با سلام
من 28 سالمه 7 ساله ازدواج کردم شوهرم یک سال از خودم بزرگتره دوسال و نیم عقد بودیم بعد از اون عروسی کردیم و کمی بعد از عروسی بهانه گیری های شوهرم شروع شد و هربار سر کوچکترین موضوع میگفت که این زندگی رو نمیخواد و هربار من مسایل رو گردن میگرفتم تا اینکه اینقدر تکرار شد که برام عذاب آور بود و برای اون مسجل شده بود که همه چیز تقصیر منه از همون اول رفتم سراغ مشاوره این موضوعات ادامه پیدا کرد تا یک سال پیش که با پدرم صحبت کرد و از من کلی گله شکایت کرد حرفها و انتظاراتش خیلی کلی و مبهم هستند و من نمیفهمم و در عین این که ساده به نظر میرسه اصلا نمیتونم راضی نگهش دارم از یک سال و نیم پیش تحت نظر مشاور جدیدی بودیم تا اینکه دوماه پیش دیگه تصمیم به طلاق رو اعلام کرد من دو ماهه خونه پدرم هستم خیلی سخته 10 کیلو وزن کم کردم دیگه خواب ندارم مشاور به من و حتی خودشم گفت که من مشکلی ندارم و دلایلش واسه طلاق کاملا غیر منطقیه ایشون به من گفت شوهرت رگه های عمیقی از خودشیفتگی و غرور زیاد داره و از لحاظ شخصیتی دیگه رشد نمیکنه الان تقریبا منم حاضر به جدایی شدم با اینکه مخالف بودم ولی خیلی میترسم میترسم پشیمون بشم نمیدونم چجوری طلاق رو بپذیرم لطفا اگه تجربه مشابهی دارید در اختیارم بذارین
علاقه مندی ها (Bookmarks)