دوستان کمکم کنید خیلی داغونم امروزهمسرم باپدر و مادرش و برادرش اومده بودن اینجا .. اینبارم مادرم و بابای اون حرفشون شد.مامانم گفت که من به پسر تو که هیچی نداره دخترنمیدم البته اینم بگم باباش جوری حرف میزد که مامانم رو تحریک کرد اونم برگشت جوابشو داد قبلا نوشته بودم که همسرم بخاطر حرف برادرش پولش رو سرمایه گذاری کرده بود و مبلغ زیادی رو متضرر شده بود الان میگفت من هیچی ندارم نه ماشین نه خونه نه پول بخوام منم بیام شهرشما و آپارتمان پدر تو 90 درصد بخاطر اطرافیان و همسایه ها تونه دارم آبرو داری میکنم چون همسایه هاتون میبینن شما پرده زدین و جهاز چیدین میخوام پیش اونها خراب نشین بعد چند ماه یا اجاره میکنم یا ازشهرخودم وسعم برسه خونه میخرم و هیچ تضمینی نمیدم که اینجا بمونم میریم شهرخودمون .منم گفتم شما حرف زدی و نمیتونی بزنی زیرحرفت چند ماه بعد با یه بچه زیر بغل همسایه ها میخوان زندگی ام رو بچرخونن تکلیف ات رو مشخص کن نمیخوای از بیای نیا من بهیچ وجه شهر شما نمیام .درضمن از قدیم و جدید مشاجره هایی که بین ما شده بود رو پیش خانواده ها مون گفت بعدم گله کرد که چرا خانواده من نرفتن خونه اشون که پیش قدم بشن واسه آشتی ؟؟گفت اگه امروز نمی اومدیم اینجا شما هیچ کاری نمیخواستی بکنی ؟چرا بهم زنگ نزدی ؟ باخودم فکر میکنم وقتی اون قهر کردآیا من باید دنبالش میرفتم مگه مرد هم قهر میکنه ؟آیا جای مرد و زن عوض شده ؟من باید نازشو می کشیدم؟ البته بگم دوبار بهش اس داده بودم دوبار بهش توی یک روز زنگ زدم که به هیچ کدوم جواب نداده بود.اما اون گفت نه باید بقیه روزهاهم زنگ میزدم و سراغشو میگرفتم.پیش مامانش برگشته میگه اینا خانوادگی نسبت به مامان من دید منفی دارن دیگه نمیدونم چی میگم مخم کارنمیکنه تمرکزم بهم خورده دیگه نمیکشم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)