به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 13:27]
    تاریخ عضویت
    1393-6-16
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    963
    سطح
    16
    Points: 963, Level: 16
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همگی
    امروز خیلی حالم از دیروز بهتره
    دیشب تلفنی با شوهرم صحبت کردم و بهش گفتم که خیلی اذیت میشیم اگه بخوای بری و البته اون هم موضع گرفت و گفت که زندگی مشترکه و باید سختی تحمل کنی و منم بهش گفتم مگه چند سال زندم که این همه سختی بکشم. خلاصه اینکه با ارامش حرفهامو بهش گفتم و گفتم دوست نندارم 8 سال بعد از ازدواجم تازه ببینم که اوضاعن از اولش هم بدتر شده
    وقتی شب اومد خونه باهام صحبت میکرد ولی کاملا معلوم بود که دلخوره
    بهش گفتن بیا صحبت کنبم که گفت نه و حوصله ندارم و ...

    حالا نمیدونم دیگه میحواد چیکار کنه؟
    یه سوال دارم ازتون، اگه شوهر من نره دانشگاه، به نظرم حتما بعدا تو دلش عقده میشه، به نظرتون من چبکار باید بکنم؟ اخه من تا حالا هم تو زندگی باهاش خیلی عذاب و سختی کشیدم و واقعا علاقم بهش داره به 0 میرسه و دیگه نمیخوام بیشتر از این عذاب بکشم
    لطفا راهنماییم کنین

    آسمان آبی اول از پاسخت ممنونم
    ثانیا باید بگم من نه ادم مغروری هستم و نه به دکترام پز میدم و نه به قیافه و میدونم همه اینا لطف خدا به من بوده همین و میتونه همشو ازم بگیره.
    طوریکه هیچ جا نمیگم مدرکم چیه و از کجاست. همیشه هم اگه مجبور بشم بگم میگم لیسانس دارم. اولش هم با شوهرم ازدواج کردم دنبال این چیزها نبودم و میگفتم با تلاش همه چیز بدست میاریم. اما دیدم که نمیشه
    من به خاطر مدرک دکترام نمیخوام زندگی خوب داشته باشم ولی اصول زندگی اینه که کسی که بیشتر تلاش کرده باید نتایج تلاشش رو ببینه، پس منی که این همه تلاش کردم و به جای خوش گذرونی و وقت گذرونی در جهت علم گام برداشتم بالاخره یه فرقی باید داشته باشم به خاطر تلاشم نه مدرکم
    مثل اینه که یه قهرمان ورزشی انتظار یه زندگی معمولی رو داشته باشه و بگه من مثلا بهتر از فلانی هستم و شما بهش بگی نخیر تو مثل بقیه ای
    به نظرم بین کسی که شب و روز داره تلاش میکنه خیلی فرق هشت با بقیه و باید انتظاراتش هم فرق داشته باشه. گرچه من کمترین انتظارتی که یه دحتر هم میتونه داشته باشه نباید داشته باشم چون شوهرم متهم میکنه منو به زیاده خواهی. دیگه ازش خسته شدم و دارم کم میارم.
    به هر حال ممنونم از نظری که برام گذاشتی

  2. کاربر روبرو از پست مفید zendegiii تشکرکرده است .

    asemaneabi222 (سه شنبه 08 مهر 93)

  3. #12
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiii نمایش پست ها
    من به خاطر مدرک دکترام نمیخوام زندگی خوب داشته باشم ولی اصول زندگی اینه که کسی که بیشتر تلاش کرده باید نتایج تلاشش رو ببینه، پس منی که این همه تلاش کردم و به جای خوش گذرونی و وقت گذرونی در جهت علم گام برداشتم بالاخره یه فرقی باید داشته باشم به خاطر تلاشم نه مدرکم
    این توضیحی که دادید چه ربطی داره به دکترا خوندن همسرتون؟ شما درس خوندید که رفاه بیشتری داشته باشید. این رفاه اگر به واسطه درس شما باشه، باید از طریق شغلتون تامین بشه.

    اما اینکه بگی من درس خوندم، شوهرم باید رفاه بیشتری برام تامین کنه، کاملا بی ربطه. (حرفی که شما الان می زنید)


    انتخاب اشتباه شما، به تحصیلاتتون ربطی نداره.
    اگر زندگی مرفه می خواستید نباید با مردی که در 37 سالگی هیچی نداشته و خرج عروسی و لباس عروس و پول پیش خونه را هم پدرتون دادن، ازدواج می کردید. این واضحه که در زندگی با این مرد به رفاهی که مورد نظرت بوده نمی رسیدی. ظاهرا از نظر تحصیلی هم جاذبه چندانی برای شما نداشته. دلیل این انتخاب چی بوده؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (سه شنبه 08 مهر 93), khaleghezey (شنبه 19 مهر 93), maedeh120 (شنبه 19 مهر 93), واحد (یکشنبه 20 مهر 93), zendegiii (سه شنبه 08 مهر 93), اثر راشومون (سه شنبه 08 مهر 93)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 13:27]
    تاریخ عضویت
    1393-6-16
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    963
    سطح
    16
    Points: 963, Level: 16
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شیدای عزیز ممنون از پاسختون
    من با همسرم از طریق محل کار اشنا و علاقمند شدم. ولی الان که فکر میکنم میبینم که علاقه نبوده و تنها یک وابستگی بوده که به دلیل تنهایی من و عدم حضور خانوادم در کنارم ایجاد شده. زمانی که میحواستیم ازدواج کنیم همسرم به من نگفتن که من باید چنین شرایط مادی سختی را تحمل کنم و به علاوه خانوادشون گغتن که حمایت میکنن و من هم چون دیدم پسر سالم و با جربزه ای هست قبول کردم و فکر میکردم که میتونیم از پس مشکلات بربیاییم. اما خانوادش نه تنها حمایت نکردن بلکه انتظارات بیجای مادی هم از ما دارن. مثلا برای هر مراسمی باید براشون کادوی گرون قیمت بگیرم که اگه نگیرم مادرشوهرم تیکشو بارم میکنه.
    اما یک سال بعد از ازوداج متوجه پیامکهای مشکوکش و ارتباطش با یکی از همکلاسی دانشگاهش شدم و از اون به بعد هیچ اعتمادی بهش ندارم و علاقه از بین رفته
    راستش به نظرم من خیلی تو انتخابم اشتباه کردم و به نظرم خیلی بچگانه تصمیم گرفتم و الان حسابی پشیمونم
    البته من این احساس رو میکنم که شوهرم هم پشیمونه ولی هیچوقت به زبون نمیاره
    الان دیگه نمیخوام کار اشتباهی بکنم. لظفا راهنماییم کنید
    ویرایش توسط zendegiii : سه شنبه 08 مهر 93 در ساعت 17:37

  6. 3 کاربر از پست مفید zendegiii تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 19 مهر 93), maedeh120 (شنبه 19 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 08 مهر 93)

  7. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiii نمایش پست ها
    شیدای عزیز ممنون از پاسختون
    من با همسرم از طریق محل کار اشنا و علاقمند شدم. ولی الان که فکر میکنم میبینم که علاقه نبوده و تنها یک وابستگی بوده که به دلیل تنهایی من و عدم حضور خانوادم در کنارم ایجاد شده. زمانی که میحواستیم ازدواج کنیم همسرم به من نگفتن که من باید چنین شرایط مادی سختی را تحمل کنم و به علاوه خانوادشون گغتن که حمایت میکنن و من هم چون دیدم پسر سالم و با جربزه ای هست قبول کردم و فکر میکردم که میتونیم از پس مشکلات بربیاییم. اما خانوادش نه تنها حمایت نکردن بلکه انتظارات بیجای مادی هم از ما دارن. مثلا برای هر مراسمی باید براشون کادوی گرون قیمت بگیرم که اگه نگیرم مادرشوهرم تیکشو بارم میکنه.
    اما یک سال بعد از ازوداج متوجه پیامکهای مشکوکش و ارتباطش با یکی از همکلاسی دانشگاهش شدم و از اون به بعد هیچ اعتمادی بهش ندارم و علاقه از بین رفته
    راستش به نظرم من خیلی تو انتخابم اشتباه کردم و به نظرم خیلی بچگانه تصمیم گرفتم و الان حسابی پشیمونم
    البته من این احساس رو میکنم که شوهرم هم پشیمونه ولی هیچوقت به زبون نمیاره
    الان دیگه نمیخوام کار اشتباهی بکنم. لظفا راهنماییم کنید

    سلام
    ببین عزیزم دقیقا مشکلات از همین جا شروع میشه که پشیمون شدی از انتخابت،این موضوع هستش که الان احساس میکنی حسابی توی فشار هستی.

    خودت میگی کسی که بیشتر تلاش کرده باید نتایج تلاشش رو ببینه
    کاملا قبول دارم ولی اگه طرز فکرت اینه پس خودت دست به کار شو،من یه شرکت خصوصی برای خودم دارم،باور کن نه از پدرم پول گرفتم و نه کسی حمایتم کرد الان 26 ساله هستم دکتری هم میخونم از 20 سالگی کار کردم پولهامو جمع کردم ،علاوه برمدارک دانشگاهی هرگونه مهارت و تخصصی توی رشته خودم باشه به صورت جداگانه مدارک تخصصیشو گرفتم.با اینکه پدرم شکر خدا شرایط مالی خوبی داره،من حتی 1000 تومن ازش نمیگیرم همه ی بار زندگیم ،تحصیلم،هزینه های شرکت و کارمندا به دوش خودم هست ،اما اول از همه یقین دارم خدا روزی رسونه و دوما به توانایی های خودم ایمان دارم،(فشار زیادی روم هست ناگفته نماند)ولی خوشحالم چون ارزش تلاش بیشتر رو داره،هرچند شما الان متاهلی و بار مالی زندگی نباید روی دوشت باشه اما اگه انتظار داری توی جایگاه و شان اجتماعی خودت باشی پس باید تلاش کنی،اشتباه کردی زمان انتخابت الویتهاتو نسنجیدی،شما میتونستی یه چارت خوب از ایده آل ها و معیارهایی که اززندگی و همسرت میخواهی رو تهیه کنی،حالا گذشته ولی به نظر من اون قسمتهایی که برات سبز رنگ کردم کم چیزی نیست،همسرت رو حمایت کن کنار هم باید کامل بشین وقتی زمان انتخابت فکر کردی با جربزه هستش،مورد دوم هم گفتی فکر میکردم از پس مشکلات برمیایم (شک نکن بر میای)توانمند بودی که به اینجا رسیدی پس برمیای.
    مورد بعدی اون بی اعتمادی هست و اگه مطمئنی خطایی بوده و تموم شده ،فراموش کن،اگه مطمئنی معیار زمان ازدواجت که گفتی پسر سالمی هست درست بوده پس ریز نشو،همین تفکر که انتخابت اشتباه هست نمیذاره خوشبخت باشی،نمیذاره مشکلات رو با کمک همسرت رفع کنی،نمیذاره احساس رضایت کنی،انتخابی که زمان مجردیت کردی در حال حاضر همسرت هست،خواسته هات و زندگی همراه با آسایش رو ازش بخواه در کنار درک شرایط ،آرامش که داشته باشی به همه ی مادیات دنیا میارزه باور کن.
    موفق باشی

  8. 4 کاربر از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده اند .

    واحد (یکشنبه 20 مهر 93), zendegiii (شنبه 19 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 08 مهر 93), صبا_2009 (چهارشنبه 09 مهر 93)

  9. #15
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    1- یه مقدار نسبت به مسائل مالی بی خیال شو. بسپار به همسرت. چرا بیش از حد مسئولیت نگران این امور هستی؟

    چون یه بار برای پوی پیش خونه بهش گفتم که 3ماه دیگه باید پول بدیم صاحبخونه کلی باهام دعوا کرد که تو ته دل ادمو خالی میکنی و همش ناامید میکنی منو و بعدش هم تا 3 روز بامن حرف نزد تا من رفتم منت کشی.
    اصلا مطرح نکن که بعد به شما بگه ته دلم را خالی کردی و قهر کنه و ...
    خودش می دونه و صاحبخونه.

    2- ازش بخواه. همونطور که خانواده اش ازش خواستن و عادتش دادن.
    متاسفانه شما خیلی بد شروع کردید و نباید به این روش بد عادتش بدین. نباید مسئولیتهای مالیش را به عهده می گرفتین.
    از این به بعد احتیاجاتت را مرتب بگو. ازش سفر و لباس و تفریح بخواه.
    در این مورد تاپیکهایی توی تالار هست، پیدا کن و بخون.
    توی این لینک بگرد ببین مطالب مربوط به موضوعت چی پیدا می کنی.

    3- این پست مدیر را بخون.

    4- شما تحصیلات خوبی داری و انشاله کار مناسبی هم پیدا می کنی. پس جای نگرانی برای آینده نیست.
    فقط باید سعی کنی دست از حمایت همسرت برداری و عادتش بدی که موظفه نیازهای شما را تامین کنه. حرفهای آسمان آبی عزیز درسته، اما موضوع فقط مشکل مالی نیست که با کار کردن حل بشه. شما هم مثل هر زن دیگه ای دوست داری که همسرت تامینت کنه و تکیه گاهت باشه. شاید خودت بتونی بهترین لباس را برای خودت بخری، اما تهیه اون از طرف همسرت، نیاز روحی شماست. این نیازت را مطرح کن و براش پاسخ مناسب بگیر که آزرده نشی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  10. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (چهارشنبه 09 مهر 93), khaleghezey (شنبه 19 مهر 93), واحد (یکشنبه 20 مهر 93), zendegiii (شنبه 19 مهر 93)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 آبان 93 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience PointsTagger Second Class1 year registered
    تشکرها
    58

    تشکرشده 135 در 50 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من از صحبتهاى شما فهميدم که خيلى آدم منفى نگرى هستى,خيلى جملات منفى به کار ميبرى.
    به شدت توصيه ميکنم يکم مطالعات در مورد قانون جذب و جملات مثبت و اينا داشته باش.
    شما که اين همه درس خوندى و تحصيلکرده اى.حتما چندتا از اين کتابها هم بخون,ضرر نميکنى.خيلى ديدت به زندگى مثبت و قشنگ ميشه.
    الان دارى با اين نوع فکر کردن زندگي و جوونيت رو خراب ميکنى.
    بترس از روزى که به چهل سالگى برسى و بشينى حسرت اين روزهارو بخورى.
    من قصد جسارت ندارم به شما ولى نظر من اينه که بايد شديدا,نوع ديدتو به زندگى عوض کنى.
    منم يه دوره اى اينطورى فکر ميکردم که چرا بايد بقيه اونطورى و من اينطورى و از اين نوع حرفا.
    بعد ديدم نه,من چى از بقيه کم دارم مگه.همين که خدا منو سالم آفريده,بايد روزى هزار بار شکر کنم,يه درصد فکر کن اگه خداى نکرده,زبونم لال,يه بيمارى لاعلاج داشتى.بعد حاضر بودى همه دار و ندارتو بدى که خوب بشى فقط.
    پس اول اينکه به خاطر تک تک نعمت هايى که خدا بهت داده,بشين شکر کن.
    انقد فکرها و جملات منفى استفاده نکن.با توکل به خدا و قدرت خدا,همه چيزو فقط از خدا بخواه.

    اصلا اين پست من مربوط به دکترا رفتن يا نرفتن همسرت نيس.
    دوس داشتم اين حرفارو بهت بگم.چون واقعا ناراحت ميشم که ميبينم يه جوون تحصيلکرده مثل شما,داره اينجورى با فکر منفى و ديد منفى,جوونى خودش رو نابود ميکنه.
    خيلى خوبه که يه سرى چيزارو تو زندگى همونجور که هست قبولش کنيم.
    راستى هيچوقت باطن زندگى خودتو با ظاهر زندگى ديگران مقايسه نکن.اين خيلى نکته مهمي هست تو زندگى

    پست آسمان آبى رو چندبار بخون و روش فکر کن.
    ویرایش توسط niki.69 : چهارشنبه 09 مهر 93 در ساعت 00:01

  12. 3 کاربر از پست مفید niki.69 تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (چهارشنبه 09 مهر 93), واحد (یکشنبه 20 مهر 93), zendegiii (شنبه 19 مهر 93)

  13. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 13:27]
    تاریخ عضویت
    1393-6-16
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    963
    سطح
    16
    Points: 963, Level: 16
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همگی
    من مجددا به کمک شما احتیاج دارم
    بعد از اینکه با شوهرم صحبت کردم و به نوعی بهش فهموندم که زندگیمون خیلی تحت تاثیرقرار میگیره رفتارش باهام خیلی خیلی سرد شد اما چیزی نگفت تا 3 روز پیش.
    ادعا کرد که از دست من خیلی ناراحته و گفت اگه توقبول شده بودی من همه چیز رو میفروختم که بری و ... بعدش هم گفت که منصرف شده. البته یه دعوای حسابی ایجاد شدو تا دیشب باهم قهر بودیم.
    راستش مشکل الانم اینه که با اینکه زیاد راضی نیستم بره (البته فق به خاطرهزینش) از طرفی میبینم که خودش خیلی دوست داره و دلم براش میسوزه و واقعا ناراحتم که به خاطر پول نمیتونه درس بخونه و از طرف دیگه میترس تو اینده بگه که تو نذاشتی
    حالانمیدونم یاید چیکار کنم
    لطفا راهنماییم کنیداخه وقت زیادی برای فکر کردن نداریم .

  14. #18
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دگربار

    اینو بصورت کلی میگم قابل توجه بانوان تالار همدردی
    از نظر من بعنوان یه مرد متاهل همسرم دیپلم داشته باشه ولی شاغل باشه و درآمدش 500 تومان باشه خیلی بهتر از یه خانوم با مدرک دکترا با درآمد 200 هزار تومان مثل ایشونه.
    من شاغلم اما حقوقم ماهی 200 هزار تومانه(خجالت میکشم حقوقمو با مدرکی که دارم بگم- البته من 2 روز تو هفته میرم سر کار و بقیش دانشگاه)
    اینکه مدرک دکترا داری دلیلی نمیشه کلاست بالاتر باشه و کلی پز بدی و ادعا داشته باشی چشات باز بوده همان اول همه چیز را دیدی که وضعیت اینه زندگی بهتر میخوای بجای غر زدن و گیر دادن و بیعرضه نشان دادن شوهرت برو سر یه کاری که درامدش بیشتر باشه واقعا من بعنوان یک مرد جالبه برام وقتی ازدواج میکنیم شریک زندگی هم میشیم توی غم و شادی توی پولداری و بی پولی چجوره شما خانوما فقط توی پولداری باهامون خوبید وقتی مسئله بی پولی میشه میکشید کنار خوب بسم الله شما هم مثل بانوان کشورهای ازوپایی و آمریکایی و خیلی جاهای دیگه شاغل بشید درامدشم برای خودتان وقتی درآمدت ماهی 200 تومانه لطفا اینهمه نگو دکترا دارم یا دانشجوی دکترا هستم هروقت درآمدت زیادتر شد یا شغل بهتر پیدا کردی اینجوری افاده ای رفتار کن.حس شوهر شما هم دقیقا همینه از این نظر کاملا باهاش موافقم.

    طریقه صحبت کردنت باهاش اصلا و ابدا درست نیست.اینو یادت نره هرچی بودی توی دوران مجردیت تمام شد رفت الان ازدواج کردی و هیچ مردی هم از همسری که سرکش باشه و خودشو بالاتر از شوهرش ببینه خوشش نمیاد.از این وضعیت نارحتی خوب مشکلی نیست یه زحمت بکش اگه ایرادی نداره برات سخت نیست و بهت برنمیخوره یه تکانی بخودت بده و یکم سختی بکش برو دنبال کسب درآمد چجوری توی این مملکت موقع کار کردن مرد هستش که باید جون بکنه موقع خوردن دونفری؟!!توان شوهرت در همین حده بیشترم نیست.

    درست یا غلط انتخابی هست که کردی شما فکر میکنی خیلی از آدم هایی که متاهل شدن چه زن و چه مرد انتخابی که کردن 100% با چیزی که میخواستن یکی بوده و یا از انتخابشان خیلی راضی هستند.جالبه برام خیلی راحت ابراز پشیمانی میکنی و ایکاش اینکارو انجام نمیدادم اخرشم جوری مینویسی انگار مجبوری و توی زندان هستی!!

    راستش به نظرم من خیلی تو انتخابم اشتباه کردم و به نظرم خیلی بچگانه تصمیم گرفتم و الان حسابی پشیمونم
    البته من این احساس رو میکنم که شوهرم هم پشیمونه ولی هیچوقت به زبون نمیاره
    الان دیگه نمیخوام کار اشتباهی بکنم. لظفا راهنماییم کنید
    غرور خودخواهی خودبزرگ بینی از سروروی نوشته هات میباره در صورتی که اتفاقا برعکس اونی که فکر میکنی هیچگونه مزیتی نسبت به بقیه نداری فقط یه مدرک داری که دوزار هم ارزش نداره بنظر من بعنوان یه مرد چون هیچ فایده ای نداره هیچی چون درامدی نداری.

    یه جمله بگم و خلاص:واقعا دلم برای شوهرت میسوزه.علت اصلی اینکه شوهرت داره پافشاری میکنه برای درس خواندن با توجه به اینکه میداند مشکلات زیادی دارید و باعث میشه به سختی فراوانی بیوفته فقط و فقط در یکچیزیه: شما
    پ.ن:شما زنها خسته نمیشید اینقدر غر میزنید بسه دیگه بابا قدیمیها راست میگفتن واقعا دارم میگم مرد باید توی همه چیز از همسرش بالاتری باشه.مخصوصا توی تحصیلات.چقدر دردناکه برای یه مرد خورد شدن غرورش چقدر سخته شنیدن سرکوفت از همسرش و دیدن نگاه تحقیر آمیز و اینکه فرد بیعرضه ای هستش که نمیتونه برای همسرش خانه بزرگ بخره یا ماشین خوب یا تحصیلاتش کمتره .............
    ولش حوصله نوشتن ندارم.قابل توجه آقایون مجرد هیچوقت با همسری ازدواج نکنید که از شما از نظر قد یا وضع مالی یا فرهنگی و بخصوص از نظر تحصیلی بالاتر باشه چون بعدها بدجور به مشکل میخورید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  15. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (شنبه 19 مهر 93)

  16. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 13:27]
    تاریخ عضویت
    1393-6-16
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    963
    سطح
    16
    Points: 963, Level: 16
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقای خاله قزی ممنونم که پاسخ دادید اما فکر میکنم خیلی تند و یک طرفه به قاضی رفتید ( با توجه به پاسخهای شما به دوستان انتظار بیشتری داشتم ازتون)
    درسته که من درامدم پایین هست اما فکر نمیکنم که دلیلش به خودم خیلی ربط داشته باشه چون نظام کشور ما اینطور هست که شغل ازاد درامد بیشتری داره. من دارم به صورت پاره وقت تو دانشگاه کار میکنم و اگه بخوام میتونم برم یه شرکت خصوصی کار کنم که درامدم خیلی خیلی بیشتر باشه. اما شوهرم به خاطر محیط شرکتهای خصوصی اجازه نمیده و من هم نمیرم . و ایکاش از این لحن استفاده نمیکردید که به خودت یه تکونی بده و برو دنبال کار بهتر. خدا رو شکر شوهر من مثل شما فکر نمیکنه که ارزش زن به درامدشه .
    و اما با اینکه به نظرم مدرک ارزش نمیاره اما باید بگم که اینطور هم نیست که طبق گفته شما دوزار هم ارزش هم نداشته باشه.
    من با اینکه درامدم خیلی کم بوده اما همه رو صرف زندگیم و قسطا کردم بدون اینکه بخوام برم برای خودم چیزی بخرم پس بهتره پیش داروی نکنید که شم زنا فقط تو پولداریها با مردا خوبید و موقع جون کردن فقط مردا هستن که تو این زندگی ما اصلا و ابدا اینجوری نیست. این حرف شوهرم هم هست در تمامی مراحل زندگیمون از اول که من بسیار بسیار کم توقع بودم و تا زمانی که خودش برام چیزی نگیره من چیزی ازش نخواستم
    به نظرم شما که منو نمیشناسی بهتره نگید که داری به مدرکت پز میدی چون اتفاقا من تنها چیزی که اصلا تو زندگی خودم و همسرم و حتی تو جمعهای دیگه اصلا بیانش نمیکنم همین مسئله است و خیلی وقتها خودم را با مدرک ارشد و لیسانس معرفی میکنم و برخلاف خیلیها نمیرم همه جا جار زنم که اقا من دکترا هستم.
    مورد بعدی اینکه من گفتم چون شوهرم باعرضه هست باهاش ازدواج کردم. پس لطفا نگید که داری بیعرضه نشونش میدی که واقعا بهم برمیخوره. من هیچوقت هیچوقت هیچوقت مدرکم را نه تنها به رخ همسرم بلکه هیچ غریبه ای هم نکشیدم و از ته دل دوست دارم شوهرم بهترین ها باشه از نظر تمامی شرایط زندگی چه تحصیل چه کار و چه ...
    الانم که اومدم مشاوره میخوام دلیلش اینه که ایا این همه سختی و بی پولی رو تحمل کنیم یا نه یا راهکارهای دیگه دوستان میدن
    ایکاش به جای این صحبتها کمی راهنمایی میکردیم.اما بازم ممنون چون وقت گذاشتین
    دوستان من منتظر راهنماییهاتون هستم
    ممنون


  17. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام زندگی جان
    من یه چندوقت پیش تاپیک شما را خوندم ولی نظر ندادم. چون در اصل مجردم و تجربه ندارم. می ترسیدم که حرفام حالت شعاری داشته باشه.
    اما الان می گم و شاید هم نظرم اشتباه باشه چون واقعا از سختی های زندگی مشترک و اقتصادی نچشیدم که بخوام به کسی توصیه کنم!
    پس منو ببخش که به عنوان یه مجرد بی تجربه بهت توصیه می کنم!

    اما زندگی جان فکر می کنم من اگر بودم حتما شوهرم را حمایت می کردم. آدم وقتی کسی را دوست داره علایقش را هم دوست داره.بی پول هم بشه دوستش داره.پیر هم بشه دوستش داره ووو
    وقتی کسی را انتخاب کردی یعنی علایقش را هم انتخاب کردی یعنی آینده اون شخص را هم انتخاب کردی!
    عشق هزینه داره. نمیشه بگی عاشق طرف مقابلتی ولی فلان علاقه اش را دوست نداری. نمیشه از ناراحتیش ناراحت نشی. نمیشه از خوشحالیش خوشحال نشی.
    تو عشق خودخواهی نیست.
    عاشقی هزینه کردن می خواد.... همین طوری بگی همسرم را دوست دارم نمیشه...

    قدیمی ها وقتی دو نفر ازدواج می کردند می گفتند الهی به پای هم پیر بشید!
    زندگی جان چرا نمی گن به دست هم پیر بشید؟ چرا می گن به پای هم پیر شید؟
    جوابش ساده است! چون ما کفش به پا می کنیم. یک جفت کفش که مانند دو همراه که تمام مسیر را با هم می رن، با هم خاکی می شن و بدون هم به درد نمی خورن! رفیق نیمه راه بودن را هم حتما شنیدی. زن و شوهر با این حساب بهترین رفیق هم هستند و نمی تونن نیمه راه باشن. یعنی درستش اینه که به پای هم پیر بشن.

    نمی دونم شوهر شما که تا الان شما را حمایت کرده و تحصیل کردین و می تونست مثل خیلی از شوهرهای دیگه غر بزنه و بگه من زن خانه دار می خوام و حق تحصیل و اشتغال بهت نمی دم و و و
    آیا شما هم ایشان را در راه علایق شخصی اش (نه مشترک) حمایت کردین؟ آیا درسته که این بار که شوهر شما می خواد به علاقه اش برسه شما رفیق نیمه راهش بشید؟!

    زندگی جان رفیق نیمه راه شوهرت نباش! رفیقش باش! بهش کمک کن و خودت هم تو این مسائل اقتصادی درگیر کن.
    می دونم از نظر اقتصادی وظیفه زن نیست ولی بین دو تا رفیق من و تو نیست.
    در ضمن تازگی شنیدم کسانی که دکترای آزاد می خونند می توانند بورس بشن و به جای دادن پول به مدت 5 سال در دانشگاه تدریس کنند! این را یه تحقیقی بکن.

    و به نظرم می تونی بعضی از همین حرفها را در قالب رومانتیک به همسرت بزنی و بگی هر چی خودت دوست داری و من به این علاقه ات احترام می ذارم. و خودت حتما شرایط اقتصادی را درک می کنی. با توجه به شرایط اقتصادی ما خودت منطقی تصمیم بگیر و من رو تصمیمت هر چی باشه احترام می ذارم چون می دونم تو هم همیشه هوای منو داری و به فکرمی و حتما خودت شرایط من را هم درنظر می گیری.

    البته بگم زندگی جان من خیلی می ترسم به متاهل ها نظرم را بگم چون عقیده دارم آدم تا خودش بعضی چیزها را تجربه نکرده باشه نمی تونه نظر بده. شاید تو واقعا حق داشته باشی. اما نظر من این جوریه.

    موفق باشید و الهی تو و همسرت به پای هم پیر بشین

    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  18. 5 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 19 مهر 93), maedeh120 (شنبه 19 مهر 93), فرهنگ 27 (شنبه 19 مهر 93), واحد (یکشنبه 20 مهر 93), zendegiii (شنبه 19 مهر 93)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس از طلاق داره دیوونه ام میکنه
    توسط raha_ashegh در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 فروردین 95, 12:26
  2. کمکم کنید دارم دیوونه میشم
    توسط reza18 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 23:57
  3. چجوری برگردونمش؟دارم دیوونه میشم
    توسط marziehh در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 شهریور 90, 15:52
  4. یه مشکل عجیب که دیوونم کرده...
    توسط نسیم 68 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 مرداد 90, 12:14
  5. دارم دیوونه میشم
    توسط illia2005 در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 15 فروردین 88, 22:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.