به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 فروردین 94 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1393-5-30
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    673
    سطح
    13
    Points: 673, Level: 13
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    همسرم منو بشدت از خودش میرونه ، چکار کنم که صمیمی بشیم؟

    شوهرم خیلی تو خودشه. نه تنها بامن ارتباطی برقرار نمیکنه بلکه در برابر برقراری ارتباط از طرف من هم شدیدا مقاومت نشون میده. تنها کسانی که تو زندگیش دوس داره پدر مادر و خواهر برادراشه. اهل حرف زدن نیس اما وقتی پیش یکی از اعضای خانوادشه چشاش برق خاصی داره. من حسود نیستم . بهیچوجه. اما انتظار دارم از بودن با من هم لذت ببره. نمیدونم چطور توصیفش کنم که چطور منو از پیشش دفع میکنه. با لحن بدی بام حرف میزنه. البته اون اصلا حرفی برا گفتن نداره . فقط وقتی چیزی میخواد واسش بیارم یا وقتی از چیزی معترضه لب باز میکنه. تو تمام مدت 9 سال زندگیمون اینجور بوده. حالا دیگه شدت و ضعف داره. وقتی از رفتارش اظهار نارضایتی میکنم. میگه همینه که هس. خودم میدونم چقدر از خانوادش حساب میبره و اصلا جرات نداره تو روی حتی خواهر برادرای کوچکتر از خودش وایسه اما دربرابر من مث شیر میشه. وقتی میبینم در برابر دیگران چقدر ضعیف و حقیره با خودم فک میکنم پس من دیگه چقد حقیرم. خیلی تو خونه تحقیرم میکنه. اگه موضوع جالبی رو واسش تعریف کنم عمرا که بخنده وسط حرفم وانمود میکنه حواسش جای دیگه اییه . منو مسخره میکنه. اگه بیام ببینم داره فیلم تماشا میکنه و بشینم پیشش ، اگه وانمود کنم واسم جالب نیس که هیچ به دیدن فیلم ادامه میده اما اگه ذوق نشون بدم کانال رو عوض میکنه. در یک کلام ما فقط کنار هم هستیم اما بهیچوجه با هم نیستیم. هیچوقت منو دکتر نمیبره میگه خودت راهو بلدی دیگه چه برسه به خرید. منم مردمو میبینم . آرزو دارم. دوس دارم تو زندگیم شوهر داشته باشم. احساس تنهایی و حقارت میکنم. یعنی من لایق عشق نبودم که هیچوقت تجربش نکردم؟

  2. 2 کاربر از پست مفید پوینده تشکرکرده اند .

    roozbeh220 (جمعه 02 آبان 93), عشق آفرین (جمعه 02 آبان 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    سلام عزیزم. چیزی که شما بهش احتیاج داری یه مقدار زنانگی، مهربونی و ایثاره.
    یه گوشه نشینید وتماشا کنید. دست به کار شید. اگر لازم باشه دنیا رو زیر و رو کنید تا احساستون رو بهش ثابت کنید.
    یک بار، دو بار، ده بار شما رو پس میزنه. اشکالی نداره. اما نهایت دلش میره.
    از هرچیزی میتونید استفاده کنید. لباس های زیبا، غذا های خشمزه، آهنگ، آلبوم، بچه ها، کادو، اس ام اس های عاشقانه.... به پاسخ او دقت نکنید. به وظیفه و تلاش خودتون عمل کنید.
    بذارید حتی فکر کنند حتما یه خوابی چیزی دیدین انقدر متحول شدین.
    مهم نیست ایشون ابراز علاقه کنه، مهم اینه که شما، چه مستقیم، چه غیر مستقیم ابراز علاقه کنید.
    اگر توقع و مانعی میانتون هست، برای مدتی بذارید کنار و شرایطشون رو بپذیرید، بگید سخته، اما برای تو این کار رو میکنم و بد خلقی های ساختگیشو با مهربونی پاسخ بدین. میگم ساختگی، چون هیچکس دلش نمیخواد بشینه یه جا و اخم هاش تو هم باشه.
    از حالا یه هدف مشخص کنید: چگونه دل همسرم را ببرم! مدتی بذارید براش. مثلا 1 ماه. یک ماه بدون توجه به این که نتیجه ای گرفتید یا خیر تلاش کنید. بعد یک ماه اگر نتیجه نداد بیاین همدردی مجدد راهنمایی بگیرید. اما واااااقعا تلاش کنید. بدون غرور.
    مطمئن باشید نتیجه میگیرید.
    از اون دیواری که شوهرتون دور خودشون ساختن نباید ترسید، باید روش یادگاری نوشت.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.

  4. کاربر روبرو از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده است .

    واحد (جمعه 02 آبان 93)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    میگن اگه صد رو داشته باشی نود هم همراشه . خب شاید اگه رابطه ی صمیمی تری با شوهرم داشته باشم اونم بخاطر من که شده با خانوادم خوب بشه. اما خب برای خوب کردن رابطمون من واقعا سردرگم شدم . مطالب سایتها رو میخونم. اما به این نتیجه رسیدم که من کلا روش حرف زدنم اشتباهه . پرخاشگرم و پرخاشگری تو خونمه. بلد نیستم با کسی که با خواستم مخالفت میکنه چه رفتاری بکنم و چه حرفی بزنم معمولا با تشر و پرخاش بش ثابت میکنم که رفتارش غیر منصفانس . اولش اون دربرابر این قضاوت مقاومت میکنه و بعد که میبینه فایده نداره و من اونو به گناه متهم میکنم با خونسردی میگه من همینم که هستم . به نظرم ثابت کردن اینکه کسی کار غیر منصفانه انجام میده برای ترک دادن عادتش کافی نباشه. آخه انگار مردم کاری نمیکنن که منصفانه باشه اونا کاری رو میکنن که میتونن بکنن تا به نفع خودشون تموم بشه . من چطور رفتار کنم تا مردم خواسته هامو و نیازهامو رعایت کنن. معمولا وقتی کسی به حریم خصوصیم تجاوز کنه تهدیدش میکنم اما هم خودم هم اون شخص میدونیم که اصلا نمیتونم خواسته هامو عملی کنم. و اینجوریه که شخص رفتارای بدتری از خودش نشون میده.
    نقل قول نوشته اصلی توسط پوینده نمایش پست ها
    سلام

    ما توی روابط جنسی هوای همیدیگه رو داریم . تعداد دفعاتی رابطه هم خوبه اما شوهرم نمیتونه خودشو کنترل کنه. خیلی اتفاق افتاده که شوهرم قبل از اینکه بتونه کارشو بکنه انزال داشته ...اگه هم موفق بشه کاری بکنه یکی دو دقیقه بیشتر نتونسته تحمل کنه .

    خودش از این مسئله ناراحته اما بدش میاد بره دکتر . انگار به غرورش برمیخوره .من زیاد بروش نمیارم . اما چند دفه بش گفتم به دکتر مراجعه کنه . حتی آدرس یه دکتر رو هم واسش آوردم. میگه باشه میرم اما نمیره . من دوس ندارم زیاد اصرارش کنم چون میبینم انگار شرمنده میشه . چیزی نمیگه...منم به مدت چند سال ناخودآگاه میل جنسیم کم شده بود طوریکه هروقت ازم رابطه میخواست به دلیل نامعلومی اجتناب میکردم . با اینکه عذاب وجدان میگرفتم که چرا نذاشتم کارشو بکنه اما خودم هم درک نمیکردم چم شده. گاهی اجازه میدادم اما خیلی سرد برخورد میکردم چون میدونستم اگه مایل بشم منو توی نیمه راه تنهام می ذاره ...من میمونم و عطش جنسی که اون تحریکش کرده....حالا نمی خوام هردو اذیت باشیم . میدونم اونم خیلی دوس داره مدت رابطه بیشتر باشه و من میبینم تلاش میکنه اما دست خودش نیست...
    نقل قول نوشته اصلی توسط پوینده نمایش پست ها
    31 سالمه و نه ساله با شوهرم که 5 سال ازم بزرگتره ازدواج کردم و یه دختر 8 ساله و یه پسر 4 ساله داریم . زندگیمون فراز و نشیب های زیادی داشت . من کلا اعتماد بنفس ضعیفی دارم و هیچوقت نمیدونم چه کاری درسته واسه همین راههای مختلفی رو تو زندگی زناشویی امتحان کردم و میکنم اما یه چیزی همیشه توی من ثابته اونم اینه که میخوام بهتر از اینی که هستم بشم. متاسفانه یه مدت خیلی حقارت و ذلت کشیدم . سه سال توی خونه ی پدر شوهرم زندگی کردم و سه هم توی یه خونه ای جفتشون اونم با اصرار بی اندازه ی من . با اینکه محل کار شوهرم و دانشگاه خودم با شهری که زندگی میکردیم 50 کیلومتر فاصله داشت اما شوهرم قبول نمیکرد دلبستگیشو به خانوادش کم کنه و به شهر محل کارش که مرکز استانمونه واز لحاظ امکانات زندگی و رفاهی برا خودمون و بچه هامون بهتره نقل مکان کنیم. من هم بخاطر اینکه کسی از خانوادش حاضر نمیشد هفته ای برای دو سه ساعت مراقب بچه ها باشه تا من به دانشگاه برم مجبور بودم درسامو تو خونه غیر حضوری بخونم اما رشتم فیزیک بود و بدون کمک استاد از پس امتحانا بر نمیومدم . شوهرم با دیدن نمراتم و مخالفت خانوادش با تحصیلات زن و ضعف و تردید خودم شروع به مخالفت با ادامه ی تحصیلم کرد . با اینکه وقتی ازدواج کردیم من دانشجو بودم. خلاصه درسم رو درحالی که 50 واحد تا اخذ لیسانس داشتم رها کردم تا مثلا به خونه و زندگیم برسم . اما به شدت افسرده شدم. خیلی از شوهرم فاصله گرفتم خیلی . شده چار ماه اجازه رابطه ی زناشویی به شوهرم نمیدادم . پیشش نمینشستم . اونو مقصر میدونستم که دستمو نگرفت. تنها چیزی که ازش میخواستم نقل مکان به شهری که گفتم بود اما قبول نمیکرد. با کمرنگ شدن روابطمون شوهرم هم ازم فاصله گرفت طوری که هر شب بعد از خوردن شام دستاشو میشست و میرفت خونه ی مادرش که چند قدمی خونمون بود . وقتی برمیگشت آخر شب بود و تا نیمه های شب پای تلویزیون مینشست . منم که میخوابیدم. فردا هم همینطور و بلکه سردتر و بدتر بودیم. شوهرم بدون اطلاعم و درحالی که میدونست داره بم فشار میاد خونه ی جفت خونه ی مادرش رو خریداری کرده بود و اینو زن همسایه بم گفت. تمام امیدام به باد رفت .
    خلاصه من که دیگه به آخر خط رسیده بودم وسایلمو جم کردم و رفتم خونه پدرم . بابام مرد دیکتاتوری بود . منو نپذیرفت منم توی اون 25 روز که قهر بودم خونه ی خواهرم رفتم. شوهرم آخر سر زنگ زد بم . منم بش گفتم به شرطی میام که اولا خونه تو محل کارت و دانشگام بگیری و ثانیا بذاری ادامه تحصیل بدم. البته بش قول دادم تو خونه میخونم و اون فقط اجازه بده اسم نویسی کنم و امتحانا رو بدم. قبول کرد و ما بعد از یکسال با وجود مخالفت شدید خانوادش نقل مکان کردیم.
    اشتباهاتم از اینجا به بعد بیشتر شد. اولش هرچی میگفت قبول میکردم چون خودمو مدیون این فداکاریش میدونستم. هفته ای دوبار میرفتیم خونه مادرش در حالی که هر سه ماه یه بار راضی میشد منو برسونه خونه مادرم. خونه ی مامانم اینا توی 10 کیلومتری شهر خودشون بود.
    حالا شوهرم افسرده شد و من بجای اینکه کمکش کنم و درکش کنم از دست کاراش و بی محلیاش بیشتر خسته میشدم . محیط شادی براش فراهم نکردم و همش غر میزدم. با هم بداخلاق شدیم و من برای اینکه بش ثابت کنم ازش ترسی ندارم شروع به تحقیر کردنش کردم . توی اینکار هم خیلی زیاده روی کردم . مردانگیشو از هر لحاظ که بگید زیر سوال بردم . میدونم داغونش کردم. اونم بعد از سالها که منو نزده بود در اثر حرفای رکیکی که با صدای بلند بش زده بودم بام کتک کاری کرد . میدونم میتونست منو بیشتر بزنه اما مراعات کرد. این بار سومه تو این چند ماهه اینجوری رفتار میکنیم . آخریش همین سه شب پیش بود
    اون برای بار چندم به خانوادم بی احترامی کرد و بشون فهموند که دیگه نباید بیان خونه ی ما . منم خیلی ناراحت شدم. اما باید خونسردیمو حفظ میکردم و بعد از رفتنشون جار و جنجال راه نمینداختم.

    من واقعا شوهرم و بچه هامو دوست دارم . من میخوام تمام تحقیرهایی که در حق شوهرم کردم رو پس بگیرم . میخوام غرور مردانشو بش برگردونم. میخوام بدونه دوستش دارم. میخوام عاشقم بشه و تا آخر عمر کنار منو بچه هام باشه. خلاصه میخوام جبران کنم. اون دوسم داره منم دوسش دارم اما هردومون همو تحقیر کردیم . میخوام وارد چرخه سالم بشیم.
    به من بگید از کجا شروع کنم . من اشتباهاتم اونقدر زیاده که سردرگم شدم چیو تو خودم اصلاح کنم . کمکم کنید ...... به نظر شما اگه ازش معذرت خواهی زبانی بکنم اینطور برداشت نمیکنه که بخاطر اثر کتک کاریشه . میترسم بیشتر ادامه بده و بدتر بشه.....

    عزیزم ، شما اشتباهات زیادی داشتین مهارت ارتباطی کمی هم داشتین.

    یک مرد و نباید تحقیر کرد ، خورد کرد!

    اینهایی که من گذاشتم همه پست های شماست، اما شما برای راه حلشون چه کارهایی کردین؟

    تاپیک هاتون همه اش نصفه رها شده، حتی در یکی از تاپیک ها مدیر همدردی برای شما راهنمایی قرار دادن ، به لینک هایی که مدیر گذاشتن مراجعه کردین؟
    راه حل هارو بکار بردین؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام
    به نظر میرسه نوع ارتباط شما با همسرتون دارای خلاء باشد.
    باید یک گفتگو بدون پافشاری بر احساس، بدون محکوم کردن، بدون انتقاد، بدون تهدید و بدون منت گذاشتن داشته باشید.
    اینکه با هم در این مورد بحث و مجادله و قهر و درگیری دارید نشان می دهد که شما نیاز به مهارتهای ارتباطی دارید.
    لینکهای ذیل را مطالعه فرمایید
    مهارت گوش دادن و مهارتهای ارتباطی(به همراه لینک مقالات برگزیده)
    مهارتهای ارتباطی بین زن و شوهر به تنهایی کافی نیست!!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  6. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    سرگشته دوست (یکشنبه 04 آبان 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    معمولا بزرگترین اشتباهی که یک زن میتونه مرتکب بشه و اعتبار خودشو پیش همسرش زیر سوال ببره اینه که سعی کنه رابطه شوهرشو با خانوادش خراب کنه (کاری که ناآگاهانه 99.99 درصد زنها مرتکب میشند)

    این عمل به هر دلیلی اشتباهه و هیچ توجیحی مورد قبول نیست

    مطمئنا همسر شما در رابطه با شما کوتاهی مرتکب میشه و باید به فکر ترمیم روابط باشید
    ولی به هیچ وجه پای روابط همسرتون با خانوادش رو پیش نکشید و در این زمینه دخالت نکنید که کار رو بدتر میکنه

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 فروردین 94 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1393-5-30
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    673
    سطح
    13
    Points: 673, Level: 13
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از شما که پاسخ دادید. من تاپیکهامو بخاطر اینکه توصیه ها رو عملی کنم رها کردم. درمورد بی احترامی کردن به شوهرم هم باید بگم برا مدت فقط چند هفته بود در عوض چند سال حقارتی که کشیدم. بخاطر اون سه چار هفته هم اینقد عذاب وجدان گرفتم که خدا میدونه فقط....

    من خودم خستم . خودم نیاز به نوازش دارم . دیگه برام نا نمونده . احساس حماقت تمام وجودم رو میگیره وقتی پیشش میشینم. این حسیه که اون با تمام نیروش بم میده. به هیچکس این حس رو منتقل نمیکنه. برعکس پیس خانوادش خودش احساس کوچیکی میکنه. برادر کوچیکترش جواب سلامشو نمیده اما عاشق حرف زدن با اونه. شوهرم انگار آدمیه که به کسانی که تحقیرش می کنن خوشش میاد. فک میکنید توی اون چند هفته که باش تحقیر آمیز برخورد میکردم چطور بود؟ نسبتا خوب....اما خودم حس می کردم کارم درس نیس. خواستم صمیمیت باشه نه تحکم. حالا فقط وقتی پول لازم شدم باش حرف میزنم. خودتون تصور کنید چه جر و بحثی راه میفته. من میخوام عشق تو زندگیم باشه. چرا اون به عشق نیاز نداره. اون بار ها بم گفته عشق مال تو فیلماس . اصلا وجود نداره. ولی من دیگه نمیدونم وجود داره یا نه. آیا همه ی مردا اینجورین؟ من چیزی براش کم نزاشتم. غذاهای خوشمزه و سر وقت . لباسای تمیز و اتو شده. بچه هایی که وقتی اون اینجاس آرومشون کردم....استقبال از خانوادش...و خیلی چیزای دیگه که هر مردی آرزوشو داره.

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام پوینده جان

    عنوان تاپیکت مبهمه یه موضوع روشن براش انتخاب کن واز طریق مثلث کنار تشکر به مدیران اطلاع بده تا تغییرش بدن چون اینطوری قفل میشه.
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.