موضوع: مشکلات در دوران عقد و قصد جدایی

راستش بانو من در حدی نیستم که بتونم حرف خاصی بزنم ولی با این حرفایی که شما گفتید فکر میکنم حرمت بین شما و نامزدتون و اوشون با پدر و مادر شما ( بخصوص پدرتون) از بین رفته
این بی حرمتی نه تنها هیش وقت فراموش نمیشه بلکه قطعا زندگی شمارو هم تحت الشعاع قرار میده و با کوچکترین تحریکی شما توهینا و رفتارای زشت همسرتون یادتون میاد و شما رو روز به روز از همسرتون متنفر میکنه

ببخشید که اینقد رک میگم ولی به نظر من این از بین رفتن حرمت بین اعضای خانواده به نظر من نهایتا به طلاق میرسه . هرچند طلاق خوب نیست و منفور ترین حلال خداست ولی جدایی توی دوران نامزدی خیلی بهتر از بعد از عروسیه . اینجوری شما هیچکدوم از موقعیتای خوبتون رو از دست نمیدید

ولی بازم تصمیم نهایی با خودتونه

سلام دوستان. من تصمیم خودمو گرفتم و میخوام جدا بشم. برام دعا کنید . ممنون از همه راهنمایی های شما.

- - - Updated - - -

به نظر شما بعد طلاق میتونم همه چی را فراموش کنم? منظورم نامزدم و خاطراتش هست. راستش الان دلم تنگ شده. خدا کنه بتونم فراموش کنم. کلش نامزدم به پدرم توهین نکرده بود. کاش یی راهی مونده بود. ولی خب نمیتونم ناراحتی پدرمو ببینم.برام دعا کنید.

سلام.شما زنا یه ایراد خیلی بزرگ دارین.اونم اینه که حرف دلتونو رک و راست نمی گید.خواهر من بی گدار به آب نزن.اول برو درست و حسابی باهاش حرف بزن.یه مشاوره برید آخه.به همین راحتی؟
زندگی اونم هست بابا.یه مشاوره برید حتما

- - - Updated - - -

سلام.شما زنا یه ایراد خیلی بزرگ دارین.اونم اینه که حرف دلتونو رک و راست نمی گید.خواهر من بی گدار به آب نزن.اول برو درست و حسابی باهاش حرف بزن.یه مشاوره برید آخه.به همین راحتی؟
زندگی اونم هست بابا.یه مشاوره برید حتما

سلام دوستان عزیز.
خواستم بگم من میخوام برم سر زندگیم . از همه شما ممنونم که راهنمایی کردین و وقت گذاشتین. برام دعا کنید.

سلام.من بازم اومدم.امیدوارم سرتونو درد نیارم.
اول اینکه یه جورایی خوشحال شدم که این تصمیمو گرفتی خواهر عزیز.قبلن هم گفتم شخصا از طلاق بدم میاد.نمی دونم چرا!!!!!!!
خب ......دلم می خواد یه نکته رو حتما گوش زد کنم و اون هم اینه:
سحرجان زندگی پیچ و خم زیاد داره.اگه امروز تصمیم درست گرفتی و موفق شدی دلیلی نداره فردا هم حتما موفق بشی!!!!
برعکسشم هست.اگه امروز زمین خوردی دلیلی نداره فردا هم زمین بخوری!!!!
موفقیت امروزت در گرو کارکرد درست امروزته و موفقیت فردات در گرو کارکرد درست فردات.
لب کلام:
هنوز بحران زندگیت تموم نشده.
ببین سحرجان.نمی تونی بگی اخیشششش این قضیه هم تموم شد رفت.....باید ازش درس بگیری....
و اون درس اینه:
هر زمان از زندگیت غافل بشی بدون که رو به سوی انحطاط داری....
یعنی اینکه مثه این چند وقت که اساسی به فکر زندگیت بودی از این به بعدم باش...باز از زندگیت غافل نشو...
حتما کتاب های مربوط به روابط زناشویی رو مطالعه کن... به جان خودم خیلی تاثیر داره....تاکید می کنم به جاااان خودم
من اخیرا تو یه کتابی یه نکته ای خوندم فکر کنم به درد تو می خوره:
می دونم که توقع محبت از شوهرت داری
می دونی راهش چیه؟
یکی از راهاش اینه که بهش محبت کنی.بدون چشم داشت.بدون توقع.یه مدت کلا ناراحتی هاتو بزار کنار و به شوهرت برس.به مادر شوهرت سر بزن.حداقل برای بدست اوردن دل شوهرت!!!!!خلاصه بزار بفهمه داری واسش تلاش می کنی.بدون توقع.تاکید می کنم بدون توقع واسش مهربونی کن..واسش چایی ببر همین طور الکی....صبحا ببوسش...یه جا نشسته برو کنارش بشین بهش بگو اقامی...خلاصه یه مشت هندونه بزار زیر بغلش...بعد ببین چی کار می کنه واست...ببین چی کار می کنه!!!!!!!
اینارو تو کتاب خوندم از خودم نبود...به نظرم خیلی نکته مفیدی بود.نبود؟
کتاب بخون سحر خانوم.یه زندگی بیشتر نداری تمام تلاشتو بکن واسش.یا علی منتظر خبر های خوش بعدیت هستم

سلام دوستان.امیدوارم حالتون خوب باشه. راستش من مشکلم تقریبا حل شده. پیش مشاور رفتیم کلی باهامون حرف زد و نامزدم هم خیلی تغییر کرده. الان ی مشکلی هست. من به نامزدم گفتم باید حق طلاق را به من بده ولی اون قبول نمیکنه میگه تو دلیل منطقی نداری. من برای چی باید اینکار را بکنم .میگه از کجا معلوم تو دو روز دیگه نری دوباره اقدام کنی برای طلاق? میگه من اینکارو نمیکنم .میگه تو به حرف من اعتماد نداری. خب خودشم درواقع به من اعتماد نداره دیگه که حق طلاق را نمیده. نمیدونم چیکار کنم.

نوشته اصلی توسط سحرسحر

سلام دوستان.امیدوارم حالتون خوب باشه. راستش من مشکلم تقریبا حل شده. پیش مشاور رفتیم کلی باهامون حرف زد و نامزدم هم خیلی تغییر کرده. الان ی مشکلی هست. من به نامزدم گفتم باید حق طلاق را به من بده ولی اون قبول نمیکنه میگه تو دلیل منطقی نداری. من برای چی باید اینکار را بکنم .میگه از کجا معلوم تو دو روز دیگه نری دوباره اقدام کنی برای طلاق? میگه من اینکارو نمیکنم .میگه تو به حرف من اعتماد نداری. خب خودشم درواقع به من اعتماد نداره دیگه که حق طلاق را نمیده. نمیدونم چیکار کنم.

آقایون دوست دارن مورد اعتماد خانمشون باشن، و شما باید این حس اعتماد رو بهش بدی و دلیل ندادن حق طلاق به شما همینه(یعنی می خواد که دیگه بهش اعتماد کنی) نه اینکه ایشون به شما اعتماد نداشته باشه...