به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 شهریور 94 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    نوشته ها
    481
    امتیاز
    5,996
    سطح
    50
    Points: 5,996, Level: 50
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 154
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,600

    تشکرشده 1,855 در 418 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array

    چگونه حس استقلال و اقتدار را در همسرم تقویت کنم

    سلام عزیزان امیدوارم حال همتون خوب باشه




    تو تاپیکای قبلی خیلی کمکم کردید ازتون ممنونم مطمئن باشید این لطفتون بی جواب نمیمونه(دعاگوی شما هستم)


    فعلا دارم آرامشمو حفظ میکنم


    ممنون میشم بازم کمکم کنید


    و اما مشکلم ناتوانی همسرمه نمیتونه کاری انجام بده تنها شغلش همون ادارست که برامون کافی نیست.بهش میگم اینجا رو بفروشیم بریم جای دیگه ملک بگیریم میگه من نمیتونم برات خونه بسازم.راستش از دستش کاری بر نمیاد.از سال ۸۳ تا الان سرجمع سه میلیون پول نداره(البته به گفته خودش)مقصر اصلیش خانوادشند نمیذارند رو پای خودش وایسته نمیخوام ازشون ایراد بگیرم اما چند نمونه مثال جزئی میزنم تا خوب متوجه بشید:


    مادرشوهرم میخواست بره خرید همسرم گفت من میرم اما مادرشوهرم نپذیرفت گفت نه تو خسته میشی و رو کرد و به من گفت تو خبره ای برو این وسایل رو بخر و منم رفتم خریدم!!از اینکه بهم اینو گفت ناراحت نشدم از این اعصابم خورد شد که نذاشت همسرم بره.یا یک بار همسرم رو تنش کهیر زد البته خفیف پدر و مادرش داغون شدند و منو دعوام کردند که چرا حواست به شوهرت نیست تو اون خونه چکار داری میکنی؟(همسرم از اینکه به من اینجوری گفتند خیلی ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد).اگر همسرم خرید بره مادرش میگه من اصلا نمیفرستادمش خرید همه چیو خودم میخریدم.همیشه جلو همسرم به من میگه به پسرم شام نمیدی؟چرا انقدر ضعیف شد!!!.همچین مسائلی خیلی زیاد پیش اومد و هنوز هم ادامه داره.میدونم مادر و پدرند و دلنگران فرزندشون، ولی ایکاش بدونند این دلسوزیها اقتدار همسرمو ازش میگیره.




    مادرشوهرم حتی نگران رابطه جنسی فرزندشه میگه پسرم ضعیفه براش زیاد خوب نیست




    حالا همه چی گذشت و همسرم اینجوری بار اومد من میخوام کاری کنم مقتدر بشه.اخه خودش هم داره زجر میکشه.همیشه به من میگه زنها از مردهای قوی و باعرضه خوششون میاد اما من اونی که تو میخوای نیستم خیلی دلم براش میسوزه و تو دلم از کارهای پدر و مادرش حرص میخورم.(همین حساسیتها رو همسرم نسبت به فرزندم داره که من بهش میگم بذار پسرمون مرد بار بیاد همسرم کمی کوتاه میاد)




    وقتی یه مسؤلیت به همسرم میدم مادرش نمیذاره میگه پسرم ضعیفه نمیتونه و همسرمو دلسرد میکنه.وقتی پسرم با پدرش کشتی میگیرند مادرش به پسرم میگه پسرمو نزن بدنش درد میگیره.سر سفره مدام به همسرم میگه اینو بخور اونو بخور و همسرم واقعا از این رفتارها ناراحت میشه.همسرم طوری شد که وقتی غذا رو واسش آماده نکنم یا میوه رو براش پوست نکنم نمیخوره.موقع سحر باید غذاشو آماده کنم و بعد بیدارش کنم راستش من از اینکارم لذت میبرم و اصلا خسته نمیشم ولی دوست دارم همین کاروخودش انجام بده




    خیلی از وسایلش رو گم میکنه.خیلی بیقرار شده مدام تو فکره.تو ادارش مشکلی واسش پیش اومده اما نمیتونه با قضیه کنار بیاد و پدر و برادرش دائم براش زنگ میزنند و sms میدند که ما نگرانتیم و ...


    خودشو ضعیف میدونه و از درون خودشو میخوره احساس میکنم همین چیزاست که دل و دماغ نداره محبت کنه یا شاد و شنگول باشه. چون مطمئنم خیلی دوستم داره اما نمیتونه ابراز کنه


    حالا که خودم به آرامش رسییدم میخوام به همسرم کمک کنم ولی نمیدونم چجوری!!چون خانوادش این وسط مشکل اصلی من هستند و اجازه نمیدند همسرم مقتدر باشه.

  2. 3 کاربر از پست مفید آرام دل تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 01 مرداد 93), terme00 (چهارشنبه 01 مرداد 93), رها68 (دوشنبه 11 اسفند 93)

  3. #2
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 شهریور 94 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    نوشته ها
    481
    امتیاز
    5,996
    سطح
    50
    Points: 5,996, Level: 50
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 154
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,600

    تشکرشده 1,855 در 418 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    با فروش خونه ام و فاصله گرفتن از خانواده خود و همسرم آیا فایده ای داره؟یا بدتر میشه

    - - - Updated - - -

    اگر جدا بشم دخالتهای خانوادش بیشتر نمیشه؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید آرام دل تشکرکرده است .

    terme00 (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  5. #3
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 شهریور 94 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    نوشته ها
    481
    امتیاز
    5,996
    سطح
    50
    Points: 5,996, Level: 50
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 154
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,600

    تشکرشده 1,855 در 418 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    به این زودی از من خسته شدید!!
    موضوعات جنجالی مثل کتک کاری و...طرفدارای بیشتری داره
    حیف که آروم شدم...

    مصباح الهدی عزیز دلم..خاله قزی گرامی..پارسا گرامی..ترمه عزیزم و...دوستان کمکم کنید لطفا

    - - - Updated - - -

    به این زودی از من خسته شدید!!
    موضوعات جنجالی مثل کتک کاری و...طرفدارای بیشتری داره
    حیف که آروم شدم...

    مصباح الهدی عزیز دلم..خاله قزی گرامی..پارسا گرامی..ترمه عزیزم و...دوستان کمکم کنید لطفا

  6. 2 کاربر از پست مفید آرام دل تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 01 مرداد 93), terme00 (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام
    در زمینه ی حل این مسئله دو مورد هست : یکم شما،دوم پدر و مادرش. شما خودتون رو میتونید تغییر بدید (اگه فرض کنیم خیلی مصمم باشید) ولی قطعا پدر و مادرش رو نمی تونید ،احیانا اهل مشاوره رفتن هم نیستند. تغییر مکانی هم مشکلی رو حل نمیکنه چون رفتارهای غلط اونا و بعضا شما (تبلت که دم دستتون نیست!!)توی ذهنش رسوب کرده اونم به مدت طولانی.
    پس شاید برای قدم اول شما باید آرامشتون رو به دست بیارید و رفتار های شوهرتون ،بی مهری هاش و... روی شما اثر نگذاره (که توی تاپیکای قبلیتون بررسی شده) ، با توجه به این که شما تشنه ی احساسات هستید ،مراقب باشید با کوچکترین ابراز احساساتی از جانب شوهرتون خیلی واکنش های طولانی نشون ندید ،یه تشکر و ابراز رضایت مختصر کافی هست.بعد برای ایجاد اقتدارش چند تا کار نباید بکنید ،نصیحت نکنید ، ایراد نگیرید،پیشنهاد کوبنده ندید و اشتباهاتش رو بازگو نکنید؛ برای مثال شوهرتون خیار خریده، چند تاشون گندیده هستند،شما بلافاصله نگید " دوباره تو رفتی آشغال ها رو بار کردی آوردی خونه؟"، یا حتی ملایمتر! ، مثلا فرش رو جارو کرده یه مقدار خاک یه گوشه ای از فرش مونده ،باز نگید که :"عزیزم،ببین اینجای فرش هنوز خاک هست"، یا اگه خواست کسی رو به خونه دعوت کنه شما نگید " من یکم خسته ام بذار برا بعد" تمام این جملات نصیحت گونه و بعضا محبت آمیز توی ذهن مرد به این عبارات ترجمه میشه :"تو یه دست و پا چلفتیه بی عرضه ی بدبخت هستی"، " تو نمیفهمی" ،"من احساس شرم میکنم همسرت هستم" و... ، در مقابل ،تایید کنید ،سپاسگزاری کنید . پس از گذشت زمان از این مراحل مهرورزی (البته نه خیلی رمانتیک)کنید این طوری وقتی پیش شماست احساس امنیت میکنه.بذارید فکر کنه اگه اون نباشه خونه از هم می پاشه .با این روش ها شاید بتونید به قلب شوهرتون نفوذ کنید اون وقت اگه 24 ساعته هم پیش مادرش باشه، اون بازم با شماست.
    اینطوری هم بهش نزدیک میشید هم اقتدارش رو بهش میدید هم ازش محبت میگیرید؛ در واقع همه ی اینا یه مشکل بیشتر نیست.
    موفق باشید.
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : چهارشنبه 01 مرداد 93 در ساعت 00:59

  8. 5 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 01 مرداد 93), terme00 (چهارشنبه 01 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 01 مرداد 93), آرام دل (چهارشنبه 01 مرداد 93), رها68 (دوشنبه 11 اسفند 93)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آرام جان
    معلومه حالت خوبه ها!!!
    خدا را شکر!
    منم فهمیدم چقدر شوهرت دوستت داره. اصلا پستت را تو خاطرات عاشقانه خوندم برام معلوم شد شوهرت یه مرد مهربونه ولی ابرازش توش کمرنگه.
    من سعی می کنم چیزایی که به ذهنم می رسه را بهت بگم!ولی شاید قابل اتکا نباشه.شما باز با مشاورین انجمن آزاد مشورت کن حتما!
    بیا اول جملات خودت را با هم یه بررسی بکنیم:
    و اما مشکلم ناتوانی همسرمه نمیتونه کاری انجام بده تنها شغلش همون ادارست که برامون کافی نیست.بهش میگم اینجا رو بفروشیم بریم جای دیگه ملک بگیریم میگه من نمیتونم برات خونه بسازم.راستش از دستش کاری بر نمیاد.
    یه چیزی نگو که همسرت در جوابت بگه نمی تونم! اصلا با این لحن هیچ وقت بهش پیشنهاد نده! مثلا این طور می گفتی:
    آقا ... نظرت چیه اینجا را بفروشیم؟
    دو حالت داره: 1) همین جوری میگه نمیشه.فلانه.بصاره. بعد تو هم تایید کن.راست می گی ها! این جوری نگاه نکرده بودم.
    2) همین طوری که گفتی میگه من نمی تونم ... .راستش اینجا نمی دونم باید چی می گفتی.

    مادرشوهرم میخواست بره خرید همسرم گفت من میرم اما مادرشوهرم نپذیرفت گفت نه تو خسته میشی و رو کرد و به من گفت تو خبره ای برو این وسایل رو بخر و منم رفتم خریدم!!از اینکه بهم اینو گفت ناراحت نشدم از این اعصابم خورد شد که نذاشت همسرم بره.

    خب مشخصه که مادر همسر شما خیلی دخالت می کنه. اما نمیشه مستقیم ایشون را درست کنیم. ولی می تونیم به طور غیر مستقیم رفتار جراتمندانه و مودبانه با مادر را به همسرت یاد بدیم.

    الف) نظر من اینه اول یه بسترسازی بکن که نشون بده شما عروس خوبی هستی و برای مادرشوهرت خیلی ارزش قائل هستی. مثلا همین عید فطر که شد بگو: آقا... اول زنگ بزنیم به مادر شما تبریک بگیم. اول به مادر ایشون خیلی گرم و صمیمی تبریک بگو بعد مادر خودت. حتی منزل آنها هم برو و...

    ب) بعد بستر سازی کن همون طور که آقا رضا به درستی گفتند اقتدار همسرت را در خانواده سه نفری خودتون بالا ببر.همون پستی که تو تاپیک قبلیت گفتم اجرا کن. و سعی کن شوهرت حداقل نزد پسرش خیلی ابهت داشته باشه.و پسرت حرف پدرش را گوش کنه! مثلا به پسرت بگی اگه شلوغ کنی به بابا می گم ها! یه کاری کن شوهرت احساس پدر قوی بودن داشته باشه. مثلا بگو: آقا ... تو فقط می تونی از پس این پسر بربیای من که نمی تونم.

    ج) بعد نخ بده بگو: من وقتی می بینم این قدر برای پدر و مادرت ارزش قائل هستی بهت افتخار می کنم! و مطمئن می شم پسرمون حتما مثل باباش میشه و فردا به ما این قدر احترام می ذاره!!!
    مامانت حق داره این قدر دوست دشته باشه !

    اینجاش را نمی دونم چه جوری باید ادامه بدی !شاید این جملات زیر اشتباه باشه.من بلد نیستم.ولی می گم که اگر کسی تونست اصلاحش کنه:
    ما هممون برای پدر و مادرامون حتی اگر خودمون پدر و مادر بشیم هنوز بچه به نظر می رسیم.و این کاملا طبیعیه.ولی همین ما اگر بهشون ثابت کنیم نه ما بچه نیستیم و کاملا مستقلیم اتفاقا باعث خوشحالیشون میشه! من می دونم شما اون روز از روی خوبی و ادبت بود که حرف مادر را قبول کردی و من اینو واقعا حس کردم و می دونم تو خیلی زیادی حتی خوبی!اما اگر اون موقع هم می گفتی نه به نظرم اصلا بی ادبی محسوب نمی شد ها! نظرت چیه؟ این بی احترامی محسوب میشه؟

    بعد بذار اون حرف بزنه و تاییدش کن.هر چی گفت . ولی تو ذهنش یه بار این حرفت رفته و دفعات بعد با توجه به اینکه شما تو خونه او را مقتدر کردی احتمالا خودش دفعات دیگه نه میگه! و اون وقت تو با نگاهت نشون بده که چقدر بیشتر بهش افتخار می کنی.

    بقیه جملات هم فردا بمونه. ان شاالله.
    موفق و آرام باشی

    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  10. 5 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    m.reza91 (چهارشنبه 01 مرداد 93), paiize (شنبه 04 مرداد 93), Somebody20 (چهارشنبه 01 مرداد 93), آرام دل (چهارشنبه 01 مرداد 93), ساحل75 (پنجشنبه 02 مرداد 93)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 22 بهمن 95 [ 18:24]
    تاریخ عضویت
    1393-1-30
    محل سکونت
    زیر آسمان خدا
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    4,750
    سطح
    43
    Points: 4,750, Level: 43
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    10

    تشکرشده 916 در 198 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام عزیزم.
    اسم جدیدتو تبریک می گم.
    خدا به مصباح الهدی عزیز خیر بده که حرفاش واقعا استادانه است و از همه نظر پخته و حساب شده.
    امیدوارم یک شوهر صالح و مهربون نصیبت بشه.
    آرام دل عزیزم چقدر خوشحالم که می بینم انقدر پیشرفت کردی و آروم شدی.
    به نظرم به جای فروش خونه، به فکر آرامش دادن به خودت باش و نرم نرم دل شوهرتو به دست بیار.
    من گاهی وقتا خودم از راهکارهای مصباح الهدی جان استفاده می کنم
    مثلا به شوهرم گفتم چقدر احساس خوبی داشتم بوسم کردی وقتی خواب بودم...
    بعد شوهرم با تعجب پرسید کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بعد من جلوی خنده ام رو گرفتم که نفهمه خالی بستم...
    گفتم اوندفه... یادت نیست واقعا؟؟؟؟؟؟؟
    بعد اون بیچاره گفت آهاااااااااااااااان یادم اومد... دوست داشتی؟؟؟؟
    منم حرفای مصباح الهدی جان رو بهش گفتم و اون کلی ذوق کرد بنده خدا...
    یه جورایی عذاب وجدان می گیرم بهش دروغ می گم ولی وقتی بهم میگه از این به بعد بیشتر تو خواب بوست می کنم.... حس می کنم گاهی وقتا خالی بندی مثبت بد هم نیست. ولی قول می دم دیگه تکرار نشه. بنده خدا فکر کرد آلزایمری چیزی گرفته
    آرام جان شما هم از این شگردها بزن. بهش بگو دیشب که توی خواب بوسم کردی انگار همه دنیا رو بهم دادن. دوست داشتم دوباره بوسم کنی اما نکردی. اگر گفت کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    با ناراحتی بگو چرا اذیتم می کنی؟؟ یعنی میگی این کارو نکردی یا فکر میکردی چون خوابم و نمی فهمم بوسم کردی؟؟؟یا واقعا خواب بودم؟؟؟؟ اگر هم خاب بود، چه خواب خوبی بود. کاش تو بیداری بود.

    ما زن ها موجوداتی هستیم بی نظیر

    تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن
    در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن

    ویرایش توسط Kamelia-94 : چهارشنبه 01 مرداد 93 در ساعت 09:32

  12. 6 کاربر از پست مفید Kamelia-94 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 01 مرداد 93), maryam240 (جمعه 14 آذر 93), paiize (شنبه 04 مرداد 93), Somebody20 (چهارشنبه 01 مرداد 93), مصباح الهدی (چهارشنبه 01 مرداد 93), آرام دل (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    سلااااااااااااااااااام ...
    میبینم که یکی یکی داری مشکلاتت رو حل میکنی ... ماشالله به عزت نفست ...
    خیلی خوشحالم که حالت خوبه . آدم وقتی احساس میکنه که مشکلاتش دارن حل میشن احساس قدرتمندی پیدا میکنه ...

    آرام جان شما بیشتر کنار همسرت هستی و بیشتر باهاش در ارتباطی تا مادر و پدرش ...
    پس گره این مشکل به دست خودت باز میشه .. دوستان تو پست های بالا راهنمایی های خوبی داشتن استفاده کن ..

    ضمنا بعید میدونم حرفهای مادرشوهرت هم خیلی تاثیر داشته باشه ... چون پدر مادرها (همونطور که خودتم اشاره کردی) وقتی بهمون یه حرفی میزنن ما میذاریم رو حساب دلسوزی و خیلی تو مغزمون نمیره یا رو احساساتمون تاثیر نمیذاره ... شما هم یه جوری برای شوهرت این حرفها رو طبیغی و عادی جلوه بده ... که مادره دیگه نگرانی های الکی داره وگرنه همه میدونن که تو ضعیف نیستی و از پس همه کارا بر میای ... با این حرف میتونی تاثیر حرفای مادرشوهر رو کم کنی

    اون روزی که مادر شوهرت بهت گفت شما برو خرید و پسرم استراحت کنه بهش میگفتی : مادرجان آقامون همیشه زندگی و فلان خرید ( حالا هر چر که اون موقع میخواستی بخری) من و پسرم رو تامین میکنه ... مرد خونه ما آقا.... هست و همیشه هم دست پر میاد خونه ... الانم خودش میره میخره ...

    یادمه یه بار مادرشوهرم بهم گفت جمعه ها صبح زودتر پاشو برو نون بخر بیار با شوهرت صبحونه بخور ... ( خودش هر روز این کارو میکنه)
    منم فقط یه جمعه رو میتونم بخوابم ... هر روز صبح زود بیدار میشم میرم سرکار ... تا به حال هم نونوایی نرفتم از بچگی
    با آرامش بهش گفتم : برای چی برم مامان ؟ همه خریدا با مرد خونه س ... از قدیم گفتن مرد نون بیار خونه س .. فلانی خداییش از پس وظایفش بر میاد .دستش درد نکنه هیچوقت نذاشته من تو خونه چیزی کم بیارم برم مغازه ...
    مادرشوهرم بهش برخورد گفت : والا ما که از جوونیمون رفتیم ... منم با خنده گفتم حالا شما اشتباه کردی که دیگه نباید به ما هم یاد بدی ... همه خندیدن .. بحث هم تموم شد .

    شما هم از همین تکنیک ها برای بالابردن اقتدار و اعتماد به نفس همسرت تو خونه و تو جمع خونوادش استفاده کن ...
    موفق باشی
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  14. 3 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    paiize (شنبه 04 مرداد 93), مصباح الهدی (چهارشنبه 01 مرداد 93), آرام دل (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  15. #8
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 شهریور 94 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    نوشته ها
    481
    امتیاز
    5,996
    سطح
    50
    Points: 5,996, Level: 50
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 154
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,600

    تشکرشده 1,855 در 418 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    رضا گرامی از راهنماییت خیلی ممنونم.من این چیزا رو بهش نمیگم همیشه هم ازش تشکر میکنم و بهش میگم من بهت افتخار میکنم
    درسته تشنه محبت هستم ولی حالا به لطف خدا و کمک اقای مدیر و دوستان خوبم حالم خوبه و آرومم.بی خیال احساسات.حالا مهم اینه همسرمو کمکش کنم تا باهم یه زندگی آرومی داشته باشیم.پاینده باشید رضا گرامی

    مصباح الهدی عزیز نازنینم ممنونم خانومم.راستش من و همسرم رفتار جرأتمندانه رو بلد نیستیم حتی تاپیکشو خوندم اما واقعا عمل کردن بهش سخته
    همیشه بهش میگم دوست دارم علی مثل تو بشه و اینکه مادر و پدرت چطوری تربیتت کردند که انقدر چشم پاکی بگو تا منم پسرمونو تربیت کنم
    مشکل اینجاست واقعا همسرم خودش رو ضعیف و ناتوان میدونه
    من به همسرم اینجوری گفتم نمیدونم اشتباه گفتم یا درست:
    بهش گفتم دلم میخواد ملک بگیریم و خونه بسازیم تا دور و بریامون دهنشون وا بمونه دلم میخواد به همه نشون بدم تو میتونی اونم گفت چشم پیگیر میشم
    ولی من هر کاری کنم خانوادش نمیذارند مثلا یه بار مادرشوهرم راجع به همسرم میگه رانندگی بلده!!!منم در جوابش گفتم اره عالیه،مدام میگه احتیاط کن تو راه کسیو سوار نکنید
    میخواهیم بریم مشهد اما خانوادش میگند با ماشین خطرناکه کلا کاری میکنند مسافرتمون لغو میشه میخواهیم بریم کوه باید یواشکی بریم!!به همسرم گفتم ازت خواهش میکنم هر چی پیش میاد به خانوادت نگو خیلی بهتر شده اوایل هر چی میشد خانوادش اطلاع داشتند
    حتی تو بچه دار شدن من هم دخالت میکنند
    من تلاش خودمو میکنم.گاهی وقتا میزنه به سرم به همسرم میگم بدون اینکه به کسی بگیم خطمون رو عوض کنیم و از این شهر بریم.همیشه آرزوم بود از خانواده ها دور باشیم آدم عاطفی و احساسی هستم اما وابسته نیستم!!

    کاملیا ممنون عزیزم ای شیطونبیخیال بوسه
    اره آروم شدم عزیزم شب قدر منو حسابی ساخت

    ترمه عزیز دلم ممنونم خواهرم منم میخوام کمکش کنم ارتباطمون رو با خانوادش کمتر کردیم همسرم زیاد تمایل نشون نمیده هر وقت خودش کفت بریم میریم.متأسفانه رفتار جرأتمندانه با آرامش رو بلد نیستم یا خوخوری میکنم یا اگر عصبانی بشم پرخاشگری میکنم البته الان خانوم شدم

    از راهنمایی شما سپاسگذارم

  16. 4 کاربر از پست مفید آرام دل تشکرکرده اند .

    m.reza91 (چهارشنبه 01 مرداد 93), paiize (شنبه 04 مرداد 93), terme00 (چهارشنبه 01 مرداد 93), مصباح الهدی (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  17. #9
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 شهریور 94 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    نوشته ها
    481
    امتیاز
    5,996
    سطح
    50
    Points: 5,996, Level: 50
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 154
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,600

    تشکرشده 1,855 در 418 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دو سه روز پیش متوجه شدم همسرم تو وایبر به چند نفر پیام میده و خودش رو هم خانوم معرفی میکنه(شماره ها رو شانسی گرفته بود طرفش هم خانوم بودند)وقتی حواسش نبود خوندم و بهش گفتم این چیه گفت همینطوری شماره رو گرفتم و سلام و احوالپرسی کردم خواستم ببینم جواب میده یا نه بهش گفتم این چه کاریه!!میگه میخوام ارشادشون کنم بهش گفتم مواظب باش اونا ارشادت نکنند گفت پاکشون میکنم و واقعا هم پاک کرد

    اما امروز دوباره شروع کرد به شماره گرفتن منم دیگه به روش نیاورد

    اصلا نسبت به این مسأله حساس نیستم

    به خودش هم گفتم بجای این کارها بیا باهم حرف بزنیم بگیم بخندیم چیه همش سرت به تبلته!!میگه تو منو میخوای چیکار!!خیلی بی حوصلست،هیجان و انرژی نداره،زود خسته و کلافه میشه من خودمم اینجوری بودما اما حالا قضیه فرق میکنه دارم نرمال میشم

    چکار کنم شاد و شنگول بشه؟(خیلی اخموست)اصلا بیکاری نداشته باشه که بخواد با تبلتش کار کنه؟

    - - - Updated - - -

    هر کاری کردم شکلک خنده رو پاک کنم نشد!
    ویرایش توسط آرام دل : چهارشنبه 01 مرداد 93 در ساعت 16:32

  18. 2 کاربر از پست مفید آرام دل تشکرکرده اند .

    paiize (شنبه 04 مرداد 93), Somebody20 (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آرام دل نمایش پست ها
    سلام
    دو سه روز پیش متوجه شدم همسرم تو وایبر به چند نفر پیام میده و خودش رو هم خانوم معرفی میکنه(شماره ها رو شانسی گرفته بود طرفش هم خانوم بودند)وقتی حواسش نبود خوندم و بهش گفتم این چیه گفت همینطوری شماره رو گرفتم و سلام و احوالپرسی کردم خواستم ببینم جواب میده یا نه بهش گفتم این چه کاریه!!میگه میخوام ارشادشون کنم بهش گفتم مواظب باش اونا ارشادت نکنند گفت پاکشون میکنم و واقعا هم پاک کرد

    اما امروز دوباره شروع کرد به شماره گرفتن منم دیگه به روش نیاورد

    اصلا نسبت به این مسأله حساس نیستم

    به خودش هم گفتم بجای این کارها بیا باهم حرف بزنیم بگیم بخندیم چیه همش سرت به تبلته!!میگه تو منو میخوای چیکار!!خیلی بی حوصلست،هیجان و انرژی نداره،زود خسته و کلافه میشه من خودمم اینجوری بودما اما حالا قضیه فرق میکنه دارم نرمال میشم

    چکار کنم شاد و شنگول بشه؟(خیلی اخموست)اصلا بیکاری نداشته باشه که بخواد با تبلتش کار کنه؟

    - - - Updated - - -

    هر کاری کردم شکلک خنده رو پاک کنم نشد!
    آرام جان اول کم کم سعی کن همسرت را بیاری تو فضای خونه جلوی تلویزیون و همونجا کنار تو بره سر لب تابش.
    بعد مثلا یه روز براش میوه پوست بکن برو کنارش. بعد یه قیافه مظلومانه به خودت بگیر انگار که می خوای یه چیزی بگی و تو دلت مونده ولی روت نمیشه! اون جوری.
    بعد بگو آقا ... خوش به حال لب تابت! بعد می گه چه طور؟
    بگو: به لب تابت حسودیم میشه. کاش من جای لب تابت می بودم!
    همسرت: وااااااا :|
    بگو: آخه خیلی بهش اهمیت می دی و براش وقت می ذاری. انگار خیلی دوستش داری. کاش من لب تابت بودم!

    بعد آرام جان تو هم یه سری جاذبه ها به وجود بیار. مثلا پسرت می تونه کمک کننده باشه. که با هم برید پارک یا باغ وحش و شهربازی. یعنی به بهانه پسرت و به کام شما!: )
    کم کم هم شروع کن. مثلا از همین پارک محلتون شروع کن. تو محیط بیرون هم می تونی خیلی حس تکیه گاه بودن و مدیر بودن را درش تقویت کنی! مسئولیتش بیشتره.

    تلویزیون به نظرم از اینترنت خیلی بهتره. می تونید با هم تلویزیون ببینید. شبکه آی فیلم .و بهانه داشته باشید راجع به سریال ها با هم حرف بزنید و... .

    اگر حیاط دارید برید تو حیاط چایی بخورید و...
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  20. 2 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    paiize (شنبه 04 مرداد 93), آرام دل (پنجشنبه 02 مرداد 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چرا فکر میکنم در اولویت خواستگارم نیستم؟
    توسط hana00200 در انجمن انتخاب و خواستگاری
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: شنبه 27 خرداد 96, 12:07
  2. مهارت ارتباطی خود را چگونه تقویت کنم؟!
    توسط tanin-91 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 مرداد 93, 02:17
  3. چگونه می‌توان فرم عضویت را پر کرد و از تمام امکانات تالار استفاده
    توسط sahar1364 در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 23 مرداد 88, 21:08
  4. آغاز عضویت یک آرمانخواه؟!
    توسط آرمانخواه در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 14 اسفند 86, 16:03
  5. تقویت حافظه
    توسط dani در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 08 دی 86, 18:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.