به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    حساسیت دیوانه کننده من نبست بهخانواده به یک مثلا خاستگار

    سلام.نمیدونستم چه عنوانی باید مشخص کنم
    مشکلو تاحد امکان خلاصه میگم.روبری خانه ما کلی مغاره هست تو یکی از مغازه ها تو تا مرد هستن یکی فروشنده یکی شاگردش.من دو سال پیش اتفاقی بهمراه مادرپدرم تو مغازه دیگه ای بودیم که شاگرده به بهانه خرید اومد اونجا و یه چند ثانیه یا یک دقیقه ای بیشتر یا کمتر به من نگاه کردپدر مادر زلیل من ذوق کرده بودن!!!!!!!!!! یه چیزی م گفت من که اصلا حواسم نبود کجا چه خبره یه جوابی هم دادم.من اصلا تو این باغ ها نبودم وگرنه حسابی حالشو میگرفتم.
    از چندر روز بعد از اون ماجرا مادرم یه بار اومد گفت هروقت چیزی خواستی برو اونمغازه بخر.یا با ذوق و شوق میگقت شاگردش روزی نه تومن!!! میگیره.من باز تو این باغ ها نبودم.مادرم که فکر کرده بودم سکوت یعنی رضایت همچنان با زوق و تخیلاتش رو ادامه میداد.بعد از چندماه که رفتارای بد عجیب خواهرای متاهلم رو دیدم و اصرار مادرم بر یه سری حرفا.مثل اینکه توخونه بلند داد نزنید اون مغازه اونطرف میشنوه و انواع و اقسام این حرفا بعد از 6و7ماه منو شیرفهم کرد چه خبره.
    بعد از این چندماه سکوت میکردم شاید بفهمه من علاقه ای به حرفاش ندارم .لی فایده نداشت
    توی پرانتز اینو حتما بگم مادرم دچار اختلالات شخصتی زیادی از جمله خیال بافی بدبینی شدید کمال گرایی در فرزندان پایین اوردن وجود و شخصیت فرزندان خودخواهی و ...چیزای دیگه یادم بیاد میگم
    خلاصه مادرم فکر میکرد من هم مثل اون ذوق کردم و شبا از خوشحالی یه ادم بیسواد با حقوق روزی نه هزارتومن در پوسنت خودم نمیگنچم!! کلا فکر میکرد من باهاش دوستم!!!! طبق همون اختلالات شخصیتی مادرم فکر میکنه هر ادمی رو من ببینم باهاش دوست میشم و تا یه هفته بعد منتظره ما قرار ملاقاتمون رو بزاریم.حتی اگه برم چیزی بخرم که ازبچگی دوستداشتم.فکرمیکنه من عاشق و دوست صاحب مغازه هستم و .... الان هم دارم با دوست پسرای اینترنتیم چت تصویری میکنم(طبق توهمات و چیزایی که تو ذهن مادرمه)
    والا دو چیز بعیده یکی اینکه صاحب مغازه با اون درامد زن نداشته باشه(برای مادرم من ظاهرا متاهل مجرد فرق نداره.دکتر هم که میرفتیم میخواست منو غالب مردای مسن یا معمولی متاهل کنه.چه طوری نمیفهمه یه مرد مزدیک 40سال پزشک مجرد نیست!!).چیز دوم اینکه شاگرده بعیده اگه شرایط ازدواج داشته باشه نره و ازدواج کنه و مادر من به همچین ادم بیخودی گیر داده.

    خلاصه کلام بعد حدود یکسال از سکوت به پرخاشگری رسیدم و بعد از یه مدت حتی صریحتا گفتم ایا فکر میکنی من زن همچین ادمهای بیخودی میشم؟ ولی فایده نداشت کافی بود پامون رو از خونه بزاریم بیرون و چشماشون به انها بیفته و ذوق کنن و اعصاب من خورد
    درضمن مادرم ارزش خخانواده و شاید حتی منو هم زیرپاگذاشته و باخریدن جنس های اشغال مارو بدبخت و بیچاره جلوه داد.
    شاید 6ماه هرروز باهاشون دعواکردم تا دیگه از حرف زدن درباره اونها دست برداشت.اما رفتارش نه.کافیه من یه زوز در ماه از خونه برم بیرون فرداش سریعا میره به بهانه اب در مغازه اینها و اعصاب منو که حساس شدم رو یهم میریزه

    اما مشکل اصلی من چیه.اینقدر به رفتار مادر و خانواده اهمیت دادم. که باتوجه به اینکه مشکلات زندگیم الان زیاده و مشکلات اساسی تو زندگیم دارم .نمیتونم ذهنموو به سمت یه کار هدف یا هرچیزی جهت بدم.کافیه یه مساله ای پیش بیاد شروع میکنم به داد و بیداد و اسم اون مغازه دار و شاگردش رو میکشم وسط. یعنی جایی که اسمی از اونها نیست من خودم اسمشونو میارم وسط. واین بخاطر اینه که بعد از یکسال و نیم و تدام رفتار مادرم بخشی بزرگی از ذهن منو این ادمها پر کردن.یعنی ناخواسته تا اعصابم خورد میشه یاد اونها میفتم.البته خیلی هم تقصیره مادرم هست اگه دیگه درمغازه اینها نمیرفت و به رفتار مشتاقانه خودش در قبال اونها ادامه نمیداد من اروم میگرفتم
    من تو خونه مون نمیتونم راجب به جنس هایی که اینها میفروشن نظر بدم. چون برداشت های تخیلی خودش از جمله اینکه من باهاشون اشتی کردم .یا قهرم. یا اینکه پشیمون شدم که گفتم اینها رو نمیخوام فکر میکنه
    منو نجات بدید په طوری ازدست مادرم و کااراش و ذهن حساس شده خودم بربیام؟با این فشارها میترسم سرطان بگیرم یا هنوز 30 نشده تموم پوست و وجودم پیر بشه.من 25 رو تموم کردم
    کاربر قدیم یتر هستم که رمز دسترسی به ایمیل و اکانتم رو گم کردم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    سلام شبنم جان.بهت حق میدم اعصابت خورد بشه از این رفتارا،اما بهت پیشنهاد میکنم یا سر کار بری یا ادامه تحصیل بدی که کمتر تو خونه باشی.در ضمن بذار مادر و خواهرات یا هرکس دیگه هر چقدر میخوان حرف بزنن و تابلو کنن.مهم شما هستی که با رفتار درست خودت میتونی سپری در مقابل حرف و حدیث ها داشته باشی.در نهایت این شمایی که ازدواج میکنی یا نه و کسی نمیتونه که مجبورت کنه.خوبه که در مقابل حرفای نادرست سکوت میکنی اما باید حالت چهره ات هم نشون بده خوشت نیومده وگرنه منم به جای مادرت باشم فکر میکنم سکوتت از رضایته.سعی کن یک هدفی رو انتخاب کنی و تا رسیدن بهش از تلاش دست برنداری اینطوری اهمیت رفتارا و حرفای دیگران کمتر اذیتت میکنه و بمرور هم این حرفا و کاراشون کمتر میشه به شرطی که شما نشنیده بگیری و دنبال هدف زندگیت باشی.

  3. 2 کاربر از پست مفید zolal تشکرکرده اند .

    shabnam22 (دوشنبه 03 آذر 93), فرهنگ 27 (دوشنبه 03 آذر 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zolal نمایش پست ها
    سلام شبنم جان.بهت حق میدم اعصابت خورد بشه از این رفتارا،اما بهت پیشنهاد میکنم یا سر کار بری یا ادامه تحصیل بدی که کمتر تو خونه باشی.در ضمن بذار مادر و خواهرات یا هرکس دیگه هر چقدر میخوان حرف بزنن و تابلو کنن.مهم شما هستی که با رفتار درست خودت میتونی سپری در مقابل حرف و حدیث ها داشته باشی.در نهایت این شمایی که ازدواج میکنی یا نه و کسی نمیتونه که مجبورت کنه.خوبه که در مقابل حرفای نادرست سکوت میکنی اما باید حالت چهره ات هم نشون بده خوشت نیومده وگرنه منم به جای مادرت باشم فکر میکنم سکوتت از رضایته.سعی کن یک هدفی رو انتخاب کنی و تا رسیدن بهش از تلاش دست برنداری اینطوری اهمیت رفتارا و حرفای دیگران کمتر اذیتت میکنه و بمرور هم این حرفا و کاراشون کمتر میشه به شرطی که شما نشنیده بگیری و دنبال هدف زندگیت باشی.
    مرسی از شما خانم زلال.نمیدونم چرا من نمیتونم به خوبی بقیه مشکلاتمو توضیح بدم و جواب بگیرم
    درجواب به شما.خیلی ممنون که گفتید رفتار من مهمنتر از رفتار مادرم یا واکنش های خواهرم هست
    درمورد قسمت دوم من چندماه سکوت کردم و بعدالان یکساله ازشون عصبانی هستم و بارها علنا وصریحا هم نظرمو گفتم
    وقسمت سوم واقعا زندگی باکسایی که اختلالات روانی وروحی دارن ودنبال درمان نیستن خیلی سخته.خیلی باید قوی بود که تاثیر نگرفت.من فرزندکوچیکتر هستم .تمام دخترای مادربزرگم بخاطرترتبیت مادربرزگم به نحوی این مشکلات رو دارن.حتی 2نفرشن در دوران جوانی چندماهی بستری شدن.اما مادرم من باوجود نیاز درمان نشده.متاسفانه یکی از خواهرای من که عروس خاله ام هست باوجود تحصیلکرده بودن ودسترسی به ماهواره و اینترنت و روابط بالا دچار این اختلالات هست. .ومن خودم هم بعد از دوسال با این دونفر یعنی مادرم و خواهرم دچارمشکلات شده ام.خوشبختانه تونستم خواهرم رو از زندگیم حذف کنم ولی مادرم رو که نمیتونم چون باهاش زندگی میکنم.
    این مشکل تاحدی ریشه پیدا کرده.تقریبا یکساله من عصبی شدم. تو ذهنم این ادمها رو بعنوان مشکل درنظر گرفتم.الان میخوام به صورت اصولی کم کم حساسیتمو کم کنم.مادرم که واقعا نمیدونم درموردش چی بگم.اون که دست از اینکارهاش و لااقل هفتهای یکبار در مغازه تینها رفتن برنمیداره.ذاتشه این اخلاق از مادرش به ارث برده.
    من خودم باید راهی یاد بگیرم تا حساسیت رو کم کم کم کنم تا بالاخره به صفر برسه.ولی واقعا راهشو نمیدونم

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    شبنم جان من راه نهاییشو همون سرکار رفتن و خودتو مشغول کردن میدونم.البته در کنارش سعی کن هر روز و کم کم مثلا اگه روزی 10 بار رفتارا و حرفایی رو میبینی که عصبیت میکنه اگه واسه 9تاش تحت تاثیر قرار میگیری واس یکیش به خودت نگیر و کاملا انگار که نشنیدی باهاشون رفتار کن و مثلا فرداش این 10 مورد رو بکن 8تا.تا حالا برات پیش اومده کسی حرفی بزنه و خودت بفهمی که طرف همینطوری گفته و منظوری نداشته و خود بخود کینه و ناراحتی بدل نگرفتی.برا مادر و خواهرات هم علی رغم اینکه فکر میکنی منظوری هم دارن بازم این فکرو بکن البته همونطور که گفتم کم کم کمترشون کن.هر چقدر که بیشتر توی نخ حرفا و رفتارا ی اونا بری برات رنج آورتر و تاثیرگذارتر میشن.حتما هدف و کار مناسبی برا خودت جور کن و با خدا راز و نیاز کن انشاالله خودش کمکت میکنه.

  6. کاربر روبرو از پست مفید zolal تشکرکرده است .

    shabnam22 (دوشنبه 03 آذر 93)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خودم هم بهترین راهو دور بودن از خونه و مشغول بودن فکر و وخودم میدونم
    ولی فعلا شرایط سرکار رفتنو ندارم
    ذهن من که بیمار و حساس شده همون یکبار از ده بار که گیر بده به چیزی براش کافیه ولی بازهم همینون امتحان میکنم.ممنون از شما


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس از دست دادن عزیزانم دیوانه ام کرده.(آقای sci لطفا کمک کنید)
    توسط shabe niloofari در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: شنبه 30 شهریور 92, 11:08
  2. نظرتان درباره اقای کیوان مدیر تالار چه است
    توسط محمدابراهیمی در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: شنبه 05 شهریور 90, 23:04
  3. زنان حساس تر از مردان هستند و همسری موفق تر است که به این حساسیت ها
    توسط آسمونی در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 دی 89, 14:38
  4. این عشق نیست دیوانگی است!
    توسط بالهای صداقت در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 بهمن 88, 20:58
  5. * امان از دست نامزدم (حساسیت من به خواهرشوهرم)
    توسط helia_64 در انجمن مشکلات ارتباطی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 شهریور 87, 12:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.