به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 67
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    من اصلا متوجه نمیشم
    یعنی همسرت از در میاد اصلا با شما صحبت نمی کنه؟ با دخترتون چطور ؟ سمتش میره ؟
    ئخترتون می پره بغلش خودشو برای باباش لوس کنه ؟
    اتفاق های روزمره رو براش تعریف می کنی ؟
    من برداشتم اینه که ایشون از در که میاد تو سکوت مطلق حکمفرماست
    هر سه یا چهار ماه هم یک بار یه نفرتون می ره جلو که یه نفر دیگه تون اون رو پس می زنه یعنی بی محلی می کنه
    اصلا اعتراضی کردی اصلا حرف می زنی ؟
    میشه تعریف کنی وقتی همسرت از محل کار میاد خونه چه اتفاقی می افته ؟با جزئیاتش بگو
    وقتی میاد خونه سلام می کنه و میره طرف مادرش حالش رو می پرسه و از تمام اعضای بدن مادرش می پرسه که بدونه آیا درد داره یا نه.
    اتفاقا دخترم تا صدای در رو میشنوه میره سمتش و باهاش بازی می کنه حتی گاهی بغلش می کنه و بیرون از خونه هم میبرش. از تمام کارهای دخترک هم می گم ولی جز حرف دخترم و مادرش چیز دیگه ای ندارم که بگم. منی که همش توی خونه ام و کسی هم آنچنان نیست که بخواد جریانی رو تعریف کنه. از حال و اوال و کارهای خودم هم نمیگم. چون فکر نمی کنم واسش جذابیت داشته باشه.
    دیگه همش هم سکوت مطلق نیست. اون فقط میشنوه و هیچوقت چیزی رو تعریف نمی کنه مگر اینکه چیزی رو به مادرش بگه...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    فکر کن یه روز همسرت بخواد بیاد اینجا تاپیک بزنه چی میگه ؟
    من از صبح تا شب با آدمهای مختلف و خوش برخورد روبرو می شم همکارای خانمم خیلی به خودشون می رسن همه با خوشرویی با من برخورد می کنن
    اما وقتی میرم خونه سکوت حکمفرما هست
    خانمم فقط کارهای خونه رو انجام میده با من صمیمی نیست
    با خودم فکر می کنم شاید من مقصرم اما یه موقع هایی که میرم سمتش با اخم و بی محلی روبرو میشم و دوباره سرد میشم ازش و مجبورم به خودارضایی روی بیارم ....



    آیا جریان اینطوره ؟
    تا حدودیش درسته ولی اون سمت من نمیاد که پس زده بشه و مجبور به خودارضایی بشه اتفاقا خودارضایی اون باعث میشه دیگه سمت من نیاد.
    اصلا تلاشی نمی کنه که حال و هوا عوض بشه منم تنهایی دیگه کشش ندارم. یه مدت حالم خوبه و با تمام وجود تلاش می کنم ولی باز با دو روز بد بودن حالم، همه چی بهم میریزه. هنوز نتونستم خوب احساساتمو خوب کنترل کنم.

  2. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها

    سوالم این هست که شما چرا دخترتون را جای ثابت برای خوابیدنش در نظر نمی گیرید؟ یه شب پیش مامان، یه شب پیش مامان بزرگ، ...
    تا قبل از اینکه مادرشوهرم بیاد خونه ما، جامون ثابت بود ولی شرایط اون جوریه که نمی تونه خودش تنها توی اتاق یا هال بخوابه. حتما باید یکی نزدیکش باشه و حتما هم باید اتاق روشن باشه.
    تازه گاهی شاکی میشه که یه نفر باید پیشم بخوابه!!!!!!!!!!! بهش میگم مادر جان میخوای بیاییم زیر پتو پیشت؟؟!! خوش دیگه می خنده.
    پش شوهرم باید تحت هر شرایطی نزدیکترین جا به مادرش بخوابه. منم دوست ندارم بیش تر از این بینمون فاصله بیفته میریم همونجا می خوابیم.
    هنوز دخترم رو عادت ندادم تنها بخوابه. زیادی بهم وابسته است. همش به من چسبیده است. میگن یه دوره است میگذره.
    مادرشوهرمانگار قراره واسه همیشه پیش ما باشه.

    ار پیشنهادتون ممنونم
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    این پستهایی که شما می نویسی، من احساس می کنم سر شب که می شه توی خونه شما، هر کس یه پتو دستش می گیره و یه سمتی می ره.
    جالب بود بسی خندیدم
    ویرایش توسط دلسا : پنجشنبه 29 آبان 93 در ساعت 22:55

  3. 3 کاربر از پست مفید دلسا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 آذر 93), واحد (دوشنبه 17 آذر 93), شیدا. (پنجشنبه 29 آبان 93)

  4. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 30 آبان 93 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1393-8-29
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    13
    سطح
    1
    Points: 13, Level: 1
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    سلام

    انشاالله درست میشه

  5. 2 کاربر از پست مفید الینایی تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 آذر 93), یه تنهای خسته (چهارشنبه 19 آذر 93)

  6. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    از تمام کارهای دخترک هم می گم ولی جز حرف دخترم و مادرش چیز دیگه ای ندارم که بگم. منی که همش توی خونه ام و کسی هم آنچنان نیست که بخواد جریانی رو تعریف کنه. از حال و اوال و کارهای خودم هم نمیگم. چون فکر نمی کنم واسش جذابیت داشته باشه.
    خب برو بیرون دخترت رو ببر پارک و ...
    بعد با هیجان براش تعریف کن
    ذهن خوانی نکن
    چرا فکر می کنی براش جذاب نیست ؟ خب اگر تجربه اش رو داری نوع گفتنت رو تغییر بده


    راستی اگه قراره مادرشوهرت همیشه با شما بمونه باید با همسرت در مورد جوای خواب و ... صحبت کنی
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  7. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 آذر 93), شیدا. (یکشنبه 02 آذر 93)

  8. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    دلسا جان همیشه از مشکلی که داری ناراحت میشم و همیشه دعا می کنم که مشکلت حل بشه
    به نظر من شوهرت اصلا اوضاع رو به این وخامت که شما می بینی نمی بینه
    دلسا اون مرد هست و رفتارش با ما خانومها فرق داره
    وقتی سکوت کردی ، اون ایراد چندانی نمی بینه و فکر می کنه اوضاع خوبه و شما راضی

    دلسا الان یه نکته مثبتی که در تو دیدم ، شیوه نگارشت بود، اگرچه افسرده ای ، اما طرز نگارشت عالیه .
    پیشنهاد من اینه از این نقطه قوت خودت استفاده کنی .

    دلسا وقتی نمی تونی باهاش حرف بزنی براش نامه بنویس یه مدت. بدون اینکه انتظار داشته باشی جواب بده
    همین طور که با ما دردو دل می کنی و حرفات واقعا زیباست و خواسته هات رو میگی ، همین ها رو در نامه ت خطاب به اون بنویس . دلسا باور کن می تونی. یه مدت امتحان کن عزیزم

  9. 4 کاربر از پست مفید veis تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 آذر 93), mina36 (یکشنبه 02 آذر 93), یه تنهای خسته (چهارشنبه 19 آذر 93), zendegiye movafagh (یکشنبه 02 آذر 93)

  10. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دلسا جان سلام وقتی داشتم پستهاتو میخوندم انگار یکی از دل خودم نوشته چقدر مشکلاتت شبیه به منه .من هم چند وقته شوهرم میاد استقبالش نمیرم حتی روم رو هم برنمیگردونم از بس دلم گرفته ازش .شوهرم توی هر شرایطی بیشتر از یک هفته تحمل رابطه نداشتنو نداشت اما الان یک ماهه که .... گاهی فکرای بد میان سراغم اهل فیلمهای بد و خود ارضایی نیست اما اون همچین اخلاقی نداشت نمیدونم چرا ؟؟؟؟؟؟ ولی رفتارهای تو بهتر ااز منم و به قول یکی از دوستان نگارشت عالیه مطمنم همینجور پیش بری شوهرت برمیگرده به طرفت.اگه اشکال نداره توی تاپیک تو از دوستان بخوام به من هم راهنمایی کنن

  11. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    چند روزی اینترنت نداشتم نتونستم بیام.
    یه روز چون خرید داشتم گفت خودم می برمت منم دوست داشتم بادخترم کمی قدم بزنیم و دور از محیط خونه باشیم چون واقعا بعضی مواقع اذیت میشم. هرچی گفتم خودم برمیگردم قبول نکرد گفت میمونم تا برگردی چه دلیلی داری که نمیذاری بمونم. موند تا خریدهام رو انجام دادم خیلی کم اینکار رو انجام میده. یه شبی هم کلی ماهی خرید خودش پاک کرد که کلا بی سابقه بود. یه روز بدون درخواست ما، مارو برد پارک و دخترم هم کلی خوشحال شد و بقول خودش تاب تاب (تاب بازی) کرد.
    ولی دیشب گوشی شوهرم دست دخترم بود. بازم کلیپای ناجور توش بود. دخترم همدو سه بار هی میذاشت و نگاش می کرد تا گوشی رو از دستش گرفتم. خیلی ناراحت شدم (شب قبلش بهش گفته بودم دوست دارم کنارت باشم ولی بهونه آورد که حالش خوب نیست) از منکه دوری می کنه توی گوشیش هم کلیپای ناجوره. اینقدر ناراحت شدم که دخترم رو زدم. میدونم کار خوبی نبود و عذاب وجدان داشتم ولی خوب منم آدمم. شب واسش نوشتم :
    «خواهش می کنم گوشیتو دست دخترمون نده دوست ندارم این فیلما رو ببینه . احساس بدی نسبت به دیدنشون دارم. دوست ندارم خودت هم ببینی. هر وقت که حالت خوب بود و وقت داشتی درباره ادامه زندگیمون صحبت کنیم»
    جواب که نداد ، حضوری به خودش باز گفتم میگه چیه هی تکرار می کنی؟ مگه من نگاشون می کنم؟ اگر نگاه کرده بودم که حذفشون می کردم. این چیزا توی شبکههای اجتماعی رد و بدل میشه. خوبه که خودت همش سرت توی همیناس.
    منم واسه اینکه چیزی کش پیدا نکنه ساکت شدم.
    امشب هم خونه نیست رفته توی یکی از روستاهای اطراف خوابیده.
    دیگه نمیدونم چی درسته چی بده. انگار دارم به آخر خط می رسم حالم شده مثل اون موقع هایی که منو تنها میذاشت و می رفت پی خوشگذرونیش.
    اگر خطم یکطرفه نبود واسش پیام میدادم که جدا بشیم.

  12. #28
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دلسا نمایش پست ها
    ولی دیشب گوشی شوهرم دست دخترم بود. بازم کلیپای ناجور توش بود. دخترم همدو سه بار هی میذاشت و نگاش می کرد تا گوشی رو از دستش گرفتم. خیلی ناراحت شدم (شب قبلش بهش گفته بودم دوست دارم کنارت باشم ولی بهونه آورد که حالش خوب نیست) از منکه دوری می کنه توی گوشیش هم کلیپای ناجوره. اینقدر ناراحت شدم که دخترم رو زدم. میدونم کار خوبی نبود و عذاب وجدان داشتم ولی خوب منم آدمم. شب واسش نوشتم :
    «خواهش می کنم گوشیتو دست دخترمون نده دوست ندارم این فیلما رو ببینه . احساس بدی نسبت به دیدنشون دارم. دوست ندارم خودت هم ببینی. هر وقت که حالت خوب بود و وقت داشتی درباره ادامه زندگیمون صحبت کنیم»
    جواب که نداد ، حضوری به خودش باز گفتم میگه چیه هی تکرار می کنی؟ مگه من نگاشون می کنم؟ اگر نگاه کرده بودم که حذفشون می کردم. این چیزا توی شبکههای اجتماعی رد و بدل میشه. خوبه که خودت همش سرت توی همیناس.
    دلسا جان،

    لطفا در این مورد جدی تر باش. شب پیام دادم و گفتم خواهش می کنم .... چیه؟ خوبه آخر و عاقبت این بی توجهی های پدر و مادر در تربیت بچه را دارید می بینید و خودتون دارید عذابش را می کشید. چرا می ذاری دخترت ببینه؟

    محکم و قاطع بگو روی گوشیش رمز بذاره و اصلا نباید دخترتون چنین چیزهایی ببینه !!!!!!!!

    بچه ی دو ساله ؟؟؟؟؟؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  13. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    یه تنهای خسته (چهارشنبه 19 آذر 93), zendegiye movafagh (شنبه 08 آذر 93), آویژه (جمعه 07 آذر 93), صبا_2009 (جمعه 07 آذر 93)

  14. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    ه روز چون خرید داشتم گفت خودم می برمت منم دوست داشتم بادخترم کمی قدم بزنیم و دور از محیط خونه باشیم چون واقعا بعضی مواقع اذیت میشم. هرچی گفتم خودم برمیگردم قبول نکرد
    lیک بار هم که می خواد با تو باشه یا برسونتت تو سعی می کنی برونیش
    متاسفانه دلیل اصلی مشکلت خودت هستی
    شما تمام روزها رو وقت داری با دخترت بری پیاده روی ولی فکر نمی کنم همسرت همیشه ازت بخواد تا شما رو برسونه
    در مورد فیلمها هم به خودش باید مستقیم میگفتی و همون لحظه هم گوشی رو از دست دخترت سریع می گرفتی تا دوباره و سه باره نگاه نکنه
    بچه دوساله مگه تشخیص میده که چی بده چی خوبه که کتکش زدی ؟؟
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  15. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    یه تنهای خسته (چهارشنبه 19 آذر 93), شیدا. (شنبه 08 آذر 93)

  16. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    کاش میتونستم جدی و قاطع باشم. همش از ترس سر و صداش باید سکوت کنم. مادرش اینجاست دوست ندارم جلوی اون سرم داد بزنه.
    میدونم نباید دخترم رو میزدم ولی اینقدر عصبی بودم که نتونستم کنترل کنم. نمیدوستم داره چی می بینه کنجکاو شدم ببینم.
    توی اون لحظه برادرشوهرم اینجا بود. نشد بهش بگم فقط خودخوری کردم همین که واسش یادداشت گذاشتم کلی با خودم کلنجار رفته بودم.
    مادر شوهرم رو نمی تونم تنها بذارم حتی واسه 5 دقیقه. همش توی خونه ام. همینم عصبیم می کنه. فقط آخر هفته ها که خواهرشوهرم تعطیله میاد خونه من میمونه و من میرم خونه پدرم. کسی نیست بیاد بمونه. جاری هام تعارف می کنن که هر قوت کاری داشتی میخواستی جایی بری خبرمون کن ولی موقعش که میشه همشون کار دارن یا اگر بیان کلی منت میذارن انگار میخواستن مواظب خونه من باشن نه مادرشوهرشون. منم ترجیح می دم همون منتظر خواهرشوهرم باشم تا اونها. اون روز هم واقعا دوست داشتم خودم پیاده روی کنم. از محیط خونه خسته بودم.
    فقط یه بار مادرشوهرم رو تنها گذاشتم رفتم تا سر کوچه . گویا هم ما رفتیم شوهرم برگشته. هنوز هم میگه مادرمو خود تنها نذار شاید واسش اتفاقی افتاد. چرا تنهاش میذاری...


 
صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم از حق خودم دفاع کنم.
    توسط Pooh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 خرداد 94, 00:32
  2. چه طوری میتونم بخشی از حافظه مو پاک کنم
    توسط ribbon در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 مهر 92, 17:59
  3. نه میتونم ادامه بدم نه جدا بشم
    توسط sheidajojo در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 مرداد 92, 10:57
  4. با خانواده افسرده ام چه کار میتونم کنم؟
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 05:48
  5. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.