به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اسفند 93 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1393-5-08
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    809
    سطح
    15
    Points: 809, Level: 15
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تصمیمو گرفتم.میخوام فراموشش کنم.فقط تنهام نزارید

    http://www.hamdardi.net/thread-35142.htmlباسلام
    من قبلا دوتاتاپیک زده بودم که دومیش اسمش این بود
    کمکم کنید،خواهش میکنم عشقم داره خودشو نابود میکنه.لینکش اول پست هست


    که انجا همه چیزوگفتم.از ان وقت که خانم فرشته مهربان تاپیک بنده روبستن من تنهاتر شدم و به کل دیونه شدم.دوستم به ان اقازنگ زد وانم به دوستم اعتمادکرده بود بهش گفته بود من نامزدنکردم میخوام برم خارج من هرکارتونستم کردم ازم متنفرشه حالاتوکمکش کن.امروز هم وقتی خودم زنگ زدم حرفایی شنیدم که اگرسنگ میشنید اب میشد.دیونه شده بودم حتی ی لحظه بابامو صدازدم بیادباهاش حرف بزنه.چون ان میگفت دست ازسرم برداراصن گوشیوبده بابات تاحسابتوبرسم.شرمندم اینارو میگم ولی بهم گفت من دخترهرجایی هرکسی نیمخوام بروپیش عشق اولت.برو پیش فلانی بروخونشون توله سگ.هرغلطی خواشتی بکن نمیخوامت چطوریگم ژندگیمونابودکردی اگرنبودی الان زن داشتم بچه هم داشتم.همه حرفات دروغ بود.
    به دوستم حرفاشو گفتم همونی که بااین اقاحرف زده بود و حقیقتوبهم گفته بود،دوستم گفت حتما میخوادازش متنفرشی بهش خیلی فشاراوری عصبیش کردی این حرفا رو ژده.دلم روشنه درس میشه.وقتی حرف زدم باهاش حس نفرت نبودمطمئنم و ی جورایی امیدوارم کرددوباره
    ولی من دیگه نمیخوام امیدوارباشم.میخوام فراموشش کنم دوباره بشم ادم سابق.میخوام فراموش کنم خاص محبت کردناشو شیطونی و شلوغی هاشو.ی بغض شد توگلوم.ولی نمیخوام این بغض عمیشه باشه.
    میخوام بگید چطوری فراموشش کنم فقط حرف شعاری نگید دوستای خوبم.قانعم کنید خوب قانعم کنید که واقعادوستم نداشت.قانعم کنید اگرمیخواد ازش متنفرشم بخاطرعشق نیست بخاطردلسوزیه
    دوستایی که تاپیک قبلموخوندن میدونن چقدر حالم بدبود ونزدیک بود کارم به تیمارستان بکشه.
    باخودم میگم ببین دوستت باهاش حرف زده میگه حسش نفرت نبوده میخوادازسرعشق بهت تنفربده
    ویاد تمام شیطنتاومحبتاش حرفاش میفتم.
    بازباخودم میگم خب شایدواقعامتنفرباشه دیگه بدبخت چطوریگه نمیخوادم داره خودشومیشگه ومیگه ازت بدممیاد
    دوستای خوبم خیلی بهتون نیازدارم.باحرفاتون ارومم کنید،میخوام زندگیمو بسازم دوباره

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اسفند 93 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1393-5-08
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    809
    سطح
    15
    Points: 809, Level: 15
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تنها امیدم اول خداست بعدشما
    ولی شماهم انگار از من خسته اید.
    دنیاهم ازدست من وکارام خستست
    هیچکس نیست.
    وقتی موفقیتای تحصیلی و کاری دیگرانو میخونم خوشحال میشم امیدوارمیشم
    ولی اخرش میگم خب چی ده شال بیشت سال اصن درس خوندی اخرش که نبودوشکست عشقت که ازیادت نمیره
    میترسم نتونم دراینده عاشق همسرم بشم،نتونم تمامعشقومحبتو ازته دلم بهش بدم.میترسم مثل بعضی هاکه عاشقن و فراموش میکنن ولی وقتس اژدآاج میکنن تا تقی به توقی میخوره یادعشقشون میفتن ومیگن اگران الان بهتربود و ی عمرحسرت بخورم و ی عمردرکنارکسی باشم که نمیخوامش
    میترسم نتونم دوباره عاشق بشم واس همیشه ی زخم کهنه بمونه توقلبم
    بیشترازاین میترسم.
    وگرنه تصمیم حدیه واس فراموشی میخوام ایندم طوری بشه که گذشتم ادمای گذشتم همه گذشتم جلوی ایندم زانوبزنن ولی وقتی به ان ترسم فکرمیکنم سست میشم

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام .من تاپیم اولتون و نصف تاپیک دومتون رو خوندم.گویا شما خیلی احساساتی هستید(پیش تر از حد معمول) و کلا اسم تاپیکاتون طوری بود انگار بر عکس نوشتید... منظورم این هست شما خودتون به کمک نیاز داشتید و دارید این وسط نابودمی شید تا اون اقا... ضمنا این قدر نگید عشقم عشقم..این خودش باعث میشه توی ناخوداگاه شما تاثیر بزاره... عشق کلی معنا داره و.. که بعد ازدواج بهش باید بها داد

    اون اقا من کاری ندارم... ولی داستانتون رو خیلی شبیه فیلم ها کردید... خودکشی میکنم.. یا خارج... یا چی .. ضمنا خانم محترم چرا چشمتون به روی حقایق بسته شده.. البته حق دارید ولی من مینویسم امیدوارم روزی که حالتون خوب شد پیش خودتون اعتراف کنید که حقایق رو نمی دید.. ببنید اون اقا توی سن 25 باید بهتر از هر کسی میدونست که اگه خانوادش با ازدواج با دختر غریبه مخالف هست هیچ وقت دل یه دختر رو به بازی نگیره.. من خودمو میگم اگه میدونم که خانوادم اگه دختر مثلا غریبه باشه قدم از قدم بر نمی دارند پس اخلاق میگه هیچ وقت به بهانه ی ازدواج با دختری رابطه برقرار نکنم.. از طرفی حرف از خودکشی... از طرفی خوردن مشروب... من کار به گناهش ندارم..کسی که تا روش فشار اومده من نمی دونم چقدر میره سراغ این چیزا.. خدا وکیلی هر ادم عاقلی باشه اینا رو بدونه بهش دختر نمیده..ولی شما با علم به این موضوع دارید چه ها که نمی کنید

    پیشنهاد میکنم توی همین فروم..سرچ کنید تاپیک هایی که استاتر نوشته مثلا ما 5 سال دوست بودیم اونم چه عشقی و.. حالا بعد یکی دوسال کارشون به بدترین فحاشی ها رسیده و...

    شما این قدر از این اقا تعریف کردید و.. ببنید نمی دونم چرا ولی شما احتملا از این تیپ اقایون خیلی خوشتون می اومده حالا یکی پیدا شده این طوری دیگه میگید از این بهتر نیست و..

    از طرفی بعد صحبت های اخیر هنوز امیدوار هستید.. ببنید تا وقتی این طوری ادامه بدید هیچ قدم از قدم بر نمی دارید..برید از هر ادم عاقلی بپرسید و شرایطتتون رو بگید و میگند شما ازدواج نکنید به صلاح جفتتون هست...الان خوشی دو روزه و.. وقتی بهم برسید اون وقت متوجه می شید چه مشکلات بزرگی داشتید و...

    شما اول از همه باید بپذیرید فارغ از این که اون اقا میخواد چیکار کنه ازدواج شما به صلاح نیست.. و صلاح در فراموشی هست.. و هر چی امید دارید ریششو توی وجودتون بخشکونید ... هر چی ازشون صدا دارید و .. هرچی یاد شما میندازه اون اقا رو و..

    بعدش تازه میشه گفت شما اقدامتون جدی هست و تا قبل این کارا هرچی ما بگیم بی فایده هست...

    نمی دونم میگید یاد شیطنطاش میفتم یاد خوبی هاش و.. اینا خودش نشون میده شما هنوز تصمیم نگرفتید به فراموشی... و به نظرم اگه این راهو ادامه بدید اخرش این شما هستید که نابود میشید و بعدش خونوادتون.

  4. 3 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (یکشنبه 30 شهریور 93), roozbeh220 (یکشنبه 30 شهریور 93), برنده 1988 (یکشنبه 30 شهریور 93)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    سلام yasii

    من نمیتونم شما رو قانع کنم فراموشش کنی چون خودت باید بخوای،ولی یه چیزو بدون دو تا آدم اگه به هر دلیلی حرمت بینشون ازبین بره دیگه دلیلی برای موندن کنار هم ندارن،من بهترین کمکی که میتونم برای فراموش کردن این آقا به شما بکنم اینه که به غرورت یاد بده غیرت داشته باشه.این آدم شمارو نمیخواست دنبال بهونه بود،برای آدمی که دنبال بهانه ست باید بهانه رو دو دستی بهش داد و بگی به سلامت ...اگه خودت به خودت کمک کنی یک ماه یا حتی کمتر اوضاع روحیت خوب میشه،بهش فکر نکن (کاملا هم امکان پذیره)،آثارش رو از بین ببر،اگه بخوای برای خودت حرمت قائل بشی میپذیری تموم شدن این آدم و این رابطه رو .عزیز اگه کسی کسی رو بخواد اینهمه ناز و ادا نمیاره،پس اگه بر فرض که امیدی هم باشه شما برای فراموش کردن این آقا باید کلا ازش قطع امید کنی،شرایط روحیت خوب نیست چون شکست عاطفی داشتی ولی توی همین اوضاع بپذیر و خودت پیش قدم شو ،اراده ی شخصی آدمها بهشون قدرتی میده که هیچکسی جز خالقشون جلودارش نیست ،پس مطمئن باش یه روز به حدی این آدم برات بی اهمیت میشه که از فکر کردن بهش خنده ات میگیره.

    برای آرامشت دعا میکنم،راستی ارتباطت رو با خدا عمیق کن بهترین خریدار دلهای شکسته فقط و فقط خداست

  6. کاربر روبرو از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده است .

    برنده 1988 (یکشنبه 30 شهریور 93)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اسفند 93 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1393-5-08
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    809
    سطح
    15
    Points: 809, Level: 15
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون اقای فدایی یار.
    حرفاتون واقعا منو بفکر فروبرد.میدونید حرف شما صحیح ازاین نظرمیگم که ایشون وقتی پیشنهاد دادن بنده یک بار ردکردم به همین دلایلی که شماگفتید.اول غریبه بودن بعدنداشتن شناخت.اختلاف سنی پنج ساال ازنظرم زیاده.و.....
    ولی بار دوم بهشون اعتمادکردم وقبول کردم.ایشون وقتی به من گفتند خانوادشون قبول نکردن منو نزدیک به هشت ماه مخالفت خانوادشون میگذشت.ان موقع که گفتن اینو به قول خودشون به نتیجه رسیدن که خانوادش به هیچ وجه منونمیپذیرن ومن فقط نابودمیشم پس جدایی بهتره(ایشون کلاقبل ازپیشنهاد به منم قصدازدواج نداشت)واس همین میگفت جدایی تامثلامن اذیت نشم ولی انموقع که کفت خیلی دیربود من قلبموبهشامانت داده بودم.قبول نکردم وادامه دادیم که نتیجش شداین
    خب ببینید اینکه میگم یادشیطنتاش خوبی هاش چون که به قول شما من ازاین تیپ اقایون خوشم میاد،چون مثل خودم بود.پایه هرشیطون و شلوغی.حتی محبتای لفظیش هم پراز شیطنت بود
    من خودم تاقبل ازاین ماجرا ادم خیلی شلوغ و شیطنتی بودم اهل کل کل و پایه شادی و این اقاازاین نظر خیلی بهم شبیه بود یکی ازدلایل همین
    یکی هم اینکه ادم رکی بود.ادمی نبود که دروغ بگه اگر کاربدی میکردمیمدمیگفت بدون ترس.
    چیزی که من الان کم میبینم تواقایون
    ولی من میخوام فراموشش کنم.میخوام امیدمواز بین ببرم ولی جطوری
    بهتون گفتم که بیشتراز ایندم میترسم.ازاینکه نتونم عاشق همسرم بشم نتونم ازته دل بهش محبت کنم
    میترسم همیشه حسرت به دل بمونم.میخوام مثل بقیه باشم.مثل بقیه دوباره احساسم فقط مال خودم باشه.مبخوام بتونم بعدها فقط عشقموبه همسرم بدم.نمیخوام به سرگذشت بعضی هابرسم که هنوزبعدازدواج درگیرعشق اولشون هستن
    اقای فدایی یار من همین الان تمام اهنگایی که ازشون دارم.تاریخچه واتسمو همه رو پاک میکنم
    الان فقط به فکراین هستم که ایندموبسازم.میخوام ازخواب غفلت بیدارشم
    اولین قدمو برداشتم.همه خاطراتشو پاک کردم
    میخوام باشما دوستای خوبم قدم به قدم برم
    برم به جایی برسم که باافتخاربگم دیگه عاشق کسی جز خودم نیستم.

  8. 2 کاربر از پست مفید yasii تشکرکرده اند .

    roozbeh220 (یکشنبه 30 شهریور 93), فدایی یار (یکشنبه 30 شهریور 93)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آبان 94 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1393-6-19
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,337
    سطح
    20
    Points: 1,337, Level: 20
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    80

    تشکرشده 80 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یاسی جون من خودم چند هفته پیش دچار یه شکست عشقی شدم. همینجا هم تایپک گذاشتم. وقتی مطالب دوستانمو تو تالار خوندم. کسایی رو خوندم که وارد زندگی شدند و چه مشکلاتی براشو ن پیش اومده واقعا از خودم خجالت کشیدم. مشکل من و تو و امثال ما جدی نیست. وقتی حالت خوب بشه می فهمی چقدر بچه گانس.....دختر زیاد به خودت سخت نگیر. اون داره با خیال راحت زندگشو می کنه و تورو یادش نمیاد. پس چرا زندگی و عمرتو داری بخاطر کسی که لیاقت عشق پاک تو رو نداره خراب می کنی. قوی باش دختر. با خودت کنار بیا............ دوستانمون راست می گند اگر این عشق به ازدواجم منجر بشه بعدش مشکلای زیادی برات به وجود میاد. تورو خدا خودتو جمع کن و یه بار برای همیشه تمومش کن............ من احساس می کردم بدون نامزدم دنیا برام تموم میشه............. اما الان می فهم که با اون دنیا چقدر برام سخت و پر استرس بوده و دنیا خیلی زیباتر از اون روزاس. فراموشش کن. حالتو خوب کن. از خدا کمک بخوا و مطمئن باش یه روز یکی پیدا میشه که قدر عشقتو میدونه و به این حال و روزت می خندی............... دختر قوی باش و نذار اینجوری تباه شی......... من خودم الان حتی احساس می کنم که کسی که دنیام بود بعد از چند هفته اونقدر برام بی ارزش شده که حتی لیاقت نفرینم نداره ............. چون خودم خودمو قانع کردم این حال خوبو دارم ........... توم باید خودت بخوای من برای دوستان دیگم مثل مهمان 93 یا دلتنگ جون هم پیام گذاشتم ........... فقط خودت می تونی به خودت کمک کنی ........ خدا هم کمکت می کنه مطمئن باش بهش توکل کن


    تورو خدا ای دخترا ..... ای خانم ها ..... نذارید هر ادم بی لیاقتی شمارو اینقدر بهم بریزه . دنیا خیلی قشنگتره و هستند ادمای خوبی که اگر عاقلانه انتخاب کنید ........... قدرتونو بدونن یعنی قدرمونو بدونن ........... خودمونو اینجوری حیف نکنیم .............

  10. 2 کاربر از پست مفید برنده 1988 تشکرکرده اند .

    deltang1990 (دوشنبه 31 شهریور 93), رزا (یکشنبه 30 شهریور 93)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 شهریور 94 [ 01:07]
    تاریخ عضویت
    1389-7-18
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    9,759
    سطح
    66
    Points: 9,759, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 291
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 64 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستم به ان اقازنگ زد وانم به دوستم اعتمادکرده بود بهش گفته بود من نامزدنکردم میخوام برم خارج من هرکارتونستم کردم ازم متنفرشه حالاتوکمکش کن.امروز هم وقتی خودم زنگ زدم حرفایی شنیدم که اگرسنگ میشنید اب میشد.دیونه شده بودم حتی ی لحظه بابامو صدازدم بیادباهاش حرف بزنه.چون ان میگفت دست ازسرم برداراصن گوشیوبده بابات تاحسابتوبرسم.شرمندم اینارو میگم ولی بهم گفت من دخترهرجایی هرکسی نیمخوام بروپیش عشق اولت.برو پیش فلانی بروخونشون توله سگ.هرغلطی خواشتی بکن نمیخوامت چطوریگم ژندگیمونابودکردی اگرنبودی الان زن داشتم بچه هم داشتم.همه حرفات دروغ بود.
    نمی دونم خواهر کوچکتر داری یا نه. اگه داری تصور کن یه نفر این حرفا رو به خواهرت بگه، حالا به عنوان خواهر بزرگترش دوست داری خواهرت چه کار کنه؟
    اگر هم خواهر نداری خودت رو جای یه مادر یا پدر بزار، اگه یه نفر به دخترت این حرفا رو بزنه به دخترت چه راهنمایی ای می کنی؟ آیا دوست داری تمام فکر و ذکر دخترت یه همچین آدمی باشه؟

    ببخشید امیدوارم ناراحت نشی ولی من از همچین آدمی که شما توصیف کردی می ترسم. اگه خودم روزی یه دختر داشتم، آرزو می کردم هیچ وقت اسیر یه همچین آدمی نشه.
    البته حرفای بالا رو hello ی منطقی داره میگه ولی خود این hello اگه احساساتی شده باشه دیگه از همچین آدمی نمی ترسه، طرف با چاقو هم پاشه بیاد می زاره به حساب عشق و دوست داشتن. فحش هم بده می زاره به حساب دوست داشتن. کتک هم بزنه می زاره به حساب دوست داشتن. همه بدیهاش رو خوبی می بینه. اگه کارا خوب پیش نره می ندازه تقصیر خودش، می گه حتماً اشتباه از من بوده.

    در هر صورت از نظر من برای ازدواج این پسر هست که باید پیش قدم بشه، اگه نمیشه به هر دلیلی تلاش دختر فایده ای نداره.
    اگه پسری دختری رو می خواد باید اقدام جدی کنه، اقدام جدی هم یعنی اینکه خواستگاری رو با پدر و مادر دختر مطرح کنه.
    اگه خانواده اش ناراضی هستن باید اونا رو راضی کنه، اگه راضی نمی شن، اگه واقعاً واقعاً واقعاً دختر رو می خواد دیگه ای چاره ای نیست باید تنها بیاد و دختر رو از پدر و مادرش خواستگاری کنه.
    حالا اگه اومد تا حد زیادی صداقتش معلوم میشه، حالا اگه پدر و مادر دختر مخالفت کردن به خاطر اینکه پدر و مادر پسر تشریف نیاوردن، دختر تنها کاری که می تونه انجام بده اینه که پدر و مادرش رو راضی کنه، اگرم راضی نشدن که دیگه تازه این دو نفر می تونن بگن ما همه تلاشمون رو کردیم، اون موقع هست که می تونن اسم خودشون رو بزارن عاشقایی که به خاطر مخالفت بزرگترها به هم نرسیدن.

    ولی در مورد شما از نظر من این آقا هیچ تلاش جدی ای انجام ندادن و خیلی عذر می خوام این معنیش از نظر من اینه که ایشون با شما صادق نبودن و یا اینکه به شما علاقه واقعی ندارن.
    واقعاً آیا اینکه یه نفر بخواد یه دختر 20 ساله رو از خودش متنفر کنه این حق رو داره که بهش بگه توله سگ؟ اسم این عشقه واقعاً؟
    آدمی که با اعتراف به مشروب خوردن می خواد بگه که خیلی اوضاعش وخیمه آیا واقعاً عاشقه؟ آدمی که با حرف زدن از خودکشی یه دختر 20 ساله احساساتی رو می ترسونه واقعاً اسمش عاشقه یا داره احساسات یه دختر 20 ساله رو به بازی می گیره و لذت می بره؟

    یه مسئله دیگه، شما در پستهاتون بعضی مسائل رو مطرح می کردید گویی که صددرصد از راست بودن این وقایع مطمئن هستید. آیا شما این مسائل رو از نزدیک دیدید و مطمئن هستید یا به صرف اینکه یک آقا که علاقه شدید قلبی به ایشون دارید این حرفا رو گفته بهتون مطمئن هستید که این ها اتفاق افتادن؟ آیا به نظر شما در این دنیا چیزی به اسم دروغ و بازی با احساسات وجود نداره؟

    من فتوا نمی دم که ایشون دروغگو هستند ولی از نظر من صداقت ایشون هنوز ثابت نشده و تنها راه اثباتش هم همونه که شما رو از پدر و مادرتون به صورت رسمی خواستگاری کنه.

    بازم ببخشید که این رو می گم اگرم تنها بیان خواستگاری تازه بازم من اگه جای شما بودم هنوز هم بهش اطمینان نمی کردم تا وقتی که ایشون چند نفر از آشنایان و اقوام رو به پدرم معرفی می کردن تا از اونا در موردشون تحقیق بشه.

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام...دیگه وقتی تصمیمت رو گرفتی که فراموشش کردی دیگه چرا برات مهمه که ازت متنفره یا هنوز عاشقته؟؟باید اینقدر رو تصمیمت محکم وایستی که اگر روزی اونم خواست برگرده تو برنگردی...من تو پس قبلیت هم بهت گفتم تا خودت نخوای هیچکس نمیتونه کمکت کنه...من فکر کنم کلن از اون دسته آدم هایی هستی که خیلی دیر با یه مساله کنار میان و از کاه کوه میسازن ...تو کارای دیگه ات هم اینقدر مقاومت نشون میدی ؟؟؟ اصلا نترس به وقتش دوباره عاشق میشی اگه قرار باشه همه دخترایی که شکست عشقی میخورن ماتم بگیرند که دیگه فاتحه هممون خوندست ... حسرت ماله وقتییه که با این آقا ازدواج میکردی و خودت رو بدبخت میکردی بعد حسرت روزایی که میتونستی ازش جدا بشی ولی خودت رو جمع و جور نکردی رو بخوری

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 10 اردیبهشت 94 [ 15:37]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    679
    سطح
    13
    Points: 679, Level: 13
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    25

    تشکرشده 37 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حتما میتونی یاسی جان.. حتما میتونی فراموشش کنی
    قوی باش... بهش فکر نکن...
    منم که عاشق پسری بودم و تمامه آیندمو باش ساخته بودم و این آخریا سرد شده بود الان 9 روز گذشته اما طرفش نرفتم... حتی خودش پیام داده و من جواب ندادم... چون تصمیم گرفتم برای خودم و غرورم احترام قائل باشم... منم مثل خودت همش به این فکر میکنم که دیگه نتونم کسیو دوست داشته باشم... مطمئنم نمیتونم از شناختی که از خودم دارم اما تنهایی بهتر از بودن با کسیه که قدرتو نمیدونه... نبودنش سخته ها. خیلی هم سخت... حتی هنوز خیلی شبا با گریه میخوابم... اما من به این فکر میکنم هیچکیو دیگه پیدا نمیکنه که اندازه من دوسش داشته باشه و دلسوزش باشه و وفادارش باشه...
    توهم به این فکر کن و مطمئن باش اون پسر در آینده حسرت خواهد خورد که تورو از دست داده...
    حتی شمارشو پاک کن که دیگه اسمشم نبینی... وقتتو با دوستات بگذرون... کلاس برو...
    من میام این سایت از بس مشکل میبینم از مشکل خودم خندم میگیره و خدارو شکر میکنم که حداقل مشکلم در برابر این همه مشکل چقد کوچیکه.
    در آخر برای خودت و غرورت ارزش قائل باش... همین

  14. کاربر روبرو از پست مفید deltang1990 تشکرکرده است .

    رزا (دوشنبه 31 شهریور 93)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اسفند 93 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1393-5-08
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    809
    سطح
    15
    Points: 809, Level: 15
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اسمان ابی عزیز میدونید فکر کنم مشکلاتم.حداقل مشکلاتی که بعد از تموم شدن رابطه دارم بخاطر نداشتن غرور.من هیچ وقت هیچ وقت یادم نمیاد تو زندگیم مغرور بودم.اصلا نمیدونم داشتن غرور چیه . چه حسی داره.اصلا واسم معنی نداره این کلمه غرور چون همیشه هرچیو خواستم بدست اوردم چه با سختی چه بی سختی یعنی واسم مهم نبود که چندنفرقربانی بشن حتی حاضربودم واس رسیدن به هدفام خودمم نابودشم ولی بهشون برسم.به قول زرا جون ادمی هستم که خیلی مقاوت نشون میدم و سخت ودیر کنار میام با مسائلی که برخلاف میلمه.باور کنید مثل این میمونه منی که همیشه هرچیزی رو خواستم حتی به قیمت نابودیم به دست اوردم الان حتی خودمم نابود شدم پودر شدم خاکستر شدم ولی به هدفم نرسیدم مثل ادم زنده ای میمونم که بزارن زنده زنده دفنش کنن.
    helloجان میدونی ایشون به من میگفت مقصر خودتی که نزاشتی بیام همه چیرو ول کنم.میخواستم قیدهمه کسوبزنم بخاطرتو حتی چمدونمم بستم ولی تو گفتی نه.همش تو میگفتی چندسال ذیگه.من حتی تای هفته دیگم نمیتونستم صبرکنم خانوادم داشتم متلاشیم میکردن ولی تو حاضرنبودی منو به خانوادت معرفی کنی.
    منم به دو دلیل قبول نکردم یکی اینکه ایشون الان هیچی نداره.خودش و لباس تنش.من برم به خانوادم بگم مامان بابا ی پسربخاطرمن خانوادشوترک کرده نه پول داره نه کار نه ماشین نه خونه فقط قلبشوداره که مال منه؟خب خودتون حدس بزنین واکنش خانواده منوا.ایشون خودشون پسربودن نتونستن خانوادشونو راضی کنن و میخواستن ترکشون کنن بعدازمن که دخترم حتماانتظارداشته برم تو روی خانوادم وایسم.منی که الان به جزخانوادم هیچ پشتوانه ای ندارم.
    شما راست میگید من کورم کرم چون بدبخت داره مستقیم میگه اقاجان نمیخوامت ولم کن ی غلطی کردم امدم توزندگیت حالاهم میخوام برم.دیروز رفتم کلا از تمام برنامه های اجتماعی حذفش کنم بلاکش کنم دیدم عکسشو عوض کرده جوری تیپ زده بود که خداشاهده تواین یسال اینطورندیده بودمش.موهاش ژل زده بود.لباس خوب.عکسشم فتوشاپ کرده بود.صورتشم فتوشاپ کرده بود.الان حتما میگید توکه قصدت فراموشیه چرا برات مهمه؟
    نه مهم ان نیست.مهم منم که داره از خودم بدم میاد.من که بخاطرش تمام دوستامو پروندم تافقط وقتم مال ان باشه.حالا جز دوسه تا دوست کسی روندارم.بخاطرش با همه قطع رابطه کردم.
    میدونید ان انتظار داشته من الان برم معرفیش کنم به خانوادم وچون اینکارو نکردم شدم ادم بده.کسی که تمام حرفاش دروغ بود و یسال فقط زندگیشو نابود کرد.
    برنده جان الان شما میگی که مثلاچقدر بدون نامزدت دنیابهتره و قلان.خب طوری که شما میگی ان اقاخوب ازاب درنیمده.انم همینطوره نسبت به من.دیده که فقط بامن رنج داره باید همش باخانوادش جنگ باشه این دخترم که کاری نمیکنه واسش به خانوادش نمیگه تازه بیدار شده دیده چه خبره.فقط مونده بره برقصه ههه
    از خودم بدم میاد که همیشه خودمو مقصز میدونم همیشه ازخودم انتظاردارم.همیشه فقط من من من
    کم اوردم دیگه.

  16. کاربر روبرو از پست مفید yasii تشکرکرده است .

    hello (سه شنبه 01 مهر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.