به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اسفند 93 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1393-7-12
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    365
    سطح
    7
    Points: 365, Level: 7
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دفاع از حق آینده ام رو خراب کرده. لطفا کمکم کنین.

    هزاران درود خدمت مشاوران و همدردان تالار
    خیلی خوشحالم که جائی وجود داره که جوابگوی سوالات مختلف همه است. امیدوارم همیشه موفق و سربلند باشین.
    موضوعی که میخواستم مطرح کنم مربوط به دید جامعه نسبت به خانومهاست. (البته سوتفاهم نشه، من ادعای خاصی در مورد فمنیسم ندارم) منم مثل خیلی از دوستانی که اینجا طرح مشکل کرده اند مشکل کمبود اعتماد به نفس و .... دارم. ولی مشکل عمده من بخاطر شرایطی هست که برام پیش اومده. کمی طولانیه. ببخشین. من تک فرزند خانواده (دختر) هستم و با پدر و مادرم زندگی میکردم که چندین سال پیش پدرم فوت کرد و من و مادرم با هم زندگی میکنیم. از نظر مالی هیچ احتیاجی به هیچ کس نداریم و حتی کمکی خیلی جزئی برای کارهای سنگین رو هم از کسی نخواسته ایم و امیدواریم همیشه مستقل باقی بمونیم. ولی متاسفانه خیلی ها از این شرایط من و مادرم سواستفاده میکنن و همیشه بهمون زور میگن. در واقع من نه عمو دارم نه دائی و نه هیچ مرد دیگه ای که بخواد ازمون در مواقع خطر حمایت کنه و خیلی ها که این مورد رو متوجه میشن، اذیتمون میکنن. این طرز فکر هم باعث شده که خیلی ترسو بشم و از خیلی از دعواها و برخوردها پرهیز کنم. پرهیز از برخورد باعث میشه خیلی جاها حقم خورده بشه. کم کم این شد عقده من. خیلی خیلی عصبانی بودم و افسرده شده بودم. کم کم تصمیم گرفتم که از حقم دفاع کنم ولی هیچوقت نتونستم به نتیجه برسم. اذیتهای تکراری که در قبالم میشه برام عذاب آوره. شبیه اینه که یه مگس هی میشینه روم و من هی میتکونمش. اول با نرمی. بعد کمی با عصبانیت. بعد بیشتر و بیشتر تا اینکه ... وقتی مگس رو میکشم همه بهم میگن چرا کشتیش؟ تو یه زنی و نباید صدات دربیاد وگرنه میگن شبیه زنان خیابانی هستی و ......
    مثلا در آپارتمانی زندگی میکنیم که با اینکه قدیمیه ولی از لحاظ ساختمانی کاملا مستحکمه و ما هم قصد فروش نداریم ولی همسایه ها به انواع و اقسام روشها میخوان که ما رو وادار به فروش کنن. بحث مشارکت رو پیش میکشن تا بتونن واحد ما رو صاحب بشن. هرچقدر با ادب و متین جواب میدیم اذیت میکنن و نمیفهمن که میخوایم با ادب بگیم که چاردیواری اختیاری. هر کی از راه میرسه شروع میکنه به نصیحت مادر من. مادر من دبیر بازنشسته است و منم تحصیلات عالی دارم و باور کنین میدونیم چطور باید از لحظه لحظه زندگیمون استفاده کنیم. یا اینکه یکی دیگه از همسایه ها که همیشه جلوی پارکینگ ما نگه میداره و هر موقع بهش میگم که بیا ماشینتو وردار با لحن بد با من برخورد میکنه تا من ازش بترسم.تا میاد بدون عذرخواهی از عمل زشتش میگه تو رو چه به ماشین روندن.آخرش مجبور شدم جلوی پارکینگم با گچ خط بکشم. این بار نیومده داد میزنه تو هم مثل مادرت فکر میکنی معلمی برای من خط و نشون کشیدی!!! دیگه من باید چی جواب بدم؟؟؟.. یکی دیگه از همسایه ها خونه اشو اجاره داده و این همسایه یکی از لوله هاش سوراخ بود و به طبقه زیرزمین که کل تاسیسات ساختمون اونجاست چکه میکرد ما بهش خبر دادیم و به صاحبخونه هم خبر دادیم. متاسفانه گوش نکردن و همه متفق القول گفتن که این خیسی نیست..گفتیم و گفتیم و گفتیم و مسخرمون کردن... تا اینکه تمام لوله ها ترکید و تمام تاسیسات ساختمون خراب شد. مدتی تو سرما موندیم و آب نداشتیم ولی جالبش اینجا بود که هیچ کس اعتراضی به این همسایه نکرد. من که اعتراض کردم شدم آدم بده. دعوا کردم. مامانم مریض شد و خودم بیشتر مفتضح شدم. بهمون فخر فروختن که تو تعطیلات رفته اند سرویسکار تاسیساتی پیدا کرده اند و آورده اند.شما که زنین و نمیتونستین...درحالی که وظیفه اشون بوده که جبران خسارت کنن.... همه به من حمله ور شده بودند. واقعا نمیدونم اشکال کارم کجاست. منطقی حرف میزنم. جدی گرفته نمیشم. دیگه چقدر باید در مورد یه مسئله کوچیک اعتراض کرد و حق خواست..باز هم همه منو به چشم دختری عصبی میبینن
    اینائی که گفتم نمونه ای از بلاهاییه که هر روز و هر روز سرمون میاد... چرا باید با یه خانواده محترم اینطور برخورد بشه چون هیچ مردی بالای سرشون نیست؟ مادرم فکر میکنه آینده من با این دعواها به خطر خواهد افتاد. میگه وقتی میری بیرون میترسم که بهت اسید بپاشن. میترسم اگه خواستگاری برات بیاد همه بگن این همیشه در حال دعوا و مشاجره است و هر وقت شروع میکنم به کسی توضیح دادن که چرا فلانی ملاحظه نمیکنه میگن تو باید سازگار باشی. چرا من؟؟؟تا کی؟؟؟... در حالی که جامعه طوری شده که هرکسی که از شرایط و تنهایی های ما باخبر میشه سعی میکنه اذیتمون کنه. درسته خیلی وقتا گذشت کرده ایم ولی وقتی به زندگیم نگاه میکنم میبینم تکه تکه های وجودمو دارم به این و اون میبخشم و چیزی برای خودم باقی نمونده.
    خواهش میکنم لطفا کمکم کنین. (همش فکر میکنم دارم دیوونه میشم چرا فقط حق ما خورده میشه؟ چرا وقتی حقمون رو میخوایم جدی گرفته نمیشیم؟ چرا وقتی میخوایم مثل دیگران با خشم برخورد کنیم میشیم دختر عصبی و خشن و .....؟)

  2. 4 کاربر از پست مفید rosa-c تشکرکرده اند .

    alireza35 (یکشنبه 13 مهر 93), Mohammad! (چهارشنبه 21 آبان 93), SpecialBoy (یکشنبه 27 مهر 93), نازنین2010 (شنبه 12 مهر 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    116
    Array
    دوست عزیز

    این مشکلاتی که گفتید در اصولا در بیشتر آپارتمانها هست و ربط آنچنانی با به مرد خانواده داشتن یا نداشتن ندارد

    شاید بهتر باشد در بیشتر این موارد بتوانید با مدیر ساختمان از بابت پارکینگ و تاسیسات و ... هماهنگ کنید و فقط

    به موقع حق شارژ و قبوض مربوط به خودتان را تمام و کمال پرداخت کنید تا بدین ترتیب مدیر ساختمان را با خودتان

    همراه کنید تا حقی از طرف دیگر همسایگان از شما ضایع نگردد و از طرفی با دیگر همسایه ها هم شخصا برخورد

    و یا رفتاری نا متعارف نداشته باشید.

    آیا این مشکلات شما تنها مربوط به همسایگان است و یا در محیط کار و افراد خویشاوندتان نیز این احساسات منفی

    و از بین رفتن حق و حقوقتان را تجربه میکنید؟

    لطفا کمی بیشتر در مورد خودتان و شرایط تحصیلی و کاریتان توضیح دهید تا دوستان راهنمایهای کاملتری بکنند.

    موفق باشید

  4. 5 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    alireza35 (یکشنبه 13 مهر 93), rosa-c (یکشنبه 13 مهر 93), SpecialBoy (یکشنبه 27 مهر 93), رزا (شنبه 12 مهر 93), شیدا. (شنبه 12 مهر 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    از نظر من 90 درصد مشکلات شما به این خاطره که دارید برای دیگران زندگی میکنید

    و وقتی مبنای زندگیتون رو روی قضاوت دیگران و راضی نگه داشتن اونا بذارید باید با همین مشکلات هم دست و پنجه نرم کنید

    شما میترسید اگر از حقتون دفاع کنید دیگران در موردتون بد فکر کنند پس بهتره از حقتون بگذرید تا مورد پسند جامعه باشیم

    مردم در مورد فردی که نمیتونه از حقش دفاع کنه بد فکر میکنند و باعث میشه یک پیش زمینه فکری داشته باشند که دفعات بعد هم اگر کارشون بهش خورد باز هم مثل یک حالو ازش استفاده کنند و کم کم شما ابزاری میشید در دست این افراد

    متاسفانه مشکل دوم شما اینه که لحن و طرز بیان خوبی ندارید ، دیدید میگند فلانی با پنبه سر میبره ، شما اون لحظه هایی که باید تذکر بدید همه چی رو میریزید تو دل خودتون چون دلتون میخواد در مورد شما خوب قضاوت بشه ، بعد در جایی که نباید مثل یک آتشفشان همه ناگفته ها رو فوران میکنید و اینطوری حرمت ها هم از بین میره

    به نظرم یک مزاحم وقتی به خودش جرات میده که روی یک نفر اسید بپاشه یا بیرون اذیتش کنه یا پشت سرش بد بگه که از اون فرد حساب نبره و نترسه ولی وقتی ببینه دختر با عرضه و نترسیه سعی میکنه ازش فاصله بگیره

    در نهایت هم سعی کنید از مجادله و برخورد با افراد ناجور فاصله بگیرید ولی پیش زمینه فکری از خودتون بعنوان یک دختر ترسو و ضعیف در ذهن اونها ایجاد نکنید

    و در بدترین شرایط با لحن مناسب و با حفظ حرمت ها بدنبال استیفای حقوقتون باشید

  6. 7 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    Quality (یکشنبه 20 مهر 93), rosa-c (یکشنبه 13 مهر 93), SpecialBoy (یکشنبه 27 مهر 93), فرشته مهربان (یکشنبه 13 مهر 93), واحد (یکشنبه 27 مهر 93), رزا (شنبه 12 مهر 93), شیدا. (شنبه 12 مهر 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اسفند 93 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1393-7-12
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    365
    سطح
    7
    Points: 365, Level: 7
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان گرامی، سنجاب عزیز و معاون کلانتر عزیز. بینهایت ممنونم که وقت گذاشتین و با خوندن صحبتهام و درد دلهام باعث شدین نگاهی مثبت به زندگی و مسائل و مشکلاتم داشته باشم و از راهنمائیهایی که کردین کلی درس گرفتم. خیلی لطف کردین.
    سنجاب گرامی، ساختمانی که در آن زندگی میکنیم تعداد ساکنین زیادی نداره و مدیریت ساختمونی وجود نداره. مردان ساختمان از انجام کارها شانه خالی میکنن بطوری که خیلی وقتا با وساطت مادرم خیلی از کارها انجام میشه. (کاری ندارم که کسی قدر زحماتش رو نمیدونه ولی حداقل از این قسمتش راضی هستیم که وظیفه مون رو خودمون انجام میدیم و به کسی تحمیل نمیشیم.) مثلا در مورد همسایه ای که جلوی در پارکینگ نگه میداره چندین بار به همسایه های دیگه گفته بودیم. اونا بیشتر به دنبال ارائه راه حل عملی بودند. مثلا میگفتند برو از جدولهای مخصوص بخر و جلوی پارکینگت قرار بده و راحت باش. برای من آزاردهنده ترین خاطره اینجاست که اولین بار که میخواستم اعتراض کنم رفتم در همسایه رو زدم. (اینی که میگم اولین بار بود که اعتراض میکردم اینه که دفعه های قبل که نگه داشته بود، من میترسیدم برم بگم ماشینو وردارین. برای همینم منم جای پارک پیدا میکردم و میرفتم خونه و وقتی میرفت منم میرفتم پارکینگ. خلاصه اولین بار بر ترسم غلبه کردم و رفتم در زدم. خیلی در زدم ولی کسی جواب نداد. بعد همین همسایه از در ورودی اومد بیرون و چنان بهم نگاه کرد که یعنی چرا داری زنگ ما رو میزنی منم گفتم لطفا جلوی درب پارکینگ ما نگه ندارید. اونم گفت من هیچوقت نگه نمیدارم. الان عجله داشتم. بعد من تکرار کردم که من خجالت میکشم بیام در خونه شما رو بزنم. لطفا خودتون رعایت کنین. اونم گفت خواهش میکنم. مسئله ای نیست! که من در این موقع از عصبانیت داشتم منفجر میشدم. چندین بار هم با لحن جدی گفتم که من معمولا عجله دارم و نمیتونم هر دفعه بیام درتونو بزنم. لطفا رعایت کنین. اونم داد میزد که من همیشه رعایت میکنم. منم چندین جا رو نشونش دادم که آقای محترم ببین چقدر جای پارک در این کوچه هست بازم میای جلوی در پارکینگ من. بازم داد زد من همیشه رعایت میکنم. که بعدش هم رعایت نکرد. یکی از دوستام بهم یاد داد که با گچ جلوی پارکینگ بکشم چون دفعه های بعدی طوری مرزی نگه میداشت که من نتونم بگم که کاملا جلوی پارکینگ منه و در عین حال نمیتونستم داخل کاراژ برم. که من این کار رو کردم و بازم با توهینش مواجه شدم. آخرین بار هم معرکه گرفته بود که این چرا به من اعتراض میکنه و زن و بچه شو کمک آورده بود و هر کی یه چیزی بهم میگفت. هیچ کس به این آقا نمیگفت که این همه جا...چرا نمیری جای دیگه؟
    مثلا این یه نمونه اش بود که اولش میترسیدم که چیزی بگم. بعد به نرمی گفتم و بعد جدی تر و آخرش به جنگ و جدال ختم شد. الانم گاهی بازم با این صحنه ها روبرو میشم ولی چون مادرم قلبش ضعیفه دیگه سعی میکنم نادیده بگیرم ولی متاسفانه بدجوری خودخوری میکنم و همیشه عصبانیم. وقتی میپیچم تو کوچه مون همش دلم میریزه. (میدونم منفی فکر میکنم و منفی ها رو به خودم جذب میکنم) ولی نمیتونم دید مثبت به کسی که با تکرار آزارش باعث اذیت چندین برابر میشه داشته باشم.البته ببخشین سوتفاهم پیش نیاد من نخواستم مشکلات آپارتمانی رو اینجا مطرح کنم و وقت شما رو بگیرم. بیشتر هدفم اینه که خیلی وقتا اعتراض اولیه ام جوابگو بوده و خیلی وقتا هم به همون دعوای بزرگ منجر شده و در این مواقع بیشتر به این فکر کردم که کاش پدر بود و ازم دفاع میکرد.
    در محیط کار و روابط فامیلی و اجتماع که ببخشین که اینو میگم تا حدود زیادی حق ها پایمال شده ولی همه با این مسائل کنار اومدیم. البته شایدم باعث خشمم شده باشه ولی مقطعی بوده و گذرا. گاهی با تذکر در محیط کار مشکلات برطرف میشه و یا بقول شما با اعتراض به مسئول مربوطه میشه جلوی خیلی از زیاده رویها رو گرفت. در روابط فامیلی من همیشه رسمی برخورد میکنم و تابحال مشکلی پیش نیومده. چون بهرحال فامیل از همون اول آدم رو میشناسن و با روحیات آدم آشنا هستن. ولی خیلی وقتا که با دوستانی تازه آشنا میشم و کم کم میخوام صمیمی شم شروع میکنن به کار کشیدن و خواسته های نامعقول و هر وقت من خواهشی ازشون داشته باشم اینقدر اینو بزرگ جلوه میدن که من زیر بار خروارها منت قرار میگیرم. کمی تحمل میکنم و گاه گاهی یه کوچولو اشاره میکنم به این موارد ولی کو گوش شنوا. و بازم کار به دعوا میرسه...
    معاون کلانتر گرامی ممنونم از راهنمائیهاتون. میشه در مورد اینکه چطور با وجود این شرایط خانوادگی بتونم بر ترس همیشگیم غلبه کنم و اعتراض درست داشته باشم و اون خشم فرو خورده امو کنترل کنم منو بیشتر راهنمائی کنین. خیلی از لطفتون ممنون میشم.
    (اینم اضافه کنم که مادرم دیگه از دستم نا امید شده و میگه آبی که رفته رو نمیشه جمع کرد و دعواهایی که کردی همیشه و همیشه در ذهنها میمونه. درسته حق رو به من میده ولی میگه هر طوری که هست نباید دعوا کنی. تو دختری خوبیت نداره و .....میدونم دخترم و خوبیت نداره و منم که عاشق جنگ نیستم که...این حق خوریهای بیمورد باعث میشه کار به جاهای باریک بکشه)
    بازم ممنونم که وقتتونو در اختیارم قرار دادین و دلسوزانه راهنمائیم کردین. امیدوارم همیشه در زندگیتون شاد و موفق باشین.

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 اردیبهشت 03 [ 09:51]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    141
    امتیاز
    8,913
    سطح
    63
    Points: 8,913, Level: 63
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    597

    تشکرشده 274 در 108 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام خانم rosa-c

    به نظرم شما هم یکی از 4 نفری هستید که مشکل جدی در این ضمینه دارید مثل من. یا بطور کلی و خلاصه این میشه که بگیم دیوارمون کوتاهه. من و دو نفر دیگه در یک تاپیک جمع شدیم تا بتونیم این مشکلات رو بررسی و راه کاری پیدا کنیم. اگه دوست داشتید میتونید اونجا شرکت کنید و ضمن هم دردی بتونیم نظر کارشناسان و افراد دیگرو جویا بشیم. تاپیکش اینه: http://www.hamdardi.net/thread-35925.html

  9. 2 کاربر از پست مفید Quality تشکرکرده اند .

    rosa-c (جمعه 02 آبان 93), SpecialBoy (یکشنبه 27 مهر 93)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    خواهر خوبم چیزی که میتونم بگم اینه که اینجور مشکلات برای همه هست . مثلا همسایه های ما هم همینطورن و با اینکه جای پارک توی کوچه فراوونه ولی نمیدونم دردشون چیه که میان درست جلو در ما پارک میکنن . ولی شما چون مردی تو خونه ندارین اینو به دل میگیرین . در حالی که ما اگه بخواهیم میتونیم برخورد خیلی قاطعی بکنیم ولی خوب همسایه ان بالاخره و فقط به چند بار تذکر بسنده میکنیم .

  11. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    rosa-c (پنجشنبه 01 آبان 93), SpecialBoy (یکشنبه 27 مهر 93)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 آذر 94 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1393-7-05
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    1,430
    سطح
    21
    Points: 1,430, Level: 21
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 64 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    Rosa جان یه سری هم به کارگاه رفتار حرات مندانه بزنید.

    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html

    همیشه آدمهای پرخاشگر و آدمهای متجاوز به حق دیگران در اطراف ما هستند. من هم تجربه همسایه زورگو رو که ماشینشو توی پارکینگ من می گذاشت، دارم و کاملا درک می کنم.

    لازم نیست برای مقابله با یک آدم متجاوز، مثل خودش با پرخاش رفتار کنیم بلکه کافیه که از موضع بالغ و کاملا منطقی با او رفتار کنیم.


    براساس نظریه‌ی «اریک برن»، همه‌ی ما انسان‌ها دارای حالت‌های نفسانی کودک، بالغ و والد هستیم که در هر لحظه یکی از آن‌ها را در مقابل حالت‌های نفسانی کودک، بالغ و والد فرد مقابل، بازی‌می‌کنیم


    این ما هستیم که با نقشی که بازی می‌کنیم، به دیگران اجازه می‌دهیم هر رفتاری را که می‌خواهند، داشته باشند.

    تا زمانی که از کودکِ خود درنیاییم و به بلوغ نرسیم، به‌طور دائم، افرادی با نقشِ والد، سر راه ما قرارمی‌گیرند تا برای‌مان بزرگ‌تری کنند و به ما سخت بگیرند
    یا به‌عکس، تا زمانی که نقش یک والد، به‌ویژه یک والدِ سخت‌گیر را بازی می‌کنیم، به‌طور دائم، افراد مقابل خود را به لجبازی‌های
    کودکانه، سوق می‌دهیم.

    ما می‌توانیم با ایفای نقش یک انسان بالغ، افراد مقابل خود را نیز به ایفای نقشِ بالغانه، سوق‌دهیم




    فکر می کنم با بیشتر آدمهایی که در جامعه هستند رفتار جرات مندانه جواب میده . البته استثنائاتی هم هست. یعنی با بعضی آدمها اصلا نمیشه حرف زد حالا چه جرات مندانه صحبت کنیم چه هرطور دیگه.

    ولی اگه رفتار جرات مندانه رو برای همیشه در پیش بگیریم بزودی می بینیم که افراد دیگر هم این خوی و منش ما رو متوجه میشن و تعداد درگیری های ما با دیگران کمتر و کمتر میشه و آرامش به زندگیمون میاد.

  13. 3 کاربر از پست مفید پری وش تشکرکرده اند .

    Quality (شنبه 03 آبان 93), rosa-c (جمعه 02 آبان 93)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اسفند 93 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1393-7-12
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    365
    سطح
    7
    Points: 365, Level: 7
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بینهایت از لطفتون ممنونم دوستان. راهنمائیهاتون خیلی خیلی مفید بود. امیدوارم بتونم شاگرد خوبی باشم و از این راهکارها استفاده کنم.
    دوست داشتم افکاری که اون لحظه به سرم میزنه رو براتون بنویسم. مثلا وقتی میام میبینم کسی جلوی پارکینگ نگه داشته و منم عجله دارم برم داخل پارکینگ با خودم فکر میکنم که بازم مورد ظلم قرار گرفته ام. بازم کسی خواسته از شرایطم سو استفاده کنه. فکر کرده من اعتراضی نمیکنم و ..... وقتی میرم دنبال این شخص خاطی و متوجه میشم که این همون همسایه آشنائیه که هر روز بهش سلام میدم و اون از دماغ فیل افتاده با غرور تمام جواب سلامم رو میده بیشتر ناراحت میشم. وقتی میرم و ازش خواهش میکنم که بیاد و ماشین رو جابجا کنه و اون بیخیال و بدون توجه به عجله من با آرامش تمام میاد و فکر میکنه داره به من خدمتی انجام میده این ناراحتی چند صد برابر میشه و وقتی تذکر میدم و بجای اینکه از طرف بشنوم که ببخشید و .... توهین میشنوم ناراحت میشم و عصبانیت و دعوا و مغلوب شدن من و شنیدن چیزائی که نباید بشنوم و اعصابخوردکنی و ........ فردا بازم همون ماشین این شخص همونجاست و ....بازم احساس نبودن پدر و ......
    متاسفانه این داستان هر روز زندگی منه. پارک کردن ماشین یکی از مثالهاشه. وقتی دوستان و اساتید راهنمائیهای دلسوزانه ای برام مطرح کردن سعی کردم بیشتر دنبال نجات از این شرایط باشم.
    این چند روزه دنبال مقاله های مختلف تو این زمینه بودم. خیلی مطالب خوندم. (البته بهترینها رو همینجا از شما دوستان یاد گرفتم)
    یاد گرفتم که برای رهائی از این مشکل، من باید دنبال دو هدف باشم. یکی اینکه عصبانیت و خشمم رو کنترل کنم. دوم اینکه بتونم با رفتار قاطع و بالغ و جراتمندانه از حقم دفاع کنم و هیچوقت از حقم نگذرم. (دوست عزیزی که در مورد رفتار بالغانه صحبت کردند باعث شدن در این مورد کلی مطلب بخونم و واقعا ازتون ممنونم)
    یکی از مقالاتی که خوندم در مورد مقابله با افراد مشکل ساز و دشوار بود که در مورد همسایه های ما فکر میکنم رده بندی مربوط به مقابله با افراد زورگو و متخاصم باشه.
    "زورگو و متخاصم
    این شخصیت عصبانی و متخاصم است و عصبانیت خود را با اعمال زور نشان می دهد. خصومت، کینه توزی، استفاده از کلمات نیشدار، امتناع از کارهای گروهی وخودپسندی و تکبر از جمله ویژگیهای این افراد است. آنها دلشان می خواهد همیشه غالب و مسلط باشند و سعی می کنند با توسل به هر شیوه و روشی به خواسته های خود برسند.
    ▪ راه حل: درمقابل آنها بایستید، اما سعی نکنید با آنها بجنگید. هرگز رفتار آنها را تحمل نکنید بلکه در مقابل آنها قاطع، محکم، جسور و با اعتماد به نفس باشید. "
    برای کنترل خشم و عصبانیت هم باید به این فکر کنم که این مشکلات برای همه پیش میاد و نباید روز به روز بر غمها و مشکلات اضافه کرد. (دوست عزیزی که در این باره گفتن این مشکل برای اونا هم پیش میاد ولی طرز تفکر منو ندارند باعث شد ذهنیتم عوض بشه)
    و تاپیکی که بهم معرفی شد در مورد مقبولیت داشتن در مقابل والدین و راهکارهایی که دوستان گفته بودند در مورد اینکه سرگرمی های دیگه ای باید پیدا کرد و زیاد نباید روی مشکلات تمرکز کرد، خیلی کاربردی بود.
    امیدوارم این دفعه بتونم رفتار بهتری نشون بدم.
    ولی دوستان خواهش میکنم بازم اگه راهکاری به ذهنتون رسید لطفا در این تاپیک بنویسید. خیلی خیلی از کمکهاتون ممنونم و براتون دعا میکنم.
    ببخشین که منفی صحبت میکنم ولی فکر میکنم تا من بتونم این راهکارها رو بتدریج در زندگیم پیاده کنم خیلی زمان لازمه. امیدوارم صبر لازمه رو داشته باشم.

  15. کاربر روبرو از پست مفید rosa-c تشکرکرده است .

    sanjab (پنجشنبه 01 آبان 93)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 آذر 94 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1393-7-05
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    1,430
    سطح
    21
    Points: 1,430, Level: 21
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 64 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    .

    - - - Updated - - -



    Rosa جان، "کارن هورنای" که یک خانم روانکاو آلمانی است، معتقده:


    خیلی از این مسایل ریشه در کودکی ما داره.


    وقتی در کودکی تحقیر ، زور و فشار ، مورد توجه قرار نگرفتن ، نبود احساس امنیت ، سختگیری بیش از حد یا حمایت بیش از حد ، فقدان محبت صادقانه رو تجربه کرده باشیم،


    اینها همه باعث میشن که کودک احساس اضطراب دائمی داشته باشه و دنبال راه حل بگرده
    درنتیجه سه تا راه حل در پیش می گیره:


    یا مهرطلب میشه و سعی میکنه زیر چتر حمایت یه فرد قوی بره
    یا برتری طلب میشه و قدرتشو نشون میده تا از آزار بقیه در امان باشه
    یا عزلت طلب میشه و میگه به کسی کاری ندارم تا اونا هم به من کاری نداشته باشن


    حالا این میشه درام زندگی ما و تا بزرگسالی ادامه پیدا میکنه

    یه فرد مهرطلب مدام به دیگران تکیه میکنه و سعی داره به هر وسیله ممکن اونها رو خوشحال و راضی نگه داره
    همیشه حس میکنه نیازمند کمک و حمایت اتکایی است
    باور نداره که خودش به تنهائی از عهده کارها و اداره زندگیش بر بیاید.


    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    در واقع من نه عمو دارم نه دائی و نه هیچ مرد دیگه ای که بخواد ازمون در مواقع خطر حمایت کنه و خیلی ها که این مورد رو متوجه میشن، اذیتمون میکنن

    ولی من فکر میکنم شما اونقدر توانایی و استعداد دارید که با پرورش اونها از جمله مهارتهای ارتباطی می تونید تموم مشکلاتتون رو خودتون حل کنید.






    اگه ما فکرکنیم نیاز داریم رضایت دیگران رو جلب کنیم تا حمایت و احترام اونا رو بدست بیاریم و زیر بار تعدی و زور دیگران بریم، در اونصورت همیشه احساس اجحاف و پایمال شدن حقمونو میکنیم


    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    --همیشه بهمون زور میگن.-

    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    وقتی به زندگیم نگاه میکنم میبینم تکه تکه های وجودمو دارم به این و اون میبخشم و چیزی برای خودم باقی نمونده.



    اگه حس کنیم دارن بهمون زور میگن و به حقمون داره اجحاف میشه ، طبیعیه که نسبت به آدما حس عناد پیدا می کنیم
    ولی اغلب، این عناد رو بروز نمی دهیم و مثل آتش زیر خاكستر اون رو حفظ می کنیم. مگر در مواقعی که کاسه صبرمون لبریز شده و حالت انفجاری و پرخاش پیدا می کنیم و عکس العمل شدید نشان می دهیم.


    سه روز قبل "عشق آفرین" در پست 10 این تاپیک http://www.hamdardi.net/thread-36111.html#post358267
    حرف خوبی زد:
    نقل قول نوشته اصلی توسط عشق آفرین نمایش پست ها
    بزرگترین ایراد ما اینه که حرفایی که باید بگیم تو دلمون نگه میداریم، حرفایی که نباید بگیم و فریاد میزنیم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    --طرز فکر من باعث شده که خیلی ترسو بشم و از خیلی از دعواها و برخوردها پرهیز کنم.
    پرهیز از برخورد باعث میشه خیلی جاها حقم خورده بشه. کم کم این شد عقده من. خیلی خیلی عصبانی بودم و افسرده شده بودم. کم کم تصمیم گرفتم که از حقم دفاع کنم ولی هیچوقت نتونستم به نتیجه برسم. اذیتهای تکراری که در قبالم میشه برام عذاب آوره.

    البته هر انسانی از آدم زور گو بدش میاد و کینه داره ولي اگه ما رفتار مهر طلبانه داشته باشیم، چون نمیتونیم جرات مندانه و بالغانه احقاق حق کنیم، مدام حس میکنیم داریم از افراد ظالم آزار میبینیم و همیشه احساس اجحاف، بی کسی، بی پناهی، و قربانی بودن می کنیم.


    کارن هورنای تو کتاب عصبیت و رشد آدمی میگه:
    درواقع یه مهرطلب باخودش میگه چون من ضعیف هستم (مهرطلبها خودشونو قبول ندارن و اعتمادبنفس ندارن)، پس دیگران باید طوری با من رفتار کنن که من احساس کنم فرد مفید و خوبی هستم.
    و هورنای به این میگه توقع عصبی.


    خوب این توقعات عصبی در دنیای بیرون ما برآورده نمیشن
    مثلاً شاید خیلی از ما آدمها ، انتظار داشته باشیم که همه با ما محترمانه برخورد کنن
    خوب وقتی مردم این کارو نکنن، کینه زیادی نسبت به آدمهای اطرافمون حس میکنیم. فکر میکنیم آخه چرا اونا توقعات مونو برآورده نمی کنن؟ چرا به ما احترام نمیذارن؟


    یعنی اینطور نیست که همیشه یک زورگو و ظالم یک جائی وجود داره و دائم ما رو آزار ميده بلكه توقعات عصبي و برآورده نشده ما اين احساسها را در ما ایجاد میکنه.
    اگه انتظاراتمون رو برآورده نکنن احساس بی کسی، ناخواستنی بودن و اجحاف می کنیم




    تو یه سایت خوندم که مهرطلبي در ميان ايراني ها روحيه غالب بشمار مي ره
    و فرد گرفتـار آن، بـه اصطلاح هم چوب را مي خورد و هم پياز را!
    يعني زحمت انجام و ارائه خدماتي را به خود همـوار مـي كنـد، ولـي از آنچه انجام داده است ناراضي مي شود و احساس اجحاف مي كند .




    برای درمانش هم کارن هورنای میگه همین که ما به این احساسات و دلایلش آگاه بشیم، باعث میشه این احساسات در ما از بین بره


    Rosa جان در مورد خویشتن دوستی هم یه مطالعه ای بکنین


    در این آدرس:
    http://www.ktark.com/Thread-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%85
    کاربر عزیزی بنام "حسن یوسف" مطالب جالبی از کتاب خانم "لوئیز ال هی" در مورد خویشتن دوستی گذاشته که خیلی جالب و خواندنیه


    من خودم اخیراً در مورد خویشتن دوستی مطالعه کردم و واقعا باید بگم کمک خیلی زیادی به من کرد.


    و از اونجا شروع شد که تو سایت همدردی بعضی ها توصیه کرده بودن که در مورد خویشتن دوستی بخونیم. از همشون ممنونم


    آرزو می کنم Rosa-c ی عزیز همیشه موفق و پرانرژی و شاداب باشید.

    - - - Updated - - -



    Rosa جان، "کارن هورنای" که یک خانم روانکاو آلمانی است، معتقده:


    خیلی از این مسایل ریشه در کودکی ما داره.


    وقتی در کودکی تحقیر ، زور و فشار ، مورد توجه قرار نگرفتن ، نبود احساس امنیت ، سختگیری بیش از حد یا حمایت بیش از حد ، فقدان محبت صادقانه رو تجربه کرده باشیم،


    اینها همه باعث میشن که کودک احساس اضطراب دائمی داشته باشه و دنبال راه حل بگرده
    درنتیجه سه تا راه حل در پیش می گیره:


    یا مهرطلب میشه و سعی میکنه زیر چتر حمایت یه فرد قوی بره
    یا برتری طلب میشه و قدرتشو نشون میده تا از آزار بقیه در امان باشه
    یا عزلت طلب میشه و میگه به کسی کاری ندارم تا اونا هم به من کاری نداشته باشن


    حالا این میشه درام زندگی ما و تا بزرگسالی ادامه پیدا میکنه

    یه فرد مهرطلب مدام به دیگران تکیه میکنه و سعی داره به هر وسیله ممکن اونها رو خوشحال و راضی نگه داره
    همیشه حس میکنه نیازمند کمک و حمایت اتکایی است
    باور نداره که خودش به تنهائی از عهده کارها و اداره زندگیش بر بیاید.


    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    در واقع من نه عمو دارم نه دائی و نه هیچ مرد دیگه ای که بخواد ازمون در مواقع خطر حمایت کنه و خیلی ها که این مورد رو متوجه میشن، اذیتمون میکنن

    ولی من فکر میکنم شما اونقدر توانایی و استعداد دارید که با پرورش اونها از جمله مهارتهای ارتباطی می تونید تموم مشکلاتتون رو خودتون حل کنید.






    اگه ما فکرکنیم نیاز داریم رضایت دیگران رو جلب کنیم تا حمایت و احترام اونا رو بدست بیاریم و زیر بار تعدی و زور دیگران بریم، در اونصورت همیشه احساس اجحاف و پایمال شدن حقمونو میکنیم


    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    --همیشه بهمون زور میگن.-

    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    وقتی به زندگیم نگاه میکنم میبینم تکه تکه های وجودمو دارم به این و اون میبخشم و چیزی برای خودم باقی نمونده.



    اگه حس کنیم دارن بهمون زور میگن و به حقمون داره اجحاف میشه ، طبیعیه که نسبت به آدما حس عناد پیدا می کنیم
    ولی اغلب، این عناد رو بروز نمی دهیم و مثل آتش زیر خاكستر اون رو حفظ می کنیم. مگر در مواقعی که کاسه صبرمون لبریز شده و حالت انفجاری و پرخاش پیدا می کنیم و عکس العمل شدید نشان می دهیم.


    سه روز قبل "عشق آفرین" در پست 10 این تاپیک http://www.hamdardi.net/thread-36111.html#post358267
    حرف خوبی زد:
    نقل قول نوشته اصلی توسط عشق آفرین نمایش پست ها
    بزرگترین ایراد ما اینه که حرفایی که باید بگیم تو دلمون نگه میداریم، حرفایی که نباید بگیم و فریاد میزنیم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    --طرز فکر من باعث شده که خیلی ترسو بشم و از خیلی از دعواها و برخوردها پرهیز کنم.
    پرهیز از برخورد باعث میشه خیلی جاها حقم خورده بشه. کم کم این شد عقده من. خیلی خیلی عصبانی بودم و افسرده شده بودم. کم کم تصمیم گرفتم که از حقم دفاع کنم ولی هیچوقت نتونستم به نتیجه برسم. اذیتهای تکراری که در قبالم میشه برام عذاب آوره.

    البته هر انسانی از آدم زور گو بدش میاد و کینه داره ولي اگه ما رفتار مهر طلبانه داشته باشیم، چون نمیتونیم جرات مندانه و بالغانه احقاق حق کنیم، مدام حس میکنیم داریم از افراد ظالم آزار میبینیم و همیشه احساس اجحاف، بی کسی، بی پناهی، و قربانی بودن می کنیم.


    کارن هورنای تو کتاب عصبیت و رشد آدمی میگه:
    درواقع یه مهرطلب باخودش میگه چون من ضعیف هستم (مهرطلبها خودشونو قبول ندارن و اعتمادبنفس ندارن)، پس دیگران باید طوری با من رفتار کنن که من احساس کنم فرد مفید و خوبی هستم.
    و هورنای به این میگه توقع عصبی.


    خوب این توقعات عصبی در دنیای بیرون ما برآورده نمیشن
    مثلاً شاید خیلی از ما آدمها ، انتظار داشته باشیم که همه با ما محترمانه برخورد کنن
    خوب وقتی مردم این کارو نکنن، کینه زیادی نسبت به آدمهای اطرافمون حس میکنیم. فکر میکنیم آخه چرا اونا توقعات مونو برآورده نمی کنن؟ چرا به ما احترام نمیذارن؟


    یعنی اینطور نیست که همیشه یک زورگو و ظالم یک جائی وجود داره و دائم ما رو آزار ميده بلكه توقعات عصبي و برآورده نشده ما اين احساسها را در ما ایجاد میکنه.
    اگه انتظاراتمون رو برآورده نکنن احساس بی کسی، ناخواستنی بودن و اجحاف می کنیم




    تو یه سایت خوندم که مهرطلبي در ميان ايراني ها روحيه غالب بشمار مي ره
    و فرد گرفتـار آن، بـه اصطلاح هم چوب را مي خورد و هم پياز را!
    يعني زحمت انجام و ارائه خدماتي را به خود همـوار مـي كنـد، ولـي از آنچه انجام داده است ناراضي مي شود و احساس اجحاف مي كند .




    برای درمانش هم کارن هورنای میگه همین که ما به این احساسات و دلایلش آگاه بشیم، باعث میشه این احساسات در ما از بین بره


    Rosa جان در مورد خویشتن دوستی هم یه مطالعه ای بکنین


    در این آدرس:
    http://www.ktark.com/Thread-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%85
    کاربر عزیزی بنام "حسن یوسف" مطالب جالبی از کتاب خانم "لوئیز ال هی" در مورد خویشتن دوستی گذاشته که خیلی جالب و خواندنیه


    من خودم اخیراً در مورد خویشتن دوستی مطالعه کردم و واقعا باید بگم کمک خیلی زیادی به من کرد.


    و از اونجا شروع شد که تو سایت همدردی بعضی ها توصیه کرده بودن که در مورد خویشتن دوستی بخونیم. از همشون ممنونم


    آرزو می کنم Rosa-c ی عزیز همیشه موفق و پرانرژی و شاداب باشید.

    - - - Updated - - -



    Rosa جان، "کارن هورنای" که یک خانم روانکاو آلمانی است، معتقده:


    خیلی از این مسایل ریشه در کودکی ما داره.


    وقتی در کودکی تحقیر ، زور و فشار ، مورد توجه قرار نگرفتن ، نبود احساس امنیت ، سختگیری بیش از حد یا حمایت بیش از حد ، فقدان محبت صادقانه رو تجربه کرده باشیم،


    اینها همه باعث میشن که کودک احساس اضطراب دائمی داشته باشه و دنبال راه حل بگرده
    درنتیجه سه تا راه حل در پیش می گیره:


    یا مهرطلب میشه و سعی میکنه زیر چتر حمایت یه فرد قوی بره
    یا برتری طلب میشه و قدرتشو نشون میده تا از آزار بقیه در امان باشه
    یا عزلت طلب میشه و میگه به کسی کاری ندارم تا اونا هم به من کاری نداشته باشن


    حالا این میشه درام زندگی ما و تا بزرگسالی ادامه پیدا میکنه

    یه فرد مهرطلب مدام به دیگران تکیه میکنه و سعی داره به هر وسیله ممکن اونها رو خوشحال و راضی نگه داره
    همیشه حس میکنه نیازمند کمک و حمایت اتکایی است
    باور نداره که خودش به تنهائی از عهده کارها و اداره زندگیش بر بیاید.


    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    در واقع من نه عمو دارم نه دائی و نه هیچ مرد دیگه ای که بخواد ازمون در مواقع خطر حمایت کنه و خیلی ها که این مورد رو متوجه میشن، اذیتمون میکنن

    ولی من فکر میکنم شما اونقدر توانایی و استعداد دارید که با پرورش اونها از جمله مهارتهای ارتباطی می تونید تموم مشکلاتتون رو خودتون حل کنید.






    اگه ما فکرکنیم نیاز داریم رضایت دیگران رو جلب کنیم تا حمایت و احترام اونا رو بدست بیاریم و زیر بار تعدی و زور دیگران بریم، در اونصورت همیشه احساس اجحاف و پایمال شدن حقمونو میکنیم


    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    --همیشه بهمون زور میگن.-

    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    وقتی به زندگیم نگاه میکنم میبینم تکه تکه های وجودمو دارم به این و اون میبخشم و چیزی برای خودم باقی نمونده.



    اگه حس کنیم دارن بهمون زور میگن و به حقمون داره اجحاف میشه ، طبیعیه که نسبت به آدما حس عناد پیدا می کنیم
    ولی اغلب، این عناد رو بروز نمی دهیم و مثل آتش زیر خاكستر اون رو حفظ می کنیم. مگر در مواقعی که کاسه صبرمون لبریز شده و حالت انفجاری و پرخاش پیدا می کنیم و عکس العمل شدید نشان می دهیم.


    سه روز قبل "عشق آفرین" در پست 10 این تاپیک http://www.hamdardi.net/thread-36111.html#post358267
    حرف خوبی زد:
    نقل قول نوشته اصلی توسط عشق آفرین نمایش پست ها
    بزرگترین ایراد ما اینه که حرفایی که باید بگیم تو دلمون نگه میداریم، حرفایی که نباید بگیم و فریاد میزنیم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    --طرز فکر من باعث شده که خیلی ترسو بشم و از خیلی از دعواها و برخوردها پرهیز کنم.
    پرهیز از برخورد باعث میشه خیلی جاها حقم خورده بشه. کم کم این شد عقده من. خیلی خیلی عصبانی بودم و افسرده شده بودم. کم کم تصمیم گرفتم که از حقم دفاع کنم ولی هیچوقت نتونستم به نتیجه برسم. اذیتهای تکراری که در قبالم میشه برام عذاب آوره.

    البته هر انسانی از آدم زور گو بدش میاد و کینه داره ولي اگه ما رفتار مهر طلبانه داشته باشیم، چون نمیتونیم جرات مندانه و بالغانه احقاق حق کنیم، مدام حس میکنیم داریم از افراد ظالم آزار میبینیم و همیشه احساس اجحاف، بی کسی، بی پناهی، و قربانی بودن می کنیم.


    کارن هورنای تو کتاب عصبیت و رشد آدمی میگه:
    درواقع یه مهرطلب باخودش میگه چون من ضعیف هستم (مهرطلبها خودشونو قبول ندارن و اعتمادبنفس ندارن)، پس دیگران باید طوری با من رفتار کنن که من احساس کنم فرد مفید و خوبی هستم.
    و هورنای به این میگه توقع عصبی.


    خوب این توقعات عصبی در دنیای بیرون ما برآورده نمیشن
    مثلاً شاید خیلی از ما آدمها ، انتظار داشته باشیم که همه با ما محترمانه برخورد کنن
    خوب وقتی مردم این کارو نکنن، کینه زیادی نسبت به آدمهای اطرافمون حس میکنیم. فکر میکنیم آخه چرا اونا توقعات مونو برآورده نمی کنن؟ چرا به ما احترام نمیذارن؟


    یعنی اینطور نیست که همیشه یک زورگو و ظالم یک جائی وجود داره و دائم ما رو آزار ميده بلكه توقعات عصبي و برآورده نشده ما اين احساسها را در ما ایجاد میکنه.
    اگه انتظاراتمون رو برآورده نکنن احساس بی کسی، ناخواستنی بودن و اجحاف می کنیم




    تو یه سایت خوندم که مهرطلبي در ميان ايراني ها روحيه غالب بشمار مي ره
    و فرد گرفتـار آن، بـه اصطلاح هم چوب را مي خورد و هم پياز را!
    يعني زحمت انجام و ارائه خدماتي را به خود همـوار مـي كنـد، ولـي از آنچه انجام داده است ناراضي مي شود و احساس اجحاف مي كند .




    برای درمانش هم کارن هورنای میگه همین که ما به این احساسات و دلایلش آگاه بشیم، باعث میشه این احساسات در ما از بین بره


    Rosa جان در مورد خویشتن دوستی هم یه مطالعه ای بکنین


    در این آدرس:
    http://www.ktark.com/Thread-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%85
    کاربر عزیزی بنام "حسن یوسف" مطالب جالبی از کتاب خانم "لوئیز ال هی" در مورد خویشتن دوستی گذاشته که خیلی جالب و خواندنیه


    من خودم اخیراً در مورد خویشتن دوستی مطالعه کردم و واقعا باید بگم کمک خیلی زیادی به من کرد.


    و از اونجا شروع شد که تو سایت همدردی بعضی ها توصیه کرده بودن که در مورد خویشتن دوستی بخونیم. از همشون ممنونم


    آرزو می کنم Rosa-c ی عزیز همیشه موفق و پرانرژی و شاداب باشید.

    - - - Updated - - -



    Rosa جان، "کارن هورنای" که یک خانم روانکاو آلمانی است، معتقده:


    خیلی از این مسایل ریشه در کودکی ما داره.


    وقتی در کودکی تحقیر ، زور و فشار ، مورد توجه قرار نگرفتن ، نبود احساس امنیت ، سختگیری بیش از حد یا حمایت بیش از حد ، فقدان محبت صادقانه رو تجربه کرده باشیم،


    اینها همه باعث میشن که کودک احساس اضطراب دائمی داشته باشه و دنبال راه حل بگرده
    درنتیجه سه تا راه حل در پیش می گیره:


    یا مهرطلب میشه و سعی میکنه زیر چتر حمایت یه فرد قوی بره
    یا برتری طلب میشه و قدرتشو نشون میده تا از آزار بقیه در امان باشه
    یا عزلت طلب میشه و میگه به کسی کاری ندارم تا اونا هم به من کاری نداشته باشن


    حالا این میشه درام زندگی ما و تا بزرگسالی ادامه پیدا میکنه

    یه فرد مهرطلب مدام به دیگران تکیه میکنه و سعی داره به هر وسیله ممکن اونها رو خوشحال و راضی نگه داره
    همیشه حس میکنه نیازمند کمک و حمایت اتکایی است
    باور نداره که خودش به تنهائی از عهده کارها و اداره زندگیش بر بیاید.


    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    در واقع من نه عمو دارم نه دائی و نه هیچ مرد دیگه ای که بخواد ازمون در مواقع خطر حمایت کنه و خیلی ها که این مورد رو متوجه میشن، اذیتمون میکنن

    ولی من فکر میکنم شما اونقدر توانایی و استعداد دارید که با پرورش اونها از جمله مهارتهای ارتباطی می تونید تموم مشکلاتتون رو خودتون حل کنید.






    اگه ما فکرکنیم نیاز داریم رضایت دیگران رو جلب کنیم تا حمایت و احترام اونا رو بدست بیاریم و زیر بار تعدی و زور دیگران بریم، در اونصورت همیشه احساس اجحاف و پایمال شدن حقمونو میکنیم


    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    --همیشه بهمون زور میگن.-

    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    وقتی به زندگیم نگاه میکنم میبینم تکه تکه های وجودمو دارم به این و اون میبخشم و چیزی برای خودم باقی نمونده.



    اگه حس کنیم دارن بهمون زور میگن و به حقمون داره اجحاف میشه ، طبیعیه که نسبت به آدما حس عناد پیدا می کنیم
    ولی اغلب، این عناد رو بروز نمی دهیم و مثل آتش زیر خاكستر اون رو حفظ می کنیم. مگر در مواقعی که کاسه صبرمون لبریز شده و حالت انفجاری و پرخاش پیدا می کنیم و عکس العمل شدید نشان می دهیم.


    سه روز قبل "عشق آفرین" در پست 10 این تاپیک http://www.hamdardi.net/thread-36111.html#post358267
    حرف خوبی زد:
    نقل قول نوشته اصلی توسط عشق آفرین نمایش پست ها
    بزرگترین ایراد ما اینه که حرفایی که باید بگیم تو دلمون نگه میداریم، حرفایی که نباید بگیم و فریاد میزنیم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط rosa-c نمایش پست ها
    --طرز فکر من باعث شده که خیلی ترسو بشم و از خیلی از دعواها و برخوردها پرهیز کنم.
    پرهیز از برخورد باعث میشه خیلی جاها حقم خورده بشه. کم کم این شد عقده من. خیلی خیلی عصبانی بودم و افسرده شده بودم. کم کم تصمیم گرفتم که از حقم دفاع کنم ولی هیچوقت نتونستم به نتیجه برسم. اذیتهای تکراری که در قبالم میشه برام عذاب آوره.

    البته هر انسانی از آدم زور گو بدش میاد و کینه داره ولي اگه ما رفتار مهر طلبانه داشته باشیم، چون نمیتونیم جرات مندانه و بالغانه احقاق حق کنیم، مدام حس میکنیم داریم از افراد ظالم آزار میبینیم و همیشه احساس اجحاف، بی کسی، بی پناهی، و قربانی بودن می کنیم.


    کارن هورنای تو کتاب عصبیت و رشد آدمی میگه:
    درواقع یه مهرطلب باخودش میگه چون من ضعیف هستم (مهرطلبها خودشونو قبول ندارن و اعتمادبنفس ندارن)، پس دیگران باید طوری با من رفتار کنن که من احساس کنم فرد مفید و خوبی هستم.
    و هورنای به این میگه توقع عصبی.


    خوب این توقعات عصبی در دنیای بیرون ما برآورده نمیشن
    مثلاً شاید خیلی از ما آدمها ، انتظار داشته باشیم که همه با ما محترمانه برخورد کنن
    خوب وقتی مردم این کارو نکنن، کینه زیادی نسبت به آدمهای اطرافمون حس میکنیم. فکر میکنیم آخه چرا اونا توقعات مونو برآورده نمی کنن؟ چرا به ما احترام نمیذارن؟


    یعنی اینطور نیست که همیشه یک زورگو و ظالم یک جائی وجود داره و دائم ما رو آزار ميده بلكه توقعات عصبي و برآورده نشده ما اين احساسها را در ما ایجاد میکنه.
    اگه انتظاراتمون رو برآورده نکنن احساس بی کسی، ناخواستنی بودن و اجحاف می کنیم




    تو یه سایت خوندم که مهرطلبي در ميان ايراني ها روحيه غالب بشمار مي ره
    و فرد گرفتـار آن، بـه اصطلاح هم چوب را مي خورد و هم پياز را!
    يعني زحمت انجام و ارائه خدماتي را به خود همـوار مـي كنـد، ولـي از آنچه انجام داده است ناراضي مي شود و احساس اجحاف مي كند .




    برای درمانش هم کارن هورنای میگه همین که ما به این احساسات و دلایلش آگاه بشیم، باعث میشه این احساسات در ما از بین بره


    Rosa جان در مورد خویشتن دوستی هم یه مطالعه ای بکنین


    در این آدرس:
    http://www.ktark.com/Thread-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%85
    کاربر عزیزی بنام "حسن یوسف" مطالب جالبی از کتاب خانم "لوئیز ال هی" در مورد خویشتن دوستی گذاشته که خیلی جالب و خواندنیه


    من خودم اخیراً در مورد خویشتن دوستی مطالعه کردم و واقعا باید بگم کمک خیلی زیادی به من کرد.


    و از اونجا شروع شد که تو سایت همدردی بعضی ها توصیه کرده بودن که در مورد خویشتن دوستی بخونیم. از همشون ممنونم


    آرزو می کنم Rosa-c ی عزیز همیشه موفق و پرانرژی و شاداب باشید.

  17. 2 کاربر از پست مفید پری وش تشکرکرده اند .

    Quality (سه شنبه 13 آبان 93), rosa-c (یکشنبه 04 آبان 93)

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام

    بله. همانطور که خودت حدس زده ای از نداشتن رفتار جرات مندانه رنج می بری. اما خوشحال باش چون این مشکل با یادگرفتن و تمرین مدام، حل شدنی است. تاپیک رفتار منفعلانه را بخوان و بکار ببند.

    مثلا راهکار عملی در این شرایط، می تواند گفتمان ها و عکس العمل های زیر باشد.

    ( با خانواده اش رابطه خوب برقرار کن و سپس مشکلت را غیر مستقیم انتقال بده. تلاش کن در فضای دوستانه‌ی خانمانه مشکل حل شود. این بهترین کاری است که می توان کرد و من اگر جای شما باشم، همه تلاشم را می کنم از این راه مسئله حل شود. گاهی تنها یکی دو بار کاسه نذری بردن یا گپ زدن کوتاه توی راه پله ها، در مورد سرمای هوا یا همدلی در مورد وضعیت ساختمان، کفایت می کند برای دوستی و درخواست های دوستانه. به هر حال، اگر نشد: )

    1- سلام. الان می خواستم ماشین را بزنم داخل پارکینگ و دیدم انگار عجله داشته اید و ماشین شما جلوی در پارکینگ ما مانده. ممنون میشم اگه بردارید. ( وقتی اومد ماشین رو برداره: صبح ها گاهی ماشین شما جلوی در هست و من هم معمولا عجله دارم. راستش دلم نمیاد اون موقع صبح شما و خانواده رو اذیت کنم. چطوره ماشین رو همیشه آنجا بزنید؟)

    2- سلام. قبلا هم خدمتتان عرض کرده بودم که جلوی پارکینگ ما همیشه باز باشد. گاهی بین روز کاری پیش می آید که باید بروم و بیایم. اما همچنان ماشین شما مانع است و هر دو اذیت می شویم. به نظرتان چطور این مشکل را حل کنیم؟

    3- شما قول داده بودید که مشکل را حل کنید. من اکنون ناامیدم از قول های مکرر شما. هر کس جای من بود تا الان از راهکارهای قانونی بهره گرفته بود. اما ما همسایه ایم و شاید درست نباشد که به این روشها برای توافق متوسل شویم. لطفا ماشین را بردارید و دیگر تکرار نشود.

    4- بدون کلمه ای حرف، یکراست برو کلانتری و مشکلت را بگو. می آیند و با یک تعهدمشکلتان حل میشود. اما توصیه می کنم از مرحله 3 پایین تر نیا. (اما به گوششان برسان که این راه را بلدی) ممکن است مشکلات بزرگتری برای تو و مادرت درست کنند!

    موفق باشی.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  19. 2 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    rosa-c (یکشنبه 04 آبان 93), طاهره (دوشنبه 05 آبان 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.