به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 دی 95 [ 20:43]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    نوشته ها
    79
    امتیاز
    3,055
    سطح
    34
    Points: 3,055, Level: 34
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 57 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 توقعات بیجا و زخم زبان های خانواده همسرم

    سلام دوستان من یک سال و سه ماهه که عقد کردم و بهمن ماه امسال

    هم عروسی میگیریم.مشکلات زیادی داریم..همسرم بهم بی اعتماده و

    سعی داره نشون بده که منم اشتباه میکنم..دلیلش اینه ک خودش اوایل

    عقدمون دو بار خیانت کرده و اصلا هم آدم رازداری نیست و هر چیزی که

    بین ما اتفاق میفته رو به خونوادش میگه...خب من هم سرزنشش گاهی

    میکنم البته بسیار با ملایمت و در شرایط مناسب و کاملا منطقی.

    و عوض اینکه سعی کنه اوضاع بهتربشه مث یه جاسوس منتظر یه

    موقعیته که مچ منو بگیره و ثابت کنه ک منم اشتباه میکنم و بعد بزرگوارانه

    منو ببخشه!!اونم سر مسایل بسیار ناچیز...

    از این مسایل ب کنار در شهر ما رسم بر اینه که چند تیکه از جهاز رو داماد

    میخره.ما در عقدنامه هفت تیکه قید کردیم که این آقا قراره پنج تیکه بخره

    اونم خانوادش کلی منت سر من میزارن ک ما ب دخترمون سیزده سال

    پیش کلی جهاز دادیم.تو عقد پنج نوع غذا دادیم و هرروز این مساله رو

    عنوان میکنن.در صورتی ک مساله جهاز توخاستگاری مطرح شده بود

    و اونا میتونسن قبول نکنن.بخاطر فوت عموش گفتن عقد نگیرین.

    حالا میگن چون عقد نگرفتین باید حنابندون بگیرین شام هم بدین

    دویس تا هم مهمون داریم تموم خرجش با شما هر چی هم پول جمع شه

    نصف نصف..در صورتی ک اونا هم با ماهمشهری هستن و در شهر ما

    رسم اینه ک خرج عقد تقریبا نصفه و حداقل پول لباس و ارایشگاه و خانواده

    پسر میده و شام و دختر.و همش هم میگن سیزده سال پیش همه چی

    خودمون واس دخترمون خرج کردیم...علاوه بر اینکه ب جای هفت تیکه

    ک توافق کرده بودیم پنج تیکه میگیرن خانوادش میگن ک باید ظرفشویی

    هم بگیری.لباس عروس دختر فامیلشون و بپوشم.به جای سرویس طلا

    نیم ست بخرن و یه ارایشگاه ب دلخواه خودشون برم.تمام ذوقم برای

    عروسی از بین رفته.من آدمی نیسم ک ب مادیات اهمیت بدم.ولی

    دوس دارم بهم احترام گذاشته بشه.همش تحقیر میشم.همسرم ده

    سال ازم بزرگتره.بشدت ب مادر و خواهراش وابستس.منم ازینک خانوادشو

    دوس داره خوشحالم..اما این وابستگی بیش از حد ب رابطمون ضربه

    میزنه.ببخشید طولانی شد...چیکار باید بکنم..

  2. کاربر روبرو از پست مفید atrin تشکرکرده است .

    Somebody20 (دوشنبه 31 شهریور 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام..نظر پدر مادرتون چیه؟ به نظر من که اختلاف سر جهزیه و مخارج ازدواج تو همه ی خانواده ها هست ..امابه نظرم مشکل اصلی که تو حرفاتون زدید خیانت همسرتونه ...شما چطور با همسرتون آشنا شدید و بعد از اینکه متوجه خیانتش شدید چه واکنشی داشتید هم خودتون و هم همسرتون؟ به نظرم این بیشتر نگران کننده است تا دعوا سر شام و لباس عروسی....

  4. 3 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    marta (دوشنبه 31 شهریور 93), Nilofar mordab (جمعه 28 شهریور 93), هم آوا (شنبه 29 شهریور 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 دی 95 [ 20:43]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    نوشته ها
    79
    امتیاز
    3,055
    سطح
    34
    Points: 3,055, Level: 34
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 57 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ازدواج ما کاملا سنتی بود.مادر و خواهرش اول ب خواستگاریم اومدن پسندیدن بعد خودشون اومدن.من برای ازدواج دو دل بودم و ایشون بسیار مصر.از نظر ظاهری وتحصیلات بالاتر هستم.ده سال هم اختلاف سنی داریم.بیست روز بعد عقد متوجه شدمبه خانومی اسمسای عاشقانه میده.بسیار ناراحت شدم گریه کردم.اونم قول داد تکرار نکنه.سه ماه بعد دوباره تکرار شد.برخوردمشدیدتر بود.میخاسم جدا شم.گریه کرد..دوستش واسطه شد گف دیگ تکرار نمیشه..الانم یه سال ازون قضیه میگذره..فک کنم بهم علاقه داره.با اینکه شهرمون هشت ساعت از هم فاصله داره هر ده روز یکبار ب دیدنم میاد.هرچیزی در توانش باشهبرام تهیه میکنه و اخلاق خوبی داره.ولی خانوادش گاهی بسیار آزار میدن.الان ک تقریبا پنج ماه ب ازدواجمون مونده و دستمون خالیهمادرش هوس کرده خونشون و بازسازی کنه و همسر من مجبور شد زیربار بدهی بره.پدرش بازنشستس و همسرم خرج خوموادشو میده.بسیار بی ملاحظه هستن.تصمیم دارن مبلا و فرشاشون و عوض کنن و اصلا ب فکر این نیستن ک همسرم ب پول نیاز دارن.همسر من هم دریغ نمیکنه.ولی از اینکه پولشو بیخودی خرج میکنه و منو مجبور میکنن از چیزایی مث لباس عروس ک بهشونگفتم با قیمتی بسیار ارزون تهیه میکنم دست بکشم..و همینطوری خرج تراشی میکنن برای همسرم

    - - - Updated - - -

    رابطه منو همسرم بیشتر دوستانس. خب هرکاری ک کنم واقعیت اینه ک اون دوبار خیانت کرده و قلب من شکستس.ولی خب به همدیگه علاقه داریم.همه چی عالی میشه اگ

    بهم اعتماد کنه.وابستگیش ب خانوادشو کم کنه.و باور کنه ک دیگه بچه نیس و بزرگ شده.هر چیزی رو سریع ب خانوادش میگه.در عین حال هیچی ازونا ب من نمیگه.هیچوق

    جدی باهام حرف نزده. از نظرمالی خیلی تو فشاره.بیشتر هم تقصیر خانوادشه ک بسیار بی ملاحظه هستن.بهم اعتماد نداره.تو عروسی ها حق ندارم لباس باز بپوشم.چن بار

    بهم گف منم گفتم باشه.تا اینکه بازم اعتماد نکرد و خواهر زاده کوچیکش و ب قسمت خانوما فرستاد و گوشیشو هم بهش داد تا اگ بی حجاب بودم مدرک داشته باشه!

    منم حواسم نبود ک داماد اومده داخل.مانتو تنم بود.فقط روسریم افتاده بود و خواهرزادش هم فوری از پشت سرم طوری ک متوجه نشم عکس گرفت و بهش داد.

    فاصله من و داماد هم طوری بود ک من اصلا دیده نمیشدم.

    خلاصه تا خواهرزادش عکس و نشونش میده حسابس قاطی میکنه.بعد ک اومدیم خونه کلی دعوام کرد.عکسونشونم داد.نمیدونسم گریه کنم یا بخندم.داد زد هرچی خاس گف

    بعدش گریه کرد.بعد بغلم کرد بعدش گف باشه میبخشمت...بعد گرفت خوابید...نمیدونم چی بگم..

    مشکل من بیشتر با خانوادشه تا خودش.

  6. کاربر روبرو از پست مفید atrin تشکرکرده است .

    Somebody20 (دوشنبه 31 شهریور 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    چه جالب راستش منم خندم گرفت ......با هم پیشه مشاوره ازدواج هم رفتید؟ راستش من فکر کنم همسر شما به اون بلوغ فکری برای ازدواج نرسیدن همینقدر که حتی خواهر زاده خودش رو هم تو مسائلتون دخالت میده خوب طبیعیه که دیگه خواهر و مادرش خودشون رو حق دار نشون بدن ...اصلا اجازه نده که پای اقوامش تو زندگی خصوصیتون باز بشه...البته الان این مساله دخالت تا حدی طبیعیه چون شما الان از هم فاصله دارید و اون اوقات بیشتری رو با خانوادش میگذرونه بعد از زدواج کم کم و ناخودآگاه این وابستگی کمتر هم میشه ...شما مدام با همسرتون با ملایمت صحبت کنید و به ایشون بگید که الان خرج ازدواجتون خیلی مهمتره و نباید نادیده گرفته بشه البته اصلا به خانوادش اشاره نکنید که چرا خرج خانوادت میکنی چون با وابستگی که همسرتون داره مطمئنا اگر اسم مادرش رو ببرید جبهه میگیره...بعدشم اصلا خودت رو دختر قانعی نشون نده وقتی شما خودت رو بیش از حد قانع نشون میدی و میگی لباس ارزون قیمت میخرم خوب معلومه که نه همسرت و نه خانوادش خیلی برای مخارج ازدواجتون به تکاپو نمیفتند...وقتایی که با همسرتون هستید خیلی باهاش درباره آیندتون صحبت کنید به همسرتون بفهمونید که فقط اون رو به خاطر خودش میخوایید نه پولش ولی در عین حال خواستههای خودت رو هم نادیده نگیر و فکر نکن اگر قناعت بیش از حد کنی پس خیلی خوبی چون اگر شما خرج نکنی یکی هستکه بجات خرج کنه

  8. 3 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    aye (یکشنبه 30 شهریور 93), Somebody20 (دوشنبه 31 شهریور 93), هم آوا (شنبه 29 شهریور 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 دی 95 [ 20:43]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    نوشته ها
    79
    امتیاز
    3,055
    سطح
    34
    Points: 3,055, Level: 34
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 57 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دقیقا.همسرم خیلی بچس گاهی اونقد مامانم مامانم میکنه ک دلم میخاد دستش وبگیرم ببرم دم در خونشون ب مامانش بگم بیا اینم پسرت هنوز بچس هر وق بزرگ شد برو براشزن بگیر..اصلا عصبی میشم از کاراش.گوشیمو چک میکنه.منم اوایل عقدمون بخاطر خیانتهاش حساس شده بودم و مشاور هم گفته بود میتونم گوشیش و چک کنم و عملا چیزخصوصی نباید بین زن وشوهر باشه اجازه داشتم..ولی اون اسمسای من ب دوستامو میخونه میگه تو چرا با دوستات مشورت میکنی باهاشون دردودل میکنی حتی بهم گف گوشیتو خاموش کن.یه هفته خاموش بود بعد اصرار کرد روشن کن.اصلا تکلیفش با خودش مشخص نیس...واقعا از بعضی کاراش هم خندم میگیره هم گریه.اگه اشکمو دربیاره میشینهپا بپای من گریه میکنه.میگه بزرگترین آرزوم اینه ک همیشه بخندی.از دوستام متنفره.حق ندارم باهاشون در ارتباط باشم.خانوادش بهش میگن هیچی ب اسم زنت نکنی هر مردیهر چی اسم زنش کنه زنه پولشو بالا میکشه.نسبت ب مسایل مالی حساسش کردن.با حساب کتاب بهم پول میده.گاهی تحقیرم میکنه.از دست خودش و خانوادش دارم دیوونهمیشم.معلوم نیس دوسم داره یا ازم متنفره.

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    به نظرم همسرت رفتارش یکم نامتعادله..عزیزم دوران عقد خیلی دوره ی حساسیه ایشالله زودتر برید سر خونه زندگیتون اینطوری هم زندگیتو و هم همسرت رو بهتر مدیریت میکنی..خیلی تو رفت و آمدت با خانواده همسرت محتاط باش البته با سیاست نه با جنگ و دعوا ..اینکه همسرت هنوز بچه است یه حسن خوب هم هست اینکه میتونی مثل بچه ها بکشونیش سمت خودت باید محبته همراه با اقتدارت طوری باشه که جذبت بشه این میشه همون سیاست ..با رفتارت و مهربونیت بهش بفهمون که خانوادش درباره تو اشتباه میکنن اگر باهاشون بجنگی یا بدگوییشون رو بکنی بیشتر واسه شوهرت عزیز میشن..اصلا بهش اجازه نده گوشیت رو چک کنه ..درسته که زن و شوهر نباید چیز پنهونی داشته باشن ولی خوبه که یه حد و مرزی تو رابطه باشه ..برای همسرت شرط بذار که بعد از ازدواج باهم بریم خونه پدرت و باهمم برگردیم خلاصه خیلی باید صبر داشته باشی ...اینا نظر منه حالا دوستان شاید بهتر بتونن راهنماییت کنن عزیز...

  11. 2 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    Somebody20 (دوشنبه 31 شهریور 93), هم آوا (شنبه 29 شهریور 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 دی 95 [ 20:43]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    نوشته ها
    79
    امتیاز
    3,055
    سطح
    34
    Points: 3,055, Level: 34
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 57 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم رزای عزیزم.تحمل این شرایط کمی برام مشکله.گاهی ک تحقیرم میکنن ناراحت میشم.همش از خواهرشوهر بزرگترم تعریف میکنن.از زیباییش خانومیش و اخلاق خوبش.میگن باید مث اون باشم.حتی شوهرم...من از همه نظر ازخواهر شوهرام هیچی کم ندارم.هم از نظر ظاهری سرترم هم تحصیلات و روابط اجتماعی.نمیدونم مشکلشون چیه.کافیه یه جا بدون ارایش برم.شوهرم قشقرق ب پا میکنه ک تو فامیلای منو ادم حساب نمیکنی چرا ارایش نکردی.میگن همش باید بخندی وقتی اخم کنی فک میکنن ما اذیتت میکنیم.حر حرفی دوس دارن میزنن و انتظار دارن مث یه عروسک همش بخندی.زخم زبون میزنن تیکه میندازن تحقیر میکنن...

  13. کاربر روبرو از پست مفید atrin تشکرکرده است .

    Somebody20 (دوشنبه 31 شهریور 93)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 دی 95 [ 20:43]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    نوشته ها
    79
    امتیاز
    3,055
    سطح
    34
    Points: 3,055, Level: 34
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 57 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان کسی نظری نداره؟

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 دی 95 [ 20:43]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    نوشته ها
    79
    امتیاز
    3,055
    سطح
    34
    Points: 3,055, Level: 34
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 57 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی نیس؟

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام عزیزم.
    ببین یه چیزو همیشه یادت باشه: خونواده شوهرتو نمیتونی تغییر بدی.
    تو اکثر رابطه هام این بحثا هست.حالا یکی از خونواده زنش میرنجه.یکی از خونواده شوهرش...
    خداروشکر توام که رابطه ت با شوهرت خوبه.
    پس سعی کن اونارو نبینی اصلا.کاراشونو حرفاشونو به روی خودت نیار.اونام منظورشون اینه که تو رو حرص بدن.یه مدت که به روی خودت نیاری و به کاراشون بخندی خودشون اروم میشن.
    از خواهر شوهرت و جهیزیه ش تعریف میکنن؟!!
    خب توام بگو اره راست میگین خیلی خوشگله.جهیزیه ش عالی بوده اینجور که میگین.خیلی خوبه ادم توانایی شو داشته باشه اینجوری جهیزیه بده به دخترش...

    یه چیزیم بهت بگم.
    یاد بگیر از همین اول جراتمندانه حرفتو بزنی.اگه ناراحت میشی از کاری بدون اینکه به کسی توهین کنی بگو ناراحتی تو.
    اگه نه بعدا کارت خیلی سخت میشه

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  17. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    رزا (دوشنبه 31 شهریور 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. (توهم همه چیز دانی ) استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی و توهم دانش
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 10 بهمن 94, 17:26
  3. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 19:59
  4. +تاریخچهٔ جنسی‌ همسر آیندتون چقدر براتون مهمه
    توسط kamran2007 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 88
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 مهر 88, 11:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.