سلام مینوش جان
من تصویر دوستان رو نخوندمااااااااااااااا کوربشم اگه دروغ بگم
من شارژم تموم شده بود دیروز اشتراک گرفتم ولی پدرم در اومد تا دوباره پررنگ شدم
صدبار چک کردم آخرشک از تماس با ما با اونها تماس گرفتم و بالاخره پررنگ شدم
اجازه حالا بگم ؟
تصویری که من از مینوش تو ذهنم دارم :
مینوش یه دختر قد بلند و نسبتا لاغره ( لاغر خوش تیپ ها ... نه لاغر بد)
و همیشه تو یه اتاق، با در و دیوار سفید و بلند و خلوت هستش یعنی تابلو و عکس و اینا زیاد به در و دیوارش آویزوون نیست ... اتاقش پنجره رو به خیابون یا کوچه داره ولی همیشه پرده و پنجره بسته هستن .. مینوش اکثر ساعت های روزشو تو این اتاقه
از اون آدماییه که باید فاصله اتاق و حیاط رو براش سیب بچینی تا به بهونه سیب برداشتن بیاریش تو حیاط( حالا سیب دوس داری؟)
مینوش صبح ها دیر بیدار میشه و بعد از صبحانه زود میاد همدردی ... موقع غذا هم یه سر به آشپزخونه میزنه برای رفع تکلیف که بتونه به پدر و برادرش بگه منم آره ...
دست خط قشنگی داره و گاهی یه برگه سفید میذاره جلوش و همینجوری که داره فک میکنه هیشکی دوسش نداره خطاطی می کنه و یه جمله رو همش تکرار میکنه ... مث خطاطی با قلم و دوات بود تو مدرسه تمرین میکردیم
خلاصه ... مینوش دختر عاقلیه ولی اگه خودشو حبس نکنه و بیشتر به پدر و برادرش برسه زندگیش از اینی که هست بهتر میشه ...
با این حال همیشه به خودش میرسه و بوی خوب میده ... از ادکلن های معروف و گرون استفاده میکنه .. لباسهای رنگ و وارنگ میپوشه ... الانم یه صندل عسلی رنگ پاش کرده و هی داره پاشو تکون میده ( دست خودم نیست تصویرم انیمیشنه )
درکل مینوش بر عکس تاپیک هایی که زده (واسه درد و دل و غم و غصه و اینها ) خیلی خودشو نباخته ....ولی منتظره که شاهزاده سوار بر اسب سفید بیاد و مینوش رو ببره به قصر آرزوها ... ( مینوش زیاد دلخوش این شاهزاده نباش .. ازین شاهزاده ها سراغ ما هم اومد برد بیچارمون کرد
آرزوی بهترین هارو برای مینوش دوست خوبم دارم ...
قابل توجه کاربرانی که عمومی وخصوصی مایل بودند وقتی پیدابشه تصویر درمورد نفرات قبلی ارسال کنند.ازالان میتونید ارسال کنید
ولی همچنان وقت واولویت مینوش سرجاش باقیه 
نوشته اصلی توسط بی نهایت
الان به وقت امین آباد ساعت میزونه ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)