درود
بهترین درسی که از همدردی گرفتم صبر بود که در ورای اون آرامش وجود داره؛ آرامشی که استرس، اضطراب و ترس در اون بی معنیه .
هر چند خیلی طول کشید به این جا برسم و هنوز هم جای کار بسیار داره اما خیلی با یکم فروردین نود وسه، روزی که مثل روز های بی معنی قبل پر از سردرگمی بودم و اولین بار با این جمع آشنا شدم، فرق کردم.
یه مورد دیگه؛
یکی از ویژگی های آدمای افسرده حسرت خوردن از روزای از دست رفته است و جالبه که چون حس می کنند زمانی که باید برای تغییر کردن بذارند رو باید روی یه کار مفیدتری وقت میذاشتند، تغییر رو شروع نمی کنند چون فکر می کنند بعدا بازم افسوس می خورند که چرا اون کار مفید تر رو انجام ندادند . زمان میگذره نه تغییر می کنند نه کاری انجام می دند و بازم افسوس زمان از دست رفته رو می خورند و این چرخه مدام تکرار میشه.
شاید روند زندگی من می تونست جور دیگه ای باشه ولی الان در این نقطه ای که هستم افسوس و حسرتی با من نیست. اینو گفتم برای اونایی که نشستند فقط نگاه می کنند و منتظر یه ناجی یا معجزه هستند! شاید دم دست ترینش ازدواج باشه، مطمئنا روش خوبی نیست، چون وقتی پایه های روانی مناسبی نداشته باشیم همونا رو منتقل می کنیم به زندگی مشترک و نهایتا زندگی ای شبیه زندگی قبلیمون می سازیم.
بدرود
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم / هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
علاقه مندی ها (Bookmarks)