به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 77
  1. #41
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 00:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-06
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    4,960
    سطح
    45
    Points: 4,960, Level: 45
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 190
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    143

    تشکرشده 263 در 86 پست

    Rep Power
    25
    Array
    خانم شیدا ,من می دونم که می تونسته اینکارو بکنه و وقتی که مهریمو بخشیدم طلاقم یده, اینکار خلاف انسانیت و شرف هست که از عشق و اعتماد همسرت سواستفاده کنی و همسر من خوشبختانه شرف داره.. من هم هیچ گاه منکرش نشدم اما این توجیه این نمیشه که کاری که داره میکنه صحیحه....مشاور و مادرش گفتن برنمیگرده چون میترسه نتونه بره نه اینکه نتونه تحملت کنه وگرنه لازم نبود بهم نارو بزنه میتونست بیاد من با میل خودم مهرمو ببخشم ایشونم بعد شش ماه بره واسه طلاق.. مشاورش گفت مشکلش تو نیستی مشکل اهداف زندگیشه که عوض شده , مثلا میگه من اصلا بچه نمیخوام و....دایم میگید به جایی رسیده که نمیتونسته برگرده در حالیکه همسر من خودش میگه سما من از پس خودمم دیگه برنمیام نمی خوام دیگرون پاسوز من بشن(درست نمی دونم منظورش چی بود)..... 1% این احتمالو نمیدید که اینطور باشه, فقط میخواید حرف خودتون ثابت بشه بدون اینکه ذره ای قصدتون کمک باشه... اینکه گفتم به دلیل اشتباهات من رفته چون چیزی بود که با چشمام دیده بودم اما از خیانت و... اطمینان نداشتم با وجود مدرک برای سوظن , چون با چشمام با کسی ندیده بودمش پس جایی هم عنوان نمیکردم اما هر جا که بالهای صداقت و... پرسیدن گفتم آدمی که من میشناختم این نبود ولی باز"نمی دونم", نگفتم خیانت نمیکنه قطعا. .... شما در جایگاهی نیستی که بتونی بگی کی پدر کیو در آورده تو این زندگی, چون نه من نه همسرم این نظرو نداریم که پدرمون در اومده تو این زندگی, من در تاپیکهام توضیح دادم که بارها ازش خواستم دست روم بلند نکنه و اون شب تحت فشار شدیدی که بودم باز ازش خواستم اینکارو نکنه اما ادامه داد (هول میده طوری که پرت شی تو دیوار اما نظرش اینه این زدن نیست ) منم مقابله به مثل کردم , اصلا توان زدنشو ندارم فقط سعی کردم که اونم هل می داد افتادم و تموم شد. اون شب فهمیده بودم مشروب میخوره, گوشی پنهانی داره اما باز سعی کردم قضاوت نکنم شاید توضیحی برای گوشی پنهانیش داشته باشه که شروع کرد به درگیری و دعوا, .... الانم برام جالبه وقتی یکی مثل من یا بهار با ناراحتی اینجا هستیم کسی مثل شما لذت میبره از کنایه زدن , قضاوت نادرست کردن ... من چه نفعی میبرم از اینکه افرادی که نمیشناسمشون بگن همسرم بده و مقصر??? اگر قصدم این بود از همون روز اول میامدم اینجا و میگفتم که واااای مردم همسرم گوشی پنهانی داره... تنها حسی که از صحبتاتون میشه گرفت کنایه زدن و لجبازی هست.............

  2. 2 کاربر از پست مفید sama_t تشکرکرده اند .

    roozbeh220 (دوشنبه 31 شهریور 93), رزا (دوشنبه 31 شهریور 93)

  3. #42
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 19:54]
    تاریخ عضویت
    1393-5-20
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    235
    سطح
    4
    Points: 235, Level: 4
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 83 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سماجان هیچ کس رو نمیشه به زور تو زندگی نگه داشت نه زن و نه مرد
    شوهرت به دلیل هایی که حتی خود تو هم ظاهرا نمیدونی دیگه نمیخواد ادامه بده
    وگرنه6ماه دوری رسما یعنی تموم
    اصلا نمیتونم بگم دلیل رفتنش چیه چون حتی خود تو هم با قاطعیت نمیدونی
    ولی من فکرمیکنم یکی دیگه تو زندگیشه وگرنه گوشی پنهانی رسما یعنی دوست دختر داشتن وگرنه چه نیازیه ازت پنهان کنه
    ای کاش برای آخرین بار هم شده باهاش یه قرار برای صحبت میذاشتی به هرنحوی که شده یه قرار صحبت باهاش بذار
    حداقل متوجه شی دلیل اینکه یه فرصت دیگه به هردوتون برای زندگی نمیده چیه
    وگرنه وقتی میبینه که تو میگی زندگی از نو خب باید قبول کنه حداقل یه فرصت به هردوتون بده
    مگر اینکه دلش جای دیگه باشه

  4. 2 کاربر از پست مفید Mahsa1371 تشکرکرده اند .

    roozbeh220 (دوشنبه 31 شهریور 93), sama_t (پنجشنبه 03 مهر 93)

  5. #43
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سما جون من زیاد به تاپیکت سر میزنم و زیاد واست مینویسم
    میشه یه سوالازت بپرسم؟ هربار که با شوهرت دعوا میکردی همیشه شما میرفتی برای عذر خواهی؟ یا کلن شوهرت برای رفع مشکلتون (منظورم الان نیست ) کاری هم میکردن ؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید رزا تشکرکرده است .

    sama_t (پنجشنبه 03 مهر 93)

  7. #44
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 00:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-06
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    4,960
    سطح
    45
    Points: 4,960, Level: 45
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 190
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    143

    تشکرشده 263 در 86 پست

    Rep Power
    25
    Array
    بالهای صداقت عزیز من با همسرم چند بار رفتیم مشاوره چند بار هم با خانوادش صحبت کردیم همون ماههای اول قبل از اومدن به این تالار, فکر نمیکردم گفتن این جزییات کمکی کنه اما حالا که میگید شاید از بین اون بهانه ها بتونید پی ببرید دلیلش چی بوده براتون مثال میزنم, همسرم به مشاور گفت ما دعوا و بحث زیاد داشتیم مشاور گفت چجوری بود مثال بزن, بعد دعوایی که پنج سال پیش سر مسایل عروسی داشتیم و تعریف کرد که به اینصورت بود که خانوادش میگفتن لباس عروس فلانی رو بپوش در حالیکه من میخواستم یه لباس با قیمت مناسب طبق سلیقه خودم بگیرم یا اجاره کنم , چون نمیتونستم به خانوادش نه بگم با همسرم بحث میکردم که توباید بگی, فکر میکنم از این بحث ها تو هر زندگی هست , که مشاورش هم بهش گفت اینها دلیل طلاق نیست و بهانه ست!!!! در مورد این حرفتون که گفتید من تایید میخوام , من از اون اول که اومدم تو این تالار زوم کردم رو اشتباهات خودم تا با رفع اونها بتونم زندگیمو نجات بدم و بیشتر اط خوبیهای همسرم میگفتم, در حالیکه شما خوب میدونین که در تاپیک خصوصی به آقای مدیر گفتم درباره گوشی پنهانی, یا رفیق بازی بیش از حدش که باعث شده بود یک سری از مسایل رو زیر پا بذاره...اگر در پی تایید خودم بودم از اشتباهات همسرم میگفتم نه خودم...... این مورد کنترل خشم که گفتیدو قبول دارم , سعی میکردم آروم باشم درکش کنم , اما خب حتما موفق نبودم که نتیجه ای نگرفتم...... در مورد حساب بانکی من یک سال قبل از این ماجراها تنها کارت اعتباریمو که اونم به اسم همسرم بودو دادم به خودش , چون به کارت از اون بانک خاص نیاز داشت , دیگه هم نرفتم دنبال کارت... همسرم هم میدونست که هیچ نیت خاصی ندارم چون هردومون همیشه اینطور بودیم که حوصله بانک رفتن و افتتاح حساب و... نداشتیم نهایتا هم حساب باز کردم و یکبار هم پول واریز کرد فقط به این خاطر بود که بهم گفت حساب باز کن , میدونستم به خاطر نفقه اینکارو میکنه اما برام مهم نبود......نتیجه گیری: از نظر من , که ممکن اشتباه هم باشه و با کمک مشاور به اینجا رسیدم , دلایل اینکه همسرم منو ترک کرد,, مهمترینش رفتارهای نادرست من بخصوص اوایل ازدواج بود غر میزدم تو مشکلات خیلی زود کم میاوردم نتونستم خوب همراه و همدل باشم باهاش , خیلی مواقع درکش نکردم , گاهی ناخواسته غرورشو شکستم.. دلیل بعدی که از نظر مشاور خیلی مهم بود این بود که همسرم در سن خیلی پایین ازدواج کرد پس یه همچین آدمی نیاز به شیطنت داشت نیاز به تنوع داشت , که مشاور میگفت تو باید با زرنگی این نیازهاشو ارضا میکردی که خب نکردم, بعدیش اینه که به خاطر سن پایینش درست نمیدونست از زندگی چی میخواد به یه زندگی معمولی راضی بود اما به مرور افکارش عوض شد,... یه پول درشت گیرش اومد کارشو رونق داد .. کمی مغرور شده بود حتی با دوستای قدیمشم معاشرت نمیکرد.. منم احساس میکردم دیگه منو در حد خودش نمیدید, که یکی دیگه از اشتباهاتم هم این بود که به جای اینکه خودمو بکشم بالا هر روز بیشتر اعتماد بنفسمو از دست میدادم و میومدم پایینتر... بعدش هم این آخریها دایم بد میاورد تو بازار و ضرر میکرد تحت فشار بود, رابطش با همه بد شده بود از من, خانوادش و خانوادم فاصله میگرفت.. اینها شاید هیچ کدوم دلیل قطعی برای طلاق نیست اما همین مشکلات دایم فاصلمونو بیشتر میکرد و از هم سردتر... و طبیعتا وقتی انقدر فاصله باشه تفریحات ناسالم و حتی دوستی با دختر میاد تو زندگی........ به هر حال ممنونم از وقتی که گذاشتین....... آقا پارسا من از روز اول که اومدم اینجا خیلی اغراق آمیز از اشکالات و مسایل خودم گفتم و بیشتر از خوبیهای همسرم گفتم , پس به خوبی به سهم خودم از اشتباهات و اینکه چرا زندگی به اینجا رسید واقفم, یقینا اگر مورد دیگه ای هم داشتم میگفتم چون شما ها که منو نمیشناسید , فقط گفتن حقیقت میتونست کمک به حل مشکلم کنه.... اما تنها چیزی که تو حرفای خ شیدا دیدم طعنه بودو تمسخرمهسا جان همسرم ذاتا آدم خیانتکار یا تنوع طلبی نیست, مشکلات بینمون باعث شد ..وقتی ازش میپرسم چرا یه فرصت نمیدی , میگه من دیگه نمیتونم نمیخوام, حسی بهت ندارم........رزا جان خیلی تحمل قهر نداشتیم هیچ کدوم, وقتی مشکل پیش میومد در اکثریت مواقع همسرم پیش قدم میشد برای حلش ... اما این آخریها اونم بی توجه شده بود .......... ببخشید که طولانی شد و درهم برهم , این روزها اصلا تمرکز ندارم

  8. 3 کاربر از پست مفید sama_t تشکرکرده اند .

    parsa1400 (دوشنبه 31 شهریور 93), zendegiye movafagh (سه شنبه 01 مهر 93), سوده 82 (چهارشنبه 02 مهر 93)

  9. #45
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    شما الان بهش پیامی می دی ؟
    به نظرم فقط با یادآوری خاطرات خوب و قشنگ و پیامهای عشقولانه میشه برگردوندش
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  10. 4 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    sama_t (پنجشنبه 03 مهر 93), نیکا 55 (شنبه 10 آبان 93), سوده 82 (پنجشنبه 03 مهر 93), سرگشته دوست (سه شنبه 01 مهر 93)

  11. #46
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 مهر 93 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-03
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    2
    سطح
    1
    Points: 2, Level: 1
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0
    تشکرشده 6 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من هر دو تاپيك شما رو خوندم ... لازم ميدونم بدون ترتيب مواردي رو در كمال احترام عرض كنم: (هدفم فقط كمكه ولي اميدوارم صراحت و رك گويي منو تا آخر تحمل كنيد)
    1- قضاوت يك طرفه
    از همه دوستان مي خوام يكطرفه به قاضي نرن چون حتما راضي بر مي گردن ....اي كاش ميشد حرفاي شوهر ايشون رو هم شنيد ... شايد همونطور كه از پست هاي اول خانم سما در تاپيك اوشون ميشه برداشت كرد طي چند سال با كاراشون كاسه عشق شوهر رو خالي و كاسه صبرش رو پر كردن. نقل و قول از پستهاي خود سما خانم:
    * از اون اول دوستی دعواهای زیادی با هم داشتیم و ایشون همیشه کوتاه می اومد در کل همیشه می خواست منو راضی نگه داره حتی تو سکس هم به رضایت من فکر می کرد نه خودش هیچ وقت اعتراضی نمیکرد ولی به مرور زمان سردشد.
    *سه ماه پیش سر اینکه دوستشو بدون اطلاع من خونه آورده بود یه دعوای شدید بینمون رخ داد با برخورد فیزیکی اونم بیشتر از طرف من, در حین دعوا بهش گفتم اگه بگی دوستم نداری ازت جدا میشم
    * بعد ازازدواجمون هیچ وقت نرفتم سر کار و اون تنهایی همه مشکلاتو به دوش میکشید) من تو هزینه ها مراعاتشو میکردم ولی غر میزدم همیشه و با دیگران مقایسه میکردمش.
    * از لحاظ سطح مالی و فرهنگی خیلی بالاتر ازخانواده من هستن.
    * ایشون که یه دل نه صد دل عاشق بودن مثلا!!!! اشتباهم این بود که به شدت آدم کنترلگری هستم و به قول همسرم واسه همه تعیین تکلیف میکنم از جمله همسرم ,مثله اینکه کجا بریم کی بریم یاچه حرفی بزن یا چه حرفی نزن... میشه گفت اصلا فکر نمیکردم مرد , غرور داره مثله یه بچه باهاش برخورد میکردم.
    *.....
    شما به حدي شوهرت رو از خودت و زندگي دل زده كردي كه حاضر بوده بعد چندسال زندگي آواره بشه تو دفتر كارش بخوابه ولي خونه نياد. شما اون مرد رو به نهايت تحمل و ظرفيت رسوندي.
    2- وجدان و مسئوليت؟
    من فكر كنم ايشون اگر مي خواست مي تونست جوري اين خانم رو ذله كنه و آزار و اذيت كنه كه خودش فرار رو بر قرار ترجيح بده ولي كاملا مشخصه طرف اينكاره نيست. مردي كه عاشقانه وارد زندگي شده ولي جز غرولند و ناسازگاري و دعوا و كنترل و ديكتاتوري چيزي نديده جز جز وجودت از نفرت پر شده..... خوبه بياد ايشون رو عذاب روحي و جسمي بده؟
    خانمها و بخصوص آقايي كه من اميدوارم نيت خير پشت حرفات باشه آقاييكه در تاپيكهاي مختلف به جاي راهنمايي درست نمك رو زخمها مي پاشي اقاييكه در تاپيكهاي مختلف با ادبيات يكسان فقط تاييد مي كني و تشريك درد و هم درد نمايي مي كني، شما وجدان داشته باشيد . چرا اين خانم رو به ناكجا اباد هول ميديد. متوجه هستيد داريد چه مي كنيد. شما در برابر زندگي اين خانم و زندگي شوهرش با اظهار نظراتتون مسئوليد.
    3- نيت و صداقت
    خانم سما .... يه سوال : الان، بعد گذشت اين چند ماه دوري هدف شما چيه؟ چي مي خواي؟
    جسارت بنده رو ميبخشيد انشالله ولي به نظر من ( نظر من ممكنه درست نباشه البته) شما در حال حاضر به دليل عشق و علاقه نيست كه راضي به جدايي نيستيد بلكه به چند دليل ديگه است:
    الف) ترس از جدايي و عواقبي چون تنهايي حرف مردم مسايل مالي و ...
    *مشکلم اینه که حس واقعیم این نیست , یعنی ترس دارم ازطلاق و مشکلات بعدش یعنی اگه بهش بگم اگه تو خواهان جدایی هستی منم به خاطر رضایت تو اینکارو انجام میدم دروغ گفتم , ضمن اینکه اولین بار که حرف طلاق زده شد و همین مشکلات پیش اومد من گفتم اگه به من علاقه نداری حاضرم جدا شم که ایشونم سریعا موافقت کردو دیگه هم کوتاه نیومد.
    ب) لجاجت
    به دليل اينكه فكر مي كنيد مجازات عملتون با خطاهاتون در يك سطح نيست با توجه به اينكه فكر ميكنيد شوهرتون يه شبه شش سال رو نديده گرفته و در حقتون اجحاف شده و از طرفي هم تقريبا قطع اميد كرديد مي خواهيد قضيه رو كش بديد به قصد ازار و به قول خودتون دريافت حقوق قانوني تان . بخشي از اين لجاجت هم ناشي از راهنمايي هاي بعضي دوستان هست
    خانم سما با خودتون صادق باشيد واقعا چرا؟ هدفتون چيه ؟ نگيد برگشت شوهرتون چون مي دونم ديگه خودتونم به شوهرتون ميل و علاقه اي نداريد.
    4- پيشنهاد
    به نظرتون
    ---- شوهرتون بر ميگرده؟ اگر برگرده مثل سابقه؟ خانواده ها مثل سابقن؟ احترامات حرمت ها احساسات عشق و .... چطور؟ روابط زناشويي چطور؟
    ---- انتظار ، اتلاف زمان ، اصرار و لجاجت در نهايت چي عايد شما مي كنه ؟ در قبال اعصاب ، جواني ، اعتبار و آبرويي كه داريد خرج مي كنيد چه عوايد مالي و احساسي نصيبتون ميشه؟؟؟
    يكبار زندگي مي كنيم پيشنهاد مي كنم گذشته رو رها كنيد .... تقصير و مقصر رو رها كنيد .... غرور و لجاجت رو دور بندازيد افكار منفي و ترسهاتون رو دور بندازيد و فقط و فقط به آينده فكر كنيد .... آينده رو قبال تصميمات امروزتون آناليز هزينه فايده كنيد. تحليل كنيد.
    با شوهرتون تماس بگيريد و منطقي ازش بپرسيد ايا درصورت ايجاد تغييرات تضمين شده ميتونه با شما ادامه بده؟ درصورته در نظر گرفته شدن خواسته هاش تمايلي به ادامه داره ( البته تمام اينها درصورتيكه شوهرتون هم عادلانه سهم اشتباهات خودش رو بپذيره حتي اگر 5% بوده و شما 95% ) و اگر مطمئن شديد جوابش كاملا منفي وتمام پلها پشت سر شكسته در مورد جدايي با توجه به شرايط توافق كنيد . البته به دور از لجاجت و انتقام گيري ..... يادتون باشه
    - ورشكستگي عشقي مثل ورشكستگي مالي قابل جبران نيست مثل اب رفته از جوي هست
    - تغيير سخته ولي هميشه بعد تغيير درهاي جديدي باز ميشن (حكمت رحماني خدا همينه، گر ببندد دري)
    - زندگي زناشويي يك بعد از ابعاد زندگيه ، به ابعاد ديگه و جديدتري فكر كنيد
    - زندگي كوتاه تر از اينه كه اين همه تلفش كنيد خودتون رو رها كنيد
    اگر از پست من رنجش پيش آمد از همه معذرت مي خوام ....آرزوي ارامش و بازيافتن شادي براتون دارم .

    - - - Updated - - -

    سلام
    من هر دو تاپيك شما رو خوندم ... لازم ميدونم بدون ترتيب مواردي رو در كمال احترام عرض كنم: (هدفم فقط كمكه ولي اميدوارم صراحت و رك گويي منو تا آخر تحمل كنيد)
    1- قضاوت يك طرفه
    از همه دوستان مي خوام يكطرفه به قاضي نرن چون حتما راضي بر مي گردن ....اي كاش ميشد حرفاي شوهر ايشون رو هم شنيد ... شايد همونطور كه از پست هاي اول خانم سما در تاپيك اوشون ميشه برداشت كرد طي چند سال با كاراشون كاسه عشق شوهر رو خالي و كاسه صبرش رو پر كردن. نقل و قول از پستهاي خود سما خانم:
    * از اون اول دوستی دعواهای زیادی با هم داشتیم و ایشون همیشه کوتاه می اومد در کل همیشه می خواست منو راضی نگه داره حتی تو سکس هم به رضایت من فکر می کرد نه خودش هیچ وقت اعتراضی نمیکرد ولی به مرور زمان سردشد.
    *سه ماه پیش سر اینکه دوستشو بدون اطلاع من خونه آورده بود یه دعوای شدید بینمون رخ داد با برخورد فیزیکی اونم بیشتر از طرف من, در حین دعوا بهش گفتم اگه بگی دوستم نداری ازت جدا میشم
    * بعد ازازدواجمون هیچ وقت نرفتم سر کار و اون تنهایی همه مشکلاتو به دوش میکشید) من تو هزینه ها مراعاتشو میکردم ولی غر میزدم همیشه و با دیگران مقایسه میکردمش.
    * از لحاظ سطح مالی و فرهنگی خیلی بالاتر ازخانواده من هستن.
    * ایشون که یه دل نه صد دل عاشق بودن مثلا!!!! اشتباهم این بود که به شدت آدم کنترلگری هستم و به قول همسرم واسه همه تعیین تکلیف میکنم از جمله همسرم ,مثله اینکه کجا بریم کی بریم یاچه حرفی بزن یا چه حرفی نزن... میشه گفت اصلا فکر نمیکردم مرد , غرور داره مثله یه بچه باهاش برخورد میکردم.
    *.....
    شما به حدي شوهرت رو از خودت و زندگي دل زده كردي كه حاضر بوده بعد چندسال زندگي آواره بشه تو دفتر كارش بخوابه ولي خونه نياد. شما اون مرد رو به نهايت تحمل و ظرفيت رسوندي.
    2- وجدان و مسئوليت؟
    من فكر كنم ايشون اگر مي خواست مي تونست جوري اين خانم رو ذله كنه و آزار و اذيت كنه كه خودش فرار رو بر قرار ترجيح بده ولي كاملا مشخصه طرف اينكاره نيست. مردي كه عاشقانه وارد زندگي شده ولي جز غرولند و ناسازگاري و دعوا و كنترل و ديكتاتوري چيزي نديده جز جز وجودت از نفرت پر شده..... خوبه بياد ايشون رو عذاب روحي و جسمي بده؟
    خانمها و بخصوص آقايي كه من اميدوارم نيت خير پشت حرفات باشه آقاييكه در تاپيكهاي مختلف به جاي راهنمايي درست نمك رو زخمها مي پاشي اقاييكه در تاپيكهاي مختلف با ادبيات يكسان فقط تاييد مي كني و تشريك درد و هم درد نمايي مي كني، شما وجدان داشته باشيد . چرا اين خانم رو به ناكجا اباد هول ميديد. متوجه هستيد داريد چه مي كنيد. شما در برابر زندگي اين خانم و زندگي شوهرش با اظهار نظراتتون مسئوليد.
    3- نيت و صداقت
    خانم سما .... يه سوال : الان، بعد گذشت اين چند ماه دوري هدف شما چيه؟ چي مي خواي؟
    جسارت بنده رو ميبخشيد انشالله ولي به نظر من ( نظر من ممكنه درست نباشه البته) شما در حال حاضر به دليل عشق و علاقه نيست كه راضي به جدايي نيستيد بلكه به چند دليل ديگه است:
    الف) ترس از جدايي و عواقبي چون تنهايي حرف مردم مسايل مالي و ...
    *مشکلم اینه که حس واقعیم این نیست , یعنی ترس دارم ازطلاق و مشکلات بعدش یعنی اگه بهش بگم اگه تو خواهان جدایی هستی منم به خاطر رضایت تو اینکارو انجام میدم دروغ گفتم , ضمن اینکه اولین بار که حرف طلاق زده شد و همین مشکلات پیش اومد من گفتم اگه به من علاقه نداری حاضرم جدا شم که ایشونم سریعا موافقت کردو دیگه هم کوتاه نیومد.
    ب) لجاجت
    به دليل اينكه فكر مي كنيد مجازات عملتون با خطاهاتون در يك سطح نيست با توجه به اينكه فكر ميكنيد شوهرتون يه شبه شش سال رو نديده گرفته و در حقتون اجحاف شده و از طرفي هم تقريبا قطع اميد كرديد مي خواهيد قضيه رو كش بديد به قصد ازار و به قول خودتون دريافت حقوق قانوني تان . بخشي از اين لجاجت هم ناشي از راهنمايي هاي بعضي دوستان هست
    خانم سما با خودتون صادق باشيد واقعا چرا؟ هدفتون چيه ؟ نگيد برگشت شوهرتون چون مي دونم ديگه خودتونم به شوهرتون ميل و علاقه اي نداريد.
    4- پيشنهاد
    به نظرتون
    ---- شوهرتون بر ميگرده؟ اگر برگرده مثل سابقه؟ خانواده ها مثل سابقن؟ احترامات حرمت ها احساسات عشق و .... چطور؟ روابط زناشويي چطور؟
    ---- انتظار ، اتلاف زمان ، اصرار و لجاجت در نهايت چي عايد شما مي كنه ؟ در قبال اعصاب ، جواني ، اعتبار و آبرويي كه داريد خرج مي كنيد چه عوايد مالي و احساسي نصيبتون ميشه؟؟؟
    يكبار زندگي مي كنيم پيشنهاد مي كنم گذشته رو رها كنيد .... تقصير و مقصر رو رها كنيد .... غرور و لجاجت رو دور بندازيد افكار منفي و ترسهاتون رو دور بندازيد و فقط و فقط به آينده فكر كنيد .... آينده رو قبال تصميمات امروزتون آناليز هزينه فايده كنيد. تحليل كنيد.
    با شوهرتون تماس بگيريد و منطقي ازش بپرسيد ايا درصورت ايجاد تغييرات تضمين شده ميتونه با شما ادامه بده؟ درصورته در نظر گرفته شدن خواسته هاش تمايلي به ادامه داره ( البته تمام اينها درصورتيكه شوهرتون هم عادلانه سهم اشتباهات خودش رو بپذيره حتي اگر 5% بوده و شما 95% ) و اگر مطمئن شديد جوابش كاملا منفي وتمام پلها پشت سر شكسته در مورد جدايي با توجه به شرايط توافق كنيد . البته به دور از لجاجت و انتقام گيري ..... يادتون باشه
    - ورشكستگي عشقي مثل ورشكستگي مالي قابل جبران نيست مثل اب رفته از جوي هست
    - تغيير سخته ولي هميشه بعد تغيير درهاي جديدي باز ميشن (حكمت رحماني خدا همينه، گر ببندد دري)
    - زندگي زناشويي يك بعد از ابعاد زندگيه ، به ابعاد ديگه و جديدتري فكر كنيد
    - زندگي كوتاه تر از اينه كه اين همه تلفش كنيد خودتون رو رها كنيد
    اگر از پست من رنجش پيش آمد از همه معذرت مي خوام ....آرزوي ارامش و بازيافتن شادي براتون دارم .

  12. 6 کاربر از پست مفید sina_983 تشکرکرده اند .

    sama_t (پنجشنبه 03 مهر 93), نیکا 55 (شنبه 10 آبان 93), بالهای صداقت (پنجشنبه 03 مهر 93), رزا (پنجشنبه 03 مهر 93), سوده 82 (پنجشنبه 03 مهر 93), شیدا. (پنجشنبه 03 مهر 93)

  13. #47
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 00:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-06
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    4,960
    سطح
    45
    Points: 4,960, Level: 45
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 190
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    143

    تشکرشده 263 در 86 پست

    Rep Power
    25
    Array
    امروز رفتم پیش وکیلی که از دوستاشونه.. اصلا راجع به طلاق حرف نزد.. حرفامو گوش کردو بعدش گفت نمیشه که اون بگه فقط طلاق توام حرف خودتو بزنی , میگفت همسرم نظر قطعیش طلاقه و ذره ای هم حاضر نیست با من بیاد تو یه خونه.... شماره یه مشاورو داد گفت تنها برو یه جلسه پیشش منم سعی میکنم شوهرتو راضی کنم باهات بیاد , اما اگر نیومد هم خودت برو بپرس که چی کار کنی....... ششمین مشاوریه که میخوام برم ... یه پیشنهادم راجع به خونه داد گفت اینکه صاحبخانه بهش داره فشار میاره باعث میشه که بیشتر مصرتر بشه برای طلاق و بخواد که عجله کنه.... گفت به نظر من فعلا اسباب هاتونو ببرید خونه پدرت یا پدرشوهرت یا هرجای دیگه.. تا اینجوری بتونی زمان بخری و به همسرت هم نشون بدی که دنبال راه حل هستی برای مشکل خونه......الان که نظر قطعیش طلاقه, از طرفی هم گذر زمان کمک زیادی به ما نمیکنه , چون مثله سوده جان یا بهار یا بالهای صداقت بچه ای نداریم که بتونم به اون دلیل باهاش ارتباط داشته باشم... مثله این شش ماه که فقط سه بار دیدمش.از طرفی هم چون الان نمیتونم طلاقو بپذیرم مدام میخوام که زمان بخرم شاید یه فرجی شه......... کاش کارشناسای عزیز بهم بگن چی کار کنم؟.............. زندگی موفق عزیزم, این اواخر دیگه کمتر پیام میدم بهش , راستش دیگه نمیدونم چی بگم بهش.. حس میکنم حرفام همش تکراریه.. دوستای عزیزی که میگن اونی که شش ماهه سراغی ازت نگرفته یعنی دوست نداره یا با کسیه..... من خودم می دونم که دیگه دوستم نداره.. میدونم که شاید فقط یه اپسیلون که از نظر همه صفره شانس داشته باشم.. اما همون یه اپسیلون برای من یعنی امید, اگه امید نداشتم که بهش میگفتم بیا برو اقدام کن برای طلاق.... همین که انقدر بهم اهمیت میده که براش مهمه منم راضی باشم به طلاق (البته تا امروز , فردا نمیدونم چی کار کنه) برای من ارزش داره.. همسرم برای من یعنی زندگی, هرکسی برای زندگیش تا لحظه آخر تلاش میکنه....یالهای صداقت عزیز درست میگه , من به همسرم میگم عوض شدم اما باز میخوام که حتما طبق حرف من عمل کنه و بیاد زندکی کنه.... اما نمیدونم چطوری خودمو تغییر بدم.. هرکاری میکنم نمیتونم بهش حق بدم برای طلاق.. آخه این زندگی منم هست, انتظار دارم به همین خاطر بهم یه فرصت بده.........هر روز به خودم میگم زندکی مشترک به خواست دو نفر شروع میشه و با خواست و اراده هر دو شون میتونه ادامه داشته باشه و پایدار بمونه , خواست من به تنها کافی نیست..... شاید اونم حق داشته باشه که همش خواست خودشو مطرح کنه , مثله من که همین کارو میکنم .. اما باز وقتی میرسم بهش یا وقتی زنگ میزنه طوری حرف میزنم که حق من طلاق نیستو تو داری ظلم میکنی...... ...فکر میکنم بالهای صداقت عزیز , و فرشته مهربان هم قطع امید کردن از من که دیگه راهنمایی بهم نمیکنن.... ولی خیلی به راهنماییشون نیاز دارم

  14. 2 کاربر از پست مفید sama_t تشکرکرده اند .

    نیکا 55 (شنبه 10 آبان 93), سوده 82 (پنجشنبه 03 مهر 93)

  15. #48
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    ان شاالله که مشکلت حل شه به امید خدا
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  16. 5 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (پنجشنبه 03 مهر 93), saba02 (پنجشنبه 03 مهر 93), sama_t (پنجشنبه 03 مهر 93), دختر بیخیال (پنجشنبه 03 مهر 93), سوده 82 (پنجشنبه 03 مهر 93)

  17. #49
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 00:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-06
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    4,960
    سطح
    45
    Points: 4,960, Level: 45
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 190
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    143

    تشکرشده 263 در 86 پست

    Rep Power
    25
    Array
    آقا سینا خیلی تشکر میکنم از وقتی که گذاشتین.... در اینکه من نگران آینده هستم و از زندگی به عنوان یه زن مطلقه میترسم شکی نیست.. فرمایش شما صحیح هست ............ اما اینکه میگید میل و علاقه ای به همسرم ندارم کاملا اشتباه هست , من هنوز کنترل احساسات ندارم و از روی احساسات مثبت و منفی حرف میزنم اما نظری که در تمام زندگیم و مخصوصا این هفت ماه داشتم همیشه فکر میکردم اگه زندگی با یک آدم بهتر در انتظارم باشه(چون به هر حال همسر منم مثله همه ما معایبی داره که کم هم نیست) باز هم از صمیم قلب زندگی با همسرم برای من شیرینتره..... هر روز در حد مرگ دلم براش تنگ میشه , همسرم یک سال هست که دیگه آدم سابق نیست و کارهای اشتباه زیادی کرده اما من به ذات پاکش و قلب مهربونش ایمان دارم به همین دلیل میگم اگر حتی خیانت کرده باشه در حق من, من هم به اندازه همسرم مقصرم در این خیانت...... اینکه میگم از حقوقم نمیگذرم به این دلیله که توان پرداختشو داره و به هر حال ایشون تمام کننده این زندگی بوده, نمیخوام که مشکلات مالی هم به مشکلات دیگر مطلقه بودن اضافه بشه....... قسمت زیادی از حرفاتون صحیحه.. خیلی استفاده کردم... باز هم ممنون

  18. 3 کاربر از پست مفید sama_t تشکرکرده اند .

    نیکا 55 (شنبه 10 آبان 93), رزا (پنجشنبه 03 مهر 93), سوده 82 (پنجشنبه 03 مهر 93)

  19. #50
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 دی 93 [ 13:09]
    تاریخ عضویت
    1393-6-08
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    618
    سطح
    12
    Points: 618, Level: 12
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    9

    تشکرشده 167 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هر چی هم که شد خونه رو ترک نکن و وسایلتو پیش خانواده خودت نبر. این پیشنهاد و کیل به سود همسرت میشه در هر حال .

  20. 3 کاربر از پست مفید gelareh55 تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (پنجشنبه 03 مهر 93), سوده 82 (جمعه 04 مهر 93), سرگشته دوست (جمعه 04 مهر 93)


 
صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.