اون توی دادگاه و توی زندگی هم میگفت که با من مشکلی نداره و فقط مشکل خانواده من هست. بجز این حرف دیگش این بود که من کتکش می زنم. بقیه حرف هاش هم کودکانه بود و ارزش بررسی نداره . میتونید از همینجا شروع کنیم و مشکلات من رو واکاوی کنیم تا اگر از جانب من خطایی بوده به اون پی ببرم و در درونم حلش کنم . . .
ببینید! همسر من کلاهبردار نبود! خائن بود!
اون نگفت که مهریه فلان قدر باشه. ولی وقتی دادم بعداً خیانت کرد چون اولش که همه چیز خوب بود ولی بعداً در دوره بروز مشکل از این ابزار نامشروع استفاده کرد. اون هیچوقت نگفت خونه به نامش بشه ولی بعد از بروز مشکل به زشت ترین شکل ممکن سوء استفاده و خیانت کرد.
بله قصدش از روز اول کلاهبرداری نبود ولی وقتی زندگی به چالش کشیده شد از ابزارهای نامشروع به زشت ترین شکل ممکن استفاده کرد: 1) خونه ای که مال من بود 2) مهریه ای که من برای احترام به اون دادم و اونا شرط نکرده بودن
با سلام
خیلی جالبه من اینجا تا حالا تاپیک های زیادی خوندم ، وقتی یکی از طرفین راه داد گاه و پیش میره و اون یکی دیگه نمیخواد حالا یا همسرشو دوست داره، یا از طلاق و جدایی میترسه و....! و بجای انتخاب دادگاه راه مشاوره و پیش میگیره، در داستانی که تعریف میکنه حالا چه زن باشه چه مرد، کمی هم خودشو مقصر میدونه!
البته بنظر خودم هم منطقیش هم همینه ؛ وقتی یک زندگی به مرحله نابودی میرسه صرفا فقط فقط یکی از طرفین مقصر نیست! هردو طرف مقصر هستن!
تقریبا فکر کنم این اولین تاپیکیست، که صاحب تاپیک خودشو اصلا ابدا مقصر نمیدونه!
یک جای پستتون خوندم، گفتین دوست دارین اگه در این زندگی مقصر بودین بهتون بگیم.
بنظر بنده بله شما مقصر هستین! تازه اینو از همین پست هایی هم که تماما از دید خودتون نوشته شده هم میشه فهمید.
شما خیلی ادعا دارین تاپیکتون مشابه تاپیک جناب آقای احمد هست! درصورتی که اصلا اینطور نیست! (تاپیک طولانی بود تقریبا تا صفحه 10 فقط پستهای صاحب تاپیک و خوندم)
ایشون مجبور شدن همسرشون و کتک بزنن، اما کتک زدن ایشون با شما خیلی فرق داشت!
اولا در تمامیه پست هاشون میشد کاملا به ابراز پشیمونیشون پی برد! چندین بار اعلام کردن که خیلی پشیمون هستن!
اما شما طوری میگین کتک زدم، که انگار دارین به این قضیه افتخار میکنین!
ایشون گفتن همسرشون تحریکشون کردن که مجبور شدن این عمل ناپسند و انجام بدن، (حتی ذکر کردن همسرشون هم متقابلا به ایشون سیلی زدن )
اما داستانی که شما تعریف کردین،خیلی ساده تر بود! البته هیچکدومتون حق نداشتین روی همسرتون دست بلند کنین.
اما عمل شما نشان از عدم کنترل شما داشت. همسر شما خسته راه بودن اومدن خونه، متوجه شدن نامنظمی ای شدن،حتماهم میدونستین ایشون به این موارد حساسیت دارند، میتونستین ازشون عذر خواهی کنین و همه چی و خیلی راحت تموم کنین. نیازی نبود باهاشون دعوا کنین و بعدشم کتکشون بزنین! این داستان با داستانی که جناب احمد گفته بودن خیلی متفاوته!
شما میدونین وقتی یک زن و کتک میزنین چقدر روحشون و آزرده میکنین؟؟؟
چقدر بهشون بی احترامی میکنین؟
چقدر کوچیک و تحقیرشون میکنین؟
میدونین چقدر ازتون متنفر مشن؟ اگه نمیدونین تاپیک های مشابه رو بخونین و تا با احساسات یک زن در این هنگام بیشتر آشنا بشین.
این تاپیک یک نمونه از چندهزار نمونه ایست که در دنیا وجود داره: شوهرم من و بچه مونو رو کتک زد و قهریم.آشتی کنم یا نه؟ لطفا کمک کنین.
مسله بعدی جریان مهریه است، که تو هر پستتتون مطرح شده!!!!!
جناب ، مهریه هدیه ایست که مرد به زن میدهد! از همون ابتدا ازدواج هم این وظیفه بر گردن مرد هست!
خانوم گفتن هدیه من 14 تا هم باشه راضی هستم! شما دیدین نه وسعتون بیشتر میرسه ، تواناییشو دارین ، خب گفتین 1000 تا!!!
حالا خانوم هدیه اشون و میخواین! این کجاش عمل نامشروعیست؟ یا حتی خیانت محسوب شده!؟
خیلی الفاظ بدی در مورد همسرتون بکار میبرین و این اصلا در شخصیت یک مردی با تحصیلات دکتری نیست!
(جمله منو بد برداشت نکنین، من کلا مخالف مهریه بالا هستم، و یا حتی به اجرا گذاشتنش بنظرم یک هدیه ایست که مرد با رضایت قلبیش میتونه اینو به همسرش پرداخت کنه. الیته گاهی هم هست که خود مرد شرایط طلاق و مهیا میکند و خانوم پشتوانه مالی ندارد خب در اینجا بهتر است خانوم از حقش که مهریه اس به عنوان پشتوانه مالی استفاده کند. )
بحث الان سر مهریه نیست، سر اینه که این عمل اصلا خیانت یا نامشروع یا غیر قانونی نیست! شما به عنوان یک مرد یک قولی به همسرتون دادین خب حالا همسر میگن قولتون و عملی کنین! درسته اگه از حق و حقوقشون میگذشتن این لطف و بزرگواریشونو میرسوند ولی خب نمیخواین بگذرن اینکه خیانت نیست!
اینکه میگین نیازی ندارن اما مهریه و میخواین بگیرن:
خب اولا اینکه ممکنه ، ایشون دوست نداشته باشن فردا روز محتاج خانواده خودشون باشن وقتی حق و حقوق خودشون هست چرا به خانواده خودشون وابسته بشند.
مثه این میمونه شما مثلا 10 میلیون دست کسی دارین حالا مثلا بابت انجام پروژه ای و جز قرار دادتونه، بعد به این پول هم نیاز دارین، اما از این پول میگذرین، میرین از پدرتون قرض میگیرین! یعنی از حق خودتون گذشتین ، بجاش رفتین زیر دین قرض!
دوما ممکنه شما اینقدر حس تنفر در ایشون ایجاد کرده باشین ، که ایشون از طریق میخواین اذیتتون کنند! (من نمیگم این روش درسته من فقط میگم ممکنه دلیلشون این باشه)
من که خواننده هستم و شخص کاملا بی طرف و نه شما رو میشناسم نه همسرتون ، حس میکنم شما شخصیتی مغرور و خودخواهی دارین، فکر میکنین همیشه درست میگین و در کارها شما هیچوقت مقصر نیستین و همیشه این طرف مقابلتون هست که مقصره!
اگه اینطور حق به جانب که اینجا صحبت میکنین جلوی همسرتون هم همینگونه صحبت میکردین و تو بحث ها همیشه ایشون و مقصر میدونستین و بهیچ عنوان گذشت و صبوری در زندگیتون نذاشتین و تازه دست بزن هم داشتین، خب یک جورایی من یکی به همسرتون حق میدم نخواین از خانواده اشون جدا بشن و با شما به آمریکا بیایند.
اینطور که من متوجه شدم اختلافات شما از اونجایی شدت گرفت که ایشون متوجه شدن شما قصد آمریکا رفتن دارین، از طرفی هم از همون اول نه تنها قبول کرده بودن باهاتون بیاین بلکه خیلی هم مشتاق بودن! خب این نشون میده ایشون اگه واقعا قصد اومدن نداشتن هیچوقت شما رو انتخاب نمیکردن.
پس یک چیزی تو زندگیتون بوده یک اتفاقی تو این 6 سال افتاده که ایشون مطمعن شدن با شما به تنهایی در یک کشور غریب به نتیجه نخواهند رسید.
پس اول سعی کردن شما رو پشیمون کنند، حالا با حرف یا ممنوع الخروج کردن و تهدید طلاق و مهریه!
یا اگه پشیمون نشدین یک تصمیم جدی دیگری بگیرن.
ببنین شما تو این 6 سال باهاشون چکار کردین که شمارو یک تکیه گاه محکم، یک پشتوانه خوب ندیدن!
الان میگین ، این زندگی راه برگشت نداره، من حس میکنم الان اوج عصبانیت هستین، کاش اینقدر غرور نداشتین و برای یکبار هم شده تلاش میکردین و با همسرتون صحبت میکردین با ایشون میرفتین پیش مشاور و برای یک درصد هم که شده شما کمی خودتون و مقصر میدونستین!
شما تو این زندگی مهارت خوبی نداشتین! متاسفانه!
مطمعنا خیلی رفتار ها و اخلاقیاتتون حتی همین کتک زدنتون ، دل خانومتون و شکونده!
خیلی وقتا حال شاید ناخواسته ایشون و دلخور کردین!
نباید به این راحتی بگین من که هیچ تقصیری ندارم! پس نمیخوام تلاشی کنم!
وقتی شما میگین همون اول دیدین این خانواده خیلی آدم های محترمی هستن و روی حساب احترام مهریه 14 تا 1000 تا کردین!
خب این نشون میده اصلا ذاتا آدم های بدی نبودن! شما کاری کردین حالا خواسته یا ناخواسته که اینها تا این حد عصبانی شدن!
ببنین خراب کردن هنر نیست، این ساختنه که هنره!
دل شکستن که کاری نداره ، دل و بدست آوردن سخته!
یک مسله دیگه ای که تو نوشته هاتون خیلی داد میزنه مثلا مادیاته!
درسته سرمایه های مادی شما نسبت به خود شخص همسر بیشتر بوده، اما این دلیل نمیشه که بگیم همسرتون در زندگیتون هیچ سرمایه ای نداشته!
سرمایه های یک زن پول نیست!
ایشون هم در زندگی با شما سرمایه هایی و از دست دادن، جوونی ، عمرشون ، زیباییشون، قلب و روحشون!
ایشون 6 سال عمرشون و برای شما گذاشتن ، اما همه اش هدر رفت! الان میشن یک زن مطلقه !
مطمعن هم باشین به راحتی نمیتونن فراموش کنند، شاید شما به راحتی الان فراموش کرده باشین، اما یک زن به واسطه احساساتی که داره به این راحتی نمیتونه یک رابطه و فراموش کنه!
شاید ایشون تحت تاثیر خانواده اشون مجبور شده باشن یسری کارهایی و انجام بدن، اما فراموش نکنین ایشون همسر شما بودن! شما مسول بودین که ایشونو آگاه سازین
به ایشون این اطمینان و بدین و که همیشه حامیشون هستین و همیشه روی کمک شما میتونن حساب کنن ، شما رو میتونن به عنوان تکیه گاهشون قبول کنند.
شاید شما اولش اون 90 درصد سهمتون و برخ همسر نکشید اما بعدش چی؟ ایا بعدا هم اینکارو نکردین؟
همینجا که بارها این عمل برخ کشیدن و انجام دادین! چندین بار اینو اعلام کردین. که همسر ده درصد من 90 درصد سهم داشتم!!!!!
من اینجا تاپیک هایی خوندم که خانوم در سرمایه گذاری کمک همسر میکنه، بعد همسر قدردان این مسله نیست، و صحبتی هم در این مورد نمیکند، خب برای همسر سوال پیش میاد ! و نگرانی پیش میاد که سرمایه من رفت همسرمم هیچی نگفت.(تاپیک های زیادی وجود داره سوتفاهماتی هم این وسط صورت میگیره و خب همش طبیعیه! شاید این سرمایه ها نسبت به شما و پول شما کم باشه اما خب توجه کنین کل سرمایه همسرتون بوده! چه کم چه زیاد ! سرمایه ، سرمایه است دیگه! خصوصا که ایشون شاغل هم نبودن ، پس نگرانیشون طبیعیه که!)
بعدشم توجه داشته باشین که این طلاها اگه هدیه شما به ایشون هم باشه بازهم هدیه ایشونه و ماله خودش بوده اصلا دلیلی نداره که بگین همینا هم من بهشون دادم !!
ایشون سرمایه اشون و در اختیار شما قرار دادن، خب شما صحبتی در مورد این سرمایه نکردین، صرفا خونه و بنام برادر همسر کردین اونم گویا بنفعتون بوده و حالت قرض یا یک نوع اطمینانی داشته ! ربطی به سرمایه گذاری همسر نداشته!
خب ناشی گری کردن این سوال و از شما پرسیدن، بعدشم به شرایط دقت کنین شاید زمانی مطرح شده که بحث برگشت و فروش این خونه بوده، ایشون هم پرسیدن خب سهم چی شده، از روی ناشی گری ، سوالی از سهمشون پرسیدن همین!
شما گفتین خب چرا زمانی که کل خونه به نام برادرتون شد صحبتی از سهم نشد، بخاطریکه اون زمان سهم هردو بنام برادر همسر شده بود،یک شخص سوم، اما الان قرار این بوده که خونه به شما برگرده، خب ایشون در این زمان سوال کردن سهم من چی میشود! اگه هم دعوایی داشتین خب سوالشون ممکنه از دعوا و بحثتون باشه.
درسته مردان به همسرشون پولی بعنوان نفقه میدن، یا هدیه هایی برای همسر تهییه میکنند، اما در مقابل تمام اینها همسر هم یکسری وظایف هایی دارد مانند همین تمیکن خاص و عام، و... نباید اونها رو در مقایل پول و مادیات کم و ناچیز و بی ارزش دونست!
من نمیفهمم ، شما الان میگین ، چون شما قصد خارج رفتن داشتین همسرتون هم در این 6 سال متوجه شدن شمارو بعنوان تکیه گاه محکمی نمیشه دید! مثه همین دست بزن که داشتین، شما تو این کشور زمانی که خانوادشون حضور دارند مثلا حامی دارند یک جایی دارند برای رفتن، روشون دست بلند میکنین بعد اونوقت چطور انتظار دارین در یک کشور غریبه بهتون اعتماد کنند؟و باهاتون بیاین؟
خب ایشون تصمیم گرفتن شما رو انتخاب نکنند، حالا شما میگین حالا که اینطور شده نباید اصلا هیچ تلاشی برای موندن شما داشته باشند؟
این خانوم و این خانواده نباید هیچ تلاشی برای زندگی خودشون و دخترشون داشته باشن؟
و خیلی راحت باید با طلاق توافقی موافقت میکردن؟ از تمام حق و حقوقشون هم بگذرند!
فقط چون شما میخواین دکتری دوم بگیرین؟ یک دختر باید مطلقه بشه!
یک خانواده هم ناراحت؟
یک جا حتی شما گفتین مثلا اگه من همون روز خواستگاری نمیگفتم قصد رفتن به آمریکا دارم ، این ناراحتی وعصبانیت همسر وخانوادشون توجیه داشت!
بله که توجیه داشت! ایشون زن هستن، اما قبل زن بودن انسان هستن، حق دارند شیوه زندگی ای انتخاب کنند، که دوست داشتن ، با ازدواج بدست بیارن، شما که نمیتونین برای یک انسان تصمیم بگیرین، همونطور که انتظار ندارین ایشون برای شما تصمیم بگیرند. مشخصه که باید همه ی اهداف دو طرف قبل ازدواج شفاف سازی بشه.
ولی بهتر این دونفری که باهم ازدواج میکنند ،اولویت اولشون تو زندگی ، زندگی کردن با آرامش بذارند! نه مسایل حاشیه دیگه!
درسته ما همون اول اهداف هایمان را برای هم شفاف سازی میکنیم ، اما بهتره که وقتی یسری مسولیت هایی و میپذیریم، آگاهانه باشه!
این مسولیت هارو سرسری نگیریم، انسانی مسولیت پذیری باشیم و اولویت اول زندگیمون و همین مسولیت هایی بذاریم که قبول کردیم! نه اهدافمونو!
بنظر من اهداف نباید مانع زندگی کردن بشه! نباید یک زندگی و نابود کنه!
حرفای من شاید کمی تند باشه، اما بهتره کمی منطقی تر به قضیه نگا کنین، کمی هم حق و به طرف مقابل بدین! کمی هم کارها و اشتباهات خودتون و ببینین، من منکر اشتباهات همسرتون نمیشم، اما این ها رو از این جهت گفتم که بدونین همچین شخصی مظلوم و بی گناهی هم نیستین!!!
فکر هم نکنین چون دخترم ، طبیعیه از خانوم طرفداری کنم، نه من اینجا از همسرتون طرفداری نکردم، من اینجا فقط چون شما حضور دارین اشتباهات شما رو گوشزد کردم همین، درمورد خانومتون نمیشه قضاوت درستی داشت چون ایشون اینجا نیستند، که بشه درمورد کارهاشون نظر داد، اگه ایشون اینجا بودن و راهنمایی میگرفتن، مطمعن باشین اشتباهات ایشون و بهشون میگفتیم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)