سلام گلهای مهربونم٫
آویژه عزیزم ممنون از پستتون! دقیقا من باید سنجیده تشکر کنم یا همچنین رفتار کنم و هی ۲۴ ساعته معذب نباشم باهاش! دارم تمام سعی خودمو میکنم که عادیتر رفتار کنم ولی بهم حق بدید که سخته بعد از این مدت بپریم بقل همدیگه٫ علی که اصلا ذاتش خجالتیه و حالا با اون جدایی هم بدتر شده!
خدارو شکر هر روز میاد پیشمون و شده ۱-۲ ساعتی انجاست٫بعضی وقتام پارمیدا میگه بابا من بیام خونت میگه نه من میام پیشت اینجا خوب نیست٫بعد از کار میره خونه استراحت میکنه میاد پیشمون٫خونشم که همین بقله من و پارمیدام اونجا رفتیم (رفت ببینم چه خبره) دیگه ایشالا داره پسش میده ولی نمیگه پس دادم!
متاسفانه تو آلمان اینجوریه که باید ۳ ماه بعد از لقو قرارداد تو خونه باشی و اجاره بدی تا صاحب خونه مستجر جدید تو این ۳ماه پیدا کنه و ضرر نکنه! علی هم از این مدت میخواد استفاده کنه یا شاید از چند هفتش و این خجالتو کم کم کنار بزاره!
یکشنبه هم که روز تعطیل بود من پسر خاله علی و خانواده محترمشونو دعوت کردم پیشمون و روز قبلشم با علی هماهنگ کردم که میان! خلاصه تا عموم( پسر خاله علی) امد دید علی اینجا نیست گفت ای بابا پس کووووو؟! گفتم عمو جان نمیدونم٫دیروز کار بوده تا ۱۱ شب دیروقت رسیده خونه حتما میاد! عموم زنگ زد بهش و علی گفت دارم حاضر میشم میام!
امد با هم ناهار خوردیم و همشون هی از دست پختم تعریف کردن و علی هم هی تشکر میکرد٫گفت خیلی وقت بود این غذا رو نخورده بودما٫بعد به پارمیدا میگفت بابا بخور خوشمزستا!!! ( یه غذای ایتالیای درست کرده بودم و خانواده علی نمیشناخند)عموم هی به علی میگفت به چه خانومه کتبانوی داری٫سوده هیچی کم نداره٫مگه نه علی؟! اونم سرشو به علامت رضایت تکون میداد و میگفت حق با شماست!
خیلی خوب بود انگار مثل قدیما که میومدن پیشمون و علی عادی بود و کمی خجالتی! من اقرار میکنم که خودم بعضی وقتا سرسنگینتر بودم و بعد عموم با نگاش بهم میفهموند عادی باش!
خلاصه عموم موقعه رفتن گفت بهش چرا شما با هم حرف نمیزنید درست حسابی؟! علی خندید بعد به زبون کردی( که مثلا من نفهمم) گفت من واقعا نمیدونم چی بهش بگم و چطوری و از کجا شروع کنم٫دوست دارم باهاش حرف بزنم ولی احتیاج دارم زمان بگذره تا باهم عادی بشیم!گفت دعوای مدرسه ای نبوده که زود آشتی کنیم!!! عموم گفت باشه پس پاشو بقلش کن ببوسش! علی قرمز شد گفت نهههههه حالا کمی بعد ایجوری که نمیشه!خیلی بینمون فاصله افتاده بد رو کرد به من گفت مگه نه سوده٫منم خندیدم گفتم بله ایشالا به زودی این فاصله ها کم میشن! بعد بلند شد امدو دستمو گرفت و پیشونیمو بوس کرد و بعد سریع رفت اون اتاق!دستمو مچاله کرد تو دستاش...
خالم هی با اشاره روی لباش به عموم میگفت بگو لبشو ببوسه! من مرده بودم از خنده منم گفتم نه عمو جان بذارید هر وقت علی آماده بود من نمیخوام مجبورش کنم منو ببوسه!
خلاصه عموم اینا رفتند و علی باز هم خدارو شکر نرمتر رفتار میکرد باهام٫بیشتر باهام حرف میزد و با هم میخندیدیم! من فکر میکنم علی میخواد واسته وقتی که کاملا امد اینجا بهم علاقشو نشون بده و تا اونموقعه میخواد زمان بده به خودش تا هر روز عادیتر بشیم و اینکه حس میکنه من یه حس شرم دارم بهش و این زمان رو به منم هم بده تا عادی بشم!
ای کاش بالهای صداقت میومدن و کمی راهنمایم میکردن٫ راستش میخواشتم ازشون بدونم که وقتی ایشون با همسرشون آشتی کردن چطور بود؟! چون ایشون هم یه شهر دیگه بودند و چقدر طول کشید تا باهم دوباره هم خونه شدن و گرم و صمیمی؟!
تو این مدت حتما اونها هم یه شرمی بینشون بوده و ای رو چطوری مدیریت کردن تا بهتر شدند؟!
مثلا دیروز علی و پارمیدا داشتن بازی میکردن و یه شکلات ور داشته بودن که یکی چشم میزاشت و اون یکی یه جا قایمش میکرد٫ پارمیدام ورداشت و شکلاتشو کرد تو یقه من!!!
اصلا از علی انتظار نداشتم که اینجوری خجالت بکشه و قرمز بشه٫ به پارمیدا گفت اونجا که نه بابای٫ یه روز دیگه اونجا قایم کن٫در آورد و کرد از پشت تو کمرم٫گفت اه پارمیدا٫ پارمیدا گفت حالا برو پیداش کن!
امد بالا سرم گفت سوده میدیش٫گفتم نوچ ولی سریع خودم آب شدم و بهش دادم!
آویژه عزیزم نکته های که گفتی تک تکشون عالیه ولی من باید یه دنده عقبتر شروع کنم٫میدونید منظورم چیه ولی خودمم نمیدونم یه دنده عقبتر چی میتونه باشه! واسه همین منتظرم که شاید اگه پسر کاکل سریه بالهای صداقتم بذاره بیاد و بهم سری بزنه و همچنین شما دوستای مهربونم یاریم کنید!
زندگیه موفق گلم امیدوارم که همه چیز رو به راه باشه واست مهربونم!
واحد عزیزم باه من اگه این شیطنتهارو میتونستم بکنم و جراتشو داشتم که خوب بود ولی حیف...
پارسا داداشی واقعا آب میشم از خجالت٫ ولی چقدر بده که آدم با همسرش ایجورری سر سنگین میشه٫یه حس غریبیه!!!
نیکای گلم٫ خیلی خوب درکت میکنم مهربونم! خدا بزرگه من مطمعنم که تو توی این مدت جز خوبی براش کاری نکردی و
امان از دست این فامیلها که واسه ثروت و پول دست به همه کار میزنند و از حق برادرشون هم نمیگذرند! متاسفانه اینجور چیزها تو ایران خیلی هست٫ اکثر مردم میخوان خودشونو بدون زحمت میلیاردر کنند اگرم ما خانومها دخالت کنیم که بده میشیم! باید سیاست بخرج بدی گلم و باز هم صبور باش٫ممنونم ازت که بهم گوش زد کردی و مسلما محبت افراطی هم دل طرف مقابل رو میزنه!
علاقه مندی ها (Bookmarks)