سلام
من هر دو تاپيك شما رو خوندم ... لازم ميدونم بدون ترتيب مواردي رو در كمال احترام عرض كنم: (هدفم فقط كمكه ولي اميدوارم صراحت و رك گويي منو تا آخر تحمل كنيد)
1- قضاوت يك طرفه
از همه دوستان مي خوام يكطرفه به قاضي نرن چون حتما راضي بر مي گردن ....اي كاش ميشد حرفاي شوهر ايشون رو هم شنيد ... شايد همونطور كه از پست هاي اول خانم سما در تاپيك اوشون ميشه برداشت كرد طي چند سال با كاراشون كاسه عشق شوهر رو خالي و كاسه صبرش رو پر كردن. نقل و قول از پستهاي خود سما خانم:
* از اون اول دوستی دعواهای زیادی با هم داشتیم و ایشون همیشه کوتاه می اومد در کل همیشه می خواست منو راضی نگه داره حتی تو سکس هم به رضایت من فکر می کرد نه خودش هیچ وقت اعتراضی نمیکرد ولی به مرور زمان سردشد.
*سه ماه پیش سر اینکه دوستشو بدون اطلاع من خونه آورده بود یه دعوای شدید بینمون رخ داد با برخورد فیزیکی اونم بیشتر از طرف من, در حین دعوا بهش گفتم اگه بگی دوستم نداری ازت جدا میشم
* بعد ازازدواجمون هیچ وقت نرفتم سر کار و اون تنهایی همه مشکلاتو به دوش میکشید) من تو هزینه ها مراعاتشو میکردم ولی غر میزدم همیشه و با دیگران مقایسه میکردمش.
* از لحاظ سطح مالی و فرهنگی خیلی بالاتر ازخانواده من هستن.
* ایشون که یه دل نه صد دل عاشق بودن مثلا!!!! اشتباهم این بود که به شدت آدم کنترلگری هستم و به قول همسرم واسه همه تعیین تکلیف میکنم از جمله همسرم ,مثله اینکه کجا بریم کی بریم یاچه حرفی بزن یا چه حرفی نزن... میشه گفت اصلا فکر نمیکردم مرد , غرور داره مثله یه بچه باهاش برخورد میکردم.
*.....
شما به حدي شوهرت رو از خودت و زندگي دل زده كردي كه حاضر بوده بعد چندسال زندگي آواره بشه تو دفتر كارش بخوابه ولي خونه نياد. شما اون مرد رو به نهايت تحمل و ظرفيت رسوندي.
2- وجدان و مسئوليت؟
من فكر كنم ايشون اگر مي خواست مي تونست جوري اين خانم رو ذله كنه و آزار و اذيت كنه كه خودش فرار رو بر قرار ترجيح بده ولي كاملا مشخصه طرف اينكاره نيست. مردي كه عاشقانه وارد زندگي شده ولي جز غرولند و ناسازگاري و دعوا و كنترل و ديكتاتوري چيزي نديده جز جز وجودت از نفرت پر شده..... خوبه بياد ايشون رو عذاب روحي و جسمي بده؟
خانمها و بخصوص آقايي كه من اميدوارم نيت خير پشت حرفات باشه آقاييكه در تاپيكهاي مختلف به جاي راهنمايي درست نمك رو زخمها مي پاشي اقاييكه در تاپيكهاي مختلف با ادبيات يكسان فقط تاييد مي كني و تشريك درد و هم درد نمايي مي كني، شما وجدان داشته باشيد . چرا اين خانم رو به ناكجا اباد هول ميديد. متوجه هستيد داريد چه مي كنيد. شما در برابر زندگي اين خانم و زندگي شوهرش با اظهار نظراتتون مسئوليد.
3- نيت و صداقت
خانم سما .... يه سوال : الان، بعد گذشت اين چند ماه دوري هدف شما چيه؟ چي مي خواي؟
جسارت بنده رو ميبخشيد انشالله ولي به نظر من ( نظر من ممكنه درست نباشه البته) شما در حال حاضر به دليل عشق و علاقه نيست كه راضي به جدايي نيستيد بلكه به چند دليل ديگه است:
الف) ترس از جدايي و عواقبي چون تنهايي حرف مردم مسايل مالي و ...
*مشکلم اینه که حس واقعیم این نیست , یعنی ترس دارم ازطلاق و مشکلات بعدش یعنی اگه بهش بگم اگه تو خواهان جدایی هستی منم به خاطر رضایت تو اینکارو انجام میدم دروغ گفتم , ضمن اینکه اولین بار که حرف طلاق زده شد و همین مشکلات پیش اومد من گفتم اگه به من علاقه نداری حاضرم جدا شم که ایشونم سریعا موافقت کردو دیگه هم کوتاه نیومد.
ب) لجاجت
به دليل اينكه فكر مي كنيد مجازات عملتون با خطاهاتون در يك سطح نيست با توجه به اينكه فكر ميكنيد شوهرتون يه شبه شش سال رو نديده گرفته و در حقتون اجحاف شده و از طرفي هم تقريبا قطع اميد كرديد مي خواهيد قضيه رو كش بديد به قصد ازار و به قول خودتون دريافت حقوق قانوني تان . بخشي از اين لجاجت هم ناشي از راهنمايي هاي بعضي دوستان هست
خانم سما با خودتون صادق باشيد واقعا چرا؟ هدفتون چيه ؟ نگيد برگشت شوهرتون چون مي دونم ديگه خودتونم به شوهرتون ميل و علاقه اي نداريد.
4- پيشنهاد
به نظرتون
---- شوهرتون بر ميگرده؟ اگر برگرده مثل سابقه؟ خانواده ها مثل سابقن؟ احترامات حرمت ها احساسات عشق و .... چطور؟ روابط زناشويي چطور؟
---- انتظار ، اتلاف زمان ، اصرار و لجاجت در نهايت چي عايد شما مي كنه ؟ در قبال اعصاب ، جواني ، اعتبار و آبرويي كه داريد خرج مي كنيد چه عوايد مالي و احساسي نصيبتون ميشه؟؟؟
يكبار زندگي مي كنيم پيشنهاد مي كنم گذشته رو رها كنيد .... تقصير و مقصر رو رها كنيد .... غرور و لجاجت رو دور بندازيد افكار منفي و ترسهاتون رو دور بندازيد و فقط و فقط به آينده فكر كنيد .... آينده رو قبال تصميمات امروزتون آناليز هزينه فايده كنيد. تحليل كنيد.
با شوهرتون تماس بگيريد و منطقي ازش بپرسيد ايا درصورت ايجاد تغييرات تضمين شده ميتونه با شما ادامه بده؟ درصورته در نظر گرفته شدن خواسته هاش تمايلي به ادامه داره ( البته تمام اينها درصورتيكه شوهرتون هم عادلانه سهم اشتباهات خودش رو بپذيره حتي اگر 5% بوده و شما 95% ) و اگر مطمئن شديد جوابش كاملا منفي وتمام پلها پشت سر شكسته در مورد جدايي با توجه به شرايط توافق كنيد . البته به دور از لجاجت و انتقام گيري ..... يادتون باشه
- ورشكستگي عشقي مثل ورشكستگي مالي قابل جبران نيست مثل اب رفته از جوي هست
- تغيير سخته ولي هميشه بعد تغيير درهاي جديدي باز ميشن (حكمت رحماني خدا همينه، گر ببندد دري)
- زندگي زناشويي يك بعد از ابعاد زندگيه ، به ابعاد ديگه و جديدتري فكر كنيد
- زندگي كوتاه تر از اينه كه اين همه تلفش كنيد خودتون رو رها كنيد
اگر از پست من رنجش پيش آمد از همه معذرت مي خوام ....آرزوي ارامش و بازيافتن شادي براتون دارم .
- - - Updated - - -
سلام
من هر دو تاپيك شما رو خوندم ... لازم ميدونم بدون ترتيب مواردي رو در كمال احترام عرض كنم: (هدفم فقط كمكه ولي اميدوارم صراحت و رك گويي منو تا آخر تحمل كنيد)
1- قضاوت يك طرفه
از همه دوستان مي خوام يكطرفه به قاضي نرن چون حتما راضي بر مي گردن ....اي كاش ميشد حرفاي شوهر ايشون رو هم شنيد ... شايد همونطور كه از پست هاي اول خانم سما در تاپيك اوشون ميشه برداشت كرد طي چند سال با كاراشون كاسه عشق شوهر رو خالي و كاسه صبرش رو پر كردن. نقل و قول از پستهاي خود سما خانم:
* از اون اول دوستی دعواهای زیادی با هم داشتیم و ایشون همیشه کوتاه می اومد در کل همیشه می خواست منو راضی نگه داره حتی تو سکس هم به رضایت من فکر می کرد نه خودش هیچ وقت اعتراضی نمیکرد ولی به مرور زمان سردشد.
*سه ماه پیش سر اینکه دوستشو بدون اطلاع من خونه آورده بود یه دعوای شدید بینمون رخ داد با برخورد فیزیکی اونم بیشتر از طرف من, در حین دعوا بهش گفتم اگه بگی دوستم نداری ازت جدا میشم
* بعد ازازدواجمون هیچ وقت نرفتم سر کار و اون تنهایی همه مشکلاتو به دوش میکشید) من تو هزینه ها مراعاتشو میکردم ولی غر میزدم همیشه و با دیگران مقایسه میکردمش.
* از لحاظ سطح مالی و فرهنگی خیلی بالاتر ازخانواده من هستن.
* ایشون که یه دل نه صد دل عاشق بودن مثلا!!!! اشتباهم این بود که به شدت آدم کنترلگری هستم و به قول همسرم واسه همه تعیین تکلیف میکنم از جمله همسرم ,مثله اینکه کجا بریم کی بریم یاچه حرفی بزن یا چه حرفی نزن... میشه گفت اصلا فکر نمیکردم مرد , غرور داره مثله یه بچه باهاش برخورد میکردم.
*.....
شما به حدي شوهرت رو از خودت و زندگي دل زده كردي كه حاضر بوده بعد چندسال زندگي آواره بشه تو دفتر كارش بخوابه ولي خونه نياد. شما اون مرد رو به نهايت تحمل و ظرفيت رسوندي.
2- وجدان و مسئوليت؟
من فكر كنم ايشون اگر مي خواست مي تونست جوري اين خانم رو ذله كنه و آزار و اذيت كنه كه خودش فرار رو بر قرار ترجيح بده ولي كاملا مشخصه طرف اينكاره نيست. مردي كه عاشقانه وارد زندگي شده ولي جز غرولند و ناسازگاري و دعوا و كنترل و ديكتاتوري چيزي نديده جز جز وجودت از نفرت پر شده..... خوبه بياد ايشون رو عذاب روحي و جسمي بده؟
خانمها و بخصوص آقايي كه من اميدوارم نيت خير پشت حرفات باشه آقاييكه در تاپيكهاي مختلف به جاي راهنمايي درست نمك رو زخمها مي پاشي اقاييكه در تاپيكهاي مختلف با ادبيات يكسان فقط تاييد مي كني و تشريك درد و هم درد نمايي مي كني، شما وجدان داشته باشيد . چرا اين خانم رو به ناكجا اباد هول ميديد. متوجه هستيد داريد چه مي كنيد. شما در برابر زندگي اين خانم و زندگي شوهرش با اظهار نظراتتون مسئوليد.
3- نيت و صداقت
خانم سما .... يه سوال : الان، بعد گذشت اين چند ماه دوري هدف شما چيه؟ چي مي خواي؟
جسارت بنده رو ميبخشيد انشالله ولي به نظر من ( نظر من ممكنه درست نباشه البته) شما در حال حاضر به دليل عشق و علاقه نيست كه راضي به جدايي نيستيد بلكه به چند دليل ديگه است:
الف) ترس از جدايي و عواقبي چون تنهايي حرف مردم مسايل مالي و ...
*مشکلم اینه که حس واقعیم این نیست , یعنی ترس دارم ازطلاق و مشکلات بعدش یعنی اگه بهش بگم اگه تو خواهان جدایی هستی منم به خاطر رضایت تو اینکارو انجام میدم دروغ گفتم , ضمن اینکه اولین بار که حرف طلاق زده شد و همین مشکلات پیش اومد من گفتم اگه به من علاقه نداری حاضرم جدا شم که ایشونم سریعا موافقت کردو دیگه هم کوتاه نیومد.
ب) لجاجت
به دليل اينكه فكر مي كنيد مجازات عملتون با خطاهاتون در يك سطح نيست با توجه به اينكه فكر ميكنيد شوهرتون يه شبه شش سال رو نديده گرفته و در حقتون اجحاف شده و از طرفي هم تقريبا قطع اميد كرديد مي خواهيد قضيه رو كش بديد به قصد ازار و به قول خودتون دريافت حقوق قانوني تان . بخشي از اين لجاجت هم ناشي از راهنمايي هاي بعضي دوستان هست
خانم سما با خودتون صادق باشيد واقعا چرا؟ هدفتون چيه ؟ نگيد برگشت شوهرتون چون مي دونم ديگه خودتونم به شوهرتون ميل و علاقه اي نداريد.
4- پيشنهاد
به نظرتون
---- شوهرتون بر ميگرده؟ اگر برگرده مثل سابقه؟ خانواده ها مثل سابقن؟ احترامات حرمت ها احساسات عشق و .... چطور؟ روابط زناشويي چطور؟
---- انتظار ، اتلاف زمان ، اصرار و لجاجت در نهايت چي عايد شما مي كنه ؟ در قبال اعصاب ، جواني ، اعتبار و آبرويي كه داريد خرج مي كنيد چه عوايد مالي و احساسي نصيبتون ميشه؟؟؟
يكبار زندگي مي كنيم پيشنهاد مي كنم گذشته رو رها كنيد .... تقصير و مقصر رو رها كنيد .... غرور و لجاجت رو دور بندازيد افكار منفي و ترسهاتون رو دور بندازيد و فقط و فقط به آينده فكر كنيد .... آينده رو قبال تصميمات امروزتون آناليز هزينه فايده كنيد. تحليل كنيد.
با شوهرتون تماس بگيريد و منطقي ازش بپرسيد ايا درصورت ايجاد تغييرات تضمين شده ميتونه با شما ادامه بده؟ درصورته در نظر گرفته شدن خواسته هاش تمايلي به ادامه داره ( البته تمام اينها درصورتيكه شوهرتون هم عادلانه سهم اشتباهات خودش رو بپذيره حتي اگر 5% بوده و شما 95% ) و اگر مطمئن شديد جوابش كاملا منفي وتمام پلها پشت سر شكسته در مورد جدايي با توجه به شرايط توافق كنيد . البته به دور از لجاجت و انتقام گيري ..... يادتون باشه
- ورشكستگي عشقي مثل ورشكستگي مالي قابل جبران نيست مثل اب رفته از جوي هست
- تغيير سخته ولي هميشه بعد تغيير درهاي جديدي باز ميشن (حكمت رحماني خدا همينه، گر ببندد دري)
- زندگي زناشويي يك بعد از ابعاد زندگيه ، به ابعاد ديگه و جديدتري فكر كنيد
- زندگي كوتاه تر از اينه كه اين همه تلفش كنيد خودتون رو رها كنيد
اگر از پست من رنجش پيش آمد از همه معذرت مي خوام ....آرزوي ارامش و بازيافتن شادي براتون دارم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)