دوستان یکی از سوتی های دردناکمو میخوام براتون بگم
یه جشنی دعوت شدم قرار بود اونجا مثلا ازما تقدیر کنن
اونجا هم سه چهارتا استاد یا پیش کسوت واساده بودن و به نوبت هدایا رو تقدیم افراد میکردند
نوبت من شد اسممو صدا زدن رفتم از پله ها بالا جلو نفر اول ایستادم و سلام کردیم و همزمان که داشت برام ارزوی موفقیت میکرد هدیه من رسید دست ایشون
این اقا هدیه رو یکم اورد جلو منم دستمو بردم جلو محکم هدیه رو چسبیدم ولی هرچی میکشیدم نمیداد
باز ذهنم ارور داد گفتم حتما مشکلی پیش اومده همزمان که دست هردومون رو هدیه بود یه نگاه به کنار دستیش کرد و سرشو تکون داد گفت تقدیر نامه اشو میخاد دیگه عجله داره
فهمیدم که این میخاسته تقدیر نامه رو بده به بغل دستیش(چون به نوبت هدایا رو میدادن) که من وسط راه ازش گرفتم و نذاشتم به دست استاد دومی برسه که کاش هیچ وقت نمیگرفتم!
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
علاقه مندی ها (Bookmarks)