به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 29
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    بارانی جان سلام

    خب اینکه خواب ملاکت نیست خوبه . ولی چون اول اینو تعریف کردی شاید منم بگم تحت تاثیر خوابت قرار گرفتی

    خب میگن خواب دیدی اونم از ائمه ویا خواب خوب و بد به کسی نگو و جلو آب جاری تعریف کن

    بهت بگم منم خواب میبینم و خیلی به واقعیت رسیده حتی مشکلات امروزمو که شما خبر نداری من دیدم خواب ائمه هم دیدم نه چهره اما نورانی تو شب احیاء . ولی زمان تعبیرش هنوز نرسیده .

    در کل خواب دیدن و اعتقاد داشتن برا همه هست تا نبینی و لمس نکنی باور نمیکنی ولی من باور میکنم . نکته اخر این موضوع هرگز خوابتو برا کسی تعریف نکن تا بعد از وقوع تعبیر جز بر آب

    من هم فکر میکنم در نه اون خانم حکمتی بوده وخدا روشکر میکنم که العان خوشبختی و پدر هم هستی . درسته اسم همسرت زینب نیست و شاید از مترادف های این نام هم نباشه ولی حتما رفتار ایشون زینب وار هست

    شاید میخواستن اسمشو بذارن زینب . شما در راستای اعتقاداتت قدم مناسب برداشتی پس بهش فکر نکن ایکاش در مورد خواب تحقیق بهتر داشتی و زمان و تاریخ و ایام خواب دیدنو ثبت میکردی تا از زمان تعبیر و غیره طبق روایات و احادیث از زمان تعبیر آن آگاه میشدی .

    ترسم از اینکه زینبی که ازش دم میزنی پیداش بشه و آشیونه زندگیتو خراب کنه وتورو با خودش به جهنم گمراهان بکشونه .

    این پرونده رو تو قلبت ببند و به چسب به زینبی که الان کنارته . بدرود

  2. #12
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:47]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,961
    امتیاز
    33,036
    سطح
    100
    Points: 33,036, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,372

    تشکرشده 6,343 در 1,786 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مجدد...دراینکه خدا همه مارو هرلحظه امتحان میکنه شکی نیست.اما باتوجه به آیات وعلم ناقص من دو نوع امتحان هست (باتوجه به مطالب شمامن این دو نوع امتحان رو جداگانه میگم وگرنه مفسرین تخصصی ترانواع امتحانات رومیشناسن)

    ۱_امتحانی که ازقبل مشخصه و گفته میشه قراره فلان جا امتحان بشید مثل داستان جنگ طالوت وجالوت که وحی شدازآب فلان نهر ننوشیدمگرجرعه ای (حالاشایدمثلاسپاه دشمن این آب رو مسموم کرده بودند)

    ۲_امتحانی که ازقبل اشاره به امتحان بودنش نشده مثل قضیه حضرت ابراهیم(ع)وفرمان قربانی کردن حضرت اسماعیل(ع). شایداگه حضرت ابراهیم میدونست داره امتحان میشه ونوع امتحان چیه هرکاری هم میکردنمیتونست چاقو روصادقانه بکشه وانقلاب ورشد درونی وبالاتر رفتن اتفاق نمیفتاد. (البته نوع مورد حضرت ابراهیم خاص او ورویای صادقه هم بود که در اینجا نباید قیاس گرفت که ماهم هر خوابی دیدیم ...)


    منظوراصلی من اینه ما ازسر و منظورخداونداطلاع نداریم فقط وظیفه داریم براساس اصول محکم بریم جلو. مثال وقت نماز درپست قبلی به همین خاطربود.

    اصول محکم میگه شما حق نداشتید قبل از عقد وانگشتر عاشق اون دختربشید اگرشدیدواگرامتحانی بوده من وشمانمیدونیم و نخواهیم دانست منظورخداچی بوده ولی درهیچ فرمان ریز ودرشت خداوندبه پیامبران واولیا وحتی آدمهای عادی کوچکترین بی اخلاقی توصیه نشده و نمیشه.

    بنابراین وبه همین خاطراجتهاد هم هست که فقه و فقیه ومتخصص خاص خودش رومیخاد.

    یه جمله ی منطقی تو ی یه کتاب ترجمه شده خوندم که اگر ما میدونستیم امتحان ومنظورخداچی هست نفس فریبکارمانقش اون منظور رو بازی میکردعین کپی برابراصل و رشدما مصنوعی وکاذب میشد..



    دوست عزیز سعی کن قضیه روبرای خودت پیچیده و فراعادی نکنی تو مثل هرانسان دیگه ای اشتباه کردی.در رابطه باجنس مخالف حتی به منظورازدواج،درگیرشدن احساسش مثل مصرف مواد مخدرهست اراده وانتخاب زمان و نوع مصرفش باخودته اما اعتیادش دست خودت نیست اثروضعی وجبریش هست.حالا قبول واقعیت قبول وجود مشکل وتغییرنگرش دست خودته +توکل تابیای بیرون.

    عسی ان تکرهواشیئا و هوخیرلکم وعسی ان تحبو شیئاو هو شرلکم.

    مگه به هرچی حب داشتیم خیرمادراونه.حب تو به همسرت چون مطابق شرع وتعهد هست خیرت دراون هست وحبت به اون فردچیزی جز برخاسته ازضعف نیست یک حب کاذبه .منشأ عشق ودوس داشتن راستین قوت واستحکامه ومنشأ عشق ودوس داشتن کاذب ،ضعف وسستیه دیگه خوددانی.من حالتوخوب میفهمم چون به سرم اومده منم واسه ازدواج بود،نگفتم مال تو صرف شهوت بوده ولی شهوت پنهان که خودشو به اشکال دیگه نشون میده رد نمیشه.


    .من توصیه اکیدمیکنم در این مورد دنبال دلیل وحکمت نباش گمراه میشی انرژیت روصرف همسرت ومسائل ملموس .عرفاوعلماهم میگند براساس یقینیات(عقل وشرع)حرکت کن نه لایقینیات ومبهمات وشبهات وشکیات و و همیات وغیره _


    خیلی راحت بگم دچاروسواس فکری شدی تشدیدش نکن،؛

    این تایپیک رو هم مطالعه کن ببین افراد درشرایط مختلف چطورفکرمیکردن وبه چه نتایجی رسیدن من وتو بهتراز اونا نبوده ونیستیم مذهبی وغیرمذهبی نمیشناسه منظورم این نیست که تو قصد رابطه دوست دختروپسرداشتی ولی قسمتهای روحی و نگرشی مشترک وجود داره

    :http://www.hamdardi.net/thread-17296.html..

    واین تایپیک..:http://www.hamdardi.net/thread30393-1.html
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  3. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    parsa1400 (شنبه 08 شهریور 93)

  4. #13
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    می دانی آقای محترم چه اشتباهی مرتکب شدی ؟
    اشتباه شما این بود که بدون اجازه به حریم پدر اون دختر وارد شدی. شما خودتان مرد هستید و خوب می دانید که یک مرد نسبت به زنان خانواده اش به خصوص دخترش ، چقدر حساس است و این حیطه در دین و عرف ما جزو حریم یک مرد محسوب می شود و اگر مردی بخواهد با دختری ازدواج کند باید اول از پدر دختر اجازه بگیرد. اصلا قرآن به صراحت گفته است که دختران را باید از خانواده آنها خواستگاری کنید.
    بعد هم پدر برای دخترش زحمت بسیار کشیده و آرزوی خوشبختی او را دارد. حقی که پدر به گردن فرزندش دارد در وصف نمی گنجد. هر دختری به خاطر این حق ، موظف است به حریم و حرمت پدرش احترام بگذارد و بدون اجازه او مردی را وارد زندگی اش نکند.

    اما این خانم زینب همه اینها را نادیده گرفت و قبل از اینکه به شما بدی ای کرده باشد ، در حق پدرش ظلم کرده است . این دختر به جای اینکه شان پدرش را پیش شما بالا ببرد ، از او نزد شما بدگویی کرد و حرمت و احترامش را پیش شما کاملا خرد کرد. این دختر بدون اطلاع پدرش با شما قرار ملاقات خصوصی آنهم چندین بار گذاشت. در حالی که یک دختر خانواده دار هیچ گاه چنین کاری نمی کند. بدتر از همه اینکه چنین کار نکوهیده ای را در یک مکان مذهبی انجام داده که اصلا قابل تحمل نیست.قبل از اینکه رضایت خانواده اش را جلب کنید با هم قرار ازدواج گذاشتید و بدتر از همه اینکه به شدت احساساتی شدید و قبل از عقد رسمی به قول خودتان عاشق این خانم شدید.

    آقای محترم اشتباه شما این بود که در این کار او را همراهی کردید و علاوه بر اینکه با یک نامحرم قرار ملاقات خصوصی گذاشتید ، به حریم یک مرد دیگر که پدر این دختر می شود بی احترامی کردید.
    شما قبل از اینکه به این دختر محرم شوید شروع کردید به ابراز علاقه به این دختر. در حالی که طبق فتوای مراجع تقلید هیچ پسری حق ندارد به یک دختر نامحرم حرف های محبت آمیز بزند و ابراز علاقه کند. حتی حق ندارد به او بگوید دوستت دارم یا بدون تو می میرم.

    شما تمام این خط قرمزها را رد کردید. اشتباه شما این بود. آقای محترم شیطان از جایی وارد می شود که حتی فکرش را نمی کنیم. مثل همان داستانی که آقای محمد تعریف کردند. نباید فکر کنیم چون مذهبی هستیم یا چون کسی که با او طرف هستیم مذهبی به نظر می رسد پس دیگر خطری ما را تهدید نمی کند.

  5. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    parsa1400 (شنبه 08 شهریور 93)

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام
    دوستان حرفهای خوبی زدن.
    من میخوام در مورد خوابتون بگم.
    از یکی شنیدم اسم همسر آیندشو تو خواب بهش گفتن اما بعد با یکی دیگه ازدواج کرده.اون خانم میگفت قبل ازدواج تعبیر خوابمو پرسیدم وگفتن که با کسی ازدواج میکنی که خصوصیات اخلاقیش به اون اسم برمیگرده. واقعا همینطور شد.
    امیدوارم روز به روز مومن واقعی نسبت به خدا باشید.
    دوستان درست میگن منم خوابهای زیادی میبینم که نشان از واقعیت داره اما اصلا واقعیت نداشته.
    حتی اسم وتاریخ هم به من گفتن.

  7. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام

    بابت رنجی که می برید متاسفم.

    گاهی پیش می آید که ما در پیدا کردن ریشه مشکلاتمان دچار سردرگمی می شویم و یا به خطا، چیزی را جایگزین دیگری تصور می کنیم.

    مثلا حالمان از برخورد همسایه خوب نیست، به نظرمان می آید همسرمان امروز از دنده چپ بلند شده.
    ناخودآگاه ما دچار یک مشکل مثلا کاری یا مالی است و به اشتباه آن را به دلگرفتگی های احساسی ربط می دهیم.
    و مثالهایی از این دست.

    این فریب مغز ماست. وقت هایی که ما از روبرو شدن با واقعیات ِ اغلب ناخوشایند طفره می رویم، مغز هم، با دچار کردن ما به این خطاهای شناختی، همین کار را تشدید می کند.

    و حتا گاهی از این هم فراتر می رود. ظاهرا هیچ مشکلی در زندگی نیست. همه چی آرومه، کار، زندگی، بچه، پول... اما عصر یک روز تعطیل یکدفعه فیلمان یاد هندوستان می کند و ...

    1- موقعیت هایی که چنین افکاری به سراغتان می آید را خوب و با دقت، رصد کنید. کنکاش کنید ببینید قبلش چه اتفاقی افتاده. آیا با همسرتان حرفتان شده؟ احساس ناامیدی از کاری کرده اید؟ در تنگنا بوده اید؟ در شرایط سختی گیر کرده اید؟ احساس حرمان کرده اید؟ و .... سپس به راحتی می توانید مچ مغزتان را بگیرید و به این نتیجه برسید که افکار ناشی از یک عشق شکست خورده، اغلب بعد از بروز یک مشکل دیگر کاملا بی ربط، در ذهن ما تشدید می شوند.

    2- گاهی ما دچار خطاهای شناختی می شویم. اگر فلان رشته رفته بودم، حالا حساب بانکی ام پر پول تر بود. اگر این امتحان را قبول نشوم، نابود می شوم. اگر نتوانم خیلی خوب باشم، همسرم ار از دست می دهم. اگر با او ازدواج می کردم حالا شادتر بودم و ...
    شما اکنون یک زندگی مبتنی بر واقعیت دارید. همسری مهربان در کنار شماست، کودکی شیرین. کار می کنید. همسرتان همیشه با شما موافق نیست، اما با هم کنار می آیید. دوستش دارید و دوستتان دارد و خیلی واقعیت های دیگر. در مقابل یک زندگی کاملا مبتنی بر مجاز در ذهن خود متصور شده اید. اگر با آن دختر ازدواج کرده بودید چنان می شد و بهمان. از کجا اینقدر مطمئنید؟ از کجا می دانید وقتی با او وارد زندگی می شدید، هم همانقدر دوستش داشتید؟!. اکنون شما تجربه زیر یک سقف رفتن با کسی را دارید و می دانید تفاوت یک رابطه دورِ هر از گاهی، با یک رابطه نزدیک هر روزه، از کجا تا به کجاست. چنانکه همه زوج های در شرف طلاق، روزی عاشق هم بوده اند و امروز...
    می خواهم بگویم همه چیز در تصورات شماست. شاید هیچ دنیای شیرینی پس از آن ازدواج نبود. این شیرینی نقد که اکنون دارید به مراتب خوش تر از حلوای نسیه در ذهن شماست، اگر از افقی بالاتر به زندگیتان نگاه کنید.
    خوبست که این خطاها را هر چه بیشتر بشناسید. توصیه می کنم کتاب " از حال خوب به حال بد" را بخوانید و این خطاها و بازی‌های ذهنیتان را شناسایی کنید و درمان.


    3- من امیدوارم موارد بالا به شما کمک کند که هر چه سریعتر از پس این افکار بر بیایید.
    اگر نشد، شاید بد نباشد تصور کنید همسرتان وقتی شما را می بوسد، مرد دیگری را در پستوی ذهنش قائم کرده. حالتان بد شد؟ متاسفم. این قصه افکار شماست ....


    شاد باشید.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  8. 2 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    parsa1400 (شنبه 08 شهریور 93), فرشته مهربان (پنجشنبه 13 شهریور 93)

  9. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سلام به همدردی خوش امدید . اینکه خواب ها اقسام مختلفی دارند و تا چه حد میشه روی یک خواب حساب باز کرد بحث دیگه ایه و لی با فرض بر اینکه خواب شما یک رویای صادقه بوده باشه . به شما وعده یک ازدواج خوب با یک خانم خوب داده شده . چیزی که الان به دست اوردید . ولی شاید منظور از زینب یک اسم خاص نبوده و میدونید که زینب مظهر صبر و استقامته چیزی که به گفته خودتون در وجود همسرتون فراوان به چشم میخوره . ولی شما در ابتدا به دنبال یک اسم خاص راه رو اشتباه رفتید . به نظر من شما عاشق یک اون دختر نبودید چون به گفته خودتون حتی ایشون رو به درستی نگاه هم نکردید . شما عاشق دختری بودید که وعده اش به شما داده شده بوده و شک نکنید که اون همسر مهربون و صبور شماست .

  10. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    parsa1400 (شنبه 08 شهریور 93), فرشته مهربان (پنجشنبه 13 شهریور 93)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 مهر 93 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    138
    سطح
    2
    Points: 138, Level: 2
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون

  12. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام دوست عزیز
    دعا كردم خداجون يه شغلي بهم بده كه توش هم دين باشه هم دنيا
    سه روز بعد از اين دعا از يه ارگاني كه سه سال پيش براي استخدام فرم پر كرده بودم باهام تماس گرفتن و گفتن براي انجام كارهاي استخدام برم اونجا . باور كردني نبود ، خدا چقدر مهربونه .
    اونجا بود كه به خدا گفتم خدا جون اجازه بده با يه خانمي ازدواج كنم كه بتونم باهاش بتو نزديك تر بشم
    خداوند بعد از اين قضيه منو با يه خانم خيلي بهتر و مقيد تر و اهل زندگي آشنا كرد . ازدواج كردم و الان پدر شدم .همسرم خيلي مقيده و با حجابه و وفاداره . خيلي منو دوست داره
    بعد عنوان تاپیک هم جالبه وقتی یک مرد اشک میریزد ؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    خود من بارها از خدا در خصوص شغل و همسر و خیلی از مسائل کمک خواستم و بخاطر نرسیدن به اونها کلی ناسپاسی کردم ولی با خوندن تاپیک شما حسابی آرام شدم

    چون مطمئنم بعد از اینکه هر روز هر چیزی که میخوام بهم داده بشه بازم فردا یک خواسته دیگه دارم وبعد از اجابت اونها بازم یک خواسته دیگه و همینطور .....
    به فرض که شغل و ازدواج من سه سوته اجابت شد اون موقع شاید دنبال گنج قارون باشم ؟

    خواندن این تاپیک درس بزرگی برای خیلی از ماهاست

    شما حتما شنیدی که حضرت یوسف خواب دید که 7 گاو لاغر 7گاو چاغتر رو خوردند و از اون چه استنباطی کرد

    فقط خواب دیدن مسئله نیست تعبیر خواب دونستن هم یک مسئله جداگانه است

    بازم نظر من فقط یک چیزه حتی اگر در بهترین شرایط باشم و بهترین ها فراهم باشه دست نیافتنی ها و چیزهایی که از اون منع شدیم در هر شکل و شمایلی که باشند بهترین هستند

  13. 2 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    parsa1400 (شنبه 08 شهریور 93), roze sepid (شنبه 08 شهریور 93)

  14. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1393-6-08
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    3,423
    سطح
    36
    Points: 3,423, Level: 36
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    577

    تشکرشده 236 در 60 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    نمیتونم بگم درکتون میکنم.چون هنوز به جایی که شما هستید نرسیدم و ازدواج نکردم.
    من دقیقا با شرایط شما پیش رفتم با یه آقایی، اما با این تفاوت که من جواب رد دادم بهشون، اونم به خاطر مخالفتهای خانوادم نه به خاطر اینکه چیز بدی ازشون دیده باشم.حرفایی که شما میزنید دقیقا حرفهاییه که من بهش زیاد فکر میکنم.از الان میدونم با هر کسی دیگه ازدواج کنم همیشه جای زخم این رابطه روی قلبم درد میگیره هرچند که عاشق همسرم باشم.
    حرفهای دوستان رو قبول دارم اما نمیشه.در حده حرف همش قشنگه اما عمل بهش سخته.سخته به دلت بگی نه.به دلت بگی بسه.
    تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که هرموقع بهش فکر میکنم یا جایی میرم که با ایشون رفتم یه ذکری که خیلی دوستش دارم رو میگم (یا من اسمه دوا و ذکره شفا)ولبخند میزنم.همین و دیگه بهش فکر نمیکنم.
    من فقط میتونم براتون آرزوی موفقیت و صبر کنم .



  15. کاربر روبرو از پست مفید elham.e تشکرکرده است .

    roze sepid (شنبه 08 شهریور 93)

  16. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 مهر 93 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    138
    سطح
    2
    Points: 138, Level: 2
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام از همه همدردی هاتون ممنونم .
    نظر برخی از دوستان خصوصا خانم ها اینطور بوده که اون خانم کار اشتباهی نکرده و این منم که دچار اشتباه شدم . بعضی از دوستان هم فرمودن من فقط با تکیه بر تعبیر شخصی از خوابم به خواستگاری رفتم . من به نمایندگی از عقل و دل و روح و شخصیت و غرورم اعلام میکنم که کار اشتباهی نکردم . برخی از دوستان طوری اظهار نظر میکنن که احساس گناه من صد برابر میشه . اگر قرار باشه توی سایت (همدردی) هم همدردی پیدا نکنم اوضاعم از اینی که هست بدتر میشه . لطفا در اظهار نظرهاتون شرایط بحرانی منو درک کنید و با حمله به عقایدم منو بیشتر تخریب نکنید که واقعا شرایط نامناسبی دارم .
    در پاسخ به دوستانی که فکر میکنن من توی زندگی مشترکم حتما دچار مشکل شدم و به همسرم بی توجهی میکنم باید عرض کنم که من و خانواده ام توی زندگی هیچ مشکلی نداریم و الحمدالله الرب العالمین همسرم و فرزندم و خودم خوشبخت هستیم . اما به دلیل فاصله زیاد محل زندگیم تا محل کارم موقع رانندگی کلا تو فکر هستم و وقتهایی که تنها هستم سوز سینه ام بیشتر میشه . به شوخی یه بار به خودم گفتم نکنه زخم معده گرفتم و فکر میکنم سوز عشقه و کلی به این حرف خودم خندیدم . چرا اینقدر مطمئن هستم که خانواده ام از با من بودن راضی و شاد هستن ؟ سال گذشته توی شغلم بعنوان کارمند برتر استان انتخاب شدم و این یک موفقیت خیلی بزرگی برای من بود ، کنار شغل اصلیم با همکاری خانومم یه شغل باکلاسی جفت و جور کردیم که باعث شده من و خانومم بیشتر به هم نزدیک بشیم و الحمد الله توی اون شغل هم البته به لطف خانومم موفق هستیم و درآمد قابل توجهی داریم . همونطور که تو انجام وظایف شغلیم کوتاهی نمیکنم توی زندگی مشترکم هم وظایف پدری و همسری خودمو انجام میدم . اما کسی چه میدونه تو دل این آدم چه خبره . همه ظاهر آدمو میبینن و قضاوت میکنن اما هیچکس نمیدونه دل صاحب مرده ام تو شعله ها داره خاکستر میشه .
    خوب یا بد دل من درگیر یه حس ویرانگر شده ، حسی که هر چی بیشتر دربارش حرف میزنم و فکر میکنم شعله ورتر میشه ، هر روز از خودم میپرسم آخه چرا ؟ یعنی عشق اول تا آخر عمر آدمو اسیر میکنه ؟ آیا باید تا ابد تاوان این دوست داشتنو پس بدم ، خیلی باخودم فکر میکنم و کلنجار میرم ، هر روز دنبال راهی برای حذف زینب از ذهنم هستم ، اما با کمک شما دوستان محترم و هشدارها و راهنمایی های شما همدردی های عزیز کم کم دارم به نتایج واضح و روشنی میرسم . به نظرم تفاوت بین عشق و نفرت به باریکی یک تارمو هست . دارم به این نتیجه میرسم که این حسی که اینقدر آزارم داده نه عشق بلکه نفرته . نفرت از کسی که بدون در نظر گرفتن انسانیت و فقط با توجه به منافع شخصی اش رفتار کرد . نفرت از کسی که با آرزوی پول دار بودن پا روی دل من گذاشت با اینکه شرایط منو میدونست . نفرت از کسی که براش حرفهای عاشقانه مو خرج کردم . نفرت از کسی که جز خودش هیچکس براش مهم نبود . نفرت از کسی که شعار ایمان میداد اما ته دلش اعتقادی به رزاقیت خدا نداشت . نفرت از کسی که منو به پرتگاه افسردگی انداخت . نفرت از کسی که قول و قرارش یادش رفت . نفرت از کسی که با فرافکنی قصد داشت بگه تقصیر خودت بود که وابسته شدی . نفرت از کسی که با کمال پررویی گفت هیچ اتفاقی نیفتاده که . نفرت از کسی که وسیله آزمایش من شد . نفرت از کسی که لیاقت منو نداشت اما من براش غرورمو شکستم . نفرت از کسی که التماس های منو نادیده گرفت . نفرت از کسی که دست و پا زدنمو دید اما بهم پشت کرد . نفرت از کسی که حرفهامو فلسفه بافی دونست . نفرت از کسی که پول چشماشو کور کرد . نفرت از کسی که میخواست بهم ترحم کنه . نفرت از کسی که بخاطرش بیهوده اشک ریختم . نفرت از کسی که بخاطرش ایمانم ضعیف شد . نفرت از کسی که عشقش جای عشق واقعیم به امام زمانو ازم گرفت . نفرت از کسی که پنج ساله سینه مو آتیش زده . نفرت از کسی که خودشو بالاتر ازم دونست . نفرت از کسی که تحقیرم کرد ...
    واکاوی احساس و خاطراتم بعد از این همه مدت ، بعد از تحمل پنج سال آتش سینه منو به این نتیجه رسوند که ازش متنفرم . این تنفر بود که منو اینقدر آزار میداد نه عشق . اون موقع که گفت با نامزدم اومدم خرید ، این تنفر و دلشکستگی بود که سینه منو آتش زد و سالها سوخت و درونمو خاکستر کرد . تصور اینکه دختری که تا یک قدمی ازدواج باهاش رفتی و الان دست تو دست کس دیگه ای داره راه میره غیرتمو خرد کرد . شکستم ، داغون شدم ، سوختم . حالا چطور میتونم چنین آدمیو دوست داشته باشم . آره این نفرته . ازش متنفرم .
    اما دوستان این کل ماجرا نبود . مدتی بود که با خدا و خودم درگیر بودم ، توقع داشتم خدا بیاد باهام صحبت کنه ، آخه من با هیچکسی در اینباره صحبت نکرده بودم و نیاز داشتم یکی باهام درد دل کنه . اصلا دیوانه محض شده بودم . کم کم به دلیل عدم توجه به نعمات خداوند که یکی خانواده خوبم بود و عدم توجه به افسردگی خودم و باز متاسفانه به دلیل عدم شناخت این حس و وسوسه های شیطان من یک اشتباه خیلی بزرگی انجام دادم که وضعیتم رو بحرانی تر کرد . اینم بگم که تو این مدت یک روز هم این سوختن سینه رهام نمیکرد . سال گذشته با وسوسه های شیطان برای تسکین درد با خودم گفتم شاید اگه از اوضاعش با خبر بشم وضعیت خودم بهتر بشه . اینکه بفهمم آیا خوشبخت هست یا نه ؟ زندگی با یه آدم پولدار چه مزه ای داره و چطوره ؟ آیا به دنبال خوشبختی که رفت بهش رسید ؟ آیا دنیا ارزش اینو داشت که دل یه آدمو بشکنه ؟ کلا از زندگی راضی هست یا نه . به همین خاطر به طریقی شمارشو گیر آوردم . بهش پیامک زدم !!! افسار پاره کرده بودم . شیطان بدجور از آب گل آلود ماهی میگرفت . بعنوان یک دوست قدیمی بهش پیامک زدم و خودمو معرفی نکردم . چهار یا پنج پیامک بیشتر نشد . اما پایان خیلی تلخی داشت . تا اون موقع که کلی شان و شخصیتم به فنا رفته بود با اینکارم وضعیت خیلی اسفناک تر شد . حماقت محض بود ، گناه کردم ، من چیکار کردم ، به یه زن شوهردار پیامک دادم . دیگه کاری از این کثیفتر ؟ البته خودم به اندازه کافی خودمو تنبیه کردم و هم چوبشو خوردم . هرچند نیت بدی نداشتم اما اصل اینکار واقعا زشت بود به همین دلیل عواقبشو پذیرفتم و شکایتی ندارم . اینو گفتم که دیگه خیال خودمو راحت کنم و کل ماجرا رو برای شما تعریف کرده باشم . هنوز هم بعد از اینهمه اتفاق به روانپزشک مراجعه نکردم . اصلا نمیتونم خودمو قانع کنم که برم بشینم پیش یه آدم دیگه (روانشناس) و قصه مو براش تعریف کنم . خصوصا اون قسمت آخرش که خیلی شرم آور بود . اینکه یکی بره دنبال عشق و حال دنیاش خوشبخت باشه و واسه خودش برنامه ریزی بکنه و یکی دیگه بخاطر خاطره هاش بسوزه خیلی سخته .
    حالا با این تفاسیر شما بگید آیا درست فهمیدم که این سوز از عشق نیست بلکه از نفرته ؟
    اگه نفرته که خیلی ساده گذشت میکنم و میسپارمش به خدا ، من آدم کینه ای نیستم . اگه تکلیفم با خودم روشن بشه و بفهمم چند چندم قطعا میتونم خودمو آروم کنم . فقط آرزو میکنم توی دنیا و آخرت نبینمش چون واقعا ازش متنفرم . هیچ وقت تحقیر نشدم مگر به خاطر اون زن . ازش متنفرم .

  17. 2 کاربر از پست مفید baraniam تشکرکرده اند .

    فدایی یار (چهارشنبه 12 شهریور 93), تیام (دوشنبه 10 شهریور 93)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتي يك مرد مسير زندگي اش را گم مي كند همسرش چه بايد بكند؟
    توسط دختر اريايي در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 16 خرداد 91, 21:22
  2. آقايون همدردي لطفا جواب دهيد : براي داشتن يك زندگي خوب از همسر خود چه انتظاراتي داريد
    توسط شكوفه در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 تیر 90, 11:48
  3. ازدواج سنتي ؟ ... يا مدرن؟ كداميك!
    توسط yasa در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 23 اسفند 89, 18:08
  4. خوشبختي در سخنان يزرگان
    توسط parnian1 در انجمن انجمن افراد خوشبخت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 03 آذر 88, 10:33
  5. نكاتي ماندگار براي يك زندگي بهتر
    توسط erfan25 در انجمن انتخاب و تصمیم گیری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 17 فروردین 87, 17:18

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.