای تالار باید بهت کمک کنن که بفهمی چند چندی.بفهمی که تو چی فکر میکردی و اون پسر تو ذهنش چی بود.جمله ای رو تو پست قبلیت نوشتی که فقط یه دختر عمق معنی شو درک میکنه." نه حرفای عاشقونه میزد نه چیزی حرفای منطقی" میخوام در مورد نیاز های جنسی حرف بزنم. چیزی که یه پسر رو وادار میکنه بیاد با یه دختر باشه. میخوام در مورد نیاز به محبت حرف بزنم چیزی که یه دخترو به سمت پسر میکشونه.میخوام در مورد واقعیت ها حرف بزنم. در مورد واقعیت ارتباط تو با اون پسر.شاید باور نکنی اما حتی وقتی تو دانشگاه با همکلاسی پسرت که خیلی هم مودب و با شخصیته داری حرف میزنی تو خیلی راحتی و صرفا داری حرف میزنی اما اون ....چقدر صحنه تو خیابون دیدی؟ چند تا پسر دیدی که موقع عبور یه دختر وا میرن یا با چشماشون چنان اسکنش میکنن که از دور که رد میشی کاملا متوجه میشی که عمق نگاهش در چه حده!!من نمیخوام بگم مردا بدن یا نیاز جنسی بده میخوام بهت بگم که اون پسر فقط به خاطر محبت به تو اونجا نبوده!! با تو دوست نشده بوده که به تو محبت کنه.اون تو درجه ی اول یه پسر بوده.یه سری واقعیت ها تو دنیا وجود داره که بعضی هاش برای ما سنگینه حتی تصورش. زمان لازم دارن برای حلاجی تو ذهن.حالا خوب فکر کن و نظرت رو در مورد این پست من بگو. نظرت رو در مورد نیاز جنسی دوست پسرت . هدف دوست پسرت از دوستی با تو.

  15. 2 کاربر از پست مفید شکوه تشکرکرده اند .

    parvaaz (سه شنبه 02 دی 93), SHahr-Zad (سه شنبه 02 دی 93)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    ممنون بازم ممنون که تاپیکمو دنبال میکنی و راهنمایی میکنی
    من اون پسرو دوس داشتم چون خود ایده آلم بود من نمیتونسم از حقم دفاع کنم اون میتونست من دوستای زیادی نداشتم اون داشت
    اون توجمع عزیز بود من نبودم پسر شادی بود دوسش داشتم بعدشم به نظرات من احترام میذاشت من برا دوستی چارچوب هایی داشتم اونم رعایت میکرد مثلا در دوستی قبل ازدواج من حتی اگه واسه ازدواج هم باشه نباید بوس و.... میگفتیم که اونم رعایت میکردخب من همین منطقی بودنشو دوس داشتم بعدشم یه سری نیازا داشتم که با دوس شدن با اون اون نیازام برطرف میشد ولی شاید با اونم دوس نمیشدم تحمل میکردم یا اصلا نمیدونسم همچین نیازی هم هست همیشه بابای من بهم میگف تو هیچی نمیشی یا پدر و مادرم بهم محبت نمیکردن اون زمون بابام سرهرچیزی کتکم میزد مدرسه دوس صمیمی نداشتم تو کلاسمون چون اولین نمره رو میگرفتم همه حسودیمو میکردن و بازم دوسی نداشتم این پسره هم دوستم بود هم همدمم هم عشقم و توجه میکرد برام با ناراحتیم ناراحت با خوشحالیم خوشحال براش مهم بودم برا من غیرت داشت من توچشمای اون هوسی ندیدم الان همچین پسری پیدا میشه؟درسته میشه ولی کم تا حالام نشده بعد اون همچین پسری باهام دوس شه من پسری که برا هوس دوس شده رو هم تجربه کردم حتی منی که برا عشقم میمردم دسمم به دسش نخورده بود در رابطه بعدیم با دومی رابطه هم برقرار کردم که چیزی جز عذاب وجدانو خورد شدن و جدایی از خدا نصیبم نشد
    خب وقتی اون خدا بیامرز برحسب نیازش باهام دوس شده بنظرم نیازای اونم مث نیازای من بود نیاز به همدم توجه دوس داشته شدن بود خب منم بخاطر نیازام دوسش داشتم
    شما میگید منم دوسش نداشتم اونم دوسم نداشت خب دوس داشتن چیه؟؟؟اگه این حرفتونو قبول کنم اینجوری خودمو گم میکنم نه میتونم به کسی اعتماد کنم نه میتونم به دوس داشتن خودم اعتماد کنم البته این اعتماد به دوس داشتن کسی با دوسی های بعدی از بین رفته والان یکم بدبین شدم
    راستی دوستی ما از اینترنت شروع شده بود چن ماه که چت میکردیم اصلا منو ندیده بود بعد سه چهار ماه عکسمو گذاشتم گوشه مسنجر بعد شش هفت ماه قبول کردم بیاد سرقرارو منوببینه

    شما میگید بیا گذشته رو مرور کنیم نمیدونم دوس ندارم دوباره به خاطرات گذشته فکر کنم حوصلشو ندارم ولی قدیما همش میخواسم از اون پسرو دوسیمون بگم سیر تا پیاز اگه بتونم مینویسم
    در موردش براتون ولی چیزی که باعث شد من شک کنم به مرگش این بود که قبل مرگش که گفتم میخواس ولم کنه با اصرارای من برگشت بهش گفتم بخاطر تو نمیتونسم درس بخونموهمش فکرم مشغول بود دوسم داری یا نداری ... برگشت و چن تا شرط گذاشت یکیش این بود درسمو خوب بخونم البته وقتی اصرار میکردم برگرده اونم قبول نمیکرد میگف من برا تو ارزش قائلم ولی اگه میخوای سره کار باشی باهات دوست شم اما من گفتم چون برات ارزش قائلم این و گفتم بهت وگر نه سره کار میزاشتمت وقتی برگشت فکر کردم شاید اومده کاری کنه که من درسمو بخونم بعد بره برگشتو دوهفته بود برگشته بود که اومده بود منو ببینه ماشینش چپ میکنه برا همین باورم نمیشد از دنیا رفته فکر میکردم فیلمه چون این که مثل مشاورا بود فهم و درکش یه دختره تو اینترنت که 23 سالش بود اون زمون فکر کرده بود دختره منم اومده با ایدی دیگه چت کنه چون نحوه چتش مث من بود بعد فهمیده بود من نیسم به دختره گفته بود که پروازو دوس دارم نمیدونم چجوری بهش بگم و... دختره هم از این راهنمایی میگرفت دردودل میکرد دختره قضیه خودشو گفته بود که پسریو دوس داشته پسره هم اینو دوس داشت پسره پیشنهاد دوسی داده دختره قبول نکرده دوس شه پسره تو راه تصادف میکنه از دنیا میره . وقتی خبر تصادف دوس پسرمو دادن به دختره گفتم باورش نمیشد میگف فیلمه گفتم چرا گف شبیه قضیه منه اخه
    و اینکه اگه من کم به پسره زنگ میزدم عقلم نمیذاشت وگرنه میدونی چقدر عذاب میکشیدم چقدر تحمل میکردم که زنگ نمیزنم!!دلم میخواست همش زنگ بزنم حرف بزنم ولی عقلم نمیذاشت اون صبرو تحمل ها رو کردم تا دوسم داشته باشه اخرش که ازدنیا رف منم خسته شدم از صبر از حوصله و.....
    من نمیتونم بارو کنم دوسی اون هوس کامل بوده نمیتونم باور کنم اون بد بوده اون خوب بود خوب یه بارم دعوا نکردیم
    راستی درسته اون اقاهه راهنماییم میکنه ولی دس هم میزنه ولی من باورم نمیشه که از هوسه فگر میکنم روند درمانشه نمیدونم میخواد به یه چیزایی برسم تا حالا که ضرر نکردم خیلی چیزا یاد گرفتم فهمیدم که وقتی من بدون برنامه میرم تدریس اون آقا اون دس میزنه ولی وقتی برنامه دارمو جدی میرم نمیزنه البته یه بار با برنامه رفتم اونم کامل نه همیشه وسط تدریس حرف میزنم یاد گرفتم برنامه داشته باشم
    بعدشم یاد به یه چیزی هم رسیدم گذشته و تا الان فکر میکردم ادم هرکسیو دوس داشته باشه حس میکنه زنگ زنشو ناراحتیشو ... درسته اینطوریه ولی الان به این نتیجه رسیدم این حس کردنا و فهمیدنا برحسب شناخته هرچقد طرفو بیشتر بشناسی بیشتر میتونی صدای زنگشو زمان زنگشو و... رو تشخیص بدی نظر شما چیه؟؟؟؟؟؟؟

    راستی من تا حالا همکلاسی پسر نداشتم دانشگاهمون مختلط نبود.


    دیگه نمیدونم چی بگم!!!!


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. (توهم همه چیز دانی ) استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی و توهم دانش
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 10 بهمن 94, 17:26
  3. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 تیر 93, 10:16
  4. به نظرتون از خدمات موسسه های ازدواج آستن استفاده کنم
    توسط ghalam63 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 شهریور 90, 00:47

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.