به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 70
  1. #51
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام سوده خانم
    دسترسی به اینترنت تو محل کار قطع شده (خدا رو شکر بازدهیم به شدت بالا رفته)
    تو خونه هم بچه ها نمی گذارند
    چند روزی نبودم شاید بعدا هم به سختی بتونم بیام سایت
    ممنون که به یاد ما بودی
    نمی دونم اصلا دلم به نامه نیست (نظر شخصیه ) چون خودم اهلش نیستم
    علی تو این زمینه چطور آدمیه؟؟؟
    فکر می کنی خودش بود و جاتون برعکس بود چی کار می کرد ؟؟؟
    چطور حرفشو منتقل می کرد؟؟؟؟
    شاید به جای نامه موقعیت خاصی ایجاد می کرد و حرفشو میزد ؟؟؟
    موفق باشی

  2. 3 کاربر از پست مفید آونگ تشکرکرده اند .

    morteza2487 (جمعه 08 خرداد 94), paiize (چهارشنبه 30 مهر 93), سوده 82 (دوشنبه 28 مهر 93)

  3. #52
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام به دوستای خوبم٫
    راستش چند وقته زیاد حالم خوب نیست و کمی نگرانم! بازم دارم روی این کنترل احساسات کار میکنم تا به قول کامیلیای عزیزم اگه خدا نکرده برنگشت بتونم قوی روی پاهای خودم مصمم واستم...

    خیلی ممنونم ازت کا میلیای گلم واسه پست قشنگت من تو نامه ای که قراره بدم حتما اشتباهاشو غیر مستقیم مینویسم که اونم رو خودش کار کنه و تصمیم دارم کمی واستم شاید تا هفته دیگه نامه ام بهتر شد و تا اون موقع مدیر همدردی واسه راهنمایم امد٫فعلا منتظرم تا شاید جوابی ازشون دریافت کنم تا ادامه بدم!
    واحد مهربونم از شما هم ممنونم!همسرم واقعا درونگراست و کمتر انتقاد میکنه!شاید اگه توی این زندگی بیشتر صحنت میکرد بهتر همو درک میکردیم که متاسفانه نکرد!

    آقا آونگ گل خوبید؟! راستش فعلا این تنها راهه که با علی ارتباط برقرار کنم٫میخوام واسه صحبت اول اون پا قدم بشه تا نگه سوده عجله کرد و صبر نداره!
    راستش دیروز پسر خاله علی و خانومشون امده بودن خونمون٫علی دو ساعت قبلش امد پارمیدارو برد هم زمان با امدن پسر خالش اینا امد٫یعنی اونها همدیگرو پایین در دیدن و پسر خالش خیلی اصرار کرد بالا بیاد ولی چون باید میرفت سر کار نیومد٫ازشون پرسیده بود بوی غذا میاد سوده واستون چی درست کرده که خانومشون گفتند بیا بالا الان غذاتو بخور بعد برو ولی پسر خالش گفت علی خجالت میکشه که بیاد تو یا اون قدم اول واسش سخته! علی قبول کرده و میخواد برگرده ولی مشکل اینه که اولا بینمون سردی بوجود امده که من احساس میکنم با اولین خنده به هم برطرف میشه ولی مشکل اصلی اون قدم اوله که نمیدونه چطوری برداره!

    چطوری اقدام به برگشت کنه؟!
    چطوری تو صورت خانوادم نگاه کنه؟!
    چی بگه؟!
    اینها واسش سخته! البته پسر خالش گفته اگه من بخوام علی رو دعوت میکنه خونشون و من هم برم اونجا تا این سردی رو اونها از بینمون ببرند و آشتیمون بدن! خودمم نمیدونم چیکار میتونم بکنم تا با هم کمی گرم بشیم و بتونیم باهم صحبت کنیم!
    امیدوارم مدیر همدردی یا کارشناسان محترم بیان و کمک کنند٫دوستای گلم هم که مثل همیشه یاریم میکنید و من ازتو ممنونم!
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت

  4. 9 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 04 آبان 93), morteza2487 (جمعه 08 خرداد 94), paiize (چهارشنبه 30 مهر 93), parsa1400 (سه شنبه 29 مهر 93), واحد (سه شنبه 29 مهر 93), نیکیا (سه شنبه 29 مهر 93), نیکا 55 (چهارشنبه 30 مهر 93), آرام دل (سه شنبه 29 مهر 93), رزا (چهارشنبه 30 مهر 93)

  5. #53
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 18:36]
    تاریخ عضویت
    1393-7-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    80
    سطح
    1
    Points: 80, Level: 1
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 29 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پیشنهاد خوبی بود که پسرخاله شوهرت شما دونفر رو دعوت کنه خونشون و اونجا باهمدیگه رودررو شید و خلاصه صحبت و خنده های متفاوت و اصرارهای دخترت برای زندگی سه نفره در کنارهم همه چیز رو خوب میکنه
    به نظرم زیادی داری وقت تلف میکنی
    کسیکه از دید بره از دل هم میره زودتر اقدام کن

  6. 6 کاربر از پست مفید Nargesjoon تشکرکرده اند .

    morteza2487 (جمعه 08 خرداد 94), paiize (چهارشنبه 30 مهر 93), parsa1400 (سه شنبه 29 مهر 93), واحد (سه شنبه 29 مهر 93), رزا (چهارشنبه 30 مهر 93), سوده 82 (سه شنبه 29 مهر 93)

  7. #54
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام دوستای خوبم٫
    دیگه واقعا رمقی در من نیست٫خسته شدم از این همه بی رحمیاش!!!
    نمیدونم چرا هیچکدوم از کارشناسان کمکم نمیکنند٫مدیر سایتم هنوز به تاپیکم جواب نداده! حتی بهشون ایمیل زدم که تاپیکمو منتقل کنند ولی هنوز جوابی نگرفتم!!!

    راستش یکشنبه که پسر خالش و خانمشون اینجا بودن اونها از رفتار علی حس کرده بودن که علی فکر برگشت داره البته خودم هم همین برداشتو داشتم! واسه فرستادن نامه استخاره گرفتم و خیلی خوب در آمد که ثصمیم گرفتم بفرستم براش! خلاصه دوشنبه دم دمای ظهر واسش فرستادم٫روی پاکت نامه هم یک گل ارکیده سفید چسبوندم! بهدش واسش یه پ.م. زدم که علی جان با اجازت تو صندوق پستت یه نامه انداختم! هیچی علی دیشب در اولین پ.م. واسم نوشت: به جای این کارا برو دنبال کارات دیگه هم از این زحمت ها نکش چون من بدونه اینکه بخونمش میندازمش دور! منو تا همین الانم شکهم و بی اختیار گریه میکنم٫خالم (خانم پس خاله همسرم) چند بار زنگ زده و دلداریم داده! نمیدونم معنی این کارش چیه!!! منم دیشب در جواب نوشتم:من درکت میکنم!من تنها واسه تمام بی احترامیها و رفتارهای بدم ازت معذرت میخوام!جوابی نداد!
    پسر خالش میگن علی بدونه شک نامه رو خونده٫فقط داره امتحانت میکنه که تو چطوری عکس العمل نشون میدی!که من داغ میکنم بهش گیر بدم بگم تورو خدا برگرد یا نه! منم که اصلا!نمی خوام دیگه التماس کنم٫همچی دست خداست٫هر چی خدا بخواد همون میشه!فقط خدا میتونه دلش رو از مهرم پر کنه فقط اون دگرگون کننده قلبهاست! اگرم برنگشت و این کارش اصلا امتحانی نبود بازم باید رو خودم کار کنم تا به ایدهال خودم برسم!بیشتر وقتا خسته میشم٫نا امید میشم و حتی الانم تو شوکم!
    نمیدونم چرا کارشناسهای سایت نمی یان کمکم کنند!چقدر باید انتظار بکشم!
    علی هم معلوم نیست کی اصلا خونه پسر خالش بره که با هم اونجا صحبت کنیم٫اصلا شاید من نرم!چقدرخودمو کوچیک کنم! بسته دیگه...
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت

  8. 9 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 06 تیر 95), morteza2487 (جمعه 08 خرداد 94), paiize (چهارشنبه 30 مهر 93), parsa1400 (جمعه 02 آبان 93), واحد (پنجشنبه 01 آبان 93), نیکیا (چهارشنبه 30 مهر 93), نیکا 55 (چهارشنبه 30 مهر 93), رزا (چهارشنبه 30 مهر 93), شیدا. (چهارشنبه 30 مهر 93)

  9. #55
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مهر 02 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,563
    امتیاز
    44,252
    سطح
    100
    Points: 44,252, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,950

    تشکرشده 6,439 در 1,458 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سوده جان نگران نباش
    اتفاقاالان وقتشه که چیزهایی روکه یادگرفتی نشون بدی
    بایدنشون بدی که تغییرکردی
    باصبرت..باکنترل احساست...باقوی بودنت
    توی پیام خصوصی بهت گفتم الان هم میگم فعلا بهش فرصت بده..شک نکن که نامه روخونده..بزاربه حرفهات فکرکنه

    سوده عزیز الان وقتشه نشون بدی توی این مدت چی یادگرفتی...این یه فرصته خانومی!!
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  10. 8 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    morteza2487 (جمعه 08 خرداد 94), parsa1400 (جمعه 02 آبان 93), کلانتر جو (شنبه 21 اسفند 95), واحد (پنجشنبه 01 آبان 93), نیکیا (چهارشنبه 30 مهر 93), نیکا 55 (چهارشنبه 30 مهر 93), رزا (پنجشنبه 01 آبان 93), سوده 82 (چهارشنبه 30 مهر 93)

  11. #56
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام

    سوده جان شاید چیزی که من میگم اشتباه باشه ولی من فکر میکنم شما با محبتایی که به همسرت میکنی راه رو برای برگشتنش سخت تر میکنی چون تو با این کارت شرمندش میکنی و

    قطعا آدم شرمنده خجالت زده است و فقط سکوت میکنه ...شما بهش محبت میکنی خوب اونم

    آدمه محبت شمارو درک میکنه حس میکنه ولی بنا به دلایلی نمیتونه جواب محبت شما رو بده میخواد جواب شما رو بده ولی وقتی تحت فشار قرار میگیره برعکس جواب میده و نتیجه اش

    میشه اینکه به شما بگه نمیخوامت و از این حرفا...

    وگرنه اگر همسرت شما رو واقعا نمیخواست اصلا در جواب اینکه بهش گفتی نامه ام رو خوندی جوابی به شما نمیداد یا خیلی قاطع و محکم شما رو از زندگیش حذف میکرد.

    بنظر من این خوب بودن بیش از حد شما همسرت رو بیشتر تو معذورات قرار میده و باعث میشه کار براش سختتر بشه..

    تو این مدت اگر نفر سومی پیدا بشه که بهتون کمک کنه خیلی خوبه مثلا همین پسر خاله همسرتون اگر جدی و منطقی با همسرت صحبت کنه نتیجه بهتری میگیری تا اینکه مدام بهش

    محبت تزریق کنی ..

    سوده جون تو دیگه بیشتر از این کاری از دستت برنمیاد باید صبر کنی تا نتیجه کارات رو ببینی

    اگر بشه شما یک مدت دیگه اصلا کاری به علی نداشته باشی تا اون بهتر بتونه تصمیمش رو بگیره خیلی خوب میشه..
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  12. 3 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    morteza2487 (جمعه 08 خرداد 94), paiize (جمعه 02 آبان 93), سوده 82 (جمعه 02 آبان 93)

  13. #57
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام دوستان مهربونم٫

    پاییزه گلم خیلی ممنون واسه همه نگرانیهات مهربونم!بخدا امروز یه دم اشک میریختم و میگفتم آخه چرا خدا جونم٫ چرا هیچ عکس العملی نشون نمیدی پس! دریغ از یک روزنه امید!
    دارم خاموش میشم انگار٫خدایا منو ببخش امروز خیلی ضعیف بودم و فکرای بی خودی به سرم زد!آخه کدوم آدم عاقلی خودشو واسه بندت میکشه منو ببخش!وای بر من که چقدر با یک عکس العمل همسرم ضعیف شدم!دیگه بسته ضعف٫دیگه حالم داره از کارای خودم بهم میخوره٫خدا یا من هیچوقت دست به این کار نمیزنم تا دخترم و خانوادم رو داغون کنم٫اصلا!ولی خوب فکر کنم شاید هر کسی تا حالا اگه خدای نکرده جای من بود این حس بهش دست میداد ولی فکر بیخودی بیش نیست٫منو ببخشید دوستانم!
    اشتباه کردم٫شما به من انقدر قوت قلب میدید و منو با خودم آشنا کردید و از قدرت و استواری گفتید تا منم قوی بشم و حالا!!!خیلی باید رو خودم کار کنم٫خیلی بیشتر از اینها!
    نمیدونم تو سرش چیه٫اصلا نامه رو هم نخونده باشه من تمام سعی خودم رو کردم!فقط منتظرم که بره خونه پسرخالش برم اونجا حرف آخرم رو بهش بزنم!بهش میگم من تمام سعی خودمو کردم و تمام سهمم از اشتباهاتم رو پذیرفتم و اصلاحشون کردم تا تو دوباره با تغییر من برگردی و سایت بالا سر دخترمون باشه!خودش میدونه من اولا چقدر خوب بودم و فقط طی این دو سال تغیی کردم و حالا مثل اون روزهام بدون اون اشتباهات و صبورم تا خودش پا جلو بذاره! اگه برم نگرده من از شما دوستام یاد گرفتم که چطوری باید درست رفتار کنم وبه زندگی آرامش بدم! میخوام بهش بگم با تمام احترامی که واست قاعلم خودمونو بهت تحمیل نمیکنیم و واسه راحتیت از این شهر میریم تا در آسایش باشی و از همه مهمتر دخترم دیگه غصه باباشو نخوره٫فوقش ۵ماه با گردش از یادش میبرم و بعدش دیگه راحت میشه!بهتر از اینه که هر شب با گریه و جیغ از خواب بیدار بشه و تو روز ۱۰ بار اسم باباشو بیاره! بخدا خستم کرده دیگه! من اصلا آدمی نیستم که بخوام دخترم رو از پدرش بگیرم ولی چیکار کنم داره دخترم حالا خودم به درک ذره ذره آب میشه٫اقا اصلا عین خیالشم نیست!

    رزا جونم من واقعا از پست شما ممنونم گلم٫نمیدونم شاید حق با شما باشه ولی خوب بنا به چه دلایلی نمی تونه جواب محبتم رو بده؟! دلیلش واضحه که میجواد اذابمون بده! به همه میگه من قول میدم برگردم فقط زمان میخوام به من ولی یک ذره امید نمیده!همش حرف خودشو میزنه!!!خوب من چیکار کنم٫حرف کی رو باور کنم؟! البته به خودم هم گفته شاید خر بشم دوباره برگردم ولی یعنی چی٫یعنی زندگی با من اشتباه محضه و اگه خر شم میام الام عاقلم که بچو داره اذاب میکشه منم بیخیالم!!! واقعا هم عصبانیم هم کلا از دنیا نا امیدم!
    چقدر دیگه خدا میخواد رو انسانهاش امتحان کنه؟! هر کی یه ضرفیتی داره خوب... رزا جون من دیگه هیچ کاری نمیکنم٫نه محبت نه عصبی٫ناسلامتی یه عالمه رو خودم کار کردم٫میخوام ببینه مثل خودش ککم هم نمیگذه!!!

    شما همتون واقعا پر از محبتید و من تا جای که توان دارم صبر میکنم تا نتیجه تلاشم رو بگیرم حالا یا این وری یا اون وری٫آخرش همه چیز باید مشخص بشه دیگه!
    خدایا خودت فقط رحم کن و به همه ما کمک کن تا راه درست رو بریم و همسر منو سر عقل بیار٫اصلا کمی احساس پدرانه بهش بده تا اینجوری حداقل دخترش رو اذاب نده! من واقعا فکر میکنم همسرم اصلا دیگه احساسی بهم نداره نمیدونم دیگه چیکار کنم! حاضرم حتی واسه فقط دخترمون برگرده خونه٫من اصلا کاری باهاش ندارم تا احساسش دوباره برگرده ولی تا خدا نخواد هیچی نمیشه!خدا جونم بدجوری ازت دلخورم...
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت

  14. #58
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مهر 02 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,563
    امتیاز
    44,252
    سطح
    100
    Points: 44,252, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,950

    تشکرشده 6,439 در 1,458 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سوده جون درکت میکنم عزیزم
    میدونم خسته ای ودلت شکسته امابازهم ناامیدنشو...

    خداروهرگزفراموش نکن...یادت باشه خداخودش بهترازهرکسی میدونه چی واست خوبه...مگه میشه خدایی که خودش توروآفریده کاری کنه که به ضررت باشه...مگه توواسه پارمیداخیروخوبی نمیخوای؟؟
    پس شک نکن خداهم همینطوره...تازه خیلی هم دلسوزترومهربونترشده...
    سوده جون مگه نمیگی ازوقتی این مشکل پیش اومده به خدانزدیکترشدی..عاشقترشدی...
    پس حق بده به خداکه ازاین عبادتهات لذت ببره وبخوادبیشترتوی این حالت نگهت داره...
    عزیزم ازاین فرصتهااستفاده کن...باخدای خودعشق بازی کن...باخداحرف بزن...
    اون کمکت میکنه
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  15. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    رزا (جمعه 02 آبان 93), سوده 82 (جمعه 02 آبان 93)

  16. #59
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام
    سوده جان خواهرم من قبلا بهت گفته بودم عکس العملت بعد نامه باید چه جوری باشه ؟ نگفتم ؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟ نگفتم نباید احساس شکست کنی حتی اگه نخوند حتی گه ازت قبول نکرد باید آماده باشی .

    من شک ندارم که خونده 100% کارت در اومده حالا باید به هر اونچه که تعهد کردی و تغییر کردی جامه مل بپوشونی و خودتو ثابت کنی . ثابت کنی که تغییر واقعی و موندنی . فعلا وقت احساسات وگریه کردن نیست به اندازه کافی دلتو خالی کردی و آبقوره گرفتی بسه .

    علی از دیروز بیشتر بهت توجه میکنه بیشتر بهت فکر مکنه . از امروز تنهایی شبا اذیتش میکنه بی خوابش میکنه مجبورش میکنه بهت فکر کنه به تغییراتت به خوبی هات به ایمانت به خاطراتش به پارمیدا به آینده دخترش و خودش .

    ااونم برا خودش فرصت لازم داره یه حرفی بهت زده تو نباید خودتو ببازی . اصلا یه چیزی بهت بگم که قبلا هم گفتم انتظار نداشته باش علی فردا برگرده شاید بیشتر از یه سال دیگه طول بکشه شایدم بیشتر .تو باید همین سوده جدید باشی .

    امروز به اندازه کافی متوجه پشیمونی شما شده ولی هنوز تو ذهن علی ترس وجود داره سوده دیروز وجود داره . تو تازه داری مرحله جدیدی میشی و اون ایجاد اعتماد قلبی به علی خواهد بود . که جای بحث داره و شناخت

    سوده مرواریدای عشق از گونهات پاک نکن بزار این دونه ها به هم برسن در این حالت از خدا همسرت بخواه به خدا ناشکر نباش اونم داره استقامت تو رو محک میزنه . آزمایش الهی از آزمایش علی هزار بار سخت تره ولی پاداشش شیرین تر

    سوده کمی صبر کن . و صبور باش . وقتشه سنگ هارو از پیش علی برداری راستش علی به پریدن فکر میکنه ولی بال مناسب و قابل اطمینان و باندی ( بستر) مناسب پیش رو نداره .

    اگه ایران بودی میگفتم برا برگشت چیزی ازش نخواه جز آرامش . جزء سایه اش . جزء مهربونی . جز یه زندگی کوتاه در حد امتحان پس دادن .

    نمیدونم سوده من زیاد از وضعیت آگاهی ندارم ولی اگه سنگی جلوشه بردار بهش اطمینان بده بهش تضمین بده بگو برا یه مدت کوتاه برای اینکه بتونی بهتر خودتو بهش ثابت کنی و بعد اگه قبول کرد شکل داییم بهش بدین .

    سوده راه خودتو برو تا همسرت باورت کنه نگران نباش . بدرووووووووووود

  17. 3 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 04 آبان 93), paiize (جمعه 02 آبان 93), سوده 82 (جمعه 02 آبان 93)

  18. #60
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 بهمن 93 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-28
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    308
    سطح
    6
    Points: 308, Level: 6
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    146

    تشکرشده 47 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سوده جونم

    من دنبال راه حل مشکل خودم تو نت میگشتم که به تاپیک تو رسیدم و از اولین تاپیک تا اینجا رو خط به خط خوندم . به علاوه راهنماییهای همه دوستان و همچنین بالهای صداقت عزیز رو.

    میدونی عزیزم همسر منم من و دخترم رو ترک کرده والان 3 ماهه که رفته و برای خودش خونه جدا گرفته.
    جالبه که بدونی من هم همه اشتباهات تو رو کردم . سرش داد و بیداد میکردم . نقش پدریشو ازش گرفته بودم . لباس هاشو از خونه انداختم بیرون .رفتارم مثل مامانم بسیار زنسالارانه بود خیلی خودخواه بودم.... خلاصش کنم انگار زندگی ما دوتا رو از روی هم نوشتن .

    منم تا قبل از خوندن این تاپیکها فکر میکردم همه مشکلات تقصیر اونه.

    تو خودت برای من تو این مدت یه بالهای صداقت بودی . ازت کلی درس گرفتم و تو این چند روزه خیلی حیلی به اشتباهاتم پی بردم.

    ولی در تمام این مدت یه چیزی ته دلم بهم میگفت که همسرم یه روزی بر میگرده و از اولین روزی هم که با توآشنا شدم همین حس رو هم نسبت به همسر تو داشتم . که اون هم هر وقت دلش خالی شد و خشمش خاموش شد برمیگرده.ولی این ممکنه که خیلی برا ی همسران هر دو مون طول بکشه

    بالاخره توجه کن وقتی ما لباسای همسرانمون رو پرت کردیم بیرون منظورمون این بوده که از این خونه برو بیرون دیگه نمیخوام باهات زندگی کنم . حالا وقتی اونها رفتن ما مثل چی پشیمون شدیم . میدونم اون موقع از عصبانیت بیش از اندازه اینکار رو کردیم ولی واقعیت اینه که ذل اونها خیلی شکسته و ترمیمش خیلی زمان میبره و با معذرت خواهی این مسئله قابل جبران نیست

    دیدم که میگی تو خلوتت گریه میکنی و خیلی ناراحتی درست مثل من .ولی این هم بدون که همسرانمون هم اصلا حال خوشی ندارند . الان این اونها هستند که از خونه و زندگیشون و بچشون جدا افتادن و دارن تویه محط غریبه ( خونه جدید) زندگی میکنن و علاو بر غم و غصه وخشم و کینه ای که به ما دارن .مسئولیت های یک زندگی مجردی هم افتاده گردنشون .مثل غذا پختن لباس شستن نظافت خونشون و خیلی کار های دیگه ی یه خونه که یه روزی اصلا بهش فکر هم نمیکردن

    همسر منم یه روز حالش خوبه و یه روزه دیگه بدون اینکه اصلا ما با هم ارتباطی داشته باشیم حالش خیلی بده . اینو از رفتارش با دخترم میفهمم

    ما فقط باید خودمون رو عوض کنیم . ان شاالله که هر دومون به زودی زود با همسرانمون آشتی کنیم

  19. 4 کاربر از پست مفید نیکا 55 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 06 تیر 95), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), parsa1400 (جمعه 02 آبان 93), سوده 82 (جمعه 02 آبان 93)


 
صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درمان شخصیت کمالگرا (شخصیت وسواسی)
    توسط مدیرهمدردی در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 دی 00, 12:40
  2. همسر 28 ساله ام در شخصیت 14 سالگیش موند.
    توسط همراه در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 شهریور 91, 23:34
  3. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 اسفند 90, 23:36
  4. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 اردیبهشت 89, 10:14
  5. شخصیت شناسی ازروی میوه ها
    توسط tina_asheghetanha در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 خرداد 87, 11:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.