به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 51
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 شهریور 94 [ 23:59]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    1,408
    سطح
    21
    Points: 1,408, Level: 21
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 72 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شما اینجوری فکرکن که از وقتی مسلمون شدی انگار تازه متولد شدی ودر نزد خدا بخشیده شدی و پاکی...وچی ازین مهمتر...
    اگر شما ارتباط فیزیکی از نوع شدید با این خانوم نداشتی خب مساله خیلی ساده تر میشه,جای شکرش باقیه که ارتباطتون با خانوم بوده اگه با آقا می بود جبران ناپذیر بود,نمیگم به خواستگارات دروغ بگو ولی شما هم حق زندگی کردن دارید,مجرد بودن اشتباهه,اسلام هم بهشدت منع کرده,اگرشما با خواستگارت حقیقت رو بگی,اینکه با پسری نبودی,این اشتباهت قبل از مسلمون بودنت بوده و الان توبه کردی,فک کنم ببخشدت,ولی اینو بدون اگر واقعا ترک کردی و توبه کردی خدا هواتو داره خودش هرچی به صلاح باشه انجام میده.توکل کن
    انشا... همه چی درست میشه,تو با خدا باش اون وقت همه با تو میشن...
    خیلی حرف زدم,امیدوارم کمکت کنه...

  2. 4 کاربر از پست مفید milad.mehr تشکرکرده اند .

    asal2013 (پنجشنبه 27 آذر 93), maryam240 (دوشنبه 19 مرداد 94), مهربونی... (دوشنبه 07 مهر 93), عشق آفرین (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    صبا جان.
    1. قضیه ازدواج سنتی من یکم پیچیده است. من نمیتونم با هرکی دلم خواست ازدواج کنم. ما یه جورایی خان و خانزاده ایم. فقط با افراد خودمانی میتونیم ازدواج کنیم. افرادی که مثل خودمون خان و خانزاده باشن و همشهریمون باشن. چون اهل یه شهر دیگه هستیم ، اما یه جای دیگه زندگی می کنیم. ازدواج من با یکی خارج از رسومات، مثل آبرو ریزیه. بهترین پسر دنیا هم خواستگار من باشه، اگه از ما نباشه جوابش منفیه. هضم این مساله برای من که کنار خانواده نبودم و تو شهر بزرگی بزرگ شدم اول سخت بود. اما کم کم پذیرفتم. من خواستگاری از همکلاسی و همکار و ... نخواهم داشت. یعنی اگه داشته باشم باید درجا رد کنم. کاری که تا بحال کردم.

    خیر. دین ندارند. ماتریالیستند. اما من زرتشتی بودم.

    من تغییر رشته دادم و به خانواده گفتم تمام شدم و لیسانس گرفتم. اما برای لیسانس گرفتن باید یکی دو سال میخوندم. پدرم اصرار شدید داشت بر مهندسی و اینکه واسه ادامه تحصیل بفرسته اروپا. من نمیخواستم برم. یه دختر تنها چه میکردم. البته الان یه چیزایی بهشون گفتم. اینکه یکی دو سال میخوام کلاس برم، اما چیزی از دانشگاه نگفتم که البته میخوام وقتی پدرم اومد بهشون بگم.

    معمولا مثل پدرم اینها متریالیسته. یا اگه مسیحی و زرتشتی باشه مشکلی نیست.اما مسلمان و یهودی نباید باشه. و البته اصالت داشته باشه و تازه به دوران رسیده نباشه. همانطور که گفتم از خودمون باشه. چند فامیل معدود هستیم که هی با هم وصلت میکنیم و از اون چارچوب خارج نمیشیم.

    مهسا جان من خلاف دیگه ای نداشتم. اما همینا به قدری هست که یه پسر بخواد از اینکه باهام ازدواج کنه امتناع کنه.
    به نظرتون چند نفر بعد شنیدن حقیقت دوست دارن با من زندگی مشترک داشته باشن؟ هیشکی...

    اونا واقعیتو نمیدونن. من که میدونم چرا خودمو بهشون بندازم!
    باور کنید یکی از علل تمایل من به اون خانوم این بود که بعد از توبه واقعا دیگه هیچ پسری رو ندیدم و احساس سرکوب شده ام خودشو به یه دختر نشون داد. حتی با تمام سختی هاش، توی خانواده ای که حجاب مسخره و زشته، با اینکه تمام مدت مسخره و حتی دعوا شدم، بازم با حجاب شدم. ولی چیزی گذشته ی منو کهبرای یه پسر مهمه عوض نمیکنه. من شهامت این صداقت رو ندارم و همانطور که گفتم چون خواستگارا خودی هستند، نمیتونم ریسک کنم و چیزی بگم به خواستگارم. این شد که تصمیم گرفتم دیگه ازدواج نکنم.

    حالا اگه من نگم و اون راضی نباشه چی؟ انصافه ؟
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.

  4. 2 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    مهربونی... (دوشنبه 07 مهر 93), صبا_2009 (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 اسفند 97 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1389-6-20
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    7,354
    سطح
    57
    Points: 7,354, Level: 57
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    209

    تشکرشده 280 در 139 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahasty نمایش پست ها
    خانم فاطمه، من خیلی احساساتی نیستم و خودمو مذهبی هم نمی دونم. به شما هم "حمله" نمی کنم؛ اما با خوندن این پست تنم لرزید.
    هدف؛ وسیله رو توجیه می کنه؟ شما با مطالعه طرفدار نازیسم شدید یا این عقده خودتونه؟ موفقیت یعنی چی از نظر شما؟
    از این طرف میفرمایید پاک شدی و تصمیمت برای پاکی قطعیه، از اینور می فرمایید خب حالا از اول شروع کن و دروغ بگو!
    خدا رو شکر باز کننده تاپیک فکر سالمتری دارند اما وای به حال کسی که ندونه و نوشته های شما رو بخونه.

    خانم سرکش
    1- چرا با کسی مثل خودتون ازدواج نمی کنید؟
    2- چرا ورود شما به کشوری باید ممنوع باشه؟ کمی توضیح بدید شاید بشه از طریق قانونی رفعش کرد.
    3- امکانش نیست که خونوادتون کشور سومی رو برای اقامت انتخاب کنند یا شما نزد خواهر یا برادرتون برید؟
    نازیسم چکارست الان؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید footer تشکرکرده است .

    عشق آفرین (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  7. #24
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 19:54]
    تاریخ عضویت
    1393-5-20
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    235
    سطح
    4
    Points: 235, Level: 4
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 83 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قران میگه خودآزاری گناهه
    تو داری خودآزاری میکنی
    خواهرمن آخه کی بخاطر دوستی های ساده و قلیون و مشروب و سیگار خودش رو از ازدواج محروم میکنه
    زیادی داری گناهات رو بزرگ میبینی
    نمیدونم چه اصراری داری به بازنده بودن
    یه ضرب المثل هست که میگن وقتی خدا میخواد خونه کسی رو خراب کنه کلنگ رو میده دست خود صاحبخونه
    این دقیقا مثال تو هست
    تو کلنگ رو گرفتی داری میزنی تو سرت بابا نزن بسه خواهرمن نزن عزیز من نزن با کلنگ تو سرت
    ازدواج کن و از زندگیت متاهلیت لذت ببر

  8. 3 کاربر از پست مفید Mahsa1371 تشکرکرده اند .

    asal2013 (پنجشنبه 27 آذر 93), maryam240 (دوشنبه 19 مرداد 94), عشق آفرین (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  9. #25
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    ممکنه راهنمایی من درست نباشه، چون شرایطت را خیلی درک نمی کنم.

    من اگر بودم که اینقدر شرایط ازدواج محدودی داشتم و مغایر با تحمل و خواسته ام بود،
    این که باید درون گروهی ازدواج کنم، دینش مخالف عقایدم باشه ( شما مسلمون و ایشون الزاما باید غیرمسلمون باشه!) و ...

    با خواست پدرم موافقت می کردم و می رفتم اروپا و از اون فضای سختگیرانه ای که این همه فشار عصبی بهم وارد می کنه دور می شدم (منظورم اجبارهای خانواده و طایفه و ... )

    البته از یک طرف همسر شما الزاما و اجبارا باید غیرمسلمان باشه،
    از طرفی همسر پدرتون (مادر شما) و شما و خواهرتون اجازه دارید مسلمان باشید. نمی فهمم چرا و چطور؟

    از یک طرف شما را ایران تنها نمی ذارند، اما اروپا تنها می ذارند.

    برای همین می گم من خوب نمی تونم فضا را مجسم کنم.
    یه جا حس می کنم خیلی در فشاری، یه جا می بینم نه، آزادیهایی داری.

    به هر حال،
    اگر اجازه می دن بری اروپا، می تونی راحت تر برای ازدواجت تصمیم بگیری.
    دور که باشی، کمتر می گن چرا ازدواج نمی کنی. یه فرصتی پیدا می کنی تا کامل به آمادگی برسی.
    از اونطرف هم بعد از مدتی راحت تر با خواسته هات کنار می آن (ازدواج با فرد مورد نظر خودت که الزاما از فامیل نباشه)
    احتمال این که با کسی آشنا بشی که بتونی در مورد گذشته ات باهاش صحبت کنی و حق انتخاب بهش بدی، بیشتره (حداقلش این هست که از فامیل نیست که اگر نخواست ازدواج کنه، ناراحت باشی که اسرارت را گفتی )

    البته اگر توانایی و اطمینان لازم را در خودت می بینی که با دور شدن از خانواده و زندگی در کشوری نسبتا آزادتر، پات نلغزه و زحماتت هدر نره.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 26 شهریور 93 در ساعت 02:10

  10. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asal2013 (پنجشنبه 27 آذر 93), asemaneabi222 (چهارشنبه 26 شهریور 93), maryam240 (دوشنبه 19 مرداد 94), مهربونی... (دوشنبه 07 مهر 93), عشق آفرین (چهارشنبه 26 شهریور 93), صبا_2009 (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 31 تیر 96 [ 02:16]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    3,018
    سطح
    33
    Points: 3,018, Level: 33
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    101

    تشکرشده 87 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آخه شما که کاری نکردی حتی رابطه جنسی با جنس مخالف نداشتی که بخوای بزرگش کنی دیگه همه دخترا دوستی با پسر رو تجربه کردن :دی چیز عجیبی نیست

    زندیگتو بکن

  12. 3 کاربر از پست مفید the boy تشکرکرده اند .

    maryam240 (دوشنبه 19 مرداد 94), مهربونی... (دوشنبه 07 مهر 93), عشق آفرین (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  13. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    دلم نمی خواست جواب بدم ولی خب، متاسفانه انگار غرورم اجازه نمیده. پیشاپیش از خانم سرکش عذر می خوام و اگر فکر می کنن بحث منحرف شده گزارش بدند که حذف بشه.

    1- یکی از مهمترین شعارهای نازی ها اینه که هدف وسیله رو توجیه می کنه. دقیقا یعنی فقط موفقیت خودم برام مهمه(نقل قول از فاطمه). یعنی غرور و اخلاق و انسانیت و شخصیت خودم رو هم زیر پا میزارم تا به چیزی که فکر می کنم درسته برسم. (این کلمات شعار نیستند. اگه آدمی اینا رو نداشته باشه انسان نیست.)

    2- نازیسم یعنی اگر خود من، مانع رسیدن به آرمان هام بودم خودم رو هم نابود می کنم.
    اگر براتون واضح نیست یعنی: من خودم رو، گذشتم رو، طرز فکرم، تجربیاتی که باعث شده به اینجا برسم، زندگیم، اهدافم، خودم! خودم!! رو نادیده می گیرم. نقض می کنم. خودمو به قول دوستان ریست! می کنم.

    3- هیتلر کارگاههای آدم سوزی داشت از اون طرف طرفدار حقوق بشر بود! ربطش به صحبت دوستان: یعنی من مسلمونم و میگم توبه کردم. ولی شهادت دروغ می گم؛ حتی در ازدواجم و در نتیجه عقد از نظر فقه شیعه باطله. یعنی دچار دوگانگی فکری میشم و از درون می پاشم. درست مثل همون خانم رویا که همش تاپیکش رو مثال می زنید. من با خودم درگیر میشم حتی اگر از نظر دیگران موفق! شده باشم.

    4- نازیسم، میگه همه باید مثل من فکر کنند یا تظاهر کنند که مثل من فکر می کنند وگرنه موفق! نمیشن. درحالی که خودم هم عقایدم رو قبول ندارم. از طرفی می گم الان تمام جامعه فاسد هستن! مشروب و فلیون و رابطه و ...
    (دیگه؟) چیز خاصی نیست. از طرفی باید پنهانش کرد؛ آخه مهمه!!! برای همه مهمه! اگه بگی تا آخر عمرت مجرد می مونی. شکست می خوری. بدبخت میشی...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!
    5- ... بازم بگم؟

    دوستان من با لحن جدی نوشتم نه تند. اگر جمله ای غیر منطقی، غیر عقلانی یا احساسی در هر کجای حرفهای من دیدید بفرمایید. وگرنه لزومی برای ادامه چنین بحث بیهوده ای وجود نداره.

    ______________
    خانم سرکش؛ من تا به حال چنین منع قانونی ندیده بودم (به شغل من مربوطه). اگر واقعا چنین مسئله ای هست شما می تونید با وکیل و از طریق قانونی اقدام کنید تا مشکل به سرعت رفع بشه. اگر خانواده شما اینقدر باز هستن چه اصراری بر ازدواج سنتی شما دارند؟! بفرمایید که بدون علاقه ازدواج رو بی معنی می دونید و فعلا مدتی (تا خروج از کشور یا پیدا کردن همسری شایسته و فهیم و نه کسی که بخواد خودش رو فریب بده) زمان بخرید. خدایی که اوتقدر به شما لطف داشته تا درهای بزرگترین رحمتش، یعنی اسلام رو به سوی شما باز کنه؛ بعد از این هم تنهاتون نخواهد گذاشت
    این کلمات شعار نیستند. اگه آدمی اینا رو نداشته باشه آدم نیست.

  14. 4 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    anoosh (چهارشنبه 26 شهریور 93), asemaneabi222 (چهارشنبه 26 شهریور 93), kamran2007 (چهارشنبه 26 شهریور 93), عشق آفرین (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  15. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    شیدا جان گفتم که شرایط پیچیده است. بخوام برم اروپا فقط 2, 3 سال تحصیلمو میتونم برم. نه اینکه اونجا کار کنم و تشکیل خانواده بدم و ... چند تا مشکل هست:
    1. باید رشته ای بخونم که علاقه ندارم. از طرفی باید اینجا علایقمو رها کنم. من که نمیخوام، مهندس بشم و در زمینه مهندسی کار کنم. چرا مبلغ زیادی هزینه کنم تا کاری خلاف میلم و بیهوده انجام بدم.

    2. مطمئنا شرایطی جور میکنند که تنها نباشم. کنترل اونجا هم هست. منظورم از تنهایی اینه که اگه اینجا 4 تا دوست و آشنا داریم و سالی یه یار خواهر برادرام سر میزنن، اونجا همینم نیست. تا من بخوام دوست پیدا کنم، آدرس ها رو یاد بگیرم و با فرهنگ اونجا آشنا شم باید برگردم ایران. اونجاها زندگی کردن که آسون نیست.

    3. حتی قله ی قاف هم که باشم باید ازدواج کنم و اونم با هم فرهنگ خودمان و لا غیر.

    در مورد مادرم،که پرسیدید، باید بگم قبلا پدرم مسلمان بوده. البته شناسنامه ای. مشکلی هم با این دین نداشته و با مادرم ازدواج کرده. اما متاسفانه بعد ها به خاطر رفتار بدی که به اسم اسلام و از جانب مسلمون ها باهاش میشه, از اسلام دل خوشی نداره. همین زمینه ساز وجود مشکلات توی خانواده ی ماست. از یه طرف مادرم سخت گیری شدیدی برای دینش داره، از طرفی پدرم سخت گیری از اونور داره. و ما هم ثمره ی این فرهنگ دوگانه ایم دیگه.
    چندین سال پیش وقتی از کشمکش های اونا خسته شده بودم، تصمیم گرفتم زرتشتی شم. خانواده هم وقتی دیدن فایده نداره، آتش بس کردن و هرکدوم راه خودشونو میرن. الان هرکدوم از بچه ها عین علف هرز رشد کردیم با عقاید متضاد.

    خانوم مهستی،من از اینجا به اون کشور ممنوع الورود نیستم. از اونجا ممنوعیت ورود دارم. میگن حتما خودتون میدونستید غیر قانونیه و میخواستید غیر قانونی اقدام کنید. پیگیری هم کردیم. متاسفانه کشور محکمی هستند و قوانین سختگیرانه ای دارند.

    ببینید منظور از ازدواج سنتی این نیست که محدودیت ارتباط هست. بلکه فقط باید با خودمون وصلت کنیم. مثلا ممکنه پدر من اجازه بدن که بفرما با هر پسری میخوای دوست شو... هرچند مادرم و باز فرهنگ همون قوم و قبیله اجازه نمیده ولی حق ازدواج با کسی رو ندارم. حتی تو همون وصلت بسته هم تا پدرم تایید نکنن شخصی رو ، من طرف رو بخوام هم باید قیدشو بزنم. من فقط میتونم گزینه هایی که پدرم تایید میکنه بگم بلی یا خیر. که اونایی که پدر میپسنده از قشر مسلمان نیستند معمولا.

    قضیه اش مفصل و توضیحش سخته، فقط خودمون میدونیم چه خبره و بس.

    توی همون فرهنگ، یه مرد میتونه مشروب بخوره و سیگار بکشه، یه زن نمیتونه، یه مرد میتونه خارج از خودمون ازدواج کنه، یه زن نمیتونه، یه زن جلوی هر مردی از این قوم و قبیله میتونه بی حجاب باشه، جای دیگه نمیتونه. مثلا مختلط با هم، محرم و نامحرم میرن استخر، مجبور به روبوسی با پسر عمو و شوهر عمه هستی و اگه این کارو نکنی مثل من فوقالعاده زشت میدونن، اما اگه من جزوه یه پسرو تو دانشگاه بخوام انگار باهاش عقد کردم. کاری هم به دینشون و اینا نداره. قانون همینه.
    منم قبلا سر اینا خیلی دوا و مرافع داشتم. اما حالا دیگه کنار اومدم و پذیرفتم.

    واسه همین تو این قوم و قبیله هرکی به یه دینه. ولی اصل همشون مشترکه. کاری هم به دین ندارن.

    خودم هم بخوام سرکشی کنم، آخه کی میتونه با خانواده من کنار بیاد غیر از خودمون؟ ضمن اینکه دیگه خودمم این اصل هارو پذیرفتم و با فرهنگ دیگه ای نمیتونم وصلت کنم.

    هربار سعی کردم خلافشون عمل کنم روزگارم سیاه شده. اینه که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت خودتون شو.!

    - - - Updated - - -

    باز هم میگم فقط محدود به همین ها نیست. مثال میزنم:
    1. دوست دانشگاهی من میخواد بیاد خونمون.... کلی مکافات دارم برای اینکه تو چرا گفتی دوستت بیاد . اون از ما نیست. اگه پدرم باشه بیرونش میکنه! حالا فکر کنید من بخوام با یکی جز خودمون وصلت کنم. اونوقت دوستان من که از خودمون هستند بیان، بهترین شرایط رو واسه مهمان نوازی بنده فراهم میکنند.

    2. هیچکدوم از ما جلوی پدرم حق صحبت بدون اجازه نداریم. پامونو دراز کنیم؟ لباس راحتی بپوشیم؟ نامرتب باشیم؟ بگیم و بخندیم؟ منفرد با هم صحبت کنیم؟ به جای شما بگیم تو؟ مثل اینه که دست رو پدرم بلند کرده باشیم. انقدر بی حرمتی محسوب میشه. وگرنه خیلی راحت بهشون میگفتم رشته مو دوست نداشتم تغییر رشته دادم. حالا فکر کنید با یه نفر ازدواج کنم که این رسم و رسوماتو ندونه... سر سفره پیش تر از پدرم چیزیو جابجا کنه انگار فحش داده...

    3. اونی که میاد خواستگاری من باید درآمد بالای ماهی 50 میلیون داشته باشه. تازه این حداقلشه. توی ایران خداییش چند نفر اینجوری درآمد داره که اگه خودمونی نباشه بتونه جلو خانواده من درآد. تمایل من به کسی غیر از خودمون یعنی حتما یه ایرادی دارم. نه اینکه خودشون ایراد دارن. وصلت من با غیر از خودی، مثل ازدواج با یه افغانی حتی پایین تره.
    من همچین نظری ندارم ها... من واسه همه ی انسان ها از هر قومی ارزش و احترام قاعلم... اما اونا اینجوری هستند دیگه.

    4. زیاد از من خبر نداشتن که هنوز خواستگار دارم! اما بین خودشون، آب بخوری ردتو زدن. به این حد اطلاعاتشون قوی هست. مدل ساعت من عوض شه، تو چند کشور مختلف، یعنی بین المللی پخش میشه که امروز مهنام ساعت با این مارک، این مشخصات، این قیمت، دستش بود داشت میرفت فلان جا، برای فلان کار! واسه همین خانواده فقط ملاک رو حرف مردم قرار میدن. نه صحیح و غلط. من اختیار کیف خودمو ندارم. اگه از یه کیف معمولی خوشم بیاد و بخرم، میگن آبروی مارو بردی، کیفت مارک نداره! دیگه کسی کاری به خوشایند و ناخوشایند تو نداره. اونوقت فکر کنید همسر انتخابی من که همه ازش متنفر خواهند بود، با کفش یا جورابی غیر مارک بیاد خونه... هیچی دیگه انگار هیچی پاش نیست.

    5. نه اینکه دوست پسر داشتن منع دینی داشته باشه. دوست پسر داشتن چیپ بودن و بی کلاسی هست. انگار خودتو مفت فروخته باشی. میگن دختر باید مثل یه پرنسس بشینه خونه انتخاب کنه. اگه با یه پسر دوست بشی یا صحبت کنی، انگار راه افتادی دنبالشون، میگن بی ارزشی! والبته دست دوم! واسه همین میشناسمشون که میگم براشون مهم هست و نمیتونم نادیده بگیرم و بگم فقط یه دوستی بوده. چون اون موقع که من با پسری، غیر از خودشون حرف میزنم، یه لبخند تحویل بدم، ولو تو فروشگاه سر چونه زدن باشه، از چشم افتادم. حتی انتخاب دوست های همجنس... یکم ارتباطم زیاد شه میگن با آدمای بی کلاس رفت و آمد میکنه. میشه مثل اونا. واسه همین انقدر تنهام. وگرنه من از خدامه مثل دوستام باشم، بس دختر های پاک و مهربونو فهمیده ای هستند. واسه ارتباط با دوستام هم محدودیت دارم.

    از این شرایط راضی نیستم، لیکن نمیخوام مثل گذشته بهشون بی احترامی کنم. به همین دلیل جز چشم چیز دیگه ای تحویلشون نمیدم. حتی در مورد ازدواجم گفتند باید ازدواج کنی و این تعلل تو بی دلیله. گفتم چشم. به محض اینکه آمادگیشو پیدا کنم ازدواج میکنم. نمیتونم مخالفت کنم باهاشون و اونا هم میگن متوجه نیستن چرا من بی دلیل پاسخ رد میدم.
    همین الانش تو دلم آشوبه دانشگاهمو چطوری بهشون بگم. چه برسه دلیل بیارم واسه مجرد ماندن!

    راستش من تا به حال به ازدواج فکر هم نکردم و اینکه پیشنهاد دادید ازدواج کنم، استرس گرفتم. می ترسم. دو دل شدم.
    نمیدونم واسه ازدواج باید واسه طرفم دلیل بیارم که قبلا مسلمان نبودم و کارهایی برام منع نداشته یا توضیح بدم الان مسلمانم و کارهایی برام منع داره.
    نمیدونم واقعا گیج شدم.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.

  16. 5 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    asal2013 (پنجشنبه 27 آذر 93), maryam240 (دوشنبه 19 مرداد 94), مهربونی... (دوشنبه 07 مهر 93), شیدا. (چهارشنبه 26 شهریور 93), صبا_2009 (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  17. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    اینجا نسبت به پسرها و دخترها خیلی با تفاوت نظر میدن نه اینجا بلکه کل ایران همینه
    دوستان چرا سعی میکنید تاپیک های این شکلی رو به حاشیه ببرید
    با این حرف ها فقط احساسات بعضی از اعضا رو تحریک میکنید

    میدونم خیلی از دوستان بهم حمله میکنن با این نظری که دارم بهت میدم اما دیگران بهم حمله کنن میصرفه به اینکه زندگی تو نجات پیدا کنه
    خانم فاطمه چرا نظری میدی که خودت هم در انتها میگی نظر من تاپیک رو به چالش میبره و آیا مطمئنی داری زندگی ایشون رو نجات میدی ؟؟؟


    خانم نوپو و فرشته مهربان حرف خوبی زدند (البته عجیبه اینجا نظری نمیذارن)
    گفتند گذشته افراد مهم نیست مهم طرز فکرشونه

    ازدواج یک انتخابه و طرف مقابل حق داره بدونه شما چطور فکر میکنید و چطور زندگی میکنید تا بهترین تصمیم رو بگیره و بدونه شما همونی هستید که میخواد

    اگر فرضا خودتون رو فردی با تمایلات مذهبی نشون بدید(در حالی که نباشید) و با یک فرد مذهبی ازدواج کنید قطعا اونی که بیشتر اذیت میشه خود شما هستید

    دوست عزیز لزومی نداره شما در خصوص گناهانتون صحبت کنید ولی حتما باید الگوی فکریتون رو برای همسرتون باز کنید



    این قسمت رو هم خانم فاطمه و سایر دوستان بخونند
    :
    شما دوستان عزیز یکطرفه به قاضی میرید در حالی که ازدواج یک امر شخصی نیست و طرف دیگه ای هم در کاره بهتره با یک مثال درک کنید که چه لطمه ای دارید به زندگی دو نفر میزنید
    http://www.hamdardi.net/thread-23310.html
    پسری 28 ساله هستم
    با هیچکس رابطه ای نداشتم چون همیشه با خودم فکر می کردم اگر اینکارو بکنم پس از همسر آیندم نمی تونم انتظار داشته باشم که پاک باشه
    چند وقت پیش یکی از همکلاسیهای دانشگاهم رو دیدم. با هم دیگه تصمیم گرفتیم بررسی کنیم می تونیم باهم ازدواج کنیم یا نه
    من با تمام صداقتم هرچی بود به ایشون نشون دادم و سعی کردم اون منو خوب بشناسه و از ایشون هم همینو خواستم و اون هم قبول کرد
    من هر چی تو زندگیم بود رو براش رو کردم. اون هم میگفت تو این سالها داشتم ادامه تحصیل می دادم و حتی اردو هم با بچه ها نمی رفتم و با هیچکس هم نبودم و ازین کارا بدم میادو ازین حرفا
    خوشحال بودم که اون هم داره خودش رو به من می شناسونه و خوشحال بودم که به آدم مثل خودم در کنارمهو می تونم بهش اعتماد کنم. با تمام وجودم بهش اعتماد کرده بودم

    چند روز پیش مشکلی برای ایمیلش پیش اومده یود و من وارد ایمیلش شدم . اسم چند تا پسر غریبه دیدم تو ایمیلا. بازشون کردم دیدم واویلا. ایشون چه رابطه ها که با پسرها نداشته

    اون شب کارم به بیمارستان کشید
    حالا من موندم و یه دنیای خراب شده. من موندم یه درد رو سینم که داره از پا درم میاره. دارم کارم رو از دست می دم. من اینهمه سال خوب زدگی کردم که به این روز نیوفتم حالا این بلا سرم اومد. از هر چی تو این دنیا هست خسته شدم.

    اون چیزایی که تو ایمیلا خوندم و از خودش شنیدم هر لحظه مثل فیلم از جلوی چشمم می گذره. تو خیابون مثل دیوونه ها راه می رم و با همه دعوا دارم. همین دیروز نزدیک بود با دو نفر تو خیابون گلاویز بشم. منی که همه به آروم بودنم غبطه می خوردند

    حالم خوب نیست دلم خیلی پره بیشتر نمی تونم بنویسم. کار هرشبم شده گریه و زاری

    نمی دونم چیکار کنم؟ بعد از 3 هفته طلاق؟ تو خونواده ما اسمش هم میاد همه حالشون بد می شه چه برسه به انجامش اونم منی که از اول پاک زندگی کردم. من با همه اعتمادم با همه علاقم با همه وجودم به اون دختر پاسخ دادم و جلو رفتم ولی اون همه زندگی و آرزوهای منو از گرفت
    می گه توبه کردم و می خوام درست شم ولی من چجوری باید زندگیمو دست کسی بیپارم که نه تنها بهش اعتماد ندارم بلکه دیگه ازش بدم میاد

    برام دعا کنید تورو خدا. دارم از درد می ترکم و به هیچکس هم نمی تونم بگم.
    دوستان عزیز واقعا تعریف موفقیت چیه ؟؟؟
    آیا درسته که بخاطر موفقیت یک نفر دیگه رو نابود کنیم
    واقعا شما دارید مشاوره درست میدید و زندگی ایشون رو میسازید یا فقط دارید زندگی ایشون رو از بین میبرید

    خانم فاطمه عزیز لطفا همزاد پنداری نکنید
    شما در تاپیک های اینطوری یک توصیه ثابت و چند خطی دارید که برای همه میفرستید (از دوخت و دوز و ... شروع میشه تا ...)
    یعنی از دید شما انسان با انسان فرق نداره و نسخه شما علاج تمام بیماری ها برای تمام افراده ؟

    ================================
    خانم سرکش من نوشته های شما رو زیاد دنبال کردم و فهم و درکتون رو تحسین میکنم
    وجدان پاکتون رو تحسین میکنم
    امیدوارم وجدانتون همیشه همینطور پاک باشه

    بازم میگم لزومی نیست اشتباهات گذشته رو مطرح کنید اما حتما خود واقعیتون باشید
    سعی نکنید برای موفقیت و سهل الوصول شدن ازدواج خودتون رو شکل دیگه ای جا بزنید

    موفق باشید
    ویرایش توسط معاون کلانتر : چهارشنبه 26 شهریور 93 در ساعت 11:24

  18. 3 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    kamran2007 (چهارشنبه 26 شهریور 93), maryam240 (دوشنبه 19 مرداد 94), عشق آفرین (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  19. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    من که اااااصلا نمیتونم شرایطت رو درک کنم و بفهمم
    اصلا نمیتونم بفهمم یه ایرانی هستی
    خانواده خیلی پیچیده با عقایده عجیبی داری
    مگه فقط اونایی که تو چارچوب خودتونن آدمن
    واااااااااااای هنگ کردم اصلا ....
    به نظر من یه فکری کن که بتونی تو خارج از ایران زندگی کنی و زن یکی از همنایی بشی که خانوادت بهشون معتقدند ....

  20. 2 کاربر از پست مفید maedeh120 تشکرکرده اند .

    omid65 (پنجشنبه 27 شهریور 93), عشق آفرین (چهارشنبه 26 شهریور 93)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.