به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 آبان 93 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience PointsTagger Second Class1 year registered
    تشکرها
    58

    تشکرشده 135 در 50 پست

    Rep Power
    0
    Array

    حالم از اخلاق پدر و مادرم بهم ميخوره

    حالم ديگه از اخلاق پدر و مادرم بهم ميخوره ,دوتا روانى خوردن به پست همو ,سه بچه روانى هم تحويل جامعه دادن.
    يه بار نديدم مثل آدم باهم حرف بزنن,هر روز شام و ناهارمون زهر ميشه و ميره تو معدمون.
    خسته شدم ديگه خسته ه ه ه ه ه ه
    امروز انقد داد کشيدم,انقد جيغ کشيدم,تا گلوم درد گرفت,دستام همه ميلرزيد,صورتم همه قرمز شده بود,فکر ميکردم بميرم,الانم قلبم انقد درد ميکنه ولى هيچکدوم ار عقده هام خالى نشد.
    اين روانيا ,درست شدنى نيستن.دوس دارم انقد گريه کنم تا بميرم,يکى منو نجات بده.
    فقط افتخارشون اينه که دزد و معتاد نيستن ولى هرچى گند اخلاق بودن ديگه اشکالى نداره.
    اين نمازه آخه ميخونن,اين روزه هست که ميگيرن,هيچ پاداشى نداره اين نماز و روزه.حالم از همشون بهم ميخوره,تحمل ديدن هيچکدومشون رو ندارم.
    من تاحالا هيچوقت تو دنياى واقعى و مجازى در مورد بدى هاى خانوادم هيچى نگفتم ولى ديگه روانى شدم که اومدم و اينجا نوشتم.
    حالم از همشون بهم ميخوره,حالم از همه فک و فاميلام بهم ميخوره,حتى ميگم ايشالا برن بميرن,تا اين حد به تنفر رسيدم از همه.
    بسه ديگه.
    کاسه صبرم لبريز شده.
    کم آوردم.
    ديگه ميخام روشمو عوض کنم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید niki.69 تشکرکرده است .

    ساحل75 (شنبه 03 آبان 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    نیکی جان میدونم حتما امروز و روزای مشابه خیلی اذیت شدی و میشی،
    خیلی وقتا آدم توی خودش میریزه ،صبر میکنه، همه چی رو نشنیده میگیره، ندید میگیره، ولی بالاخره طاقتش کم میشه و در نهایت تمام میشه...

    حتما مجردی، و خواهر وبرادر هم میگی داری، اونا هم حتما بیشتر از شما نباشه کمتر اذیت نمیشن، خیلی سخته واقعا
    وقتی خوندم نوشته ات رو خیلی ناراحت شدم،امروز روز سختی بوده واست،
    ولی نوشتی میخوای روشت رو عوض کنی، یعنی چیکار کنی؟
    الان از خودت یه کم بیشتر بگو، از خانوادت ، اختلاف پدر و مادرت، چطوره و تا چه حده مگه؟؟
    شما همیشه تو خونه هستین؟ یا کار میکنی یا درس یا...؟

    نوشتی هیچوقت هیچ جا از خانوادت بد نگفتی، حق داری. چون هیچکس نمیتونه پشت سر عزیزترین کسانش بد بگه،کار خوبی هم میکنی.
    چون ممکنه خیلی سریع بعد از صحبت کردن پشیمون بشی و عذاب وجدان بگیری
    اما جاهایی که واسه کمک بهت لازم هست چیزی بگی،بگو . مثل مشاوره
    تا حالا پدر مادرت مشاوره رفتن؟ مشکلشون قابل حل نیست؟ بزرگترا تا حالا وساطت کردن برای حل مشکل؟

    (خیلی ناراحت شدم نیکی جان، چون خیلی درکت میکنم)

    - - - Updated - - -

    راستی شما هیچکدوم روانی نیستید فقط یه کم ممکنه مشکلات عصبی پیدا کرده باشید تو این مدت، که حتما حتما باید مواظب خودتون باشید از این لحاظ..
    خیلی خوبه که اینجا هستی و دنبال حل مسائل، مطمئن باش اگه بخوای میتونی زندگی خودت رو حداقل برپایه و اساس خوب بسازی. چون شما هنوز اول زندگی هستین. نذارید مشکلات پدر مادرتون باعث بشه شخصیتی پیدا کنید که خدای نکرده نتونه یه زندگی خوب و نرمال با همسرآینده اش بسازه. و دیگران رو از خودش خسته کنه...
    امیدوارم هر چه زودتر حالت بهتر بشه، و مشکلاتتون کمتر و کمتر...

  4. 7 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    niki.69 (چهارشنبه 30 مهر 93), sara 65 (سه شنبه 29 مهر 93), SpecialBoy (چهارشنبه 30 مهر 93), واحد (پنجشنبه 01 آبان 93), بانوی آفتاب (پنجشنبه 01 آبان 93), شیدا. (چهارشنبه 30 مهر 93), عشق آفرین (چهارشنبه 30 مهر 93)

  5. #3
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 خرداد 94 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    3,278
    سطح
    35
    Points: 3,278, Level: 35
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    162

    تشکرشده 593 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط niki.69 نمایش پست ها
    يکى منو نجات بده.
    سلام نیکی جان
    نمیدونم منو میشناسی یا نه.من جدید یا قدیم رو.
    به هر حال این جملت باعث شد لاگین کنم.نظر بدم و تصمیمی که قبلا گرفته بودم رو بشکنم.
    عزیزم با بند بند بدنم حست رو درک میکنم.
    فک میکنم خیلی به خونوادت اهمیت میدی مثل گذشته ی من.
    من تصمیم گرفتم هر چه زودتر از همشون جدا شم.جدایی کامل.
    زیاد خودتو اذیت نکن.
    مطمئنا هیچ کی نمیتونه راه حلی بده خونوادت درست شن.چون نمیشن.
    سعی کن بیخیال باشی.به اینده ی خودت بچسب گلم.
    خودت رو فدا نکن عزیزم.
    ولشون کن.
    فک کنم شما دختر باشی. اگه اره خب استقلالت سخت تر میشه.ولی نا امید نشو هیچوقت.
    کلا سعی کن رابطه خوبی که با خدا داری رو بیشتر کنی و بعد هم باخودت و اهدافت سرگرم شو.
    میدونم سخته ولی بیا سعی کنیم به کسانی که ارزشش رو ندارن فک نکنیم.
    خدا و خودت واسه خوشبختی کافیه.جای دیگه نگرد...

    فقط خواستم همدردی کنم باهات عزیز.امیدوارم اروم تر شده باشی...

  6. 7 کاربر از پست مفید love less تشکرکرده اند .

    niki.69 (چهارشنبه 30 مهر 93), pasta (چهارشنبه 30 مهر 93), reihane_b (چهارشنبه 30 مهر 93), SpecialBoy (چهارشنبه 30 مهر 93), پری وش (چهارشنبه 30 مهر 93), بانوی آفتاب (پنجشنبه 01 آبان 93), شیدا. (چهارشنبه 30 مهر 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 آبان 93 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience PointsTagger Second Class1 year registered
    تشکرها
    58

    تشکرشده 135 در 50 پست

    Rep Power
    0
    Array
    Reihane عزيز
    من در آستانه 24 سالگى هستم.ميتونم بگم اصلا تا بيست سالگى اين چيزا حاليم نبود و دقت نميکردم ولى کم کم به خودم اومدم و ديدم چرا پدر و مادر من اينطورى هستن.
    اصلا حرف همو نميفهمن,بدترين برداشت رو از حرف هم ميکنن,باز الان اوضاع نسبت به چندسال پيش بهتره,قبلا مشاجره هم ميکردن,الان همديگرو ضايع ميکنن,چقد بى احترامى که جلو ما به همديگه نميکنن.
    ريشه اين عصبيت مادرم که خانوادشه چون خانواده خوبى نداشت.
    پدرم هم از اون آدماست که بيرون با همه خوبه و خنده هاش واسه ديگرانه ولى به ما که ميرسه,خشک و عصبى ميشه که اينم من تقصير مادرم ميدونم چون خيلى راحت ميشد پدرم رو درست کرد.فقط بايد باهاش آروم و با توضيحات کامل حرف زد,بايد حرفارو جورى زد که بتونه برداشت خوب ازش بکنه.
    من ديگه هيچ اميدى به درست شدن اينا ندارم.
    اين که گفتم ميخام روشمو عوض کنم يعنى ديگه برام مهم نباشن,خودمو نجات بدم اين وسط که بيش از اين اخلاقام مثل اينا نشه,با اين اخلاق وارد زندگى متاهلى نشم و بچم مثل الان خودم نشه


    Love less عزيز.من دختر هستم.
    واقعا اين حرفت درسته که بهشون اهميت ميدم.
    واقعا ديگه تصميم به جدايى دارم,واى جدايى کامل فعلا مقدور نيس برام.
    يا بايد برم دنبال کار دو شيفت باشم که اينجورى بايد قيد خيلى چيزارو بزنم.
    يا بايد ارشد راه دور قبول بشم و برم.
    يا بايد صبح تا شب برم کتابخونه و درس بخونم.
    فعلا قابل اجرا ترينش ,همين کتابخونست.
    متاسفانه ارتباطم با خدا خيلى کمه,نمازو چندوقته گذاشتم کنار,از صميم قلب دوس دارم دوباره نماز بخونم
    .

  8. 2 کاربر از پست مفید niki.69 تشکرکرده اند .

    بانوی آفتاب (پنجشنبه 01 آبان 93), ساحل75 (شنبه 03 آبان 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اردیبهشت 95 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1392-5-10
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    2,669
    سطح
    31
    Points: 2,669, Level: 31
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    204

    تشکرشده 130 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم ماها هممون تو زندگیمون این چیزا رو دیدیم...چون کلا فرهنگ ما ایرانیها کمی اینجوریه که زن وشوهر بلا نصبت هی باید به هم بپرند ..اصلا با عشق زندگی کردن و نه یاد گرفتیم نه برامون فرهنگ سازی کردن..بهرحال اول از همه سعی کن درگیر ماجرا نشی ولی اگه مادرتون از شما حرف شنوی داره خب همین چیزا رو به مادرتم بگو...میتونی مادرتو مدیریت کنی ....؟؟جداگانه با هر دوتاشون حرف بزن وبگو این شرایط چقدر داره شما رو اذیت میکنه وخدای نکرده شدیدا میتونه روی زندگی اینده شما وخواهر برادراتون تاثیر بزاره.......

  10. 6 کاربر از پست مفید سنجاقک ابی تشکرکرده اند .

    niki.69 (چهارشنبه 30 مهر 93), reihane_b (چهارشنبه 30 مهر 93), roozbeh220 (پنجشنبه 01 آبان 93), SpecialBoy (چهارشنبه 30 مهر 93), بانوی آفتاب (پنجشنبه 01 آبان 93), عشق آفرین (چهارشنبه 30 مهر 93)

  11. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 خرداد 94 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    3,278
    سطح
    35
    Points: 3,278, Level: 35
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    162

    تشکرشده 593 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نیکی جان
    همونطور که خودت گفتی چند صباحیه که این چیزا رو داری پررنگ تر می بینی.وگرنه اونا پنجاه ساله با هم همینطوری هستند.
    این که دیگه نمیتونی تحمل کنی به دلیل اینه که شما رشد کردی . چشات باز شده.
    اما دلیل نمیشه حالا که متوجه میشید بخواید به اونا گیر بدید.یه جورایی نباید شلوغش کنید.قبلنا ناخواسته نمیدیدی الان باید خواسته و عمدا نبینی.
    چون اگه بخای کمکشون کنی مطمئن باش بدتر میشه.
    اما چون نمیتونی همینطور بشینی نگاه کنی توی جنجال ها ، فقط سعی کن ارومشون کنی مثلا بگو اره حق با توئه یا تو راست میگی یا یه حرف الکیه دیگه که زیاد بحث بالا نگیره.ولی خودت رو درگیر نکن.
    دوست من ریشه این مشکل فراتر از بحث مربوط به یک خونواده است.

    --------------------------------
    خانمی شما کلی هدف خوب میتونی واسه خودت ترسیم کنی.
    نمیخاد از روی فرار ، بری کار کنی درس بخونی.
    برای خودت اینکارو بکن.
    برای خود خودت ...
    باور کن هر هدفی انتخاب کنی و تلاشه درست کنی بعد دوسه سال میرسی بهش.
    این همه هدف زیبا.حیف نیست .

    انتخاب هدف ، پیدا کردن راه های مختلف ، انتخاب یک راه ، رفتن تا تهش.
    تمام.

    -------------------------------
    هیچکس از شما مهم تر نیست عزیزم.اول خود شما مهمی بعد خونوادت.
    تازه شما با ضعیف شدن نمیتونی به کسی کمک کنی.اول باید خودتو بسازی بعد به فکر بقیه باشی.

    فعلا رو جداییه ذهنی کار کن.بعدا هم جداییه فیزیکی.ولی عجله نکن.
    اره کتابخونه خوبه . کار خوبه. سعی کن خوب پیشرفت کنی تو کارت. بعد هم شب با ذهن بیخیال نسبت به خونه برگرد خونه.
    درکت میکنم عزیزم.اما بیخیال باش و به فکر خودت باش. این اصلا به معنای خودخواهی نیست...
    به امید خدا یه همسر خوب هم که قدرتو بدونه نصیبت میشه بعد هم صفا سیتی :))

    موفق باشی دوست من...

    راستی عزیزم ارتباط با خدا فقط نماز نیست که حالا خودت رو دور میدونی...
    دیگه اگه شما از خدا دور باشی پس دیگه کی نزدیکه بهش؟
    این ارتباط با خدا که میگم باعث میشه ارامش روحی بگیری ، تمرکز روی هدف داشته باشی و بهتر بتونی مدیریت کنی عزیزم.
    ویرایش توسط love less : چهارشنبه 30 مهر 93 در ساعت 13:26

  12. 6 کاربر از پست مفید love less تشکرکرده اند .

    niki.69 (چهارشنبه 30 مهر 93), reihane_b (چهارشنبه 30 مهر 93), پری وش (چهارشنبه 30 مهر 93), واحد (پنجشنبه 01 آبان 93), بانوی آفتاب (پنجشنبه 01 آبان 93), شیدا. (چهارشنبه 30 مهر 93)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 آبان 93 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience PointsTagger Second Class1 year registered
    تشکرها
    58

    تشکرشده 135 در 50 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سنجاقک آبى عزيز:
    من بتونم مادرمو مديريت کنم؟؟؟ هرگز نميتونم,کار ديگه از اين حرفا گذشته,ديگه نميخام هيچى بگم,فقط ميخام تماشاچى باشم.ولى نميخام ديگه حرص هم بخورم,نميدونم چه جورى؟؟؟

    love less جان
    بخدا منم خيلى دوس دارم نبينم,ديگه چيزيه که وجود داره,اگه ميخاستم تغيير کنن,بايد تاحالا ميکردن.
    من ديگه کارى به کارشون ندارم.
    سعى ميکنم حتما جدايى ذهنى رو انجام بدم,دوباره مثل قبل بيخيال باشم.
    من خيلى شخصيت متزلزلى دارم.خيلى تو هدفهام سردرگم هستم.
    روزى هزار تا هدف تعيين ميکنم ولى بعد پشيمون ميشم.
    ولى امروز بايد بشينم و فکراى جدى ترى بکنم,بايد تصميماى جدى بگيرم و پاش وايسم.

    کمکم کنيد.
    بازم منتظر کمک هاتون هستم.
    آدم نصيحت پذيرى هم هستم,نصيحتم کنين,حتما گوش ميدم.

  14. 4 کاربر از پست مفید niki.69 تشکرکرده اند .

    reihane_b (چهارشنبه 30 مهر 93), بانوی آفتاب (پنجشنبه 01 آبان 93), سنجاقک ابی (چهارشنبه 30 مهر 93), شیدا. (چهارشنبه 30 مهر 93)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم تقریبا هم سن هم هستیم، و به قول دوستمون مشکل شما متاسفانه متاسفانه مشکل خیلی از ماها بوده و هست...
    ما هم یه مدت تلاش میکردیم برای بهتر شدن روابطشون، ولی به قول خودت دیگه امیدی به درست شدن نداریم! پس تا جایی که می تونیم راهی رو میریم که کمترین آسیب رو ببینیم خودمون
    واقعا یکی از بهترین راه هاش این هست که شما اهداف خودتون رو دنبال کنید و سعی کنی که روحیه وانرژی خودتون رو برگردونید.
    همینطور خواهربرادراتون.
    شاید با عوض شدن شرایط شما و روحیه شما تاثیری روی والدینت هم بذارید. ولی خب اول از همه و درحال حاضر فقط خودتون

    و یه موضوع مهمتر اینکه میگی مشکل بیشتر بخاطر نداشتن مهارت های مادرت هست، سعی کن تو اینجور چیزا خودت یادبگیری چیزایی که مادرت نمیدونست و مهارتهایی که نداشت
    یعنی هر وقت مشکلی بحثی پیش میاد، سعی کن ذهنت رو ببری به سمت درس گرفتن ازش.(اینجوری شاید هم کمتر اذیت بشی ،از طرفی خیلی خیلی میتونه به روابط آینده خودت و همسرت کمک کنه
    نقل قول نوشته اصلی توسط niki.69 نمایش پست ها

    .ميتونم بگم اصلا تا بيست سالگى اين چيزا حاليم نبود و دقت نميکردم ولى کم کم به خودم اومدم و ديدم چرا پدر و مادر من اينطورى هستن.

    اين که گفتم ميخام روشمو عوض کنم يعنى ديگه برام مهم نباشن,خودمو نجات بدم اين وسط که بيش از اين اخلاقام مثل اينا نشه,با اين اخلاق وارد زندگى متاهلى نشم و بچم مثل الان خودم نشه
    آفرین دقیقا کار درستی میکنی
    راستش رو بخوای شرایطت رو خیلی از ماها داشتیم، مثلا خود من همین کاری رو که بهت گفتم میکردم ...
    وقتی از مشکلات و بحث هاشون اذیت میشدم،سعی میکردم به جنبه نسبتا + قضیه نگاه کنم، که من الان باید یاد بگیرم، ببینم چه چیزایی باعث پیش اومدن اختلافا میشه، تا من در آینده ازش جلوگیری کنم...
    الان هم مدت زیادی نیست عقد کردم، ولی دارم برای همسرم همون کارهایی رو میکنم که مادرم واسه پدرم انجام نمیداد، همون رفتارهایی که قبلا با خودم مرور میکردم که مادرم الان اشتباهش اینه اونه ، خودم دارم سعی میکنم ازش جلوگیری کنم

    منم مثل شما همیشه فکر میکنم باید مراقب روح و روانم خودم باشم تو این وضعیت، که فردا زندگی متاهلی منم خراب نشه، بچه ام مثل خودم نشه...
    راستش رو بخوای ناخودآگاه خیلی رفتاراشون روی ما تاثیر میذاره، ولی همین که بفهمیم ریشه مشکلمون از کجاست، پس میتونیم حلش کنیم.
    کاری که پدر مادرای ما نکردن، و مشکلو رها کردن تا این همه سال ادامه پیدا کنه...

    حالت رو درک میکنم، و آرزو میکنم هیچکس این حال رو تجربه نکنه واقعا
    ولی مطمئنم نیکی جان ما میتونه خوشبختی رو از همین زندگی یاد بگیره....میشه درست زندگی کردن رو از کسانی که درست زندگی نکردن یاد گرفت...

  16. 8 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    love less (چهارشنبه 30 مهر 93), niki.69 (چهارشنبه 30 مهر 93), SpecialBoy (چهارشنبه 30 مهر 93), پری وش (چهارشنبه 30 مهر 93), واحد (پنجشنبه 01 آبان 93), بانوی آفتاب (پنجشنبه 01 آبان 93), سنجاقک ابی (چهارشنبه 30 مهر 93), شیدا. (چهارشنبه 30 مهر 93)

  17. #9
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 خرداد 94 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    3,278
    سطح
    35
    Points: 3,278, Level: 35
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    162

    تشکرشده 593 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گلم
    خوبه تصمیمت به نظرم.
    فقط یه هدیه دیگه میخام واست بیارم :
    ادما معمولا جایی کم میارن که یک قدم مونده برسن به هدفشون.
    خوب وقت بذار واسه خودت ببین چی میخای.هدف خوبی انتخاب کن بعد هر هدفی انتخاب کردی عزیز تا تهش برو.

    درضمن به نظرم اصلا هم شخصیت متزلزلی نداری شما.

    کاملا با خانم ریحانه موافقم.خوب بخون پستاشون رو.

    اینده ماله توئه عزیزم.
    موفق باشی بانو...

    اخرین پست امروزمه :(

  18. 5 کاربر از پست مفید love less تشکرکرده اند .

    reihane_b (چهارشنبه 30 مهر 93), SpecialBoy (چهارشنبه 30 مهر 93), واحد (پنجشنبه 01 آبان 93), بانوی آفتاب (پنجشنبه 01 آبان 93), شیدا. (چهارشنبه 30 مهر 93)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    سلام عزیزم.
    پیشنهاد میدم هرگز قدرت خودت رو نادیده نگیر. تو نه تنها یک خانواده که یک جهان رو میتونی تغییر بدی. اما نه با نصیحت کردن اونها. بلکه با کارکردن روی رفتار و افکار خودت.
    نه اینکه پدر و مادرت نمیخوان خوب رفتار کنند، نه اینکه نمیخوان شما آرامش داشته باشید. بلکه بلد نیستند خوب رفتار کنند. بلد نیستنند نرنجند، بلد نیستند ببخشند و کوتاه بیان، جرات ندارند غرور رو بذارن کنار و احساس هاشونو با هم رو در رو کنند.
    دلیلش هم مشخصه. خودتون گفتین. در محیطش نبودن. شرایط آموزشیشو هم نداشتند. فقط انسان های معدودی بلدند شرایط رو بسازند. بقیه توسط شرایط ساخته و پرداخته، و به جهان عرضه میشن.
    من از یک چیز اطمینان دارم! اگر سعی کنید دیگران رو تغییر بدین حتما شکست میخورید. اما اگر سعی کنید شرایط رو متفاوت کنید، اطرافیان هم به نسبت شرایط تغییر میکنند.
    مثال: توی یک مدرسه، مدیر نمیتونه تک تک بچه ها رو بیاره مقابلش و روی اخلاقیاتشون کار کنه. اما شرایط مدرسه جوریه که هر کس با هر شخصیتی مجبور به پیروی از قوانین بشه. یه شاگرد سر کلاس ادبیات فوق العاده شیطونه، همون شاگرد سر کلاس ریاضی صداش در نمیاد. این به خاطر تفاوت شرایطی هست که دبیرها تعیین کننده اش بودن.
    ما نمیتونیم شخصیت پدر مادر ها رو تغییر بدیم، اما میتونیم تعیین کننده ی یه سری شرایط، حداقل برای آرامش خودمون باشیم.
    ما میتونیم تعیین کنیم:
    - هرکس با هرکس میخواد بجنگه، اما مقابل ما احترام بذارن یا سکوت کنند.
    - هرکس دلش میخواد غیبت کنه، اما جلوی ما کسی حق قضاوت و بدگویی در خصوص دیگران نداشته باشه.
    - هرکی دلش میخواد حرف رکیک بزنه، جک های زشت بخونه، فیلم و عکس ناجور ببینه. اما کنار ما حرمت نگه داره.

    و البته این برمیگرده به رفتار ما.
    آیا پدر و مادر شما مقابل مهمان با هم دعوا میکنند و بد و بیراه میگن؟ فکر نمیکنم. چون مهمان حرمت داره.
    اونوقت اگر مهمان ها حد و حدود رو زیر پا بذارن و دعوا کنند چی؟

    شما کارهای زیادی میتونید انجام بدین.

    1. احترام. اگر اونها دعوا میکنند، شما بی حرمتی و داد و بیداد نکنید که ما تو این خونه آرامش نداریم، کاش مارو به این دنیا نمیاوردین و ... اون موقع دخالت نکنید تا وقتی آرام شدن اجازه ی صحبت داشته باشید.

    2. جانبداری نکنید. از هر کدام جانبداری کنید، دل دیگری رو شکستین. بی طرفانه صحبت کنید و سعی کنید جدا جدا نظریاتتون رو منتقل کنید.

    3. میتونید قبل جدی شدن هر موضوعی یا رد گم کنید یا با شوخی سر و تهشو هم بیارید. (یکی از بهترین کارا اون موقع زبون ریختنه). سر میز ناهار میخوان بحث کنند؟ شما کاملا فنی تقاضای نمکدون میکنید، یه چیزی در مورد غذا میگید، آخ، استخون بود فکر کنم. :)))

    4. یادآوری کنید... تو یه موقعیت مناسب، وقتی عصبانی نیستند بد نیست منتقل کنید که "هیچ میدونید وقتی با هم دعوا میکنید ما چقدر اذیت میشیم؟"
    بزرگترین ایراد ما اینه که حرفایی که باید بگیم تو دلمون نگه میداریم، حرفایی که نباید بگیم و فریاد میزنیم.

    5. رابطه خوبی با خواهر برادرتون داشته باشین. اگه اونها به شما احترام بذارن، این دید احترام به پدر و مادرتون هم منتقل میشه و البته برعکس. اگر پدر مادر احترامتون کنند، خواهر برادرم احترام میذارن.

    6. واسطه باشید. وقتی اونها نمیتونند با هم صحیح صحبت کنند، واسطه باشید و صحبت هاشونو به هم به روش صحیح منتقل کنید. اگر میدونید در مورد مسئله ای دعوا پیش میاد ، میتونید مثلا به مادرتون بگید، مادرم! اجازه بدین من راجع به این مسئله با پدر صحبت میکنم. شما خودتو ناراحت نکن. .... اونوقت میتونید یه معامله کنید که نه سیخ بسوزه نه کباب.

    7. نطر غیر مستقیم بدین... نگید مادرم به محبت احتیاج داره، بگین یک زن به محبت احتیاج داره، نگید این حرف غرور پدرمو میشکنه، بگید اینجور حرفا غرور یک مرد رو میشکنه. نگید ما که هیچ وقت رنگ آرامش به چشم ندیدیم، بگید بزرگترین آرزوم اینه که کنار هم با آرامش زندگی کنیم.
    میتونید حتی نطر خودتونو از طریق فیلم و اخبار و اس ام اس و مشکلات فامیل منتقل کنید. مردم علایق و نظرات مارو اینجوری درک میکنند. مثلا میگید: واقعا افرادی که فلان جور اس ام اس رو ترویج میدن خیلی بی انصاف و بی درکند. اونوقت طرف میفهمه اگر چنین اس ام اسی هم دریافت کرد برای شما نفرسته. همین کارو میتونید برای خانواده کنید. یه فیلم نشون میده پدر و مادر مشکل دارند... میتونید نظریات خودتون رو بگید، ولی مخاطب پدر و مادر خودتون باشن... مثلا: آخی.. هرکی باشه تو این شرایط خانوادگی کم میاره....

    8. سر هر مسئله ای قهر و اخم نکنید که وقتی شرایط خیلی بحرانی هست و سکوت میکنید سکوتتون مفهوم دار باشه.

    9. پذیرش و درکتون رو بالا ببرید. وقتی پدر داد میزنند که تو روی من واینسا و پررو بازی در نیار، حقیقتا یعنی من ازت انتظار ندارم، پات زحمت کشیدم، این گستاخی تو حقم نیست. این با رویای من برای تو جور در نمیاد. همچنین انتظار نداشته باشید هرگز اختلاف پیش نیاد، یه سردرد ساده میتونه پدر و مادرتون رو کلی عصبی کنه و این کافیه برای آشوب به راه انداختن.

    10. گمان نکنید همدیگرو دوست ندارن . شرم و حیاشون اجازه نمیده جلو فرزندانشون حرفای عاشقانه و معذرت خواهی و قول و ناز و فلان داشته باشند. همینطور که الان شاید بچه های انجمن فکر کنند شما پدر و مادرتون رو دوست ندارید، اما مطمئنم خار بره دستشون روزگارتون سیاه میشه. خدا حفظشون کنه.

    در نهایت عزیزم پدر و مادر هر جور که باشند به معنای واقعی گردن ما حق دارند. یعنی واقعا بخوان سرمون رو هم بزنند، ما نباید احترام رو زیر پا بذاریم.

    بگفتا گر به سر یابیش خشنود؟
    بگفت از گردن این وام افکنم زود

    شما هم سهمی در اون خونه دارید. پس به وظایفتون عمل کنید.
    موفق باشی.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
    ویرایش توسط عشق آفرین : چهارشنبه 30 مهر 93 در ساعت 15:51

  20. 6 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    reihane_b (پنجشنبه 01 آبان 93), SpecialBoy (چهارشنبه 30 مهر 93), پری وش (چهارشنبه 30 مهر 93), واحد (پنجشنبه 01 آبان 93), رزا (پنجشنبه 01 آبان 93), شیدا. (چهارشنبه 30 مهر 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.