به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 41
  1. #11
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 14 تیر 93 [ 16:33]
    تاریخ عضویت
    1393-3-12
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registeredTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفانه بنده کم و بیش مشکل شما رو دارم دلیلش تنهایی هست احساس تنهایی وجودی می کنید.
    روزایی که محبت قلبی می بینید یا توجمعی هستید که بهتون ارزش قائل هست ممکن حالتون خیلی بهتر باشه ولی سایر روزا همین طوری تو فضای سرد و بی روح و تاریکین.. دلیلش مشخص هست شادی وجود نداره تو زندگیمون رابطه اجتماعی صرف روابط مادی شده! شادی معنایی نداره! خودمون رو گم کردیم تو زندگی..

  2. کاربر روبرو از پست مفید هنر تشکرکرده است .

    Pooh (سه شنبه 31 تیر 93)

  3. #12
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    تصمیم گرفتم اصلا موبایل و نت و خیلی چیزا رو کاملا تا یه مدتی کنار بذارم و همه چیزو فراموش کنم.
    نمیدونم. شاید بهتره خودمو بخاطر اینکه دیگه نمیتونم مثل قبل آدم خوبی باشم ملامت نکنم. شاید شرایط زندگی من ایجاب کرد این بشم و راهی جز این برای وفق دادن خودم با شرایطم نداشتم.
    الان آدم خوبی نیستم. ولی خب شاید بشه بگم یه آدم متوسطم. یعنی خیلی هم بد نیستم.شاید اون موقع ها که خیلی خوب بودم داشتم زیادی به خودم فشار می آوردم.
    شاید هم همون آدم قبل هستم منهای فقط عشق. همین.
    شاید هم اسمش پختگی باشه نه هیچ چیز دیگه.

    - - - Updated - - -

    فرشته مهربان گفته بودن که از فکر اینکه چی باشی و چه کنی بیا بیرون و یه مدت به زندگی در عادی ترین سطحش بپرداز.
    فکر کنم تازه به حدی رسیده م که بتونم این کارو انجام بدم. بهتره دست از سر خودم بردارم.
    اصلا به من چه که مثلا ارزش های جامعه به اینه که ادامه تحصیل بدی یا شغل سطح بالا داشته باشی یا چطور تیپی داشته باشی یا ازدواج کرده باشی یا سفرای خارجی بری یا چه مدلی حرف بزنی؟ خیلی از این چیزایی که تی جامعه شده ارزش اصلا توی روحیه من نیست. میخوام دیگه راحت باشم. خودم باشم. خوب یا بد.درست یا غلط. هرچی هستم فقط خودم باشم. راحت باشم.

    نظرتون چیه ؟؟؟؟؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    فرشته مهربان (دوشنبه 23 تیر 93)

  5. #13
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    به نقطه خوبی رسیدی

    درسته عزیز باید مدتی دست از سر خودت برداری .

    بابا کچل کردی خودتو ، این پو را مدتی بزار به حال عادی خودش باشه ..........





  6. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 01 مرداد 93), khaleghezey (سه شنبه 31 تیر 93), Pooh (سه شنبه 31 تیر 93)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 30 آبان 93 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1393-1-10
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    539
    سطح
    10
    Points: 539, Level: 10
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 114 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    استاد پناهیان می گفتند: خوب است انسان متفاوت از بقیه باشد، بهتر باشد و متفاوت باشد!

    کلیپ کوتاه صحبت های ایشان را بشنوید
    سبک زندگی خود را انتخاب کنید،انقلابی یا مثل بقیه؟!

    یا امام حسن مجتبی علیه السلام

  8. کاربر روبرو از پست مفید احمدعلی تشکرکرده است .

    Pooh (سه شنبه 31 تیر 93)

  9. #15
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    جدیدا اتفاقای بدی برای خانوادم می افته. یعنی برای همشون.
    همش فکر میکنم تقصیر مه.
    بخاطر اعصاب خوردی هیی که براشون این چند سال درست کردم.
    یا فکرمیکنم نکنه از اون وقتی باشه که واقعا دلم از بس اذیتم کرده بودن شکست؟اون وقتا آدم خوبیبودم. دخیلی اذیتم کردن. خیلی دلم رو شکستن. یاد اون خوابی که دیده بودم می افتم. اینکه توی تعبیر اون خواب گفته شد خدا انتقامت رو ازشون میگیره.نکنه خوابم راست شده؟؟؟
    همش ذهنم درگیر این چیزا شده.
    همش فکر میکنم تقصیر منه.
    بیماری خواهرم. مشکلات برادرم. مشکلات اون یکی خواهرم. بیماری های مامان و بابا.

    - - - Updated - - -

    اصلا فکر کنم من وقتی دلم از کسی میشکنه بدجور تاثیر میذاره. چند سال پیش هم یه بار دلم از یکی از داداشام بدجور شکست. رفتم بالای پشت بوم گریه کردم. مامانم همیشه میگه از فردای همون روز زندگی داداشم خراب شده. همیشه میگه تو نفرینش کردی که اینجوری شد.

    - - - Updated - - -

    یک سوال دیگه هم در اربطه با موضوع تاپیکم و لیکهایی که مینوش معرفی کرده بود دارم.
    بله.گمان کنم من دچار بی معنایی شدیدی هستم.
    ولی چرا رفتن پیش مشاور و روانشناس ها همون معناهایی هم که برای زندگی ام داشتم از من گرفت؟؟یعنی چرا ازم گرفتنش؟؟؟
    مثلا اینکه من خانوادمو دوست داشتم و براشون همه کار میکردم و حس مسئولیت زیادی نسبت بهشون داشتم. ولی مشاور یگفت اشتباه میکنی تو باید به فکر خودت باشی.
    یا مثلا من که نگران بودم و میگفتم باید یه کاری بکنم و باید به یه دردی بخورم و نگران بودم که پس من با زندگی ام باید چیکار کنم؟ مشاور میگفت: لازم نیست کاری کنی. زندگی کن.مگه یه رخت چیکار میکنه؟
    من گفتم خب اون درخته. من آدمم.
    گفت این هم از همون وسواس و کمالگراییته که اینطوری فکر میکنی.
    یا مثلا میگفتم چرا همه بدن؟ چرا هیچکی هیچکی رو دوست نداره؟
    میگفت کی گفته باید همدیگه رو دوست داشته باشیم. کافیه در صلح با هم زندگی کنیم ولی الزامی نیست همو دوست داشته باشیم.
    یا مثلا میگفت خب اونا بدن مگه چیه؟ بد باشن. این طبیعیه. تو اشتباه فکر میکنی که فکر میکنی باید آدم ها خوب باشن و از بدی ها رنج میکشی.
    یا مثلا همین که بهم میگفتن خب علی نشد یکی دیگه....انگار قلب و احساس آدم ترمیناله.

    کلا خیلی حرفایی که اصلا من به این نتیجه رسیدم که هرچه من حس و فکر میکنم همه اش غلط بوده و کلا همه چیزمو از دست دادم. معنا ها رو.


    کتاب انسان در جستجوی معنا رو قبلا خونده ام.
    یادم هست در یه جای کتاب گفته بود وای به حال اون زندانی که بره و ببینه هیچ کس منتظرش نبوده.
    من دقیقا همین حس رو در زندگیم تجربه کردم. به چه امیدها بودم و بعد دیدم فقط خیال خودم بوده.

  10. #16
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,370 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.پو همانطورکه فرشته مهربان گفت به نقطه خوبی رسیدی.دلیل این افکاروحالاتت خروج از نپختگی های گذشته است.داری تغییرمیکنی تغییراتی که فکرنمیکردی قراراینطورباشه بقیه مردم هم نمیتونن پیش بینی کنند کیفیت تغییرات چطورخواهدبود.اینکه همه تقصیرات دور رومیندازی گردن خودت دلیلش کاهش عزت نفس هست باورهاتو دراین زمینه منطقی ترکن.حرفهای مشاورت روباکمی تجزیه وتحلیل قبول کن.نمیشه همه رودوست داشت دوس داشتن دیگران براساس عقایدوشخصیت وجهان بینی تجربه وحتی رشته تحصیلی(!)خودفردفرق میکنه.مثلا کسی که رشتش شیمی هست مشاهیر شیمی جهان روبیشتر دوست داره خوداین دوست داشتنهای متنوع وگاهی متباین باعث خلق زیبای های در روابط آدمهامیشه،گروههای مختلف پیدامیشن و...
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : چهارشنبه 01 مرداد 93 در ساعت 16:48

  11. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    Pooh (پنجشنبه 02 مرداد 93)

  12. #17
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    ببخشید که دوباره اومدم. با همون حالتهای قبلی.

    فرشته مهربان گفتند دست از سر خودت بردار. میخوام بردارم. اما نمیتونم.
    بی هدفی رنجم میده.
    اینکه هر کاری میکنم فقط برای گذران وقت و سرگرمی است رنجم میده.
    ولی نمیدونم باید چه کنم؟

    چقدر بی هدفی و بی آرزویی بده.

    - - - Updated - - -

    وقتی کاری را برعهده ام میگذارند که برای شخص دیگری انجام دهم انجامش میدم. ولی اگر به حال خودم بگذارنم که خودم مسیر و کاری رو انتخاب کنم و انجام بدم هیچ کاری نمیکنم.

    - - - Updated - - -

    من برای خودم هیچ کاری نمیکنم. حتی کارم رو رها کردم. حتی کلاس زبانم رو رها کردم.

  13. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    وقتی کاری را برعهده ام میگذارند که برای شخص دیگری انجام دهم انجامش میدم. ولی اگر به حال خودم بگذارنم که خودم مسیر و کاری رو انتخاب کنم و انجام بدم هیچ کاری نمیکنم
    کسی نظری نداره؟ من هم منتظر جواب این سوالم که چرا Pooh برای خودش کاری انجام نمیده و برای دیگران انجام میده؟ چرا اینکارو میکنه؟ اگه کسی چیزی به ذهنش میرسه بگه.

    چیکار کنه که از این حالت در بیاد و بیشتر از دیگران به فکر خودش باشه ؟ این رفتارش از چی ناشی میشه؟

    ببخشید Pooh جان فقط میخواستم تاپیکت آپدیت بشه .

  14. #19
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    روانپرشک- ورزش- ازمایش خون
    کارایی که درست هستن رو ادامه بده حتی اگه بی حوصله باشی. مثل کلاس زبان رفتن.
    نیازی نیست که خودت هم خودت رو تنبیه کنی. حتی یادت نمیاد چرا. شاید یه روزی چون یکی به اندازه ای که م یخوای دوستت نداشته فکر کردی حقته دوست نداشتنی باشی و خودت بیشتر خودتو تنبیه کردی. که چی؟
    یه کار هنری هم که مورد علاقه ات باشه یاد بگیر که هر وقت حوصله نداشتی انجامش بدی حالت بهتر شه
    دنیا هم همینه. البته بعضیا از بعضیای دیگه خوش شانس ترن کلا. اما وقتی 4 نفر بهمون بدی کردن ما هم که نمی تونیم بیایم خودمونم خودمونو ازار بدیم بشیم 5 تا.
    اگه روی ریتم هست حال بد شدن و خوب شدنت به خودت دقت کن ببین نشانه های حال بد شدنت چی هستن.

  15. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 28 مهر 93)

  16. #20
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    ممنون از پاسخ دوستان.

    من نمیفهمم. هی میگن ورزش آزمایش خون روانپزشک و تغییر دکوراسیون و مراقبه بخشش و این کلاس و اون کلاس و ...!!!!!
    انجام داده ام. البته نه مداوم.
    ولی نمیفهمم آخرش که چی؟ اینها چیزی رو درست نمیکنن.

  17. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 28 مهر 93)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. منفی بافی های مادرم به اوج رسیده و من به شدت ضعیف و آسیب پذیر شدم
    توسط tanhaeii در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 تیر 95, 11:28
  2. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 خرداد 95, 23:02
  3. پاسخ ها: 53
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 94, 23:28

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.