به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 76
  1. #21
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    به اینکه چرا چه کار می کنه فکر نکن اصلا. چون انرزیتو می گیره. این انرزی رو بذار واسه مهربونی بیشتر
    رو رفتار خودت تمرکز کن
    همون کارایی که بالهای صداقت گفتو بکن
    نتیجه بعدا سر وقتش میرسه
    تو کار درستو بکن
    موفق باشی

  2. 7 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 05 تیر 95), khaleghezey (دوشنبه 24 شهریور 93), paiize (دوشنبه 24 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 24 شهریور 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 24 شهریور 93)

  3. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مهر 02 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,563
    امتیاز
    44,252
    سطح
    100
    Points: 44,252, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,950

    تشکرشده 6,439 در 1,458 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سوده جان خودت روناراحت نکن...نزارانرژیت واسه این فکرهاتحلیل بره عزیزم
    اون داره درمقابل توکم میاره...خب مرده...سخته بخوادحرفش دوتابشه...اماداره میشه..بامهربونیهای تو...
    نکران نباش..سوده جان pmعاشقانه زیادنفرست که خسته اش کنی وواسش تکراری بشه...سعی کن همه چی واسش ناب وجدیدباشه...
    مثلا وقتی کاری داری یازنگ میزنی سعی کن توی همون موقع بهش علاقه وعشق ودلتنگیت رونشون بده...این که مدام بهش پیام بدی وشعرازعشق ودلتنگی بنویسی خسته اش میکنی شایداصلا حوصله نکنه بخونه...اززبون خودت باشه بهتره تاپیام وشعرو...خودت باش

    سوده جان به رفتارش فکرنکن...نگاهش ولحن حرف زدنش وصحبتهاش روتجزیه وتحلیل نکن....مگه قرارنبود حتی اگه سردبرخوردکردتوناراحت نشی وبه تلاشت ادامه بدی...
    یادت باشه توداری اینجامشاوره میگیری که اینقدرآروم شدی وتغییرکردی امااون نه!!پس تغییرات اون کندترازتویه....تغییرکردن اون به رفتاروتلاشهای توبستگی داره...پس بایدبیشترتلاش کنی...
    واسه هردوتون...البته باپارمیدا
    ماهمگی واست دعامیکنیم
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  4. 8 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 05 تیر 95), khaleghezey (دوشنبه 24 شهریور 93), meinoush (دوشنبه 24 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 24 شهریور 93), واحد (چهارشنبه 26 شهریور 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 24 شهریور 93)

  5. #23
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه راز درگوشی منم با بانو شیدا بانو مینوش و بانو پاییزه موافقم ما مردا یکم کله شقیم لجباز و یکدنده برای غرورمان احترام و ارزش قائلیم یکم طول میکشه شما صبور باش همین مسیر را برو جلو .شوهرت داره کم کم میادش توی راه فقط سرعتش لاکپشتیه اخه میترسه باز بشی همان سوده قبلی برای همینه که عجله نمیکنه یکم بهش فرصت بده

    ولی در کل خیالت تخت واسه خودته جایی نمیره فقط یکم زمان میخواد که برگرده پیشت
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  6. 7 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 05 تیر 95), meinoush (دوشنبه 24 شهریور 93), paiize (دوشنبه 24 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 24 شهریور 93), آونگ (دوشنبه 24 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 24 شهریور 93)

  7. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,880 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سوده جان pmعاشقانه زیادنفرست که خسته اش کنی وواسش تکراری بشه...سعی کن همه چی واسش ناب وجدیدباشه...
    مثلا وقتی کاری داری یازنگ میزنی سعی کن توی همون موقع بهش علاقه وعشق ودلتنگیت رونشون بده...این که مدام بهش پیام بدی وشعرازعشق ودلتنگی بنویسی خسته اش میکنی شایداصلا حوصله نکنه بخونه...اززبون خودت باشه بهتره تاپیام وشعرو...خودت باش
    فقط زیادبهش نگوشرمنده و...یانگوخیلی زحمتت دادم...نزارفکرکنه دیگه درقبالت مسول نیست اتفاقاجوری صحبت کن که بهش این حس روالقاکنی که هنوزمردزندگیت اونه...تکیه گاهت اونه...
    سلام
    آفرین دختر خوب داری موفق میشی
    سوده جان پاییزه به نکات خوبی اشاره کرد
    خیلی حالت اویزونی(کلمه مناسب پیدا نکردم) نداشته باش حالا که مهرتو بهش نشون دادی جوری پی ام عاشقانه نفرست که دلشو بزنه
    با تعادل و به اندازه .
    الان یکم فاصله بده تشنه اش کن دوباره یه پی ام دیگه . اینم پاییزه درست گفت که شعر و ازین اماده ها نباشه خودت بنویس.

    راستی شوهرت مرد عاقلی به نظر میاداینطور نیست که عجول باشه و زود اسیر احساساتش بشه
    رو حرفش هست تا شما یسری تغییراتی که میخوایی ایجاد کنی تو شخصیتت ثابت و پایدار بشه .
    البته طول میکشه که احساساتش نسبت بهت رقیق بشه طول میکشه اون کدورته کامل از بین بره


    که ای صوفی شراب آنگه شود صاف **** که در شیشه برآرد اربعینی

    اون میدونه چیکار میکنه.
    حتما به فکر یه کادوی خوب براش باش عزیزم.
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
    ویرایش توسط فرشته اردیبهشت : دوشنبه 24 شهریور 93 در ساعت 10:51

  8. 7 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 05 تیر 95), khaleghezey (دوشنبه 24 شهریور 93), meinoush (دوشنبه 24 شهریور 93), paiize (دوشنبه 24 شهریور 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 24 شهریور 93)

  9. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مهر 02 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,563
    امتیاز
    44,252
    سطح
    100
    Points: 44,252, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,950

    تشکرشده 6,439 در 1,458 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سوده جان مثلامیتوتی چندروزبهش هیچ پی امی ندی...بستگی به طاقت داره...مثلا سه چهارروز...
    که اون هم نگران بشه..بهدازچهارروز یه چیزی بنویس سوزناک که حال اون چهارروزت روتوصیف کنه...حتی میتونه یه کلمه باشه...امابامفهوم
    اینجوری بهتره...زیادهم تکراری نمیشه
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  10. 7 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 05 تیر 95), khaleghezey (دوشنبه 24 شهریور 93), meinoush (دوشنبه 24 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 24 شهریور 93), واحد (چهارشنبه 26 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 24 شهریور 93)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام سوده خانم
    تبریک
    عالی بود
    یه کلاس برای ما بگذار بیایم شاگردی
    حرف فرشته اردیبهشت و پاییزه درسته زیاد التماس نکن همه چیز اعتدالش خوبه (الانم که دولت اعتدال است دیگه)
    خوب قرار شد بار رو بر داری ولی مرد بودن رو و چتر حمایت رو بهش بدی
    معنی حرف اون اینه که الانم زیاد گیر نیست و فعلا میشه دووم آورد و تو این خونه موند
    اما تو همون حوالی (دقیقا تو همون حوالی) دنبال خونه ارزونتر بگرد و اطلاعات رو براش جمع کن با محاسن و معایب هرکدام بعد بهش بده بعد صبر کن تصمیم بگیره (تو این زمینه جز این که گفتم یک قدم هم جلوتر نرو حتی مذاکره هم نکن با طرفها) بقیه کار رو بگذار به تصمیم اون
    برای تصمیم عجله نکن بهش فشار نیار که سریعتر جواب بدهد بگذار فکر کند تو کاملا به امید اون هستی و اصلا تنهایی تصمیم نمی گیری ناسلامتی اون مرد خونه است
    موفق باشی
    ویرایش توسط آونگ : دوشنبه 24 شهریور 93 در ساعت 16:05

  12. 5 کاربر از پست مفید آونگ تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 05 تیر 95), paiize (چهارشنبه 26 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 24 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 24 شهریور 93)

  13. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    شیدای عزیزم شاید میخواد جلوی دلش و خواستش واسته ولی اخه چرا انقدر کله شقه این اقایون؟!ولی در کل من نباید به این چیزا فکر کنم٫باید رو خودم و رفتارم کار کنم٫دیگه نباید انرزیمو صرف کارای علی کنم که بعدش نشینم غصه بخورم که چراو...من راستش در هفته دو بار واسش پیام عاشقانه میدم ولی چشم شما درست میگید زیادیشم دل هر ادمی رومیزنه٫پاییزی عزیزم سعی میکنم به قول شما بهش بیشتر تو دیدارهامون علاقمو نشون بدم نه بشکل اویزون که فرشته جون گفتند بلکه خیلی مصمم عشقمو نشون میدم!مثل اون روز که دمه ماشین حرف میزدیم و من دیگه اخراش اشکام سرازیر شدن همون موقع خدا حافظی با بغضی که تو گلوم بود بهش گفتم با تمام وجودم دوست دارم و همینطور گریه کنان ازش دور شدم٫اونجا حسابی فهمیدم که عشقمو درک کرد!

    در هر حال من بهتون قول میدم به هیچ انوان امیدمو از دست ندم و تمام تلاشم رو بکنم ولی بخدا بعضی وقتا گیج میشم٫یعنی من باید هنوز همونطور که بالهای صداقت عزیز گفتندنشون بدم که این زندگی بهش امیدی نیست و دیگه نمیشه ساختش!؟! خدارو شکر که علی هم اروم شده و دیگه داد نمیزنه اونم داره تغییر میکنه! خدایا شکرت...
    اتفاقا من هر وقت به دلم میوفته امروز میبینمش همون هم میشه٫داشتم میفتم دنبال پارمیدا دیدم جلوی در خونش داشت صندوق پست نگاه میکرد تا منو دید جا خود و سلام کرد منم با خنده جواب سلامشو دادم و به راه خودم ادامه دادم٫نمیدونستم اگه الان برم طرفش چی بهش بگم٫شایدم خوشش نیاد...اونم رفت سوار ماشین شد که فکر کنم بره باز بیرون غذا بخوره٫بمیرم واسش چقدر لاغر شده البته خودم هم خیلی تو این مدت وزن کم کردم الان رو ۴۶ کیلو امدم هرکی منو میبینه میگه دختر ازت فقط استخونهات مونده!اگه انقدر لجباز نبود واسش غذا میدادم غرورش لکه دار میشه ازم غذا بگیره٫نمیدونم!!!دلش حتما هوای غذای خونگی کرده باور کنید خودم واسه همین غذام کم شده٫میگم الان علی داره چی میخوره!چرا مردا انقدر این غرورشون واسشون مهمه؟!
    خاله غزی جان بله واقعا سرعتش لاکپشت ماننده ولی جای شکرش باقی که راه میاد...ممنونم که بهم امید میدیدکه برمیگرده منم امیدم به خداست٫هر چی خدا بخواد...
    فرشته اردیبهشت عزیزم بله علی کاملا میدونه میخواد چیکار کنه من مطمعا هستم که حتی تا ۳-۴ ماه دیگهام برنمیگرده٫چون اولا تازه اون خونه رو گرفته و هم زمان لازم داره خم علی هم من٫فقط امیدوارم تو این مدت اونم به اشتباهاش پی ببره و اصلاحشون کنه...

    نمیدونم یه حس خیلی قشنگی به شما دوستانم دارم٫مخصوصا شبها که دارم سوره یس میخونم (ختم ۴۰ روزه گرفتم٫ایشاالا خدا حاجت همه مارو بده)اسم تک تک شما گلام میاد جلو چشام٫خدا کنه همون به خواسته هامون برسیم...

    پاییز جون مسلمه میتونم طاقت بیارم و چند روزی پیام بهش ندم٫این کلمه سوزناک رو خوب امدیید ولی مثلا چی بگم که سوزناک باشه؟!
    اقای اونگ مهربون من شاگردم و باید هنوز خیلی چیزا از تک تک شما دوستان یاد بگیرم٫ممنونم که منو تشویق میکنید و بهم امید میدید که ادامه بدم٫ امیدوارم شرمندتون نکنم دوستای گلم...منتظرم که بالهلی صداقت عزیز هم بیان و منو راهنمای کنن چون میخواستن یه سری خصوصیات مردها رو بهم یاد بدن و بگن من چطوری میتونم این دلزدگی و دلشکستگی همسرم رو بگیرم تا دوباره بهم اعتماد کنه تا دوباره من سنگ صبورش بشم٫علی واقعا تنهاست و من دلم واسش میسوزه٫خدایا منو ببخش که همسر همربونم رو به این وضع انداختم٫خدایا کمکم کن تا زودتر همی چیز درست بشه و من و هم اون خودمونو اصلاح کنیم و به زندگی برگردیم...
    بله دارم توی همین حوالی دنباله خونه میگردم تا ازش دور نشیم٫دعا کنید پیدا بشه!
    امروز پارمیدا باز بهش زنگ زد٫بعضی وقتا میگم پامی انقدر زنگ نزن( میترسم فکر کنه که من میگم زنگ بزنه)پامیدا هی گفت بابای میای دنبالم باهم بریم خونت بازی وای چقدر بچه اصرار کرد ولی علی گفت بابای تا دو ساعت دیگه باید بره سر کار٫پارمیدا گفت خوب منم ببر سر کار٫کلی خندید بعد گفت اون عمو سر کار نمیزاره گفت خوب تو ماشین میمونم تا بری کار و بیای...خلاصه قراره فردابعد از مهد بره دنبالش و ببرتش خونش... میگم من غذا درست کنم ببرن باهم بخورن؟!حتما میارتش خونه من غذاشو بدم بعد ببرتش یا پیام میده میگه خودت برو دنبالش غذاشو خورد من میام دنیالش...

  14. 7 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 05 تیر 95), khaleghezey (سه شنبه 25 شهریور 93), paiize (چهارشنبه 26 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 26 شهریور 93), واحد (چهارشنبه 26 شهریور 93), آونگ (سه شنبه 25 شهریور 93), شیدا. (سه شنبه 25 شهریور 93)

  15. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام به دوستای گلم٫
    امروز صبح بعد از اینکه پارمیدارو گذاشتم مهد زنگ زدم به دکترش که باز واسش وقت لیزر بگیرم٫اول با منشی حرف زدم بعد منشی گفت دکت میخواد باهاتون صحبت کنه!انقدر ترسیده بودم٫اخه دکتره هیچوقت تلفنی باهام صحبت نکرده بود!!!خلاصه گفت چرا دفعه قبل همراه پارمیدا نیومدی٫گفت پارمیدا خیلی اذیت شد و باباش نتونست به تنهای ارومش کنه٫گفت من که گفتم همیشه شما باید باشید یعنی دو نفر گه ارومش کنن!!! گفتم دفعه بعد حتما میام واسه لیزرش٫ حالا همین دوشنبه وقت داره واسه کنترل ولی میخوام منم برم ببینم چی میخواد بگه دکتره اخه ایندفعه دیگه حتمی میشه که کی عملش میکنن!!!حالا چطوری به علی بگم که باز مثل دفعه قبلش خراب نکنم و نگه خودم باهاش میرم و تو نیا؟!البته از وقتی فهمید موضوع بانک کارمن نبوده خیلی ارومتر شده ولی نمیدونم هنوزم دوست نداره با من به قول خودش یک قدم راه بیاد و تا اونجا تو ماشین بشینه؟!
    اصلا چرا بهم نگفت که پارمیدا انقدر اذیت شد دفعه قبل٫چرا قایم کرد؟!

    پارمیدام امروز تا از خواب بیدار شد گفت مهد نمیرم میخوام برم خونه بابای٫نمیدومنم اونجا چی دیده یا چون واسش تازگی داره از اونچا خوشش میاد! خلاصه گفتم بعد از مهد حتما بابای میاد دنبالت...سر ظهر تو دلم افتاد غذای مورد علاقشو درست کن و به یه بهانه ای واسش ببر٫ خلاصه درست کردم بهش پیام دادم:
    سلام علی جان٫ امیدوارم از خواب بیدارت نکرده باشم٫راستش پارمیدا صبح که چشماشو باز کردگفت میخواد بیاد پیشتو نهار رو در کنار تو باشه٫اگه اجازه بدی من میرم دنبالش٫نهار هم درست کردم میارم واستون با هم نوش جان کنید! اگر مایل باشی همون طرفهای ۴ میارمش پیشت!
    جواب: سلام٫ نه ببرش خونه بهش نهار بده٫نمیخوام نهار بیاریش اینجا٫اگه خواستم بعدش میام دنبالش میبرمش!!! تورو خدا دیدید چطوری جواب داد٫ نمیخوام نهار بیاریش اینجا!!!اگه خواسسسستم میام دنبالش!!!اخه من چی بگم!!!رفتم دنبال پارمیدا٫بچم دل تو دلش نبود میخواد بره پیش باباش٫از جلو خونش رد شدیم گفت الان برم پیش بابای گفتم نه بریم خونه غذا بخور بعد٫غذاشو دادم بازم ازش خبری نشود دیگه داشت حرصم در میومد(در نیومدااا٫اوم بودم) دیدم پارمیدا خودش تلفنو ورداشت زنگ زد بهش که بابای کجای میخوام بیای پیشم باهم لگو که واسم خریدیو بسازیم٫گفت بابای میام دنبالت بیا خونه من٫پارمیدا گفت اینجا میخوام بازی کنیم گفت نه دیگه الان میام دنبالت٫امد بردش ۲ساعت بازی کردن و بعد برش گردوند...

    من هنوز منتظر بالهای صداقت مهربونم هستم٫امیدوارم زود بیاد راهنمایم کنه٫گفته بودن حالا وقت معذرت خواستن ازشه!فکر کنم دارن با این کار به من تمرین صبوری میدن که انقدر عجول نباشم!خدارو شکر به لطف شما دوستانم و راهنمایهاتون خیلی اروم شدم٫کمتر عجله میکنم٫خدا جونم شکرت...
    امشبم باز اغوششو کم دارم٫میخوام باشه تا فقط نگاهش کنم و بغلش کنم٫خدا جونم چرا علی دلش واسم تنگ نمیشه٫میدونم دیگه علاقه ای به من نداره...خدایا ازت میخوام مهرمو دوباره به دلش بندازی تا دوباره دلتنگم بشه و دوستم داشته باشه٫به وجودش احتیاج دارم به هم صحبتیش به مهربونیش...خدایا کمکمون کن٫بجهها واسمون دعا کنید...

  16. 5 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 05 تیر 95), khaleghezey (چهارشنبه 26 شهریور 93), paiize (چهارشنبه 26 شهریور 93), واحد (چهارشنبه 26 شهریور 93), شیدا. (چهارشنبه 26 شهریور 93)

  17. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مهر 02 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,563
    امتیاز
    44,252
    سطح
    100
    Points: 44,252, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,950

    تشکرشده 6,439 در 1,458 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام سوده جان
    درکت میکنم...میدونم دلتنگی
    گفته بودی چی بگی که سوزناک باشه و...
    بعدازچندروز یه شب بهش پی ام بده ومثلابنویس دلم داره میترکه دیگه نمیتونم....اگه جواب دادوپرسیدچی شده یاهرچیزی توجواب بده اگه همجوابی ندادتوبازیه ربع بیست دقیقه دیگه واسش بفرست وازحالت بگو...همینهایی که بالا نوشتی...
    بگودیگه طاقت دوریت روندارم...دلم آغوشت رومیخواد...دلم نوازش وگرمای دستات رومیخواد...نگاهت رومیخواد...دلم تنگه خیلی زیاددرحدی که دارم دیونه میشم...
    سوده هرچیزی ازته دلت بنویسی به دلش میشینه...بگوکاش منومیبخشیدی ویه باردیگه به زندگیمون فرصت میدادی...کاش یه باردیگه محبت ولبخندت رومیدیدم...کاش توهم دلت واسم تنگ میشد...من بدون تونمیتونم...میترسم ازاین دنیابرم ودیگه فرصت باتوبودن رونداشته باشم/البته خدانکنه/
    سوده جون بزارپارمیداخودش به باباش زنگ بزنه ...کارهایی که بالهای صداقت گفتن درموردپارمیداوباباش روانجام بده...
    نگران نباش سوده جون...غصه نخوروانرژیت رونگه دار...توخیلی کارداری حالا حالاها...
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...
    ویرایش توسط paiize : چهارشنبه 26 شهریور 93 در ساعت 09:15

  18. 5 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 26 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 26 شهریور 93), واحد (چهارشنبه 26 شهریور 93), سوده 82 (چهارشنبه 26 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 31 شهریور 93)

  19. #30
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همه نوشتت خوب بود عالی مثل این چند وقته فقط از این نوشته ات اصلا و ابدا خوشم نیومد لطفا هم دیگه نه از اینا بنویس نه حتی ذره ای بهش فکر کن

    میدونم دیگه علاقه ای به من نداره...
    جملات ممنوعه

    فرق شما بانوان با ما آقایون اینه ماها عجول نیستیم و صبوریم ولی شماها یکم احساسی رفتار میکنید این خوب نیست یکم صبورتر باش بانو مطمئن باش اونم دلش برات تنگ شده و دوست داره فقط یکم طول میکشه تا باورت کنه خوب انصافا هم بهش حق بده خودت برگرد یه آنالیز داشته باش از رفتارت حرفایی که یمزدی طریقه برخوردت با شوهرت با وضعیت الانت ببین چقدر خانومتر و باتجربه تر شدی پس بهش زمان بده تا باورت کنه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  20. 7 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 26 شهریور 93), fahimeh.a (شنبه 05 تیر 95), paiize (چهارشنبه 26 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 26 شهریور 93), آرام دل (چهارشنبه 26 شهریور 93), سوده 82 (چهارشنبه 26 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 31 شهریور 93)


 
صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چگونه خودم را بازسازی کنم؟؟؟
    توسط تقدیر در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 21 بهمن 93, 16:51
  2. کمک به فراموشی شکست ها و بازسازی زندگی
    توسط omidvaar در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 23 شهریور 93, 21:44
  3. نیاز به بازسازی پس از سانحه جدایی دارم
    توسط فارهه در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 20 تیر 93, 10:25
  4. آیا رابطه ای که تخریب شده قابل بازسازی است؟
    توسط Architect در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 مهر 89, 13:32

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.