به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 64
  1. #41
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    از دید دخترخاله ی من خیلی زیبا نیست ولی از نظر من زیباترین دختر روی زمینه. خیلی آروم و منطقیه و در عین حال خیلی شاد و یکم زیادی شیطنت داره و خلاصش با نمکه.
    مادرتون هم دختر خانوم و دیدن؟

    شاید همین حرف دختر خاله اتون روی مادرتون هم اثر گذاشته !

    نظر شما از روی احساسه یا نه درموردش فکر کردین؟

    اگه فامیلی دارین که به مسله زیبایی خیلی اهمیت میدن، و فکر میکنین در آینده در نظر شما تاثیر منفی میذاره بهتره ، کمی بیشتر فکر کنین.
    اگه سطح ظاهر ایشون با فامیلتون و خصوصا از خانواده خودتون و همچنین در مقایسه با خودتون خیلی تفاوت داره ، بهتره حتما بیشتر فکر کنین.

    چون همه ی ما انسان ها چهره های منحصر به فردی داریم، ممکنه ایشون از نظر فامیل و خانواده شما زیبا نباشند، اما از دید خانواده دیگری زیبا باشند.

    و این حق این خانوم هست که با خانواده ای زندگی کنه که از این نظر باهاش مشکلی نداشته باشند.

    اگه این مشکل در زندگیتون باشه ، مسله ایست که نیاز به مدیریت زیادی خواهد داشت خصوصا که گفتین خیلی دختر خانوم احساساتی هستن پس مطمعنا اگه این حرفا و بشنوند دلخور بشند

    یکبار اینجا تاپیکی خوندم ، که آقا خانومی و انتخاب کرده بودن و علاقه زیادی هم داشتند، اما از نظر فامیلشون این خانوم زیبا نبودن، ایشون به این حرفا اهمیت ندادن ازدواج کردن، حرفای دیگران متاسفانه اینقدر تو زندگیشون تاثیر منفی گذاشت که این اقا پشیمون شدند و خانوم و طلاق دادند.متاسفانه!!!!!!

    من خودم یک دخترم ، خودم و لحظه ای جای دختر خانوم قرار دادم، این جمله دختر خاله اتون و خوندم حس بدی بهم دست داد، فکر نکنم دختری دوست داشته باشه که فامیل همسرش روی زیباییش همچین نظری بده!اونم درست جلوی همسر اینده اش ، اونم درست زمانی که انتخاب شده!!!!!

    بنظرم حرف دختر خاله اتون اونم جلوی شما حرف درستی نبوده ! چون وقتی شما قراره انتخاب کنین پس صرفا شما باید در مورد ایشون نظرتون و بگین. و شما هم که انتخاب نهاییتون و کرده بودین پس ایشون نباید وقتی شما انتخاب نهاییتون و انجام دادین در این مورد نظری میدادن.

    بنظرم اگه همچین مسایلی در فامیلتون وجود داره حتما منطقی و دور از احساس فکر کنین.


    نقل قول نوشته اصلی توسط خوش خیال نمایش پست ها
    راستی یادم رفت جواب سوالتون رو بدم یه دوست خوب.فکرم رفت روی خوبیاش اصل سوالتو یادم رفت.

    یکبار توی دانشگاه دیدم با یه پسری خیلی گرم و صمیمی داره رفتار میکنه.از تعجب داشتم شاخ در میاوردم.البته این مال قبل ارتباطمون هستش.و هیچ وقت هم نپرسیدم قضیش چی بود.چون با توجه به شناختی که ازش داشتم خیلی بعید و تعجب برانگیز بود برام و بعد ها گفتم با خودم که شاید من فکر کردم صمیمی بودن و من بد دیدم.
    مسله ی لجبازی هم که ماشالا زیاد بوده. عمدا چون من میگفتم فلان کار رو نکن , دقیقا همون کار رو انجام میداد. بعضی وقتا از دستش خسته میشدم بخاطر این کارش.یک دفعه سر همین لجبازی کارش به بیمارستان کشید. توی اتاق مدیر گروه بودیم با هم(اتفاقی البته.ما توی دانشگاه اصلا ارتباط غیر همکلاسی ای نداشتیم چون نمیخواستیم حرفی در بیاد برامون.از رابطه ی ما فقط فقط دخترخالم اطلاع داشت که دوست ایشون بود)و پشت میزی که جلوی مدیر گروهمون برای مهمونا بود نشسته بودیم.یک پاکت کوچیک شیر اونجا بود.گفت استاد شیر چرا نخوردین.مدیر گروهمون گفت اینو سه روز پیش براش آوردن و وقت نکرده و بعد رفت از اتاقش بیرون تا یک نامه بده به مدیر دفترش. بعد من از دهنم در رفت که نخوریش ها. خداااااااااااا این لجباز این شیرو باز کرد و خورد. دیگه اون لحظه میخواستم برم از توی دهنش نی رو بکشم بیرون ولی دیگه زشت بود. اعصابمو خورد کرده بود.میخواستم مغزمو رو میز پهن کنم از دستش. چشمتون روز بد نبینه.یه روز کامل توی بیمارستان بود. خدا بهش رحم کرد واقعا. از این چیزا زیاد داشت.ولی خب الان ک بهشون فکر میکنم میبینم خیلی بانمک بوده. البته بجز چندتاش که عمدا برای اینکه من ناراحت بشم اون کار ها رو انجام میداد.البته خب چون من ناراحتش کرده بودم. که خیلی ماجراهاش طولانیه و حوصله ی فک کردن و تجدید شدنشون رو ندارم.

    خوب شد یک توضیحی دادین، آدم حس میکرد با یک فرشته طرفه! اما با این توضیحات بیشتر آدم به این سمت کشیده میشه که شما بشدت دارین احساسی عمل میکنید!

    این مسایل که رفتار بچه گانه و ناپختگی ایشون و نشون میده!
    روابط گرم وصمیمی با آقایون!
    لجبازی و رفتار بچگانه!

    معمولا دانشجوها، از مدیر گروهشون حساب میبرند، نگران وجه اشون جلوی مدیر گروهشون هستند! این حرکات که بدتر وجهه ایشون و جلوی مدیر گروهشون خراب کرد!
    لجبازی تا این حد که راهی بیمارستان بشند اصلا نرمال نیست!
    فردا روز شما به ایشون بگین خودکشی نکن یا از ساختمون 10 طبقه نپر پایین ، ایشون لجبازی کنن بخواین خودکشی کنند! شما میخواین چکار کنین؟؟؟

    این لجبازی ها اصلا نرمال نیست که!!!!!!!! هرچی شما بگین ایشون باید برعکسشو تو زندگی انجام بدن؟
    شاید اولش جالب و بانمک باشه ، ولی بطور مداوم خسته کننده اس!!!!!!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : سه شنبه 29 مهر 93 در ساعت 02:35

  2. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    خوش خیال (چهارشنبه 30 مهر 93)

  3. #42
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    6,820
    سطح
    54
    Points: 6,820, Level: 54
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 51 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    با سلام

    خیر بنده از دست شما ناراحت نشدم! نمیدونم از کجای حرفم همچین چیزی استنباط کردین!!!!! اصلا دلیلی بر ناراحتی نداره!

    فقط برام جالب بود یک روانشناس نتونه مشکل خودشو حل کنه!
    خب ممکنه در آینده همچین کیسی جز مورد هایی باشن که بهتون مراجعه میکنند و ازتون بخواین با دلایل منطقی و تکنیک های روانشناسیتون ،پدر و مادرشون و راضی کنین!
    خب شما تو مشکل خودتون موندین فردا چطور میخواین کمک دیگران کنین!؟

    تناقضات که کم نیستند و وجود دارند!

    بگذریم، فقط نکته ای که من قبلا هم گفتم ، دوباره تاکید میکنم.

    فکر نمیکنین شما ، بخاطر بدست آوردن این دختر خانوم زیادی دارین از خودگذشتگی میکنین!

    شاید این از خودگذشتگی در اینده توسط ایشون دیده نشه! یا اصلا دیده بشه و صرفا یک حس دلسوزی ایجاد بشه! نه حس دوست داشتن!
    با حس دلسوزی که کسی همسر آینده انتخاب نمیکنه!

    شما بخاطر ایشون بیخیال ادامه تحصیل رشته مورد علاقه اتون شدین!
    بخاطر ایشون بیخیال کار مورد علاقه اتون شدین!
    بخاطر ایشون میخواین برین سربازی!!


    خب ایشون الان دارن در مقطع ارشد ادامه تحصیل میدن ، اگه هم بخواین تا دکتری ادامه بدن و.....
    و اگه معیار تحصیلات همسر آینده براشون مهم باشه خب ممکنه در اینده شما رو انتخاب نکنند!

    بعد اونوقت با خودتون نمیگین ، من بخاطر ایشون این راه و انتخاب کردم و بیخیال تحصیل شدم اونوقت ایشون دقیقا بخاطر انتخاب همین راه ، نمیخواین منو انتخاب کنم!

    یا اینکه براتون نگران کننده نیست در آینده مدرک همسرتون از شما بالاتر باشه؟

    حتی ممکنه دختر خانوم مشکلی نداشته باشن ، خانواده دختر خانوم مشکلی داشته باشند!
    یا اینکه خانواده خودتون با این تفاوت تحصیلی موافقت نکنند!

    بعدشم این احتمال هم بدین که پدر و مادرتون بخواین خودشون براتون همسر انتخاب کنن و تمام حرفاشون فقط بهانه باشه و فکر کنند با این شروع مدت دار شما دیگه از علاقه اتون نسبت به این خانوم کاسته میشه و دیگه پیگیر نمیشین.

    یعنی ممکنه شما این همه راه بخاطر این دختر خانوم برین بعد از آخر باز هم خانواده راضی نشند!


    من نمیگم دست از تلاش بردارین، نه تلاشتون خوبه، اما بهتره راهی و انتخاب کنین که ضرر هم نبینین یا حداقل کمتر ضرر داشته باشه براتون!
    اگه یوقتی دختر خانوم در این مدت ازدواج کردن ، یا اصلا دیگه شما رو نخواستن و انتخابتون نکردن ، کمتر آسیب ببینین و با خودتون نگین من این همه عمرم و هدر دادم اونم بخاطر ایشون که انتخابمم نکرد
    !




    بنظرم اگه هدفتون ادامه تحصیله و واقعا هم این رشته و دوست دارین، ادامه بدین، خصوصا اگه فکر میکنین معیار دختر خانوم تحصیلات باشه!

    خب پس از طریق این رشته سعی کنین موفق باشین، خب اگه ادامه تحصیل و دوست دارین ، ادامه بدین!
    هم درس بخونین هم درکنارش این کارهای پاره وقتی که میگین و انجام بدین! خصوصا که میگین کارتون گروهی هم هست!

    شما اگه از الان برین سربازی ، دیگه ممکنه بعد این دوسال اون حس علاقه و میلتون برای ادامه تحصیل از بین بره! و دیگه دوست نداشته باشین ادامه تحصیل بدین!تازه ممکنه در صورت ازدواج با این خانوم، وقتی ببینین این خانوم در رشته ی مورد علاقه اتون موفق هم شدن، و به درجات خوبی هم رسیدن!
    شما بخاطر اینکه بخاطر ایشون این رشته و رها کردین ایشون و سرزنش کنین!

    من که راستش از سربازی اطلاعی ندارم ، اما از دوستام شنیدم اگه در درس موفق باشین، و همینطور هرچی مدرک تحصیلی بالاتر خصوصا تا دکتری ، دوره سربازی هم کمتر میشه هم آسونتر!(من یکی از دوستام همسرشون دکتری دارند یک همچین چیزی تقریبا گفته بودن)

    در مورد کار هم بنظرم اگه سعی کنین در رشته خودتون کاری پیدا کنین بهتره، هم علاقه اتون به این رشته باعث میشه انگیزه اتون برای کار کردن بالاتر بره!
    هم اگه در اینده به هدفتون نرسیدین حداقل حسرت کارتون و نمیخورین چون تو این مدت در رشته مورد علاقه اتون فعالیت داشتین! و سابقه کار براتون محسوب میشود.


    اگه خانواده خودتون و یا خانواده دختر خانوم ،معیار تحصیلات براتون خیلی مهمه، بهتره در این زمینه تلاشتونو بیشتر کنین، مثلا اگه تلاش کنین در یک دانشگاه خوب و با رتبه ی خوبی قبول بشین ، شرایط بنفع شما میشه! شاید پدر شما از عملکرد شما در این رشته رضایت کافی ندارند!
    اگه علاقه شما رو ببینن و ببینن در این رشته موفق شدین، نظرشون عوض بشه!

    بنظر من در هر رشته ای که آدم علاقه مند باشه تلاش مفیدی داشته باشه، موفق خواهد بود!

    پسر عمه من ، زمانی که کنکور داد براثر انتخاب رشته اشتباه رشته ای قبول شد که علاقه ای نداشت اما اینقدر تلاش و پشتکار زیادی داشت که در مقطع ارشد اینقدر درسش خوب بود که در همون دانشگاه خودش بعنوان استاد دانشگاه مشغول بکار شد اما درسش هم رها نکرد تا مقطع دکتری پیش رفت، و رتبه ی بسیار خوبی آورد و از طریق ایران بورس شد! تقریبا چهار ساله با همسرشون در استرالیا اقامت دارند، دوره اشون تموم هم که بشه و برگردند ایران ، جایگاه شغلیشون کاملا محفوظه.

    اتفاقا پسر عمه ی منم ، عاشق یکی از هم دانشگاهیاشون شدن و وقتی مقطع ارشد قبول شدن، به خواستگاری دختر مورد علاقه اشون رفتن!

    میخواستم بگم اگه به درس خوندن علاقه دارین با درس خوندن هم میتونین به هدفتون برسید، نیازی نیست کارهای پاره وقتی که علاقه ای هم بهشون ندارین و انجام بدهید.یا به سربازی بروید، با خوب تلاش کردن و درس خوندن هم میتونین این مورد هم پوشش بدید.میشه کار پاره وقتتونو درکنار درس مورد علاقه اتون ادامه بدید

    خصوصا گفتین بخاطر این دختر خانوم اینکارو میکنین ، گفتم خدایی نکرده آرزوهاتون و سرکوب نکنین بعد اونوقت متوجه بشین مثلا معیارهای دختر مورد علاقه اتون تغییر کرده و دیگه شما رو انتخاب نکنند.
    ببخشید شاید من بد خوندم صحبت هاتون رو که فکر کردم ناراحت شدید. شاید بخاطر این هستش که این روزها درجه حساسیتم چسبیده به سقفش.
    امشب دوتا پست گذاشتم که بعد نوشتنشون(مخصوصا خصوصیاتش) خیلی آروم شدم. اما بعد خوندن این پست شما, انگار انداختنم توی یه حوض آب یخ. دست و پام یخ کرده. هیچ وقت هیچ وقت اینجوری به این مسله نگاه نکرده بودم. من حاظرم بخاطرش کارگری هم بکنم.رشته ی تحصیلیم و ادامش اصلا دیگه برام مهم نیست.ولی متاسفانه مشکلی دارم به اسم مخالفت پدر و مادرم. اگر این مشکل نبود همه ی این کارایی که شما میگید رو خیلی راحت میشد انجام داد.
    اما در مورد اینکه اون ارشد بشه و من کارشناسی و ... و مخالفتش و ... باید بگم که اصلا فکر نمیکنم اینجوری باشه.براش این چیزا مهم نبود.
    اینکه میفرمایید ممکنه بعد این تلاش هام باز هم خانواده مخالف باشن باید عرض کنم که دقیقا به همین علت نمیخواستم این رابطه ادامه پیدا بکنه و اون دختر درگیر من باشه.

  4. #43
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 مهر 93 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1393-7-29
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    2
    سطح
    1
    Points: 2, Level: 1
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خوش خیال نمایش پست ها
    راستی یادم رفت جواب سوالتون رو بدم یه دوست خوب.فکرم رفت روی خوبیاش اصل سوالتو یادم رفت.

    یکبار توی دانشگاه دیدم با یه پسری خیلی گرم و صمیمی داره رفتار میکنه.از تعجب داشتم شاخ در میاوردم.البته این مال قبل ارتباطمون هستش.و هیچ وقت هم نپرسیدم قضیش چی بود.چون با توجه به شناختی که ازش داشتم خیلی بعید و تعجب برانگیز بود برام و بعد ها گفتم با خودم که شاید من فکر کردم صمیمی بودن و من بد دیدم.
    مسله ی لجبازی هم که ماشالا زیاد بوده. عمدا چون من میگفتم فلان کار رو نکن , دقیقا همون کار رو انجام میداد. بعضی وقتا از دستش خسته میشدم بخاطر این کارش.یک دفعه سر همین لجبازی کارش به بیمارستان کشید. توی اتاق مدیر گروه بودیم با هم(اتفاقی البته.ما توی دانشگاه اصلا ارتباط غیر همکلاسی ای نداشتیم چون نمیخواستیم حرفی در بیاد برامون.از رابطه ی ما فقط فقط دخترخالم اطلاع داشت که دوست ایشون بود)و پشت میزی که جلوی مدیر گروهمون برای مهمونا بود نشسته بودیم.یک پاکت کوچیک شیر اونجا بود.گفت استاد شیر چرا نخوردین.مدیر گروهمون گفت اینو سه روز پیش براش آوردن و وقت نکرده و بعد رفت از اتاقش بیرون تا یک نامه بده به مدیر دفترش. بعد من از دهنم در رفت که نخوریش ها. خداااااااااااا این لجباز این شیرو باز کرد و خورد. دیگه اون لحظه میخواستم برم از توی دهنش نی رو بکشم بیرون ولی دیگه زشت بود. اعصابمو خورد کرده بود.میخواستم مغزمو رو میز پهن کنم از دستش. چشمتون روز بد نبینه.یه روز کامل توی بیمارستان بود. خدا بهش رحم کرد واقعا. از این چیزا زیاد داشت.ولی خب الان ک بهشون فکر میکنم میبینم خیلی بانمک بوده. البته بجز چندتاش که عمدا برای اینکه من ناراحت بشم اون کار ها رو انجام میداد.البته خب چون من ناراحتش کرده بودم. که خیلی ماجراهاش طولانیه و حوصله ی فک کردن و تجدید شدنشون رو ندارم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط خوش خیال نمایش پست ها
    ایشون یک دختر معتقد(نه خیلی مذهبی و نه بی اعتقاد) هستش. از دید دخترخاله ی من خیلی زیبا نیست ولی از نظر من زیباترین دختر روی زمینه. خیلی آروم و منطقیه و در عین حال خیلی شاد و یکم زیادی شیطنت داره و خلاصش با نمکه. روابط عمومی بالایی داره. اما در عین حال به روابط محرم و نامحرم خیلی اعتقاد داره. (همیشه میگفت من براش یک استثنا هستم و هیچ وقت توی زندگیش با پسری صمیمی حرف نزده) خیلی خیلی احساساتی هستش اما همونطور که گفتم خیلی هم منطقی.بعضی وقتا نمیفهمیدم الان منطقش داره کار میکنه یا احساساتش.خیلیی خیلی مدیریتش توی این مسله عالی بود. خیلی خیلی مهربون و با محبت و فداکار. یه چیزی میشنوین ها. خداااااای مهربونیه. جای در دانشگاه یه روز یه بچه ای اومد فال میفروخت. یه چند دقیقه ای با بچه صحبت کرد و همه فالاش رو خرید. بعد یه ساعت توی ماشینش داشت گریه میکرد.(الان یادم اومد حالشو اشکم دراومد). یک فرشتس.فقط دوتا بال کم داره.یه فرشته ی واقعی.
    فوق العاده احترام پدر و مادر و بزرگتر رو داره.حتی غریبه ها. که چندبار دیدم که با اینکه دیگران اشتباه کردن ولی اون ازشون عذر خواهی کرد و یک کلام حرف ناشایست نزد. در عین حال بسیااااااار اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی داره.وصف این دختر مشکله.هرچی بگم کم گفتم.
    ولی فقط یه بدی داره و اونم لجباز بودنشه. وقتی لج میکنه دیگه اصلا جلوشو نمیتونه کسی بگیره(جز مادرش البته)البته فکر کنم این خصوصیت همه ی خانم ها باشه. چون یکی از دوستان صمیمیم که ازدواج کرده هم از دست خانمش در این مورد مینالید. البته الان که فکر میکنم لجبازی هاش هم شیرین بود.
    تا بحال لیستی از خوبیا و بدی هاش ننوشته بودم.الان که نوشتم درجه ی ارادت و عشق و علاقم بهش بیشتر شد... واقعا ممنونم که باعث شدی این کار رو انجام بدم.
    سلام جناب خوش خیال
    من همون یه دوست خوب هستم
    راستش دوست ندارم بیام این سایت و هر دفعه پسوردم رو یه عدد رندوم میکنم ولی وقتی دیدم شما تاپیکتون رو بروز کردید و چنین رفتاری از ایشون رو نوشتید حیفم اومد یه گوشزد بهتون نکنم
    به صحبت های دوست خوبمون "دختر بی خیال" در مورد رفتار غیر نرمال ایشون توجه کنید
    من الان با این جوابای شما میفهمم که هیچ چیز نمیتونه جلو عشق بدون شناخت رو بگیره
    بدترین رفتارهای طرف رو هم در نظر فرد زیبا جلوه میده ( حتی بعد 1 سال )
    جناب خوش خیال همیشه هرکس رو اونقدری دوست داشته باشید که فرصت از چشم افتادنش رو به خودتون بدید
    شما الان سه رفتار نمونه از ایشون ذکر کردید و من دلیلی بر فرشته بودن ندیدم
    1- روابط با آقایان : مورد خاصی نیست انشاالله من خودم نمار و قرآن نمیخونم ولی معتقدم و تا حالا دست پسرهای دانشگاه بهم نخورده ولی روابطم صمیمی هست و با اسم کوچیک صداشون میکنم و تو جمع های دوستانه باهاشون بیرون میرم( به صورت اکیپی چند دختر و پسر و اینا البته برای دوران مجردی من هست )
    2- مورد فال فروش : دخترا احساسی هستن و این رفتار ممکنه از هر دختری سر بزنه من خودم واقعا از وجود متکدیان تو تهران با اون وضع فجیع ناراحت میشم چند وقت پیش آقایی میخواست بچه اش رو ببره آزمایشگاه و ازم پول خواست از مشاهده ی بچه که دنده هاش بیرون زده بود جلوی اون آقا گریه ام گرفت
    باورتون نمیشه یک هفته پیش اسباب کشی داشتیم و باربرها یکم پیر بودند من واقعا گریه میکردم و همه ازم می پرسیدن چرا؟؟؟ وقتی باربرا رفتن به پدر و مادرم گفتم اونا رو که میدیدم تو این سن اینطور بره یه لقمه نون زخمت میکشن گریه ام گرفت و پدر و مادرم دو ساعت آرومم میکردن
    3- مورد خوردن شیر : این یه مورد خیلی بزرگ و کاملا و بسیار غیر نرمال لجبازی هست ایشون تو این لحظه به سه مورد بزرگ توجه نکردن
    *شیر برای مدیر گروه هست و نباید خورده بشه
    *شیری که سه روز بیرون یحچال مونده حتما خرابه
    *ایشون مسموم میشن و ممکنه وجهه شون علاوه بر مدیر گروه تو کل دانشکده خراب بشه ( اگر مدیر راز دار نباشه و علت مسمومیت رو به بقیه ی کارمندا بگه )
    تو اون لحظه فقط خواستن لج شما را در بیارن ؟؟؟؟؟ خیلی عذر میخوام ولی ایشون که مثل دیو مازندران هر کاری رو میگید شما برعکس انجام میدن؟؟؟؟ (اتفاقا همین یه رفتار به اندازه کافی برزگ هست که ایشون رو از چشم شما بندازه و اگر ایشون همیشه چنین رفتارهایی رو تکرار میکنن اصلا برای ازدواج مناسب نیستن )
    آقای خوش خیال یکم رو حرفای من خوب فکر کنید من عاشق این خانوم نیستم تا حالا ایشون رو ندیدم نفر سومی هستم که بهتر از شما میتونم رفتارهای ایشون رو واکاوی کنم چون عشق جلوی چشمم رو نگرفته وقتی رفتارهای ایشون رو کنار هم میذارم به این نتیجه میرسم که ایشون نه تنها فرشته نیستن بلکه یک نقص برزگ در رفتارهاشون دارم و باید خودشون رو اصلاح کنند
    جناب خوش خیال خانم دختر بیخیال از شما خواسته بودن یه تاپیک دیگه باز کنید و تو اون از بقیه راهنمایی بخواید که چطور پدر و مادر رو راضی کنید ولی من نظرم اینه
    یه تاپیک دیگه باز کنید و توش معیارهای خودتون و رفتارهای این خانم رو به صورت موردی ذکر کنید تا بفهمید آیا چنین فردی مناسب شما هست؟؟؟
    شاید من اشتباه میکنم و رفتار بد ایشون فقط همین یه مورد باشه
    به هر حال به اطلاعات بیشتر از جانب شما توی یه تاپیک دیگه در مورد رفتارهای این خانم نیازمندیم

  5. 2 کاربر از پست مفید سپیده صبح آزادی تشکرکرده اند .

    خوش خیال (چهارشنبه 30 مهر 93), دختر بیخیال (سه شنبه 29 مهر 93)

  6. #44
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    جناب خوش خیال خانم دختر بیخیال از شما خواسته بودن یه تاپیک دیگه باز کنید و تو اون از بقیه راهنمایی بخواید که چطور پدر و مادر رو راضی کنید ولی من نظرم اینه
    یه تاپیک دیگه باز کنید و توش معیارهای خودتون و رفتارهای این خانم رو به صورت موردی ذکر کنید تا بفهمید آیا چنین فردی مناسب شما هست؟؟؟
    شاید من اشتباه میکنم و رفتار بد ایشون فقط همین یه مورد باشه
    به هر حال به اطلاعات بیشتر از جانب شما توی یه تاپیک دیگه در مورد رفتارهای این خانم نیازمندیم

    دقیقا منم با یک دوست خوب عزیز موافق هستم.
    اونموقع که من این حرف و زدم از رفتارهای این خانوم اطلاعاتی داده نشده بود.

    در حال حاضر بهتره شما کمی منطقی تر و عاقلانه تر فکر کنین.
    درمورد احساساتی شدن بچه فال فروشو...
    راست میگن تقریبا اکثر دختر خانوم ها همچین حسی دارند.

    من خودم بچه بودم همیشه آرزوم این بود اونقدر پول میدااشتم تا همه ی بچه های کار و در یک محیط تفریحی اموزشی جمع کنم. و کمکشون کنم.
    یا اینکه دوست دارم یک پرورشگاه بزرگ بزنم.
    با اینکه ما اشتراک روزنامه داریم، اما هروقت از سر چهارراه رد میشم که بچه ها کوچوولو در حال روزنامه فروختن هستن باز هم روزنامه میگیرم.

    وقتی تو خیابون میبینمشون تا مدتی حالم گرفته میشه.

    میتونم بگم اگه یک نظر سنجی از کل خانومای حداقل همین جامعه کوچیک همدردی انجام میشد نزدیک به 90درصدشون از این تجربه ها میداشتن.

    پس خووب فکر کنین.
    این رفتارها اولش قشنگه با نمکه و جالب بطور مداوم دیگه قشنگ نیست دیگه تازگی نداره!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : سه شنبه 29 مهر 93 در ساعت 09:34

  7. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    خوش خیال (چهارشنبه 30 مهر 93)

  8. #45
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اردیبهشت 94 [ 17:49]
    تاریخ عضویت
    1391-10-06
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    2,439
    سطح
    29
    Points: 2,439, Level: 29
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    53

    تشکرشده 105 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اقای خوش خیال
    ماجرای منم تقریبا شبیه ماجرای شما بود. بعد از اینکه نتونست بعد مدت ها خانوادشو راضی کنه هر چی با خانوادش صحبت کرد راضی نشدند. درنهایت رابطمونو قطع کردیم.
    مسائلمو اینجا مطرح کردم میتونید ببینید.
    این دوران قطع رابطه به اندازه تمام عمرم گریه کردمو و سختی کشیدم. تا اومدم یکمی بخودم بیام و خودمو جمع و جور کنم متوجه شدم میاد تو کوچمون یا هر وقت منو تو خیابون میبینه به شدت واکنش نشون میده.طوری که من کاملا متوجه میشدم.باز تو همین دوران بود که متوجه شدم نامزد کرده و باز به رفتارش ادامه میده عکس العمل شدید.
    اما چیزی که نصیب من شد بعد از اینکه فهمیدم هنوز بمن فکر میکنه و عکس العمل نشون میده این بود که تو این 3،4 ماه، 4،5کیلو وزن کم کردم.عصبی تر شدم. یهو اشکام میاد.کافیه قیافه یکیو ناراحت ببینم حتی غریبه، بغض میکنم و زود اشکم میاد و ...
    اینجا که اومدم بهم گفتند اگه واقعا دوست داشت خانوادشو راضی میکرد. میومد خواستگاری.اینا بهانست که خانوادش راضی نیستند.
    گفتم عکس العمل نشون میده میاد تو محلمون، گفتند فقط میخواد از بقیه لذت ها هم استفاده کنه. تو براش مهم نیستی. فقط یاد عشق قدیمیش افتاده و کنجکاو شده که ببینه چیکار میکنه.
    اگه میخواین ببینید چه حرفایی به دختر خانوم (طرفتون)میزنند میتونید موضوعاتی که من ایجاد کردم مراجعه کنید.

    ببخشید پرحرفی کردم.فقط خواستم ببینید به طرفتون چی میگذره و چی میکشه و رفتار شما(گفتید میرید اطراف دانشگاه که نزدیک خونشونه و اونجا ارووم میگیرد) چه تاثیری روی ایشون میذاره.
    لطفا رو کاراتون و رفتارتون بیشتر فکر کنید

  9. 2 کاربر از پست مفید saram تشکرکرده اند .

    خوش خیال (چهارشنبه 30 مهر 93), دختر بیخیال (سه شنبه 29 مهر 93)

  10. #46
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    6,820
    سطح
    54
    Points: 6,820, Level: 54
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 51 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این سیستم سه تا پست در روز دیگه چیه؟؟؟!!!!!
    ممنونم از شما بخاطر وقتی که میذارید.
    متاسفانه من فکر میکنم خیلی زود دارید قضاوت میکنید. البته تقصیر خودمه چون زیادی خلاصه کردم و همه چیز رو نگفتم.
    دیونه مازندرانی دیگه چیه؟؟؟؟؟ شیر پاکتی استریلیزه بود.تازه استاد از یخچال اتاقش جلوی خودمون در آورده بود و گذاشته بود روی میز یکم گرم بشه.که ستاره بعد ده دقیقه گفت استاد شیرتونو نخوردین. اونم گفت سه روزه براش آوردن و وقت نکرده بخوره و تعارف زد به ستاره.از این تعارف الکیا. اینم بگم که مدیر گروه ما فوق العاده با ما صمیمی هستش. بیشتر رفیقه با بچه ها. بعدشم خودش میخواست شیر رو بخوره. اصلا فکر نمیکردیم خراب باشه. من بهش گفتم نخوری یه وقت چون حس کردم تعارف الکی زد. گفت منم نمیخواستم بخورم ولی حالا که گفتی میخورم.
    خودشو بکشه دیگه چیه دوستان؟؟؟!!!! دیوانه زنجیریه مگه؟؟؟!!!!

    دست دادن با نامحرررررررم؟؟؟؟ اونم ستارههههههههه؟؟؟؟ به من که اونقدر صمیمی بود باهام حتی انگشتش برخورد نکرده. دو سال و نیم هر روز تقریبا میدیدمش (البته ارتباطی نبوده توی اون مدت ) و فقط فقط یکبار همچین چیزی دیدم. اونم شاید من بد دیدم.چون دور بودم. دوستان این حرفا چیه پشت سرش داره زده میشه؟؟!!
    باز هم ممنونم که وقت میذارید برای من.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط saram نمایش پست ها
    سلام اقای خوش خیال
    ماجرای منم تقریبا شبیه ماجرای شما بود. بعد از اینکه نتونست بعد مدت ها خانوادشو راضی کنه هر چی با خانوادش صحبت کرد راضی نشدند. درنهایت رابطمونو قطع کردیم.
    مسائلمو اینجا مطرح کردم میتونید ببینید.
    این دوران قطع رابطه به اندازه تمام عمرم گریه کردمو و سختی کشیدم. تا اومدم یکمی بخودم بیام و خودمو جمع و جور کنم متوجه شدم میاد تو کوچمون یا هر وقت منو تو خیابون میبینه به شدت واکنش نشون میده.طوری که من کاملا متوجه میشدم.باز تو همین دوران بود که متوجه شدم نامزد کرده و باز به رفتارش ادامه میده عکس العمل شدید.
    اما چیزی که نصیب من شد بعد از اینکه فهمیدم هنوز بمن فکر میکنه و عکس العمل نشون میده این بود که تو این 3،4 ماه، 4،5کیلو وزن کم کردم.عصبی تر شدم. یهو اشکام میاد.کافیه قیافه یکیو ناراحت ببینم حتی غریبه، بغض میکنم و زود اشکم میاد و ...
    اینجا که اومدم بهم گفتند اگه واقعا دوست داشت خانوادشو راضی میکرد. میومد خواستگاری.اینا بهانست که خانوادش راضی نیستند.
    گفتم عکس العمل نشون میده میاد تو محلمون، گفتند فقط میخواد از بقیه لذت ها هم استفاده کنه. تو براش مهم نیستی. فقط یاد عشق قدیمیش افتاده و کنجکاو شده که ببینه چیکار میکنه.
    اگه میخواین ببینید چه حرفایی به دختر خانوم (طرفتون)میزنند میتونید موضوعاتی که من ایجاد کردم مراجعه کنید.

    ببخشید پرحرفی کردم.فقط خواستم ببینید به طرفتون چی میگذره و چی میکشه و رفتار شما(گفتید میرید اطراف دانشگاه که نزدیک خونشونه و اونجا ارووم میگیرد) چه تاثیری روی ایشون میذاره.
    لطفا رو کاراتون و رفتارتون بیشتر فکر کنید
    ممنونم از اینکه تجربتون رو در اختیارم قرار دادید. منم بخدا تمام تلاشمو کردم که هیچکس نفهمه چقدر دوسش دارم. و من که میرم اطراف خونشون اصلا ندیدمش. بخدا دیدنش الان برام آرزو شده. اصلا طوری رفتار نمیکنم متوجه من بشه.مریض که نیستم عذابش بدم. طبق صحبت های دخترخالم متوجه شدم اون دیگه به من فکر نمیکنه و تنها چیز مبهم همون 5 6 تا خواستگاریه که رد کرده و دختر خالم حس کرده بود بخاطر منه. ولی حالا که فکرشو میکنم میبینم دلیل نمیشه. نمیدونم امشب چی گذشته. فردا خداکنه دخترخالم یه خبری ازش بهم بده. منم که نمیتونم ازش بخوام برام خبر بیاره.باید منتظر بمونم.
    تصمیم گرفتم برم مشهد پیش امام رضا و تقدیر و قسمتم رو از خودش بخوام. ازش بخوام یا بهم برسون یا مهرشو از دلم بگیر. توی خودم دیگه دارم علایم افسردگی مبینم . تموم زندگیم دیگه استپ کامل شده. امروزم بخاطر تموم نکردن یک سایت توبیخم کردن منم یه دعوا حسابی کردم و زدم بیرون.

  11. #47
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    این سیستم سه تا پست در روز دیگه چیه؟؟؟!!!!!
    شما جز کاربران سایت هستین نه مشترکین سایت یا مشترکین ازاد!

    کاربران سایت در استفاده از سایت یسری محدودیت هایی دارند، مثه همین که در 24 ساعت فقط 3 پست میتونند داشته باشند!
    یا در هر تاپیکی اجازه ارسال پست ندارین یا اینکه امکان پیام خصوصی ندارین و.....

    بسته به نوع سطح دسترسیتون باید عضو یکی از این دو نوع مشترکین بشوین!مثلا اگه بخواهین تعداد بیشتری پست بذارین میتونین عضو مشترکین سایت بشین یعنی مثه همین آبی پررنگ های سایت!

    برای اینکار هم میتونین به قمست حق اشتراک در بالای صفحه سایت مراجعه نمایید!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : چهارشنبه 30 مهر 93 در ساعت 15:32

  12. #48
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط saram نمایش پست ها
    سلام اقای خوش خیال
    ماجرای منم تقریبا شبیه ماجرای شما بود. بعد از اینکه نتونست بعد مدت ها خانوادشو راضی کنه هر چی با خانوادش صحبت کرد راضی نشدند. درنهایت رابطمونو قطع کردیم.
    مسائلمو اینجا مطرح کردم میتونید ببینید.
    این دوران قطع رابطه به اندازه تمام عمرم گریه کردمو و سختی کشیدم. تا اومدم یکمی بخودم بیام و خودمو جمع و جور کنم متوجه شدم میاد تو کوچمون یا هر وقت منو تو خیابون میبینه به شدت واکنش نشون میده.طوری که من کاملا متوجه میشدم.باز تو همین دوران بود که متوجه شدم نامزد کرده و باز به رفتارش ادامه میده عکس العمل شدید.
    اما چیزی که نصیب من شد بعد از اینکه فهمیدم هنوز بمن فکر میکنه و عکس العمل نشون میده این بود که تو این 3،4 ماه، 4،5کیلو وزن کم کردم.عصبی تر شدم. یهو اشکام میاد.کافیه قیافه یکیو ناراحت ببینم حتی غریبه، بغض میکنم و زود اشکم میاد و ...
    اینجا که اومدم بهم گفتند اگه واقعا دوست داشت خانوادشو راضی میکرد. میومد خواستگاری.اینا بهانست که خانوادش راضی نیستند.
    گفتم عکس العمل نشون میده میاد تو محلمون، گفتند فقط میخواد از بقیه لذت ها هم استفاده کنه. تو براش مهم نیستی. فقط یاد عشق قدیمیش افتاده و کنجکاو شده که ببینه چیکار میکنه.
    اگه میخواین ببینید چه حرفایی به دختر خانوم (طرفتون)میزنند میتونید موضوعاتی که من ایجاد کردم مراجعه کنید.

    ببخشید پرحرفی کردم.فقط خواستم ببینید به طرفتون چی میگذره و چی میکشه و رفتار شما(گفتید میرید اطراف دانشگاه که نزدیک خونشونه و اونجا ارووم میگیرد) چه تاثیری روی ایشون میذاره.
    لطفا رو کاراتون و رفتارتون بیشتر فکر کنید
    عزیزم ایشون رابطه اش را با شما قطع کرد و رفت با کس دیگه ازدواج کرد.
    خب این یعنی به اندازه ای که لازم بود براش ارزش نداشتید یا مطابق خواسته های ایشون و خانواده اش نبودید.

    آقای خوش خیال که هنوز نه ازدواج کرده و نه به کس دیگه ای فکر کرده.
    موضوع ایشون تقریبا برعکس شماست.

    اگر چه من کلا آه و ناله های آقایون تالار را درک نمی کنم.
    خب آدم اگر کسی را می خواد، مثل مرد می ره خواستگاری و خودش و جنمش و تواناییهاش را با اعتماد به نفس کامل نشون می ده و جوابش را می گیره.

    بری تو کوچه طرف قدم بزنی هم شد کار؟
    من به این نمی گم عشق.
    می گم ضعف.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  13. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    sanjab (چهارشنبه 30 مهر 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 30 مهر 93)

  14. #49
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اردیبهشت 94 [ 17:49]
    تاریخ عضویت
    1391-10-06
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    2,439
    سطح
    29
    Points: 2,439, Level: 29
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    53

    تشکرشده 105 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شیدا جان من منظورم این نبود که دقیقا ماجرای من و ایشون مثه همه.
    اتفاقا ما قبل از اینکه قطع رابطه کنیم و ایشون نامزد کنند. سال های قبلترش یکدفعه قطع رایطه کردیم و این اقا باز اومدن با کلی اصرار دوباره منو راضی کردند که با ایشون باشم. و قول دادند تا اخر عمر باهم باشیم و هیچوقت هموتنها نذاریم(که اشتباه کردم قبول کردم) این بار هم هرچی سعی کردند بازم نتونستند خانوادشو راضی کنه.
    حرف من اینه تا نتونستی خانوادتو راضی کنی تا از خودت مطمئن نشدی، دیگه سر راه این خانم قرار نگیر، دوباره فکرشو مشغول نکن. با احساسش بازی نکن.همین!

  15. کاربر روبرو از پست مفید saram تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (چهارشنبه 30 مهر 93)

  16. #50
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    6,820
    سطح
    54
    Points: 6,820, Level: 54
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 51 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    اگر چه من کلا آه و ناله های آقایون تالار را درک نمی کنم.
    خب آدم اگر کسی را می خواد، مثل مرد می ره خواستگاری و خودش و جنمش و تواناییهاش را با اعتماد به نفس کامل نشون می ده و جوابش را می گیره.

    بری تو کوچه طرف قدم بزنی هم شد کار؟
    من به این نمی گم عشق.
    می گم ضعف.
    سلام و ممنون بخاطر نظر دادنتون .
    خب من اینجام برای اینکه میخوام بدونم که چکار باید بکنم. احتمالا کامل ماجرا رو نخوندید. باور کنید دیگه نمیدونم چکار باید بکنم. میدونم ناامیدی شروع از دست دادنشه اما اگر بدونم چکار باید بکنم امید میتونم داشته باشم. قطعا خودکشی و دزدیدنش و تهدید پدر و مادرم و رفتار ای اینجوری درست نیست. چون اون دختر هم این چیزا رو قبول نمیکنه.
    باز هم ممنونم از همه دوستان.


 
صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 مهر 92, 00:43
  2. معرفی ودانلودكتب روانشناسی کاربردی درحوزه تغییرات فردی،خودشناسی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن معرفی کتب روانشناسی
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: دوشنبه 06 دی 89, 14:43
  3. +کسی که دوسش دارید؟یا کسی که دوستون داره؟
    توسط محمدرضا در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 31 فروردین 87, 09:08
  4. +کسی که دوسش دارید؟یا کسی که دوستون داره؟
    توسط محمدرضا در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 بهمن 86, 15:25

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.