به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان کمکم کنید خیلی داغونم امروزهمسرم باپدر و مادرش و برادرش اومده بودن اینجا .. اینبارم مادرم و بابای اون حرفشون شد.مامانم گفت که من به پسر تو که هیچی نداره دخترنمیدم البته اینم بگم باباش جوری حرف میزد که مامانم رو تحریک کرد اونم برگشت جوابشو داد قبلا نوشته بودم که همسرم بخاطر حرف برادرش پولش رو سرمایه گذاری کرده بود و مبلغ زیادی رو متضرر شده بود الان میگفت من هیچی ندارم نه ماشین نه خونه نه پول بخوام منم بیام شهرشما و آپارتمان پدر تو 90 درصد بخاطر اطرافیان و همسایه ها تونه دارم آبرو داری میکنم چون همسایه هاتون میبینن شما پرده زدین و جهاز چیدین میخوام پیش اونها خراب نشین بعد چند ماه یا اجاره میکنم یا ازشهرخودم وسعم برسه خونه میخرم و هیچ تضمینی نمیدم که اینجا بمونم میریم شهرخودمون .منم گفتم شما حرف زدی و نمیتونی بزنی زیرحرفت چند ماه بعد با یه بچه زیر بغل همسایه ها میخوان زندگی ام رو بچرخونن تکلیف ات رو مشخص کن نمیخوای از بیای نیا من بهیچ وجه شهر شما نمیام .درضمن از قدیم و جدید مشاجره هایی که بین ما شده بود رو پیش خانواده ها مون گفت بعدم گله کرد که چرا خانواده من نرفتن خونه اشون که پیش قدم بشن واسه آشتی ؟؟گفت اگه امروز نمی اومدیم اینجا شما هیچ کاری نمیخواستی بکنی ؟چرا بهم زنگ نزدی ؟ باخودم فکر میکنم وقتی اون قهر کردآیا من باید دنبالش میرفتم مگه مرد هم قهر میکنه ؟آیا جای مرد و زن عوض شده ؟من باید نازشو می کشیدم؟ البته بگم دوبار بهش اس داده بودم دوبار بهش توی یک روز زنگ زدم که به هیچ کدوم جواب نداده بود.اما اون گفت نه باید بقیه روزهاهم زنگ میزدم و سراغشو میگرفتم.پیش مامانش برگشته میگه اینا خانوادگی نسبت به مامان من دید منفی دارن دیگه نمیدونم چی میگم مخم کارنمیکنه تمرکزم بهم خورده دیگه نمیکشم.

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    با سلام دوست عزیز

    هم شما و هم همسرتون وهم خانواده ها مهارت های لازم برای مدیریت این بحران و مسایل بعد از این را ندارید.

    لازمه حتما زیر نظر مشاور برید.

    برای ادامه شرط کنید که هر دو به مشاوره مراجعه کنید.

    برای شروع زندگی مشترک عجله نکنید.

    مشکلات شما قابل حل است اما نه به این روشی که در پیش گرفتید.
    اول از هم لازمه شما و همسرتون همدل شوید و از دخالت خانواده ها جلوگیری کنید.

  3. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    آویژه (جمعه 25 مهر 93), شیدا. (جمعه 25 مهر 93), شاپرک 114 (شنبه 26 مهر 93)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام خوشحالم که شوهرت برگشته پس قبل از هر چیز سعی کن تغییر کنی دوباره اشتباهاتو میگم سعی کن فکر کنی در موردش وبه ترتیب از دل شوهرت در بیاری

    1اینو اول میگم چون حرصم در اومد عروس یک بار پا گشا یا دعوت می کنند حالا هر چند هم مسیر ش دور یا نزدیک باشه پس باید گاهی خودت با شوهرت میرفتی خونه اشون نه افراط نه تفریط

    2همه خانواده بالاخص مادرشون دوست دارند فکر کنم شما شوهرتو خیلی....... رو مادرش حساس کردیدشما در قلب همسرتون جایگاه خودتون دارید وسلطان قلب ایشون هستید ومادشون جایگاه خودش پس الکی با حساسیت تون مادر ایشون در جایگاه خودتون ننشونید باعث نشید فکر کنند مادر شون مظلوم واقع میشند دربرابر شماو اینطوری جبه بگیرند بازم میگند حساس نباشید

    3بازم میگم عروسی بگیر چون دو روز دیگه بر می دارند بهتون میگند شما ارزو دیدن لباس دامادی پسرمون به دلمون گذاشتید

    4دیدی گفتم تهدید به طلاق الکی بود شوهرت دوست داره این شهرستان اومدنش هم احتمالا واسه این که بگه من مردم هنوز سلطان غرورشو نشون بده به نظر من بگو باشه بعد یادش میره ولی خواهش میکنم خونه بابات نشین بازم دعوا میشه

    5انگار بزرگترهاتون بزرگتری بلد نیستند کاش از این دعوا دورشون کنید

    6یادته گفتم مردها عاشق زن های هستند که بهشون محتاج باشند این روزها بهش ابراز نیاز کن بگومثلا توتنها تکیه گاه من هستی تنها پناه هم هستی یک جور بهش عزت بده چند تاشو فکر کن بگو ببینم چطوری هستش مردها از زن های که محتاج هستند خوششون میاد چون کنارشون احساس عزت بزرگی می کنند نمونه اش مردهای که یک زن موفق تر از خودشون یا خیلی قانع دارند بعد میرند بایک زن هزار بار پایین تر از زن خودشون میگرند چون در کنار اون زن احساس برتری بزرگی می کنند امیدوارم فهمیده باشی چی میگم

  5. کاربر روبرو از پست مفید کیانا 93 تشکرکرده است .

    واحد (دوشنبه 01 دی 93)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام شبگرد چطوری تاپیک زدی هر چی گشتم نفهمیدم چطور باید تاپیک ایجاد کنم اخه منم یک غصه دارم

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان از همه اتون که در حل مشکل بهم کمک می کنین ممنون من با مادرشوهرم صحبت کردم و سعی کردم رابطه امو با اون خوب کنم .اما همسرم متاسفانه روی حرف خودش هست و میگه من فقط سه ماه میام شهرشما بعدش میرم شهرخودم .حالا زده زیر قول و قرارمون اما بهش حق میدم چون ناخواسته شرایطی براش تحمیل شده که نمی تونه اینجا امرار معاش کنه هم سرمایه اشو از دست داده هم کل حقوقش میره برای قسط وامهایی که برداشته بود و توی سرمایه گذاری از دست رفت.من باشرایط بوجود اومده حاضرم هرجور باهاش تا کنم اما میدونم که برم شهراونها برگشتی در کار نیست متاسفانه همسرم پشتم نیست همه اشتباهات و دعواهای پیش اومده رو میندازه گردن من میگه یک درصد از اشتباهات تقصیرمن نیست درحالیکه همه دعواهای من به خاطر عدم توجه اش بهم بود درهرکاری اول با خانوادش مشورت کرد زمین که خورد من مطلع شدم درواقع کار از کار گذشته بود نه در این مورد در خیلی از کارهاش اول خانواده اش و خودرایی خودش .همیشه جوری برخورد کرد که انگار من زن خانواده اونم تا همسر این آقا .اونجا که باید همراهم بود نبود . آخرین باری که اومده بودن و رفتن بعدش بهش اس دادم اما کوتاه و سرسنگین جواب داد فرداش صبح بازم بهش پیام دادم سعی کردم دلشو بدست بیارم اما با یک کلمه ممنون پیاممو جواب داد اونم چند ساعت بعدش منتظر شدم زنگ نزد دو روز بود مریض بودم با اون حالم که حتی ازجام نمیتونستم بلند بشم زنگ زدم بار دوم جواب داد و سرسنگین .تا شبم دریغ از یه پیام که حالم مبپرسه.کل چند روز توی تب میسوختم هزیون میگفتم و گریه میکردم اما نبودکه نبود.شاید بگین چون از دستت ناراحته اما باید خودشم بخوادرابطه رو اصلاح کنه . شایدم من انتظارم ازش بیشتراز توانشه من از خانواده ام بیشترحمایت عاطفی شدم تا همسرم .در آخرین صحبتهای اون روزمون پیش خانواده هامون
    میگه برای تو و خانواده ات پول وماشین و خونه مهم هست من نمیگم مهم نیست اما بقدری که نیازمون رو برطرف کنه مهم هست .گفت من کل حقوقم رو میدم قسط ،سرمایه اش رو هم که به فرمایش داداشش از دست دادم (گفته بود سرمایه گذاری کن ضررش مال من سودش مال تو) هیچی ندارم این شرایط منه خودمم هیچی ندارم حالا من چیکارکنم من دارم تاوان اشتباهات دیگران رو میدم . هنوز بهش جواب ندادم فقط گوش کردم که حرف بزنه و سبک بشه . برام هیچی دیگه مهم نیست فقط و فقط درد من رفتن به شهر اونهاست چون از اول ازاون شهرمتنفرم محیطش خفه ام میکنه

  8. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام عزیزم اگه میام اینجا پست میذارم واسه اینه که منم عین شرایط تورو تجربه کردمعین تو اوایل عقدم هیچی نخواستم حتی حلقه ام نقره گرفتم فکرکن بعد برای یک شب چله ابروی منو تو فامیل بردند یک ماه قهر هم اون جا داشتیم منم دوماه در دوران عقدبا شوهرم قهر بودیم به خاطر اینکه رفت بحثمون به خانوادش گفت اونها هم همون کاریی کردند که خانواده شوهر توکردندپس اگه چیزی میگم حرف گوش کن تاپیک قبلیمو بادقت بخون واگه میخوای زندگی تو بسازی مشورت کن وبازم میگم حرف گوش کن

    شوهر شما درست میگه شما واقعا مقصری خیلی بی سیاستی اصلا بهت نمیخوره یک خانم 36 ساله باشی اصلا صبور نیستی یکمی هم غرور خوبه یعنی چی که با مادر شوهرت نزدیک شدی بعد این همه دعوا دوستی با مادر شوهر خوبه اما به مرور واهسته نه یکهو یعنی چی که مشکل شوهرتو به اونا میگی همسر شما پسراین خانواده وعزیزشون هست به قول مادر شوهرم جیگر جیگره دیگر دیگره پس دوباره دعوا راه ننداز اگه می خوای تو چشمشون عزیز باشی فقط فقط از خوبی های همسرتون بگید حتی به دروغ برای همسرتون خوبی بسازید اینطوری هم به خودشون میبالند که پسر خوبی تربیت کردند هم اینکه اجازه بدی کردن به شما رو به خودشون نمی دهند
    باورت میشه منم مثل تواز غصه دوروز تب کردم
    ویرایش توسط کیانا 93 : دوشنبه 28 مهر 93 در ساعت 18:44

  9. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کیانای عزیز من اصلا بامادر شوهرم بد پسرش رونگفتم متاسفانه چون فامیلیم حرفهامون دهن به دهن یک کلاغ چهل کلاغ شده گفتم بهتره من بعد حرفهامون رو مستقیم به همدیگه بگیم که بعدا کدورت پیش نیاد .اون دوتا عروس قبلی شون رو حسابی بازی داد اونا رو خودش دخالت مستقیم داشت ولی برای من مثلا روش نمیشه از طریق کوک کردن شوهرش اینکارها رو میکنه.

  10. کاربر روبرو از پست مفید nm_shabgard تشکرکرده است .

    رزا (دوشنبه 28 مهر 93)

  11. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    به نظر میاد اختلافی که الان با همسرتون دارید مربوط به الان نمیشه منظورم اینه که شما رابطه خانوادگی خوبی هم از ابتدا باهم نداشتید..شما که اختلاف داشتید چرا رضایت دادید به ازدواج

    با پسر داییتون؟

    به نظرم همسر شما افتاده رو دنده لج ...شما رفتارهای نسنجیده زیادی داری اصلا نمیدونی چه موقع باید صبور باشی و چه موقع از حقت دفاع کنی..چه زمانی قناعت کنی و چه زمانی

    توقعاتت رو به زبون بیاری..

    شما و همسرت هنوز اخلاق های همدیگه دستتون نیومده..شما اصلا خودت رو درگیر خانواده همسرت و حرفهایی که بین خانواده ها رد و بدل میشه کاری نداشته باش..فعلا فقط به فکر

    درست شدن رابطه خودت و همسرت باش
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  12. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان از همگی شما که در حل اختلاف پیش آمده کمکم می کنید نهایت تشکر رو دارم.
    دوست عزیز خانم رزا ما با هم اختلاف خانوادگی نداشتیم فقط رفت آمد خانوادگیمون خیلی کم بود .
    متاسفانه بعضی رفتارها هست که به مرور زمان خودشون رو نشون میدن و در طول دوران عقد بود که من به ماهیت و روش زندگی خانواده همسرم پی بردم. ما کلا سطح فرهنگی متفاوت داریم چیزهایی که از نظر من و خانواده ام مهمه از نظر اونها خیلی پیش پا افتاده است و اصلا مهم نیست اونها به رفت و آمدخانوادگی و تعاملات اجتماعی بها نمیدن..متاسفانه همسر من با بروز اوضاع وخیم اقتصادی جهت بهبود شرایط کاری نمیکنه کسی که کل حقوقش میره برای پولی که نیست خونه نداره و حمایت مالی هم از طرف خانواده نمیشه (چون خانواده هم چیزی ندارن که بخوان حمایت کنن )باید بفکر اصلاح اوضاع بشه خداوند قادر هست ولی از قدیم گفتن از تو حرکت از خدا برکت . کل دوران عقد اون با یک فرد غریبه هیچ فرقی نداشت مثل اینکه اومده بوده بود مسافرخونه و من و خانواده ام موظف بودیم بهش سرویس بدیم تنها کار من این بود که حرص خوردم هربار باهزار شیوه باهاش صحبت کردم ولی متاسفانه حرکت مثبتی از اون ندیدیم آخر سر هم کار به گوشه و کنایه می رسید وقتی پدرخانواده اش میگه شما توی دوران عقدین و مشکلات شما رو باید پدرتون و خانواده اتون حل کنه از پسرش انتظار بیشتری نمیشه داشت متاسفانه کل این ایام حس نکردم که همسری دارم حالا هم دیگه دلم نمیخواد حرکتی برای بهبود اوضاع بکنم .کل کارم شده مطالعه کتاب و خودندن مقالات سایت اما متاسفانه دل و داغی برام نمونده بیشتر افکارم منفی هست که کل ذهنم رو پرکرده حالا سعی میکنم بهش فکر نکنم اما واقعا توی برزخم .یه جوری بجای حل مسئله دارم صورت مساله رو پاک میکنم.

  13. کاربر روبرو از پست مفید nm_shabgard تشکرکرده است .

    رزا (شنبه 03 آبان 93)

  14. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    اخه چرا عزیزم صورت مسیله رو پاک کنی باور کن مشکل تو یک چیز عادیه و واقعا حاد نیست این همه مقاله خوندی چیزی یاد نگرفتی من که از زمانی که توی این سایت اومدم استاد شدم باور کن مشکل من باخانواده شوهرم وشوهرم هزاز برابر توبود اما باگذشت زمان وفهمیده تر شدن من وهمسرم توی زندگی خیلی بهتر شد انگار شما چندان اعتماد به نفس نداری ویک ادم وابسته ای هنوز در دوران نوادی موندی فکر می کنی بدون اینکه توچیزی بگی باید همسرت نیاز های تورو بدونه بلد نیستی مشکل تو حل کنی ونمی تونی رو پای خودت وایستی همه ادم ها باهم فرق می کنند هیچ دوخانواده ای شبیه به هم نیستند همه زن وشوهر ها اول زندگی مشکل های مثل شما رو دارن یکم تو سایت بگرد ببین بعضی ها باچه مشکلا تی زند گی می کنند

    راستی دوباره باهمسرت حرف نزدی بگو چی گفتید نه بیا پست نا امیدی بزن خانم شما 36 سالته پس سریع زندگیتو بساز وزندگی کن


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست طلاق دادم ولی مادر شوهرم پیش همه دروغ میگه وآبرومو پیش همه میبره چکار کنم؟
    توسط یاصاحب زمان ادرکنی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آذر 95, 11:16
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 بهمن 93, 00:46
  3. چطور با پیامک های یکی از آشناهام که مردهست برخورد کنم؟
    توسط golemordab در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 بهمن 92, 14:40
  4. فکر می کنم حرف زدن به ناله می کشد و ناله پیش دیگران شرک است و....
    توسط جاثیه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 29 آذر 92, 21:32
  5. چگونه به آرامش ذهنی دست پیدا کنیم؟
    توسط rozaneh در انجمن آرامش
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 16 تیر 92, 19:26

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.