به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 اسفند 94 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 46 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow خانواده شوهرم میخوان اول زندگی مادرشوهر مریضمو بندازن گردن ماچه کنم؟؟؟

    سلام ،دوساله که ازدواج کردم ومن وشوهرم هردودانشجوهستیم وتازه فارغ تحصیل شدیم وهنوزبیکاریم ،
    شوهرم پسراول خانواده ودوبرادرشوهربزرگ مجردویک خواهرشوهریازده ساله دارم ،مادرشوهرمن به یه مریضی ناعلاج وسخت(پارکینسون)مبتلاشده ومشکل مااینجاست که خانواده شوهردارن خیلی بخاطراین مسئله به مافشارمیارن وازماتوقعات بیجایی میکنن درصورتی که خودشونم دارن میبینن که مااول زندگیمونه وهنوزبیکاریم ووضع مالی خوبی نداریم وپدرومادراخرجیمون میدن ولی توقع دارن که مامادرشوهرببریم پیش خودمون نگه داریم وخرجشم خودمون بدیم واونام انگارنه انگار!درضمن شوهرم بخاطرکفالت مادرش معافیت سربازی گرفته ودقیقااونام دست گذاشتن روی همین نقطه ی ضعف واین بهونه رودستشون گرفتن که توبخاطراین معاف شدی وپس بایدببریش خونه ات یاخودتوزنت دربست دراختیارش باشیدویاخرجشوبایدبدی و....جالب اینجاست که پدرشوهرخودش یه آدم ثروتمندهست وپول داره ولی خرج زنش نمیکنه وهوس یه زن تروتازه وجوون کرده وبخاطرهمین داره زن مریضشووبال گردن این وآن میکنه که خودش بره زن بگیره وکیف کنه ومارواول زندگی بدبخت کنه!برادرشوهربزرگیمم تازگیا خیلی دم درآورده وجالب اینجاست که خودشم بخاطرایثارگری پدرش معاف شده ولی باپررویی تمام میگه توکفیلش شدی ومعاف شدی وظیفه توهست که ببریش وخرجشوبدی وقتی این حرفارومیزنن داغ میکنیم !بجای اینکه این اول زندگی کمکمون کنن تابریم سرکار و باری ازروی دوشمون بردارن تازه میخوان یه بارسنگین رودوشمون بذارن اصلارعایتمون نمیکنن،ولی شوهر من زیربارش نمیره ومیگه ماهمه وظیفه مونه درحدتوانمون به مادرمون کمک کنیم ووظیفه شوهرشه که خرجشوبده وبراش خدمتکاری بگیره شوهرم بهشون گفته که من روزانه درحدتوانم بهش سرمیزنم وغذابراش درست میکنم ولی خرجیشونمیدم ونمیبرمش توخونه،خلاصه بگم که این روزادرگیری دارن سرمادرشون حسابی میخوان ازماسوءاستفاده کنن !درضمن من اصلاتواین بحثای اوناشرکت نداشتم وجلواوناخودم بی طرف نشون میدم ودخالتی نمیکنم ،ولی خداییش وقتی میبینم شوهرم بخاطراین قضیه شب وروزراحتی نداره وعذاب میکشه منم عذاب میکشم ،آخه خانواده اش خیلی زبون نفهمن وبرادربزرگش خیلی حسوده چشم نداره ماپیشرفت کنیم وخوشبخت بشیم همش میخوادسنگ جلوپامون باشه مادرمریض شوهرم به شدت مریضه ونه میتونه حرف ونه راه ونه غذاونه حرکت کنه ،حالااینام مثل توپ فوتبال دارن پاسش میکنن به ما،بنظرشماآیااین کاردرستیه که بندازنش فقط گردن ماکه بی پول وبیکاریم ووضع درستی نداریم؟؟توروخدابه من بگیدمن چه طرزبرخوردی بااین قضیه داشته باشم من دوس ندارم مادرشوهربامازندگی،چرااونا نه ؟چرافقط ازماانتظاردارن مگه زن ومادراونانیس ؟کمک کنید

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط شرر نمایش پست ها
    سلام ،دوساله که ازدواج کردم ومن وشوهرم هردودانشجوهستیم وتازه فارغ تحصیل شدیم وهنوزبیکاریم ،
    شوهرم پسراول خانواده ودوبرادرشوهربزرگ مجردویک خواهرشوهریازده ساله دارم ،مادرشوهرمن به یه مریضی ناعلاج وسخت(پارکینسون)مبتلاشده ومشکل مااینجاست که خانواده شوهردارن خیلی بخاطراین مسئله به مافشارمیارن وازماتوقعات بیجایی میکنن درصورتی که خودشونم دارن میبینن که مااول زندگیمونه وهنوزبیکاریم ووضع مالی خوبی نداریم وپدرومادراخرجیمون میدن ولی توقع دارن که مامادرشوهرببریم پیش خودمون نگه داریم وخرجشم خودمون بدیم واونام انگارنه انگار!درضمن شوهرم بخاطرکفالت مادرش معافیت سربازی گرفته ودقیقااونام دست گذاشتن روی همین نقطه ی ضعف واین بهونه رودستشون گرفتن که توبخاطراین معاف شدی وپس بایدببریش خونه ات یاخودتوزنت دربست دراختیارش باشیدویاخرجشوبایدبدی و....جالب اینجاست که پدرشوهرخودش یه آدم ثروتمندهست وپول داره ولی خرج زنش نمیکنه وهوس یه زن تروتازه وجوون کرده وبخاطرهمین داره زن مریضشووبال گردن این وآن میکنه که خودش بره زن بگیره وکیف کنه ومارواول زندگی بدبخت کنه!برادرشوهربزرگیمم تازگیا خیلی دم درآورده وجالب اینجاست که خودشم بخاطرایثارگری پدرش معاف شده ولی باپررویی تمام میگه توکفیلش شدی ومعاف شدی وظیفه توهست که ببریش وخرجشوبدی وقتی این حرفارومیزنن داغ میکنیم !بجای اینکه این اول زندگی کمکمون کنن تابریم سرکار و باری ازروی دوشمون بردارن تازه میخوان یه بارسنگین رودوشمون بذارن اصلارعایتمون نمیکنن،ولی شوهر من زیربارش نمیره ومیگه ماهمه وظیفه مونه درحدتوانمون به مادرمون کمک کنیم ووظیفه شوهرشه که خرجشوبده وبراش خدمتکاری بگیره شوهرم بهشون گفته که من روزانه درحدتوانم بهش سرمیزنم وغذابراش درست میکنم ولی خرجیشونمیدم ونمیبرمش توخونه،خلاصه بگم که این روزادرگیری دارن سرمادرشون حسابی میخوان ازماسوءاستفاده کنن !درضمن من اصلاتواین بحثای اوناشرکت نداشتم وجلواوناخودم بی طرف نشون میدم ودخالتی نمیکنم ،ولی خداییش وقتی میبینم شوهرم بخاطراین قضیه شب وروزراحتی نداره وعذاب میکشه منم عذاب میکشم ،آخه خانواده اش خیلی زبون نفهمن وبرادربزرگش خیلی حسوده چشم نداره ماپیشرفت کنیم وخوشبخت بشیم همش میخوادسنگ جلوپامون باشه مادرمریض شوهرم به شدت مریضه ونه میتونه حرف ونه راه ونه غذاونه حرکت کنه ،حالااینام مثل توپ فوتبال دارن پاسش میکنن به ما،بنظرشماآیااین کاردرستیه که بندازنش فقط گردن ماکه بی پول وبیکاریم ووضع درستی نداریم؟؟توروخدابه من بگیدمن چه طرزبرخوردی بااین قضیه داشته باشم من دوس ندارم مادرشوهربامازندگی،چرااونا نه ؟چرافقط ازماانتظاردارن مگه زن ومادراونانیس ؟کمک کنید
    سلام خواهش میکنم یکی بیادمنوراهنمایی کنه لطفاتوروخدابگیدبااین دغدغه چه کنیم شما بودیدچکارمیکردید؟
    ویرایش توسط روزنه ی امید : سه شنبه 28 مرداد 93 در ساعت 14:11

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 اسفند 94 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 46 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ،دوساله که ازدواج کردم ومن وشوهرم هردودانشجوهستیم وتازه فارغ تحصیل شدیم وهنوزبیکاریم ،
    شوهرم پسراول خانواده ودوبرادرشوهربزرگ مجردویک خواهرشوهریازده ساله دارم ،مادرشوهرمن به یه مریضی ناعلاج وسخت(پارکینسون)مبتلاشده ومشکل مااینجاست که خانواده شوهردارن خیلی بخاطراین مسئله به مافشارمیارن وازماتوقعات بیجایی میکنن درصورتی که خودشونم دارن میبینن که مااول زندگیمونه وهنوزبیکاریم ووضع مالی خوبی نداریم وپدرومادراخرجیمون میدن ولی توقع دارن که مامادرشوهرببریم پیش خودمون نگه داریم وخرجشم خودمون بدیم واونام انگارنه انگار!درضمن شوهرم بخاطرکفالت مادرش معافیت سربازی گرفته ودقیقااونام دست گذاشتن روی همین نقطه ی ضعف واین بهونه رودستشون گرفتن که توبخاطراین معاف شدی وپس بایدببریش خونه ات یاخودتوزنت دربست دراختیارش باشیدویاخرجشوبایدبدی و....جالب اینجاست که پدرشوهرخودش یه آدم ثروتمندهست وپول داره ولی خرج زنش نمیکنه وهوس یه زن تروتازه وجوون کرده وبخاطرهمین داره زن مریضشووبال گردن این وآن میکنه که خودش بره زن بگیره وکیف کنه ومارواول زندگی بدبخت کنه!برادرشوهربزرگیمم تازگیا خیلی دم درآورده وجالب اینجاست که خودشم بخاطرایثارگری پدرش معاف شده ولی باپررویی تمام میگه توکفیلش شدی ومعاف شدی وظیفه توهست که ببریش وخرجشوبدی وقتی این حرفارومیزنن داغ میکنیم !بجای اینکه این اول زندگی کمکمون کنن تابریم سرکار و باری ازروی دوشمون بردارن تازه میخوان یه بارسنگین رودوشمون بذارن اصلارعایتمون نمیکنن،ولی شوهر من زیربارش نمیره ومیگه ماهمه وظیفه مونه درحدتوانمون به مادرمون کمک کنیم ووظیفه شوهرشه که خرجشوبده وبراش خدمتکاری بگیره شوهرم بهشون گفته که من روزانه درحدتوانم بهش سرمیزنم وغذابراش درست میکنم ولی خرجیشونمیدم ونمیبرمش توخونه،خلاصه بگم که این روزادرگیری دارن سرمادرشون حسابی میخوان ازماسوءاستفاده کنن !درضمن من اصلاتواین بحثای اوناشرکت نداشتم وجلواوناخودم بی طرف نشون میدم ودخالتی نمیکنم ،ولی خداییش وقتی میبینم شوهرم بخاطراین قضیه شب وروزراحتی نداره وعذاب میکشه منم عذاب میکشم ،آخه خانواده اش خیلی زبون نفهمن وبرادربزرگش خیلی حسوده چشم نداره ماپیشرفت کنیم وخوشبخت بشیم همش میخوادسنگ جلوپامون باشه مادرمریض شوهرم به شدت مریضه ونه میتونه حرف ونه راه ونه غذاونه حرکت کنه ،حالااینام مثل توپ فوتبال دارن پاسش میکنن به ما،بنظرشماآیااین کاردرستیه که بندازنش فقط گردن ماکه بی پول وبیکاریم ووضع درستی نداریم؟؟توروخدابه من بگیدمن چه طرزبرخوردی بااین قضیه داشته باشم من دوس ندارم مادرشوهربامازندگی،چرااونا نه ؟چرافقط ازماانتظاردارن مگه زن ومادراونانیس ؟کمک کنید

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    راهنمایی کردن شما سخته.

    از یکطرف مادر همسرتون یک مادر هستن، حالا مریض احوال شدن، یک زمانی این زن بودن که درد زایمان کشیدن،اون بچه هایی که الان بزرگ شدن، واسه خودشون خانوم شدن، آقا شدن، از اول اینطور نبودن، همین زن بودن که شب ها از تب فرزندش خوابش نمیبرد و تا صبح بالا سر فرزندش بیدار خوابی میکشیدن.
    همین مادر بودن که تحمل یک آخ فرزندش هم نداشته.
    یزمانی این زن سرمایه های زندگیشو که زیبایی و جوونیش بوده و به پای همسرش گذاشته .

    این زن با ازخودگذشتگی و سختی ها و زحمت هایی که سر این زندگی بخودشون دادن، باعث شده که الان بیمار بشن و نیاز به مراقبت داشته باشن.
    اینجور موقع هاست که آدم نیاز به یک همدم داره، نیاز به همسرش داره، همسر و فرزندان آدم باید درکنارش باشه، نه اینکه در مقابلش بایستن.



    اماا حالا داره بین فرزندان و همسر پاس کاری میشه!

    شما که میگین پول ندارین، و بیکار هستین.
    خب بهشون بگین ما تا حد توانمون کمک میکنیم، اما هزینه های درمان و داروشون و نداریم.

    اگه پدر شوهرتون هزینه هارو تامین کنن شما حاضرین از مادر همسرتون نگه داری کنین؟ یا اینکه با اون پول برای مادر همسرتون خدمتکار بگیرین؟ پدر شوهرتون میتونن این هزینه ها رو تامین کنن؟

    اگه آره میتونین درخواست بدین هزینه هارو اونها تامین کنن.
    یا میتونین بگین ایشون مادر همه ی شماست، برای همه به یک اندازه زحمت کشیدن، همه با هم میتونیم با تقسیم وظایف همه بهم کمک کنیم، اینجوری هم همه ثواب کردیم هم همه بار روی دوش یک نفر نمیوفته.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : پنجشنبه 30 مرداد 93 در ساعت 16:02

  4. 8 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    redalatkhah (پنجشنبه 30 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (جمعه 31 مرداد 93), لائورا (یکشنبه 02 شهریور 93), نیکیا (پنجشنبه 30 مرداد 93), نازنین2010 (جمعه 31 مرداد 93), آرام دل (چهارشنبه 05 شهریور 93), شیدا. (پنجشنبه 30 مرداد 93), شاپرک 114 (جمعه 31 مرداد 93)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 اسفند 94 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 46 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    راهنمایی کردن شما سخته.

    از یکطرف مادر همسرتون یک مادر هستن، حالا مریض احوال شدن، یک زمانی این زن بودن که درد زایمان کشیدن،اون بچه هایی که الان بزرگ شدن، واسه خودشون خانوم شدن، آقا شدن، از اول اینطور نبودن، همین زن بودن که شب ها از تب فرزندش خوابش نمیبرد و تا صبح بالا سر فرزندش بیدار خوابی میکشیدن.
    همین مادر بودن که تحمل یک آخ فرزندش هم نداشته.
    یزمانی این زن سرمایه های زندگیشو که زیبایی و جوونیش بوده و به پای همسرش گذاشته .

    این زن با ازخودگذشتگی و سختی ها و زحمت هایی که سر این زندگی بخودشون دادن، باعث شده که الان بیمار بشن و نیاز به مراقبت داشته باشن.
    اینجور موقع هاست که آدم نیاز به یک همدم داره، نیاز به همسرش داره، همسر و فرزندان آدم باید درکنارش باشه، نه اینکه در مقابلش بایستن.



    اماا حالا داره بین فرزندان و همسر پاس کاری میشه!

    شما که میگین پول ندارین، و بیکار هستین.
    خب بهشون بگین ما تا حد توانمون کمک میکنیم، اما هزینه های درمان و داروشون و نداریم.

    اگه پدر شوهرتون هزینه هارو تامین کنن شما حاضرین از مادر همسرتون نگه داری کنین؟ یا اینکه با اون پول برای مادر همسرتون خدمتکار بگیرین؟ پدر شوهرتون میتونن این هزینه ها رو تامین کنن؟

    اگه آره میتونین درخواست بدین هزینه هارو اونها تامین کنن.
    یا میتونین بگین ایشون مادر همه ی شماست، برای همه به یک اندازه زحمت کشیدن، همه با هم میتونیم با تقسیم وظایف همه بهم کمک کنیم، اینجوری هم همه ثواب کردیم هم همه بار روی دوش یک نفر نمیوفته.
    سلم ،ممنون که بلاخره یکی پیداشدکه یه جواب درست بده ممنونم دختربیخیال!
    میدونم حرفایی که شمازدیدواقعادرسته وقبول دارم اماپدرشوهرمن هیچ هزینه ای رومتقبل نمیشه درباره اینایی هم که شماگفتی شوهرم هم بابرادراش وهم باپدرش صحبت کرده ولی متاسفانه پدرشوهرم زیرپای زن وبچه هاشوخالی میکنه واصلابه فکرهیچ کدومشون نیست وفقط به خودشوکه تجدیدفراشش فکرمیکنه !!همش فکرزن جدیدو......!!برادرشوهرامم که آدمای سواستفاده کن وزبون نفهت ویمن وهمش ازمسئولیت مادرشون شونه خالی میکنن !اینجوری بهتون بگم که کلامیخوان همه چیوبندازن روسرمااصلارعایتمون نمیکنن حتی شوهرمم باهاشون درباره اینایی که شماگفتی مفصل صحبت کرده ولی فایده ای نداشته اونافک میکنن که فقط وظیفه ی ماست انگاریادشون رفته که مادراونام هست !خوب خداییش شماجای مابودی چکارمیکردی ؟میذاشتی اینجوری خانواده شوهرت ازخودت وشوهرت سوءاستفاده کنن؟یعنی تسلیمشون میشدی؟نه من شرایط نگهداری ازایشون روندارم چون واقعاخیلی سختمه ومن نمیتونم وازتوانم خارجه امامیتونم درحدتوانم بهش کمک کنم که گهگاهی بهش سربزنم وغذابراش درست کنم امااینکه بیادبامازندگی کنه اصلابرام قابل هضم نیس امیدوارم درکم کنیدچون من هنوزاول زندگیمه وهنوزبه اون حدی نرسیدم که بخوام اینجوری زندگی کنم همین الانشم بخاطراین قضیه تحت فشارم،شوهرمم بهم حق میده وازمن چنین توقعی نداره ،بخدامنوشوهرم کلافه ایم ازدست ای خانوادش که دارن اینقدبهمون فشارمیارن وبودخودشون کشیدن کناروازماکه بیکاروبی پولیم ونیازبه حمایت داریم چنین انتظاربزرگی دارن مخصوصاپدرشوهرم که کلاخودشوازاین وظایف خرجی وخدمتکارگرفتن برازنش معاف کرده ومیخوادهرچه زودترازدست زنش خلاص وزن جدیدبیاره توخونه!واقعا که شرم داره اینکارا برایه همچین مردی که سنی ازش گذشته دم پیری ومعرکه گیری که میگن اینجاست!مافقط الان گیریم دنبال یه راه حل هستیم که یه فکری به حال این قضیه بکنیم که نه سیخ بسوزه ونه کباب ،وهرکسی به حدخودش وظیفشوانجام بده ولی نمیدونیم بااین خانواده خودخواه وزبون نفهم چی بگیم که بفهمن؟؟لطفادوستان نظربدیداگه میشه ماچیکارکنیم شب وروزخواب نداریم دارن خیلی بهمون فشارمیارن که همه چیه مادرشونوفقط مامتقبل بشیم ماکه خودمونم حیرونیم!کمککککککک

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 اسفند 94 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 46 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آهاااااااااااااای دوستان یکی پیدانمیشه جواب منوبده ومنوراهنمایی کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟
    کمککککککککککک

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام شرر جان من تمام مشکلاتت رو خودنم و میدونم نگه داری از یه زن سالمند و بیمار چه زحمت هایی داره. منم مدتی از مادرشوهرم مراقبت کردم مادر شوهر من فقط میتونست خودش بره دستشویی ولی بقیه کارهاش با من بود. البته الان خونه برادرشوهرمه ولی اگر بخواد بیاد اینجا من با روی باز استقبال می کنم. منم 4 ساله ازدواج کردم و انواع و اقسام مشکلات رو دارم با شوهرم. تصمیم گیری با خودته و واقعا هم پرستاری سخته. اگر میتونی و در خودت میبینی و توان مراقبت رو داری ازش مراقبت کن من خودم به عینه دیدم که زندگیم پر از برکت شد. این به روحیه خودت بستگی داره. واسه هزینه ها هم باید مستقیم با پدر شوهرتون صحبت کنین یعنی همه فرزندا با هم از پدرشون بخوان که هزینه رو متقبل بشن. مادر شوهر من یه دستبند طلا از قدیم نگه داشته میگفت گذاشتم واسه وقتایی که پیر و از کار افتاده باشم و بدم واسه کسی که ازم مراقبت کنه. منظورم اینه که خودش به فکر این روزش بوده و به سهم خودش چیزی رو واسه روز مبادا نگه داشته شاید مادر شوهر شما هم حسابی چیزی داشته باشه که بتونین ازش کمک بگیرین. چون میگید وضع مالیش هم خوب بوده. اینا نظر شخصی منه. (من از پرستاری کردن خوشم میاد.)

  8. 4 کاربر از پست مفید دلسا تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (جمعه 31 مرداد 93), لائورا (یکشنبه 02 شهریور 93), دختر بیخیال (جمعه 31 مرداد 93), شاپرک 114 (جمعه 31 مرداد 93)

  9. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام شرر عزیز

    یکم مشکل شما حساسه برای همین دوستان خیلی نظر ندادن .

    همون طور که میدونید ایشون مادرن و اصلا نباید بهشون بی احترامی بشه یا از لفظی مثل پاس دادن استفاده کنن در موردش.
    با نهایت احترام باید فرزندان و پدر در مورد نگهداری ایشون یه تصمیمی بگیرن و تقسیم وظایف کنن.
    خب معلومه که اون زن بیماره و خونه هم داره بهتره تو خونه خودش بمونه و وقتی شوهرش امکان داره میتونه پرستار بگیره براش
    و چند روزی هم میتونید در ماه ایشون رو به خونه تون بیارید و مراقبت کنید این حس خوبی هم به مادر میده و هم به شما .
    چون اگه سالم هم بود ماهی یه بارو حتما مهمونی میومد خونه شما .

    در ضمن این که پدر شوهرت بخواد ازدواج کنه ایرادی نداره به شرطی که مراقب این خانم هم باشه تو خونه خودش نگهش داره.
    بهرحال درست نیست که کلا تو خونه شما بمونه اون ها هم وظایفی دارن .
    بهتره یک شب با هم برین و این موضوعات رو به اطلاع برسونید
    مردها در این موردها ساده ان نمیتونن مدیریت کنن (پدر شوهرو میگم) برادر شوهراتون هم که پسر مجردن و سرشون پر از باد هواست .
    این وسط شما یید که میتونید قضیه رو خوب با صبر و حوصله مدیریت کنید.

    شما این ها رو بهشون بگیرین تصمیم با خودشون .
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  10. کاربر روبرو از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (جمعه 31 مرداد 93)

  11. #8
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی که این چنین بیماری شدیدی دارد به مراقبت تخصصی احتیاج دارد و باید تحت نظر یک پزشک باشد.
    ما در فامیل خودمان یک بیماری داریم مانند این خانم که البته پارکینسون نداره آلزایمر داره. زن دایی من می شه.
    بیماری زن دایی من به حدی پیشرفت کرده بود که دیگر نمی توانست حرف بزند و کسی را نمی شناخت و همه چیز را تخریب می کرد. بعد هم اوضاع حرکتی اش به هم ریخت و دیگر قادر به راه رفتن به تنهایی نبود. خلاصه اوضاعش شبیه همین خانم بود.
    دختر دایی من دو سه سالی مادرش را در خانه نگه داشت البته با رنج و عذاب زیاد. اما روز به روز بیماری مادرش بدتر شد. آخر سر با بررسی و مشورت با پزشک فهمیدیم که بیماری زن دایی من به حدی پیشرفت کرده است که نیاز به مراقبت تخصصی دارد و اگر دخترش از او نگهداری کند آسیب می بیند.
    البته دختردایی من خیلی گریه کرد اما پذیرفت که باید مادرش را در آسایشگاه بستری کند. البته کلی هزینه دارد اما خدا را شکر وضع زن دایی ام از قبل بهتر شد. آنجا چندین نفر آدم دیگر بستری هستند و رفت و آمد هست و همین باعث فعال شدن مغزش شده است. چون توی تنهایی و انزوای خانه روز به روز بدتر می شد. اما حالا بهتر شده است. بعد پرستارهای باتجربه ازش مراقبت می کنند و شب ها چندین مرتبه اوضاعش چک می شود. چند بار شب ها حالش بد شده بود که نمی توانست بگوید اما پرستار که بهش سرزده بود متوجه شده بود. بعد هم چون اینطور بیمارها دایما در حالت خوابیده هستند حتما باید مراقبت تخصصی داشته باشند که خدای نکرده زخم بستر نگیرند ( خدا نسیب نکند خیلی ناجور است ) الان کارهای می کنند که این مشکل برایش پیش نیاید. آنجا هر روز پزشک حضور دارد و معاینه اش می کند. دخترش هر روز بهش سر می زنه هر چند که مادرش دیگر اون رو نمی شناسه.

    خلاصه بگویم این خانم مادرشوهر شما نیاز دارد پزشک و پرستار باتجربه ازش مراقبت کنند و این کار تخصصی از شما برنمی آید و بدتر باعث آسیب دیدن او می شود. یک مریض اینطوری دیدم که بنده خدا به خاطر زخم بستر با درد از دنیا رفت در حالی که اگر مراقبت تخصصی دریافت می کرد اینطوری از دنیا نمی رفت.
    نکته دیگر اینکه استحمام و سوند گذاشتن و پوشک عوض کردن یک فرد بزرگسال که قادر به هیچ حرکتی نیست کار یک نفر نیست و باید حداقل دونفر این کار را انجام دهند. وگرنه یا مریض آسیب می بیند یا کمتر از یک ماه مراقبش بیمار می شود. در آسایشگاه همه این کارها را پرستارها با هم انجام می دهند. برای جا به جایی بیمار هم از مردها کمک می گیرند. اصلا زور یک خانم به این کار نمی رسد. ما در مورد زن دایی ام تجربه داریم. سه نفر خانم هر چه زور می زدند که بلندش کنند نمی توانستند اما یک مرد به راحتی این کار را انجام داد.

    پدر شوهر شما وظیفه دارد یک آسایشگاه استاندارد و مناسب پیدا کند و هزینه اش را بدهد تا از همسرش مراقبت تخصصی انجام شود.



    - - - Updated - - -


    ویرایش توسط نوروزیان. : جمعه 31 مرداد 93 در ساعت 21:41

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آذر 93 [ 17:57]
    تاریخ عضویت
    1393-3-13
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    735
    سطح
    14
    Points: 735, Level: 14
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 220 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیدونم چی بگم فقط یه چیزی به ذهنم میرسه این که کار خیر بدون جواب نمیمونه....مادربزرگم مریض که بود می اومد خونه ما...چون دختر نداشت ازش نگهداری کنه و پسراش هم هرکدوم دور زندگی خودشون بودن....بابای من بچه اخر بود و وابسته به مادر...خودش خونه جدا داشت ولی بابام نمیذاشت تنها بمونه همیشه یا مارومیبرد خونش پیشش یا اون رو میاورد خونه ما..........باورت نمیشه ولی ما تجربشو داریم...اونا با خودشون برکت میارن تو زندگیت...ماهم اونطوری نبودیم که مثلا همه چیز خوب باشه..اگه غذامفصل بود اونم بود یه لقمه نون هم داشتیم اونم با ما بود...حتی سال های اخر فراموشی هم داشت ........و.......منم عموهام بهترین موقعیت رو داشتن...بهترین خونه زندگی...ولی حاضر نبودن مادربزرگمو نگه دارن....مادربزرگ وقتی فوت کرد چشماش باز بود(همه میگفتن منتظر بچه هاش بوده که راه دورن)حتی عموهام برا مراسمش هم دیر رسیدن.....چه روزایی که به بابام میگفتن تو چون 5سال تو خونشون زندگی کردی الانم وظیفه داری نگهش داری....و چه حرفا و تحمتا که بهمون نزدن...ولی گذشت.......
    الان نه تنها بابا و مامانم بلکه ما هم که بچه هاشون هستیم همیشه میگیم خداروشکر خداروشکر موقعیت الانمون وهرچی که داریم فقط از دعای خیر اون پیرزنه(مادربزرگم)
    نمیگم چیکار کنی چون واقعا شاید موقعیت شما فرق داشته باشه ولی این تجربه ای بود که من با چشم خودم دیدم...ولی تو زندگی به اینم خیلی اعتقاد دارم که از هردست بدی از همون دست هم پس میگیری....

  13. کاربر روبرو از پست مفید donya66 تشکرکرده است .

    لائورا (یکشنبه 02 شهریور 93)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 اسفند 94 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 46 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان ممنون ازراهنمایی خوبتون،نگهداری ازچنین بیماری واقعاسختهو24ساعت تمام به یه نفراحتیاج داره که دربست دراختیارش باشه،وبراجابه جاییشحتمادونفرآدم احتیاجه راجع به راهنمایی های که کردیدشوهرم قبلاراجع به تقسیم وظایفباخانوادش ص کرده وبه نتیجه ای نرسیده یعنی خانواده اش مخصوصاپدرش ازمسئولیت شونهخالی میکنه وحتی به خانه سالمندانم مراجعه کردن چون سن ایشون زیر60ساله قبولشنمیکنن وبرانگهداری ازایشون درآسایشکاه هم بلاخره ماهیانه مبلغ پولی رومیخوان کهپدرشوهربنده متقبل نمیشه !یعنی اینجوری بهتون بگم که پدرشوهرمن حاضرنمیشه یه قرونپولم خرج زنش کنه!حتی باورتون میشه که براش تعیین کرده که روزی فقط یه پوشاک فقطمصرف شه وغذابهش نمیدن یاخیلی کم ومگراینکه مابریم اونجاوبهش غذایاحمام دستشوییببریمش،تازه وقتی هم که مامیخواهیم بهش غذابدیم درصورتی که مادرشوهرم اشتهاش خوبهپدرشوهرمیگه بهش خیلی کم غذابدین(مثلااندازه یه نوزاد!!)که زوددستشویی نره وپوشاکخراب نکنه!یعنی تااین حداذیتش میکنه که یااین بدبخت بیفته بمیره ویااینجوریماروتحت فشارمیذاره که مجبورشیم ببریمش خونه خودمون وهمه چیشومتقبل شیم وخونهروخالی کنیم براش که بره زن جدیدبیاره خیلی ظالمه!آیابااین تعریفاتی که براتونگفتم بنظرتون میشه بایه همچین مردی درباره وظایفش صحبت کرددرحالی که چنین دارهمسئولیت زندگی خودشوکه دراصل وظیفه ی اونه میندازه گردن بچه اش که هنوزتازه اولزندگیشه واونم باشرایط دانشجویی وبی درآمدیش؟؟نه واقعاشمامیگیدماچیکارکنیم ماکهمغزمون هنگ کرده دوستان شوهرمن روی ماجراواین فشاری که داره هرلحظه ازطرف خانوادشبهش تحمیل میشه به شدت عصبیه مخصوصاوقتی که میبینه مادرش جلوچشمش داره نابودمیشهوهیچ کاری ازش برنمیادوپدرشم حامیش نیست بیشتررواعصابش تاثیرمیذاره بخداشوهرم شباخوابنداره یعنی تاقرص نخوره راحت نمیتونه بخوابه میگه دست خودم نیس همش توفکرمادرمم!منخیلی نگرانشم هنوز24سالشه اینقداعصابش بهم ریخته هست من ازآینده میترسم که سنشبالاتربره ولی این عصبی بودن روش بمونه واسه همین خیلی درتلاشم که راه حلی برااینموضوع پیداکنم تاضربه اش به زندگیم واردنشه چون واقعاتاثیرشودارم توزندگیم حسمیکنم واقعاخیلی فشارروحی بدیه خونه مادیواربه دیوارپدرشوهرایناس مثلابارهاشده کهشوهرم خواب بوده چه وقت وچه بی وقت اونازنگ زدن بیدارش کردن وگفتن بیامادروببرشدستشویی یعنی خودشون به خودشون یکم زحمت نمیدن که مادرشون ببرن دستشوییبرادرشوهرام که اصلاعین خیالشون نیس مخصوصابرادرشوهربزرگیم ،یعنی انگارهمهافراداین خانواده باهم دست به یکی کردن وهمش اینوبهونه کردن که چون توکفالتشوگرفتیوازسربازی معاف شدی پس خودتم بایدببریش هم نگهش داری وهم خرجیشوبدی میگن وظیفهمانیس وظیفه توئه توکفیلشی و....درحالی که خودبرادرشوهرمم به خاطرایثارگری پدرشمعاف شده ولی همش این قضیه کفالتومیکوبن توسرشوهرمن وازاین طریق ازش سوءاستفادهمیکنن تاجایی که اینقدپرووشدن که برادرشوهربه شوهرم میگه که اگه پول نداریبروماشینتوبفروش وخرج مادرت کن ،دوستان ماازدست ایناکلافه شدیم شوهرم میگه که منآخرش این خونه رومیفروشم وازاینجامیرم وپشت سرمم نگاه نمیکنم ولی بخاطرمادرشنمیتونه!دوستان توروخدااگه میدونیدراهنمایی کنیدماکه کلامغزمون جواب کرده نمیدونیمازچه راهی واردعمل شیم به نظرشما ازراه قانونیش واردشیم (درجواب دلساجون بگم کهمادرشوهرم هیچ چیز نداره یه کم طلاداشت که اونارم پدرشوهرفروخت )؟؟؟توروخدابگیدچیکارکنیم


    - - - Updated - - -



 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا من مقصرم یا اون؟؟؟
    توسط bluee در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: جمعه 08 مرداد 95, 17:41
  2. امیدم به زندگی کم شده ( چرا من ؟؟؟ کمکم کنید)
    توسط ab96 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 شهریور 94, 13:47
  3. به اين احساس اوليه اعتماد كنم؟؟؟ ... به نظرتون من زود قضاوت ميكنم؟؟؟
    توسط rama25 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 شهریور 91, 09:00
  4. چطور بهش بگم ؟؟؟
    توسط amir_irani در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 دی 89, 19:33
  5. با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
    توسط sara62 در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: شنبه 10 مهر 89, 12:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.