به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,813
    سطح
    25
    Points: 1,813, Level: 25
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 46 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دوباره دعوا سره رفتن خونه مادرم اینا

    سلام...بازم همون مشکلات همیشگی...خسته شدم دیگه..همش میگم خوش بحال اونایی که راه دور ازدواج نکردن...اخه چقدر باید بخاطرش تنبیه شم...واقعا خاسته های من زیاده...وقتی خاطرات شیرین بقیه رو میخونم هر چقدرم فکر میکنم میبینم تو این 3 سال که همو میشناسیم حتی یه خاطره خوبم نداریم...حتی یه کادو...یه کمک تو کارای خونه...یه معذزت خاهی...یه گل...یه سور پرایز...شاید من مشکل دارم...مگه میشه ادم هیچ دلخوشی نداشته باشه...
    با امروز یه ماهه که شوهرم خونه ما نیومده...من واس کار درسیم مجبور شدم 5 روز برم شهر خودمون....شنبه صبح برگرشتم..ازونجایی که هفته اینده بخاطر یه امتحانی نمیتونم برم خونمون و دیروز فهمیدم خاهرم بعد چند سال باردار شده...امروز با مهربونی بش گفتم عزیزم فردا میای بریم خونمون هفته دیگه که نمیشه...کو تا 3 هفته دیگه...تا اینو گفتم گفت تو همین شنبه اومدی و چه خبره و ازین حرفا...دیگه حق نداری بی من بری..منم گفتم تو شاید دو ماه نخای بری خونمون من نمیتونم...از اولم بت گفتم که هر هفته باید مادرو پدرمو ببینم...یهو قاطی کردوو گفت تو یه حیوون اشغالی...منو بگو واسه چهگوهی دارم کار میکنم...گم شو برو و هرچی تو دهنش بود نثارم کرد...منم هیچی نگفتم
    اخه خدایا من چقدر بدبختم که اینو کردی زندگی واس من...خاک تو سرم با این انتخابام...پس من چرا نمیتونم عین این باشم...این قدر سنگ دل...با دیروز یه هفته بود خونه پدرش نرفته بودیم...واقعا دلم تنگ شد...گفتم بریم اونجا و رفتیم...حتی یبار یبارم نشده بگه بریم خونه پدرت اینا....اخه مگه ندید راه دوره که اومد منو اورد اینجا بدبختم کرد...مگه داماد خودش ادم نیست هر هفته بلا استثنا خاهرشو میاره خونه مادرش درحالی که خاهرش نصف محبتایی که من به خونوادش میکنمو نمیکنه....خدایا خسته شدم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 تیر 97 [ 03:25]
    تاریخ عضویت
    1393-4-14
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    4,248
    سطح
    41
    Points: 4,248, Level: 41
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    472

    تشکرشده 247 در 75 پست

    Rep Power
    29
    Array
    یه کم بامداراتردرمورد رفتن به خونه ی مادرتون باهاش صحبت کن مردهامغرورندالبته بهتره بگم اقتدارطلبنداول اعتمادبه نفسش رابالاببریداززحمات روزانه اش تشکرکنید
    بعدهیچ وقت باشوهرتون بالفظ باید نباید وکلا امرونهی صحبت نکنید بیشترباالفاظ فلانی جان آقا...صحبت کنید انشاالله به خواسته هاتون می رسید

  3. کاربر روبرو از پست مفید سرگشته دوست تشکرکرده است .

    Nilofar mordab (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 فروردین 94 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-07
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    1,792
    سطح
    24
    Points: 1,792, Level: 24
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    203

    تشکرشده 153 در 66 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم منم مثله تو راه دور شوهرکردم البته به خواست جفتمون بود با دوری راه کنار اومدیم خیلی سخته هر هفته بخای بری وبرگردی بنظر من یکم زیاده روی میکنی.دوری برام سخت هست ولی هروقت ببینم شوهرم موقعیت کاریش براش سخت نمیشه پیشنهاد رفتن میدم که معمولا ماهی یه بار استثنا بشه کار ضروری پیش بیاد دوبار بریم خونه بابامینا
    مثلا ماه پیش عروسی دختر خالم بود چون موقعیت شوهرم طوری نبود که مرخصی بگیره اسرار نکردم به رفتن ناراحت بودم ولی بحثی نکردم درموردش چون میدونم شوهر اونجور ادمی نیس که بخواد احساس ناراحتی کنم کلی هم عذرخواهی کرد
    توهم اگه میبینی ضرریه پیشنهاد کن میشه بریم نه اینکه زورو اسرار باید وحتما کنی.خودت باشی چه عکسو عملی نشون میدی
    ویرایش توسط pbsm : چهارشنبه 26 شهریور 93 در ساعت 19:39

  5. 7 کاربر از پست مفید pbsm تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 29 شهریور 93), kohyar1360 (پنجشنبه 27 شهریور 93), Nilofar mordab (چهارشنبه 26 شهریور 93), مهربونی... (شنبه 29 شهریور 93), رزا (شنبه 29 شهریور 93), شیدا. (چهارشنبه 26 شهریور 93), شاپرک 114 (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط pbsm نمایش پست ها
    عزیزم منم مثله تو راه دور شوهرکردم البته به خواست جفتمون بود با دوری راه کنار اومدیم خیلی سخته هر هفته بخای بری وبرگردی بنظر من یکم زیاده روی میکنی.دوری برام سخت هست ولی هروقت ببینم شوهرم موقعیت کاریش براش سخت نمیشه پیشنهاد رفتن میدم که معمولا ماهی یه بار استثنا بشه کار ضروری پیش بیاد دوبار بریم خونه بابامینا
    مثلا ماه پیش عروسی دختر خالم بود چون موقعیت شوهرم طوری نبود که مرخصی بگیره اسرار نکردم به رفتن ناراحت بودم ولی بحثی نکردم درموردش چون میدونم شوهر اونجور ادمی نیس که احساس ناراحتی کنم کلی هم عذرخواهی کرد
    منم بااین دوستمون کاملاموافقم اومدم برات بنویسم که دیدم عین نظرمنوگفتن

    عزیزم فاصله خونه ماباخونه مادرم ایناباماشین 10دقیقه اس وپیاده نیم ساعت امامن هفته ای 1بارنمیرم 10روزیه باردوهفته یه بارمیرم معمولا

    برای یه شهردیگه فکرنمیکنی هفته ای 1بارزیادباشه؟حتی اگه مسافت تونم کم باشه بازم یه مسافرت حساب میشه خستگی مسافرت بایه شام رفتن شماخونه

    مادرشوهرتون قابل مقایسه نیست ضمنامن الان حقوبه شوهرت میدم عزیزم 5 روز اونجابودی شوهرتوتنهاگذاشتی دوباره میخوای بری پیش مادرت اینا؟

    مبارکه خواهرت بارداره میتونی تلفنی هم تبریک بگی زایمان نکرده که به کمکت احتیاج داشته باشه ولازم باشه حتمااونجاباشی اگه کمتراصرارکنی واسه رفتن پیش

    مادرت ایناحساسیت شوهرتم کم میشه اگرم میبینی قدردان رفتارتوباخانوادش نیست یااحساس دلتنگیتودرک نمیکنه هرچقدرم رفتن خونه مادرشوهرت اینا دیرشد

    توپیشنهادنده اینباربذارشوهرت بگه

    ببخشیداینومی پرسم این علاقه ات برای رفتن خونه مادرت اینایه جورفرارازشرایط زندگیت نیست؟شایداززندگیت ناراضی هستی که اینقدرزودبه زوددوست داری بری

    اونجاحتی واسه 1-2 روزازاین شهروخونه ات دورباشی؟خوب فکرکن جواب بده

  7. 3 کاربر از پست مفید شاپرک 114 تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 29 شهریور 93), kohyar1360 (پنجشنبه 27 شهریور 93), شیدا. (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array
    سلام ماهک عزیز دوستان بهت خوب جواب دادن درسته شما روش گفتنت احتمالا درست نیست .منم راهم دوره و حتی ماه تا ماه نمیتونم خانوادمو ببینم نمیگم شما ماه تا ماه نرو ولی سعی کن نرمالتر باشی واقعا رفت و امد برای راه دور برای اقایون سخت تره هم باید کارشون هماهنگ باشه هم اینکه خستگی راه و رانندگی برا اینه. شما که میگی چندروز پیشش خانوادتو دیدی پپس خواسته به جایی نبوده شاید برای شما بادراری خواهرت خیلی مهم باشه و همسرت اینو درک نکنه میتونی بهش توضیح بدی و اشتیاقتو ببینه بعد بگی میدونم تازه از اونجا برگشتم و برا توهم کم وقت گذاشتم ولی خیلی دلم میخاد برم خواهرمو ببینم و تو خوشحالیش شریک باشم میشه بریم؟ سوالی بپرس نه با امرونهی و زور. مرده دیگه اون این احساساتتو درک نکرده فقط بی توجهیتو نسبت به خودش دیده و فکر میکنه به خانوادت بیشتر از همسرت علاقه داری و بهایی رو که به خانوادت میدی به اون نمیدی. ببرش بالا بزرگش کن همیشه بخاطر کارای کوچیکش ازش تشکرکن بهش بگو که همینجوری که برا خانواده خودت دلتنگ میشی برا خانواده اونم دلت تنگ میشه اگه نبینیشون از حالت مردونه حرفاتو دربیار زنونگی به خزج بده مثل یه زن از همسرش از عشقش خواستتو بخاه ببین چطوری با جون و دل برات انجام میده ولی اول باید بهش ثابت کنی که تو دنیا ازهمه بیشتر برای اون ارزش قایلی. حالا که ازدواج کردی باید بیشتر هوای شوهرتو داشته باشی خواهرتم بارداریش 9ماه طول میکشه میتونی دیرتر بری ولی زندگی و اوقات خودتو همسرتو تلخ نکنی منم زیاد پیش اومده عروسیا و اتفاقات خیلی مهم توفامیل خودمو نرفتم یاهمسرم شرایطشو نداشته یا به هردلیلی نشده که بریم و من تنها اعتقادی که دراین مورد دارم اینه که بخاطر دیگران یا بخاطر شادیهای دیگران یا یه روز شاد بودن با خانوادم همسرمو نرنجونم و شادی رو از خونه خودم نبرم. رفتار همسرتم اشتباهه که اینطوری بهت توهین کرده ونذار که حرمتای بینتون برداشته بشه و بدون که این عکس العمل همسرت یعنی اینکه خیلی ازت دلخوره خیلی از بی توجهی و بی محبتیت رنجیده خاطره . تو عشقتو ثابت کن مطمین باش دیگه این حرفارو هم ازش نمیشنوی

    - - - Updated - - -

    سلام ماهک عزیز دوستان بهت خوب جواب دادن درسته شما روش گفتنت احتمالا درست نیست .منم راهم دوره و حتی ماه تا ماه نمیتونم خانوادمو ببینم نمیگم شما ماه تا ماه نرو ولی سعی کن نرمالتر باشی واقعا رفت و امد برای راه دور برای اقایون سخت تره هم باید کارشون هماهنگ باشه هم اینکه خستگی راه و رانندگی برا اینه. شما که میگی چندروز پیشش خانوادتو دیدی پپس خواسته به جایی نبوده شاید برای شما بادراری خواهرت خیلی مهم باشه و همسرت اینو درک نکنه میتونی بهش توضیح بدی و اشتیاقتو ببینه بعد بگی میدونم تازه از اونجا برگشتم و برا توهم کم وقت گذاشتم ولی خیلی دلم میخاد برم خواهرمو ببینم و تو خوشحالیش شریک باشم میشه بریم؟ سوالی بپرس نه با امرونهی و زور. مرده دیگه اون این احساساتتو درک نکرده فقط بی توجهیتو نسبت به خودش دیده و فکر میکنه به خانوادت بیشتر از همسرت علاقه داری و بهایی رو که به خانوادت میدی به اون نمیدی. ببرش بالا بزرگش کن همیشه بخاطر کارای کوچیکش ازش تشکرکن بهش بگو که همینجوری که برا خانواده خودت دلتنگ میشی برا خانواده اونم دلت تنگ میشه اگه نبینیشون از حالت مردونه حرفاتو دربیار زنونگی به خزج بده مثل یه زن از همسرش از عشقش خواستتو بخاه ببین چطوری با جون و دل برات انجام میده ولی اول باید بهش ثابت کنی که تو دنیا ازهمه بیشتر برای اون ارزش قایلی. حالا که ازدواج کردی باید بیشتر هوای شوهرتو داشته باشی خواهرتم بارداریش 9ماه طول میکشه میتونی دیرتر بری ولی زندگی و اوقات خودتو همسرتو تلخ نکنی منم زیاد پیش اومده عروسیا و اتفاقات خیلی مهم توفامیل خودمو نرفتم یاهمسرم شرایطشو نداشته یا به هردلیلی نشده که بریم و من تنها اعتقادی که دراین مورد دارم اینه که بخاطر دیگران یا بخاطر شادیهای دیگران یا یه روز شاد بودن با خانوادم همسرمو نرنجونم و شادی رو از خونه خودم نبرم. رفتار همسرتم اشتباهه که اینطوری بهت توهین کرده ونذار که حرمتای بینتون برداشته بشه و بدون که این عکس العمل همسرت یعنی اینکه خیلی ازت دلخوره خیلی از بی توجهی و بی محبتیت رنجیده خاطره . تو عشقتو ثابت کن مطمین باش دیگه این حرفارو هم ازش نمیشنوی
    زندگی زیباست ای زیبا پسند

  9. 3 کاربر از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 29 شهریور 93), kohyar1360 (پنجشنبه 27 شهریور 93), شیدا. (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 شهریور 93 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1393-6-27
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    68
    سطح
    1
    Points: 68, Level: 1
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ماهک جان من مثل تو راه دور ازدواج کردم عزیزم به خاطر مشغله کاری و درسی جفتمون گاهی میشه 4 یا 5 ماه نمیرم شهرمون . مادرم میگه به شوهر و کار و درست برس مبادا تنهاش بذاری و بیای

  11. کاربر روبرو از پست مفید عروس آبان تشکرکرده است .

    رزا (شنبه 29 شهریور 93)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 فروردین 98 [ 11:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    5,259
    سطح
    46
    Points: 5,259, Level: 46
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,092

    تشکرشده 246 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ماهک 1 نوشته است :اخه مگه ندید راه دوره که اومد منو اورد اینجا بدبختم کرد...ماهک جان عزیزم مگه خودت ندیدی راهشون دوره ، پس چرا قبول کردی و ازدواج کردی؟ حالا خوبه شوهرت بهت بگه : تو که میدونستی راهمون دوره چرا منو قبول کردی و جواب مثبت دادی و بدبختم کردی>.........دختر خوب تیشه به ریشه زندگیت نزن. هیچ میدونی شوهرت ، تنها کسیه که تا آخر عمر باهات میمونه؟ میدونه تنها کسی که شریک شادی و غمهات خواهد بود، شوهرته؟میدونی خواهر برادرات همگی ازدواج میکنن و سرگرم زندگیشون میشن و حتی ممکنه ماهی یکبارم یادت نکنن اما شوهرت سالهای سال قراره با تو زندگی کنه و .....توکه اینقدر وابسته خانوادت هستی، چرا پس خواستگاری شو قبول کردی؟ عزیز من دختر خوب حواست به زندگی مشترکت باشه، بخدا از همه چیز مهم تره . بهش نشون بده مهم ترین فرد زندگیته و اولویتش رو بهش ثابت کن. دختر ناز مهارت های حرف زدن با شوهرتو بالا ببر. چطور تو این مدت قلقش دستت نیومده؟؟باور کن منم راه رودم . البته یک ساعتی بیشتر تا شهر خانوادم فاصله نیست، دو هفته ای یکبار میرم. باردارم هستم اما ترجیح میدم زندگی و آرامش خودمو و همسرمو بیشتر بالا ببرم تا اینکه بخوام دائم کنار خانوادم باشم.

  13. 3 کاربر از پست مفید مهربونی... تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 29 شهریور 93), بارانا (شنبه 29 شهریور 93), رزا (شنبه 29 شهریور 93)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مهر 93 [ 11:05]
    تاریخ عضویت
    1391-6-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,179
    سطح
    28
    Points: 2,179, Level: 28
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    206

    تشکرشده 221 در 81 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام ماهك كوچولو
    كوچولو گفتم چون با عرض معذرت رفتارت يكم بچگانه است. من هم اوايل زندگي مشتركم مثل تو رفتار ميكردم و شوهرم ميگفت كه خيلي بچه اي و الان وقت شوهر كردنت نبود.[IMG]file:///C:\DOCUME~1\WINDOW~1\LOCALS~1\Temp\msohtmlclip1\01 \clip_image001.gif[/IMG] با اين كه فاصله خانه ما و خانه مادرم اينا 50 كيلومتر بود درسته توي 2 شهر متفاوت بوديم ولي با ماشين 40 دقيقه اي بيشتر فاصله نبود و اوايل يه جورايي انتظار داشتم هر جمعه خونه خونواده ام بريم. چون سر كار مي رفتم جز جمعه فرصت نمي شد اما بعد از مدتي همسرم بد جوري واكنش نشون داد كه تو اصلاً به فكر من نيستي. يعني چي شوهر كردي ولي هميشه منتظر آخر هفته اي بري خونه بابات. انگار نه انگار من هم آدم هستم . اصلاً يك جمعه دلم ميخواد با زنم خونه تنها باشم. يا يك جمعه دو تايي با هم بريم بيرون... و از اين حرفها و با اين كه پدر و مادر همسرم در شهر ديگري هستند كه فاصله آن بيشتر است و حدود 250 كيلومتر ، ديدم با اين كار من و اصرارم براي هر هفته ديدن خانواده ام باعث لجبازي همسرم ميشه و ميگفت: از اين به بعد توي ماه يك بار مي ريم خونه خانواده تو و يك بار خونه خانواده من و نهايتا يك بار خانواده تو ميان خونه ما و يك بار هم يا خونه استراحت مي كنيم يا با هم يا با دوستانمون و كلاً در اختيار مني.
    اولش خيلي برام سخت بود و وحشتناك. بيشتر از خودم نگران خانواده ام بودم چون تك دخترم و خانواده ام تنها هستند و هميشه چشم به راه من و همسرم هستند و خيلي به هم وابسته بوديم ولي ديدم اگه پافشاري كنم نه تنها كمكي به خانواده ام نكردم كه باعث به ريختن زندگي خودم و ناراحتي خانواده ام ميشم. پس با اين قضيه كنار اومدم.
    شايد باورت نشه الان تقريبا ماهي دو روز ميرويم خانه پدر شوهر و مادر شوهر. باور كن يك موقع هايي خسته ميشم و پيش خودم ميگم مرد گنده هر ماه بايد خانواده اش را ببينه. يك ذره راه نيست كه يك مسافرت حساب ميشه و كفرم در مياد.
    خوب ببين دقيقا حسي كه شوهر ت شايد نسبت به تو داره و چون مرد هست ميتونه عكس العمل نشون بده ولي ما زنها معمولاً نمي تونيم اعتراضي كنيم.
    يك چيز مهم ديگه اينه كه براي مردها خيلي خيلي مهمه كه نفر اول و اولويت اول را براي زنشان باشند. واي به روزي كه مردت احساس كنه كه نقش اول و اولويت اول رو توي زندگيت نداره[IMG]file:///C:\DOCUME~1\WINDOW~1\LOCALS~1\Temp\msohtmlclip1\01 \clip_image002.gif[/IMG]

  15. 2 کاربر از پست مفید negar_ba تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 29 شهریور 93), رزا (شنبه 29 شهریور 93)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,813
    سطح
    25
    Points: 1,813, Level: 25
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 46 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام به دوستای عزیزمو ممنون از پاسخ های خوبتون....راستش منم نمیدونم چرا اینطوریم..خودم میدونم بچه بازیم زیاده ولی انتظارم از شوهرم خیلی بیشتر ازین حرفاست...وقتی اومد خاستگاری من خیلی نگران این راه دور بودمو بش گفتم باید هر هفته یا 1 هفته در میون منو بیاری اینجا چون من عجیب به خونوادم وابستم...اونم میگفت باشه...چرا که نه..خیلیم خوبه که دوتایی کلی مسافرت میکنیم....من خیلی گریه میکردم 2 ماه اول...الان خیلی خودمو کنترل میکنم..مثلا عروسی دخترداییم نرفتیموکلی حرف پشتم زدن ولی من هیچی نگفتم...میتونستیم بریم ولی گفت من از اونا خوشم نمیاد...
    راستش به قول شاپرک عزیزم من خیلی از زندگیم راضی نیستم...یعنی هیچی اونی نشد که میخاستم... مثلا قبل ازدواج گفت من تک پسرمو بابام نمایشگاه داره و سربازیم میحام پروژه بگیرمو نمیخاد برم...ولی نه خونه خریدنو نه باباش زحمتی به خودش داد واس پسرش خونه بگیره و هم الان سربازی باید بره...وضع مالیمونم خیلی خوب نیسو شوهرم خیلی خسیسه...حس میکنم خیلی کمبود دارم..تو این مدت واسم هیچ کادویی نه تولد نه روز زن هیچ نخریده...صدبار بش میگم چی میشه یه شاخه گل واسم بگیری میگه گل شاخه ای 10 تومنه که چی بخرم که خشک بشه....خیلی کمبود واسم گذاشته...وقتایی که دلم پره و دلم تو این غربت میگیره تنهام میزاره.....
    حس میکنم عاملی هم که روم تاثیر میزاره خاهرشه...چون اونام شرایطو راه مارو دارنو شوهرش خیلی خوبه...خیلی...هیچ وقت زنش احساس نمیکنه راه دور ازدواج کرده چون هر وقت میخاد میارتش....همش میگم چرا دامادش اینطوریه شوهره من اینقد لجوجه....نمیگم تقصیره من نیست ولی چمیدونم اینم خیلی واسم کم میزاره...صدبار با خواهش با ناز با عشوه ازش خاستم ولی انگار نه انگار.. لطفا بازم راهنماییم کنینو تنهام نزارین

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    ای بابا دخترا تا شوهر نمیکنن همش ازخونه پدری شکایت میکنن و همش گله میکنن که کی میریم سر خونه زندگی خودمون تا راحت بشیم ؟؟؟بعد که شوهر میکنن یه سره دلشون میخواد برن خونه پدریشون و همش از اونور گله میکنن


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کمک کنید کامل خودمو عوض کنم و تیپم و رویه ام عوض کنم
    توسط مینای سخن گو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 شهریور 94, 07:57
  2. دعوای مادر شوهر - چطور با مادر شوهرم کنار بیایم (دخالت های مادر شوهر)
    توسط عسلک در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 29 دی 91, 23:48
  3. دعواهای همیشگی وحل نشدنی
    توسط ghamar در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آبان 91, 00:32
  4. عواملی که موجب پایان یک رابطه می شوند
    توسط keyvan در انجمن سایر مقالات ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 10 شهریور 91, 23:56
  5. نامزدم عوض شده !
    توسط melisaa در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 19 آبان 90, 13:31

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.