به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array

    با شخصیت خودم مشکل دارم لطفا کمکم کنید

    سلام
    دوستان خیلی تاپیک های مختلف زدم مشکلات مختلف مطرح کردم
    موضوع اصلی اینکه با جنبه هایی از شخصیت خودم مشکل دارم
    بیش از حد لزوم از خودم انعطاف نشون می دم واقعا نمی دونم چرا نمی تونم محکم برخورد کنم
    اصلا چهار چوب نمی تونم تعریف کنم شرایط مختلف می تونه چهار چوب ومرزهایی که برای خودم دارم رو بهم بریزه

    مثلا من شدیدااااا شدیداااا به اینکه مهمون سرزده بیاد خونمون حساسم
    یعنی وقتی زنگ آیفن رو می زنن و حس می کنم مهمون سر زده هست به شدت تپش قلب می گیرم و استرس شدید
    دلم میخواد کسی سرزده نیاد خونمون
    چون دوست دارم خونه کاملا مرتب و اماده مهمون باشه و وسایل پذیرایی باشه
    ولی پدر شوهر ومادر شوهرم میان و من هر دفعه با این استرس مواجه می شم ولی نمی تونم یه کلمه بگم قبلش یه زنگ بزنید لطفا
    حتی نمی تونم به شوهرم بگم این رو بهشون انتقال بده حداقل
    یعنی بهش گفتم کاش زنگ بزنن گفت خونه خودشونه چرا زنگ بزنن
    منم دیگه هیچی نگفتم
    ------------------------------
    پولمو قرض دادم به همکارم نتونستم پس بگیرم و کلی برای این قضیه پول باید با خودم کلنجار برم
    ---------------------------------
    چندروز پیش با همکارم سفارش غذا دادیم جوجه کباب با استخوان
    من اصلا سینه مرغ رو دوست ندارم جوجه هم سه تا قسمت رون داشت بقیه سینه
    همکارم سریع اون سه تا قسمت رون رو برداشت گفت من اینا رو می خورم
    منم سینه اصلا دوست ندارم نتونستم بگم خوب یکی شو بردار چون منم سینه نمی خورم
    بر داشتم اون جوجه ها رو آوردم تو اتاق خودمون دادم به یکی دیگه از همکارامون خوردش خودمم گشنه موندم
    هی می گم واااا خوب احمق جان بهش بگو منم رون دوست دارم منم سینه نمی خورم چرا انقدر رو درواسی داری ولی بازم در عمل حرفمو می خورم
    --------------------------------------
    با همسرم خیلی انعطاف دارم خیلی مسائل نظافتی هست اعصاب منو بهم می ریزه ولی باهاش

    کنار میام
    بعضی وقت ها یاد گذشته می افتم یادم می افته با نامزدم قبلیم (رابطه مون بهم خوردش)
    چقدرررررر انعطاف داشتم
    چقدررررر خودم رو در حد خواسته های اون حقیر می کردم
    وای یاد اون روزا می افتم دلم می خواد خودمو بزنم
    سعی می کردم کنار بیام
    مثلا اگه کاری می کرد من از اون کار متنفر بودم نمی تونستم بگم متنفرم
    فکر می کردم هیچ وقت نباید تو ذوقش بزنم

    تو خونه همش حرف حرف همسرمه همش اون می گه چی کار کنیم چی کار نکنیم در 90 درصد موارد من تابع هستم
    همسرم دیروز بهم یه دورغی گفت با سند مدرک می تونم بهش ثابت کنم حرفت دروغ بود
    ولی دلم نمی اد غرورش بشکنه دلم نمی اد خیت خیط؟ شه
    خودمو می زنم به اون راه می گم از این موضوع بگذر !!!
    -------------------------------------------------------
    چند وقت پیش می خواستم سر یه موضوعی مقاله بدم یه استاد بود که دوستم معرفی کرد
    استاده نمی دونست من متاهلم اومد سرکار یکم راجع به مقاله حرف زدیم بعدش رفت بیرون اس ام اس زد گفت یه جا قبلا شمارو دیدم چهرتون آشناست
    صداتون آشناست
    منم جواب دادم نمی دونم شاید قبلا اینجا اومدید
    گفت وایبر دارید یا فیسبوک؟
    گفتم نه
    گفتش این طوری اس ام اسی نمی شه صحبت کرد اجازه هست تماس بگیرم؟
    می فهمیدم نباید بگم بله ولی روم نمی شد فکر می کردم واسه خودش دکتر واسه خودش بگم نه زشته می خواد کمکم کنه
    خلاصه زنگ زد و فهمیدم می خواد اشنا بشه با من.بهش گفتم من متاهلم
    اونم با کلی احساس خجالت و شرمندگی و سختی
    اونم گفت مزاحم نمی شم و تو مقاله کمکی نمی تونم کنم
    دلم می خواست یه جواب محکم بهش بدم ولی هیچی دیگه خیلی مودب و شرمنده عذر خواهی کردم


    چطوری می کنم عوض شم
    اگر مشاوره حضوری تاثیر داره و کسی تجربه کرده لطفا راهنماییم کنه
    مرا دوست بدار
    اندکی،ولی طولانی

  2. 4 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    paiize (پنجشنبه 10 مهر 93), rayehe (سه شنبه 08 مهر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 09 مهر 93), پونیو (سه شنبه 08 مهر 93)

  3. #2
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array
    چرا کسی نظری نمیده
    فکر کنم متنم خیلی طولانی حوصله خواننده رو سر می بره یا موضوع قابل حلی نیست :(
    مرا دوست بدار
    اندکی،ولی طولانی

  4. کاربر روبرو از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده است .

    Nilofar mordab (چهارشنبه 09 مهر 93)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام نازنین جان،

    به نظرم اولین مسئله ای که باید روش کار کنی اینه که: مسئله دقیقا چیه؟ چون خیلی از تاپیک هایی که می زنی بیس مشترکی دارن. در این مورد دیگه توضیح نمیدم، چون یکبار قبلا برات نوشته بودم.

    فقط درمورد اینکه وقتی پدرومادر همسرت میان استرس میگیری، کار کردن روی استرست در این مورد در اولویت هست، تا پیدا کردن راههایی که اونها قبل از اومدن تلفن بزنن.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  6. 6 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    paiize (پنجشنبه 10 مهر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 09 مهر 93), نازنین آریایی (چهارشنبه 09 مهر 93), بالهای صداقت (چهارشنبه 09 مهر 93), شیدا. (چهارشنبه 09 مهر 93), شهراز (چهارشنبه 09 مهر 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array

    با شخصیت خودم مشکل دارم لطفا کمکم کنید

    سلام نازنین آریایی عزیز من از چندتا تاپیکی که ازشماخوندم متوجه شدم که اعتماد بنفس خیلی پلیینی داری و درصدد گرفتن تایید ازهمه و بدست آوردن دل هرکسی حتی به قیمت پا گذاشتن رو خودت و خواسته هات باشه. عزیزم ممکنه اینا ریشه در کودوکی و نوع تربیتت داره شاید در کودکی زیادی توسط اطرافیانت انتقاد و سرزنش میشدی و این باعث این رفتارت شده . عزیزم خودتو باورکن توخیلی توانمندیا داری مثلا سرکارمیری و برای خودت درامد داری حداقل ازپس خودت برمیای ودرکنارش میتونی به همسرت کمک کنی این کارا و حسنها رو تو داری وخیلی حسنهای دیگه. یه کاغذ قلم بردار برو تو یه جای خلوت . هرجورمحیطی رو که دوست داری توش قراربگیر هرچیزی که دلت میخاد برات محیاباشه آرامش کامل برا خودت محیا کن تو این مدت فقط به ارامش خودت فکرکن و وقت بذار شروع کن اینطرف صفحه صدمرتبه بنویس من خوبم من بهترینم من میتوانم و باصدای بلند برای خودت بخون تا باورت بشه به باورقلبی برسی و این جملات ملکه ذهنت بشه وقتی که تموم شد کاغذتو برگردون اونطرف کاغذ توانمندیاتو برتریایی که نسبت به هرکسی داری رو بنویس از ریز تا درشت .
    باید خودتو همینجوری که هستی بپذیری و نخای خودتو به میل دیگران تغییر بدی. باید روی اعتمادبنفست کارکنی و اونو بالاببری الان باید رو خودت کارکنی تا به یه شخصیت جراتمند تبدیل بشی تا بتونی نه بگی . وقی که مشکلات شخصیتی خودت که همش نشات گرفته ازخود کم بینیت هست رو حل کردی میتونی همه مشکلاتتو حل کنی . تو تالار خیلی مطالب و پستهای مفیدی هست بالابردن اعتمادبنفس. و . چگونه جراتمند باشیم. این مطالب رو سرچ کن بخون خیلی بدردت میخوره
    زندگی زیباست ای زیبا پسند

  8. 4 کاربر از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده اند .

    sanjab (چهارشنبه 09 مهر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 09 مهر 93), نازنین آریایی (چهارشنبه 09 مهر 93), شیدا. (چهارشنبه 09 مهر 93)

  9. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    مثلا من شدیدااااا شدیداااا به اینکه مهمون سرزده بیاد خونمون حساسم
    یعنی وقتی زنگ آیفن رو می زنن و حس می کنم مهمون سر زده هست به شدت تپش قلب می گیرم و استرس شدید
    دلم میخواد کسی سرزده نیاد خونمون
    چون دوست دارم خونه کاملا مرتب و اماده مهمون باشه و وسایل پذیرایی باشه
    ولی پدر شوهر ومادر شوهرم میان و من هر دفعه با این استرس مواجه می شم ولی نمی تونم یه کلمه بگم قبلش یه زنگ بزنید لطفا
    حتی نمی تونم به شوهرم بگم این رو بهشون انتقال بده حداقل
    یعنی بهش گفتم کاش زنگ بزنن گفت خونه خودشونه چرا زنگ بزنن
    منم دیگه هیچی نگفتم
    به همین سادگی که همسرت برخورد می کنه، برخورد کن. استرس نداره عزیزم.
    اگر پسرشون می گه اینجا مثل خونه خودشونه، خودشون هم این باور را دارند و زیاد اهل تکلف و سخت گیری نیستند،
    شما هم راحت باش.
    به قول میشل جان، سعی کن روی استرست کار کنی.


    با همسرم خیلی انعطاف دارم خیلی مسائل نظافتی هست اعصاب منو بهم می ریزه ولی باهاش کنار میام
    بعضی وقت ها یاد گذشته می افتم یادم می افته با نامزدم قبلیم (رابطه مون بهم خوردش)
    چقدرررررر انعطاف داشتم
    چقدررررر خودم رو در حد خواسته های اون حقیر می کردم
    وای یاد اون روزا می افتم دلم می خواد خودمو بزنم
    سعی می کردم کنار بیام
    مثلا اگه کاری می کرد من از اون کار متنفر بودم نمی تونستم بگم متنفرم
    فکر می کردم هیچ وقت نباید تو ذوقش بزنم

    تو خونه همش حرف حرف همسرمه همش اون می گه چی کار کنیم چی کار نکنیم در 90 درصد موارد من تابع هستم
    همسرم دیروز بهم یه دورغی گفت با سند مدرک می تونم بهش ثابت کنم حرفت دروغ بود
    ولی دلم نمی اد غرورش بشکنه دلم نمی اد خیت خیط؟ شه
    خودمو می زنم به اون راه می گم از این موضوع بگذر !!!
    اگر وسواس و حساسیت زیاد هست، سعی کن رفعش کنی.
    اگر هم مورد لازمی هست باید روی جراتمندی و بیان خواسته هات کار کنی.
    اتفاقا همسرت مورد مناسبی هست برای تمرین راحت تر می تونی خواسته هات را مطرح کنی و جراتمند بشی.

    در مورد دروغش هم سخت نگیر.
    شاید موردی بوده می خواسته ناراحت نشی که راستش را نگفته.
    چون دقیق نگفتی، ممکنه جوابم اشتباه باشه.
    اما در اکثر مواقع آقایون از ترس بازخواستهای بعدی، بی حوصلگی، یا برای ناراحت نکردن همسرشون حرفی را کامل نمی زنند یا بعضا دروغ می گن.

    کلا فکر می کنم این بند از پستت جای بحث بیشتری داره.
    در مورد انتظاراتت از زندگی مشترک، رابطه ات با همسرت، کمالگراییهات، جراتمندی و ... است. شاید باید بیشتر بازش کنی.

    چند وقت پیش می خواستم سر یه موضوعی مقاله بدم یه استاد بود که دوستم معرفی کرد
    استاده نمی دونست من متاهلم اومد سرکار یکم راجع به مقاله حرف زدیم بعدش رفت بیرون اس ام اس زد گفت یه جا قبلا شمارو دیدم چهرتون آشناست
    صداتون آشناست
    منم جواب دادم نمی دونم شاید قبلا اینجا اومدید
    گفت وایبر دارید یا فیسبوک؟
    گفتم نه
    گفتش این طوری اس ام اسی نمی شه صحبت کرد اجازه هست تماس بگیرم؟
    می فهمیدم نباید بگم بله ولی روم نمی شد فکر می کردم واسه خودش دکتر واسه خودش بگم نه زشته می خواد کمکم کنه
    خلاصه زنگ زد و فهمیدم می خواد اشنا بشه با من.بهش گفتم من متاهلم
    اونم با کلی احساس خجالت و شرمندگی و سختی
    اونم گفت مزاحم نمی شم و تو مقاله کمکی نمی تونم کنم
    دلم می خواست یه جواب محکم بهش بدم ولی هیچی دیگه خیلی مودب و شرمنده عذر خواهی کردم
    دوستتون یکی را معرفی کرده بودند که ایشون بعد از دیدن شما، مایل به رابطه و آشنایی با شما بود.
    بعد که فهمید شما متاهلی، عذرخواهی کرد که نمی تونه باهاتون کار کنه.

    چرا باید جواب محکم می دادی؟ چرا ناراحت شدی؟
    من اینطور برداشت کردم که اون آقا از شما خوشش اومده و وقتی فهمیده متاهلید، صلاح ندیده که با هم کار کنید.

    اتفاقا کارشون درست بوده. چون در این شرایط احساسی درست نبود که با هم کار کنید.
    چرا از دستشون ناراحت شدید؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  10. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    paiize (پنجشنبه 10 مهر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 09 مهر 93), نازنین آریایی (چهارشنبه 09 مهر 93), آرام دل (چهارشنبه 09 مهر 93)

  11. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام دوستان ممنون از نظرات خوبتون

    - - - Updated - - -

    ای بابا ی پست از دستم رفت
    میشل عزیز باید برگردم مطالب گذشته رو بخونم تا بتونم جواب سوالت رو بدم
    فکر می کنم مساله اصلی اینکه من احساس می کنم به قول معروف همه رو درک می کنم درحالیکه دیگران در حق من اینکار رو نمی کنن
    و می خوام مثل بقیه باشم توانشو ندارم توان اینکه بتونم کسی رو برنجونم همون جوری که اون منو رنجونده ندارم
    نه اینکه نتونم بد باشم خوبم می تونم دلم می سوزه برای همه خیلی دلم می سوزه از این دلسوزی بیش از حد خودم خسته شدم
    می گم چرا کسی دلش برای من نمی سوزه؟

    -------------------------------

    دلم می خواد وقتی مهمون می اد همه چی در شرایط ایده الش باشه وقتی نیست دچار استرس می شم اعصابم خرد میشه
    -----------------------------------
    شیدای عزیزم از این ناراحت شدم که من یه نرم افزار برای یک تکنیک مدل سازی که بحث اصلی پایان نامه من بود دادم به اون استاد که تز دکتراش شبیه به موضوع من بود
    سرس برنامه رو دادم بهش تا استفاده کنه ازش
    اونم در عوض می خواست باهم مقاله بدیم
    ولی گفت متاسفانه نمی تونه
    در ضمن عموی دوستم بودش و اول صحبتش گفت نمی خوام از صحبت های من برادر زاده چیزی بدونه
    وگرنه خیلی دلم می خواد به دوستم بگم چطور به عموش نگفته من متاهلم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چطور وقتی فهمید متاهلم یادش رفت قرارمون در مورد مقاله و اینکه از نرم افزار من مفت مجانی استفاده کردش :(
    -----------------------------------------------------------

    نیلوفر عزیز نمی دونم واقعا به تناقض رسیدم
    فکر کنم اعتماد به نفس خوبی دارم اخه هرجا از سرکار مون بحث دمو هست من رو می فرستن به خاطر تسلطم رو کلام
    کلا هرجا بحث ستاندن حق باشه من پیشتازم و اعتراض می کنم و حق اون جمع رو از مسئولین کاری مون می گیرم
    یعنی تقریبا تو کار من راهبرم
    ولی خیلی خیلی زیاد از حق خودم می گذرم نه برای اینکه دوستم داشته باشن برای اینکه دلم می خواد فداکار باشم یعنی فداکار بودن در لحظه احساس خوب بهم میده
    فکر کنم این از نشانه های اعتماد به نفس بالاست
    و اینم بگم در خودم به هیچ وجه احساس کمبود نمی کنم اتفاقا برعکس در دیگران احساس کمبود می کنم و به همین دلیل حس می کنم باید هوای اونا رو بیشتر داشته باشم

    خودم رو خیلی قبول دارم طوریکه تو خانواده و همسرم این موضوع رو بارها بهم گوش زد کردن
    همسرم خیلی وقت ها از برخوردهای من ناراحت میشه میگه تو فکر می کنی تافته جدا بافته هستی!!!
    از طرف دیگه خودم می دونم از حق خودم می گذرم
    نمی دونم گیج شدم از دست خودم
    فکر می کنم نیازی ندارم به خودم بگم من خوبم من بهترینم
    چون تقریبا اکثر روزها حسم اینه و احساس میکنم یگم در این زمینه دچار کبر شدم
    ولی باید اعتراف کنم از محبوب بودن و محبوبیت بیش از حد لذت می برم و دوست ندارم محبوبیتی که سرکار و تو دانشگاه(در گذشته) و تو خانواده همسرم در حال حاضر دارم خدشه دار بشه
    ولی هیچ وقت سعی در به دست آوردن دل دیگران نکرد م اکثرا جایگاه من برعکس بوده دیگران سعی کردن به من نزدیک شن و ارتباط بگیرن

    در مورد کودکی !!!فکر کنم خیلی خجالتی بودم و همیشه به خاطر خجالتی بودن بیش از حدم خانوادم انتقاد می کردن و تشویقم می کردن که خجالت رو کنار بزارم و خودم از پس کارای خودم بر بیام و وابسته مادرم نباشم
    شاید به همین دلیل این طوری شدم؟!!
    نمی دونم واقعا مشکل من چیه
    ------------------------------
    فکر کنم نمیشه انتظار داشت شما متوجه شید وقتی خودم نمی فهمم مشکل از چیه.
    مرا دوست بدار
    اندکی،ولی طولانی

  12. کاربر روبرو از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 10 مهر 93)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    دلم می خواد وقتی مهمون می اد همه چی در شرایط ایده الش باشه وقتی نیست دچار استرس می شم اعصابم خرد میشه
    سلام نازنین جان
    خدا بد نده!(یه اصطلاحه اون که بد نمیده)

    بعله به قول میشل ستاره سهیل همه مشکلاتت یه ریشه مشترک دارن میخشو باید بکنی بندازی بیرون تا دیوار کاهگلی سستش بریزه
    ریشه مشترک ، زیر مجموعه و شاخه های مختلف داره
    حالا ریشه اش اعتماد به نفس کم - کمال گرایی - سعی بر راضی نگه داشتن دیگران - رفتار منفعلانه و...این ها همه بهم مربوطن

    نمیخوام خیلی حرف بزنم خودت که ا ینها رو بهتر از من میدونی فقط در مورد این که نقل کردم این دقیقا از مصادیق کمال گراییه
    خودم هم این تجربه رو داشتم و خیلی سرش اذیت میشدم اما دیدم نمیتونم که همه رو کنترل کنم و طبق خواسته من پیش بره اینجا بود که بااااامب متحول شدم و راحت.

    میدونی به قول خودت میگفتم همه باید اصول رو رعایت کنن مثلا قبل رفتن به جایی اطلاع بدن
    یا فکر کن مهمون میومد خونه بچه اش همه چیو بهم میزد خانمه کیفش رو میذاشت رو میز مانتوشو مینداخت رو مبل می رفت رو نروم
    پس همین که میومدن وسایلشونو میگرفتم و میبردم تو اتاق و کلا اون ها حواسشون بود که خونه بهم نخوره

    باخودم میگفتم این مسایل ساده رو ادابو چرا نمیدونن ؟ بعدا فهمیدم که قرار نیست همه کامل باشن همه چی رو بدونن و منطقی باشن .

    اما خودمو تعدیل کردم دیگه حساس نیستم فقط با کمی فکر خودم خواستم که حساس نباشم خب زنگ نزنن بیان چی میشه خونه بهم ریخته باشه؟ ؟؟
    قبلا تو محیط بهم ریخته بهم خوش نمیگذشت اما الان بهم ریخته هم باشه در صورت جمع نکردن هم لذت میبرم و به فکرم نمیاد .
    یعنی حس خوبم رو از محدودیت در اوردم و جالبه فورا هم عمل کرد.

    این یه مثال بود جدا همه حساسیت های ما همه احساس های ما( همون استرس و ناراحتی و اضطرابی که داری) بخاطر یه طرز فکر تعدیل نشده است
    چارچوبای ما طوری نباید باشه که به اعصاب و ارامشمون صدمه بزنه .
    اصول و اداب خوبه اما دیگه خیلی تو نخش نرو راحت باش راهی که خودم رفتم

    رو اعتماد به نفست کار کن نازنین جان همه چی ازینجا نشات میگیره ها از ما گفتن بودا.

    میدونی یه پرده ای از انفعال تو روحیه ات وجود داره فقط کافیه چند بار تمرینش کنی و رک و صریح خواسته ات رو بگی نمیدونی چقدر رنگ زندگیت عوض میشه
    حتی جالب اینه که وقتی به فکر راضی نگه داشتن دیگران نیستی دوست داشتنی تر به نظر میایی و بقیه بیشتر اظهار رضایت میکنن (برعکسه)

    همه چی دست خودته و میدونم ظرفیت تغییر داری ذهنت بازه

    اولین کار اینه :
    1- ذهنت رو از قید و بند اضافی که باعث ناراحتیت میشه رها کن
    یادمه قبلا گفته بودی وسواس هم داشته ای (عجب صیغه ای)

    2- در عمل هر روز چند مورد تمرین کن ( فکرو عمل متقابلا رو هم تاثیر دارن هر دور رو باهم پیش ببر)

    مثلا طرز فکرت رو از دو مورد ... :

    1- وقتی مهمون میاد باید خونه برق بزنه مرتب باشه طوری که همه به وجد بیان
    2 - خواسته ام رو نباید به همکارم بگم چون ممکنه ناراحت بشه چون ممکنه .... ممکنه..... ممکنه...... اصلا چطوری بهش بگم؟( تا فکر کنی رون ها رو خورده یه اب هم روش پس بجنب )

    تغییر بده به:
    1- سعی میکنم خونه مرتب باشه حالا نشد هم نشد مهمونم سرزده اومد بیاد مهم اینه لذت ببرم .
    2-چیزی که تو ذهنمه رو بجای اینه که خودخوری کنم و هی بجوامش راحت بهش میگم :خانم صادقی چه خبرته منم رون میخوام عه!( حالا حالت مودبانه اش هم خودت کشف کن)


    راستش من هم دوسال پیش مثلا تو جو همکارام راحت نبودم یجوری اذیت میشدم اما مدتیه خیلی راحت و بی پرده حرف میزنم و بلند گاهی هم حتی تلخ اما اون ها خوششون میاد
    خودم هم حس خوبی دارم یعنی کامروا شدم جوری که دلم میخواد در چارچوبه اداب و اصول حتی با رییس کل هم حاضرم بحث کنم سر خواسته ام (اخیرا در این مورد هم کم نذاشتم ).
    در حالی که قبلا تو ذهنم گاهی کنکاش می کردم و بحث و اخرش هم ناراحت میشدم که چرا در واقعیت این ها رو نگفتم.

    منطورم اینه در یک سال گذشته افکارم رو از دنیای تخیل وارد واقعیت کردم

    نازنین کامروا و راحت باش لبخند بزن گاهی شوخی کن همه اش به فکر دیگران نباش راضی باشن خیلی فکر نکن
    این طوری اخرش ممکنه کینه ای بشی چون ناخوداگاه فکر میکنی دیگران رو درک کردی ولی اون ها به فکرت نبودن .

    باور کن اون ها از دلت از خواسته هات خبر ندارن باید بگی راحت راحت ...مطمان باش اتفاقی نمیافته .امتحان کن

    کمی هم منفی بین هستی فکر میکنم عزیز به جای ظن بد ظن خوب داشته باش اون استاده کارش درست بوده چرا بیخودی خودخوری کردی؟


    پیشنهادم:
    برای شروع اون دوتارو تمرین کن
    چند تا رفتار جرات مندانه انجام بده بیا برامون بنویس.

    - - - Updated - - -

    موفق باشی

    - - - Updated - - -

    راستی تاپیکت هم عنوان مبهمی داره این نشونه خوبی نیست بگرد مشخصش کن مشکلت چیه
    چون هرچی مساله یا خاستمون دقیق تر رو روشن تر باشه قدرتمون برا حلش مضاعف میشه .

    چرا ویرایش نداره آخر؟
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  14. 4 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (پنجشنبه 10 مهر 93), zolal (یکشنبه 13 مهر 93), تیام (چهارشنبه 09 مهر 93), شیدا. (پنجشنبه 10 مهر 93)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    ویژگی شخصیت مهر طلب رو از اینترنت بخونید جالبه.

  16. 2 کاربر از پست مفید تیام تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (پنجشنبه 10 مهر 93), شیدا. (پنجشنبه 10 مهر 93)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 02 مهر 95 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    3,832
    سطح
    39
    Points: 3,832, Level: 39
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 118
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    128

    تشکرشده 312 در 128 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین آریایی نمایش پست ها

    - - - Updated - - -





    -

    خودم رو خیلی قبول دارم طوریکه تو خانواده و همسرم این موضوع رو بارها بهم گوش زد کردن
    همسرم خیلی وقت ها از برخوردهای من ناراحت میشه میگه تو فکر می کنی تافته جدا بافته هستی!!!

    ولی هیچ وقت سعی در به دست آوردن دل دیگران نکرد م اکثرا جایگاه من برعکس بوده دیگران سعی کردن به من نزدیک شن و ارتباط بگیرن


    فکر کنم نمیشه انتظار داشت شما متوجه شید وقتی خودم نمی فهمم مشکل از چیه.

    سلام نازنین جان
    راستش باید بگم با این توضیحاتی که دادی یه مقدار شخصیتت برای من ناشناخته است اما نگران نباش اول باید خودت بفهمی که دقیقا مشکلت با شخصیت خودت چیه و بعد بدونی که حالا میخوای چه تغییری بکنه؟؟راستش من توی مثالهایی که زدی فداکاری ندیدم نمیگم نداری میگم مثالهات اینطور نبود یعنی مثلا سینه یا رون مرغ رو که نگفتی بیشتر جرات مندی هست تا فداکاری یا اینکه میخوای که مهمون سرزده نداشته باشی زیاد ربطی به فداکاری نداره...

    ببین نازنین جان همسرت از کدوم برخوردهات ناراحت میشه مثال بزن یعنی به نظر خودت حق با همسرت هست که ناراحت بشه و میخوای این اتفاق نیفته یا نه؟
    مورد دوم اینکه گفتی که دیگران سعی میکنن بهت نزدیک شن یعنی پشت این نزدیک شدن ازت میخوان کاری براشون بکنی؟ یا نه فقط میخوان باهات دوست شن؟؟و اگه به خاطر مورد دوم هست فکر میکنی به چه دلیل؟؟

    موفق باشی

  18. 3 کاربر از پست مفید gisooo تشکرکرده اند .

    sanjab (چهارشنبه 09 مهر 93), نازنین آریایی (پنجشنبه 10 مهر 93), شیدا. (پنجشنبه 10 مهر 93)

  19. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شاید اشتباه می کنم

    شما خیلی پاستوریزه، مهربان و صادق تربیت شدید.
    در عین حال سیاست و جراتمندی هم ندارید. در واقع توی فضای خانوادگیتون نیازی به استفاده از این ابزارها نبوده. بنابراین یاد نگرفتید.
    وقتی توی اجتماع (مدرسه و ... ) هم لازم داشتید، حمایتهای خانواده مانع استفاده از این ابزارها شده.
    مثلا اگر دوستت پاک کنت را برمی داشت، مامانت یادت نداده بود چطور محترمانه پسش بگیری. بهت گفتند شاید لازم داشته، اشکال نداره. یکی دیگه برات می خریم


    برای همین توی دنیای آدم بزرگها، کم می آرید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : پنجشنبه 10 مهر 93 در ساعت 00:30

  20. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (پنجشنبه 10 مهر 93), آرام دل (پنجشنبه 10 مهر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درمان شخصیت کمالگرا (شخصیت وسواسی)
    توسط مدیرهمدردی در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 دی 00, 12:40
  2. پدر دختر اختلال شخصیت داره و اطلاعات در مورد این بیماری
    توسط Naashena در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 08 شهریور 92, 09:53
  3. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 تیر 92, 19:39
  4. چه همسری مناسب کدام شخصیت >>>
    توسط فرشته مهربان در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 خرداد 91, 01:12
  5. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 اردیبهشت 89, 10:14

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.