به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 تیر 93 [ 23:37]
    تاریخ عضویت
    1393-4-26
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    7
    سطح
    1
    Points: 7, Level: 1
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tard دیگه از زندگی خسته شدم

    دیگه از زندگی خسته شدم
    سلام

    دیشبو تو خیابونا گذروندم و تو پارک خوابیدم.
    مشکلم باپدرومادرم به ناحیه حادش رسیده.الان تنهام و فکرخودکشی به سرم زده

    پسر نوجوان 15 ساله ای هستم.
    نمیدونم پدرومادرم راجب من فکر میکنن.

    نمیدونم شاید فکر کردن که من اون کارارو میکنم.هرچیم بهشون میگم مشکلتون باهام چیه بدتر هی میرینن بهم و حرف و عوض میکنن

    یکی راهنماییم کنه دیگه میخوام خود کشی کنم.

    لااقل راه سریعشو بهم نشون بدید

    - - - Updated - - -

    خواستم تو تاپیک مرتبط بااین موضوع پست بدم ولی امکانش وجود نداشت پس علکی گیر ندید

  2. کاربر روبرو از پست مفید megalord تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 26 تیر 93)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    مشکلتو می گی چیه؟
    چه کارایی می خوان بکنی؟

  4. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    salehe92 (جمعه 27 تیر 93), فرشته مهربان (پنجشنبه 26 تیر 93)

  5. #3
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,055
    امتیاز
    146,788
    سطح
    100
    Points: 146,788, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,660

    تشکرشده 35,995 در 7,403 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    جناب لرد

    به تالار همدردی خوش آمدی

    بهتره از خودت بیشتر برای ما بگی . ما دوست داریم به شما کمک کنیم اما باور کنید نیاز داریم بیشتر بدانیم . چند خواهر و برادر هستید ؟ فرزند چندم هستی ؟ و پدر و مادرت بر سر چه موضوعاتی به شما گیر می دهند ؟ دوست داری چطور باهات رفتار کنند یغنی انتظاراتت از آنها را به ما بگو ؟





  6. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 26 تیر 93), meinoush (پنجشنبه 26 تیر 93), salehe92 (جمعه 27 تیر 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 تیر 93 [ 23:37]
    تاریخ عضویت
    1393-4-26
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    7
    سطح
    1
    Points: 7, Level: 1
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    3 خواهر دارم البته 2 تا ازدواج کردن وسومی نامزد کرده.همشون از ن بزرگترن.

    بیشتر سر نمازوروزه.

    نمازمو میخونم اما خداوکیلی روزه رونمیتونم بگیرم.
    من فوتبالیستم.به زودی باید تو تست تیم پارسه شرکت کنم.
    ازاون طرف امسال وسم سال مهمیه اگه امسال نتونم خودمو به تیم فوتبال درست حسابی برسونم تاآخرعمرم حسرتشو میخورم.
    وسه همین روزه نمیگیرم.خداوکیلیم تمریناتم سنگینه در حدی که اگه روزه بگیرم کارم به قش و..... میکشه

    بیشتر سرروزست مشکلمون و یه چیز دیگه من وبسایت دارم وباید اکثر وقتمو پای اینترنت باشم اما سرهمینم بهم گیر میدن.

    سرمدرسه کلی ازمدرسه خسته شدم گفتم این یه سالو استراحت میکنم. گفتن باشه ولی در عوض برو کلاس کامپیوتر که هم مدرک دیپلم فنی حرفه ای بگیری و هم دیگه مدرسه نری . منم گفتم باشه .

    حالاکه دارم میرم پس از مدتی دارن بهم میگن مدرسه هم برو کنارش و دو تامدرک بگیر!!!

    حالا تکلیف من چیه؟مگه من چه گناهی کردم؟
    سر فوتبالمم اون روزی مصدوم شدم داره پدرم هی مانعم میشه.
    الان تکلیف من چیه؟
    دیگه دارم دیووونه میشم

    - - - Updated - - -

    فرزند 4 هستم.

    دوست دارم بهم گیر ندن بزارن هم به فوتبالم برسم هم به اینترنت و هم به کلاس کامپیوتر

    این کلاسا هم که خودتون باید در جریان باشید پس از حدود 1 الی 2 سال مدرک معتبر میدن.
    پس مدرسه میخوام چی کار من خودمم کلا از مدرسه متنفرشدم

    - - - Updated - - -

    یه مشکل دیگه هم دارم. هرهفته آخر هفته ویا تعطیلی ها به قم میرن.اما من فعالیتم جوریه که نمیتونم برم قم وسراین همیشه بحث داریم.

    یه چیز دیگه هم هست.
    همیشه فعالیتمو تو اینتر نت بهم سرکوفت میزنن ومیگن به چه دردت میخوره؟مگه توش نون هست؟
    منم مشکلم طوریه که تازه فعالیتمو تو اینترنت آغاز کردم وحالاحالا ها پول گیرم نمیات واین مشکلو بیشتر میکنه/

    لطفا راهنماییم کنید

    - - - Updated - - -

    اکثراوقات جلو هرکس وناکسی به سرم میزنن حتی جلو کسانی که وسم خیلی مهمن

  8. 3 کاربر از پست مفید megalord تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 26 تیر 93), meinoush (پنجشنبه 26 تیر 93), ذمانح (پنجشنبه 26 تیر 93)

  9. #5
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,055
    امتیاز
    146,788
    سطح
    100
    Points: 146,788, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,660

    تشکرشده 35,995 در 7,403 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    درکت می کنم و می فهمم چقدر این برخوردها برات سخت هست . فکر نکن تو تنها هستی و کس دیگری به حال و روز تو پیدا نمیشه .... با اوضاع این روزگار و نگرانی ها و دلسوزیهای پدر و مادرها و البته بلد نبودن مهارتهای ارتباطی هم از طرف پدر و مادرها و هم بچه ها معمولاً این نوع رابطه ها بین بچه ها و پدر و مادرها در این روزگار زیاد پیش میاد که همه اش هم از احساس نگرانی آنها برای فرزندانشون و نابلد بودن به روشهای درست رفتاری و همچنین نابلد بودن فرزندان به اینکه چطور با این حساسیت های پدر و مادرها برخورد کنند بر می خیزد . لذا این اختلالات در روابط در خیلی از خانواده ها هست نگران نباش و بغرنج نبین .

    من بسیار خوشحالم که شما این عقلانیت را به خرج داده ای و راه مشاوره گرفتن را در پیش گرفته ای و خوشحالم که گذرت به همدردی افتاده چون اینجا دوستان خوبی دارد که قطعاً ترا یاری خواهند کرد .

    از تو خواهش می کنم کمی صبور باشی و همکاری کنی تا راهنمایی داده بشوی . دیگه شب بیرون از خونه نمون و بیا همدردی اینجا همه هواتو دارن ولی توی پارکها خطرناک هست





  10. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 26 تیر 93), salehe92 (جمعه 27 تیر 93), sanjab (جمعه 27 تیر 93)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 شهریور 99 [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1387-12-29
    نوشته ها
    359
    امتیاز
    14,355
    سطح
    77
    Points: 14,355, Level: 77
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    655

    تشکرشده 679 در 210 پست

    Rep Power
    52
    Array
    من نمی دونم "مقدار" این گیر دادنهای پدر و مادرت چقدره، اما واقعا میشه پدر و مادری رو پیدا کرد که به بچه هاشون گیر ندن؟نمی خوام بیخودی حق رو به تو بدم. آیا تو هم پدر و مادرتو درک می کنی؟ آیا تو هم به مشکلات اونا توجه می کنی یا به یه موجود خودخواه تبدیل شدی که فقط میخواد خودشو توی جام جهانی ببینه؟1. اینکه مورد توجه قرار می گیری (با غرغر یا طعنه و کنایه و ...) مفهومش اینه که براشون مهمی. و البته نشون میده که اونا از نظر تو مهم نیستن (که موجب ناراحتی اونا شده). روی این مساله فک کن.2. روزه گرفتن مساله مهمیه. اگه خانواده مذهبی داری که فوتبال و هر نوع ترقی که بخوای اونو بهانه کنی قابل قبول نیست. چرا دنبال راههای مجاز نیستی؟ مثلا هر روز تا حد مسافرت از شهر خارج شو (حدود 25 کیلومتر از شهر برو بیرون، با ماشین، مترو و ...، اونجا می تونی روزه تو بخوری و برگردی) اینطوری به پدر و مادرت این اطمینان رو میدی که خیلی هم لا ابالی نیستی و می تونی به اونا قول بدی که توی زمستون یا هر وقت دیگه ای که تونستی قضای اون روزه ها رو بگیری.3. "گاهی"، فقط گاهی هم به والدینت حق بده.
    هميشه براي يك قدم بيشتر، انرژي دارم!

  12. کاربر روبرو از پست مفید mostafun تشکرکرده است .

    salehe92 (جمعه 27 تیر 93)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    سلام جناب لرد

    یک سوال ازتون دارم. شما هدف اصلی تون ورزشکار شدن یا متخصص در علوم کامپیوتر و یا.....؟
    به فوتبال به چشم یک حرفه نگاه می کنید؟ و هدف تون از سایتی که ایجاد کردید چیه؟ به ان به عنوان یک منبع درامد در اینده فکر می کنید؟ و موضوع این سایت در حیطه تخصص خودتون؟
    اگه بخواهید از بین اینها یکی را انتخاب کنید، ان انتخاب کدومه؟
    ببینید شما الان انرژی تون را چند جا سرمایه گذاری کردید. هم ورزش می کنید هم درس می خونید و هم به امور سایتتون رسیدگی می کنید. اینگونه نتیجه مطلوبی که می تونید بگیرید را نمی گیریرد.
    یک رود پر اب و بزرگ، پایدارتر و سودمند تر از چند رود کم اب و کوچک که هر زمان احتمال خشک شدنشون وجود دارد.
    در دانشگاه استادی داشتم که می گفتند در زندگی به سمتی حرکت کنید که هر روز بیشتر تخصص پیدا کنید.
    بهتر ببینید در کدام بخش بیشتر علاقه و استعداد دارید و ان را به طور حرفه ای انتخاب کنید.
    وقتی با جدیت روی یک هدف کار کنید و از به ثمر رسیدن تلاش هاتون اطمینان داشته باشید، خیال مادر پدرتون هم راحت میشه. پدر و مادر ها جز خوبی بچه هاشون که چیزی نمی خواند. انها ارزوشونه که شما موفق بشی.......
    چند لحظه خودتون را بذارید جای پدر مادرتون. فکر کنید که الان پدر بچه ای مثل خودتون بودید. در واقع پدر خودتون! انوقت چه احساسی داشتید؟ و چگونه راهنمایی اش می کردید؟ حق نگرانی به خودتون نمی دادید؟؟؟ به پسرتون اجازه بلند کردن چند هندونه با هم را می دادید؟

    درباره مباحث دینی به نظرم بهتر هم بیشتر دربارش مطالعه کنید و هم سعی کنید از در دین با خانواده وارد گفتگو بشید. مثلا حداقل این اطمینان را بدید که قضا و کفاره را به جا می اورید.

    سعی کنید به پدر مادرتون به چشم یک دوست بزرگتر از خودتون نگاه کنید و ببینید چه جوری می تونید نظرشون را جلب کنید. با کل کل کردن به جایی نمی رسید. فقط شرایط را بدتر می کنید.
    ببینید از چی نگران هستند و انها را برطرف کنید و اطمینانی که لازم دارند را بهشون بدید.


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  14. #8
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,419
    امتیاز
    286,911
    سطح
    100
    Points: 286,911, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,575

    تشکرشده 37,077 در 7,001 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام

    شما و والدینتون معنی حرفهای هم را درست متوجه نمی شوید.

    یک مثال می زنم:
    در کشور ما نشان دادن شصت به یکدیگر معنی دشنام و فحش می ده.
    در بعضی کشورهای دیگر نشان دادن شصت دست به یکدیگر معنی تشکر و تایید می ده.

    حالا تصور کن دو نفر از کشور ما و آن کشور دیگر، یک جایی شصت خود را به یکدیگر نشان دهند. طبیعی هست هم وطن ما عصبانی شده و درگیر می شود که چرا او فحش داده است. در حالیکه معنی کارش چیز دیگری بوده است.

    همین اتفاق بین شما و خانواده ات افتاده است. هر دو صحیح عمل می کنید اما معنی کارها و حرفهایتان برای یکدیگر قابل درک نیست.
    2 راهکار وجود دارد.
    یک راهکار زمان بر و طولانی و کمی مشکل تر ،
    و یک راهکار ساده تر و کوتاه مدت.

    راهکار طولانی مدت و مشکل تر:
    اینکه وقت بگذارید مثلا در تالار ما یا در کتابهای ارتباطی و مهارتی شروع به مطالعه و تمرین و کار کردن کنید. تا بتوانید در ارتباطات حرف خود را درست به آنها تفهیم کنید و آنها هم دقیقا متوجه صحبت شما بشوند.

    راهکار ساده تر و کوتاه مدت:
    اینست که شخص سومی که زبان هر دو شما را بهتر می داند را به میان بکشید و او حرفهایتان را برای هم ترجمه و تفهیم کند. به این منظور می توانیدبه خانواده اتان پیشنهاد بدهید. که نزد یک مشاور خانواده بروید .



    اما چگونه عمل کنید:

    شما نباید مستقیما رو در رو با خانواده اتان مقابله کنید. اگر مستقیم جواب آنها را بدهید و برخورد کنید آنها هم با شما مقابله می کنند.
    باید ابتدا مقداری با آنها همراه شوید. حداقل خوب حرفهایشان را گوش کنید. و بعد با زبان ملایم و بدون مقابله با آنها تعامل برقرار کیند.
    به خانواده اینچنین بگویید:
    "پدر ، مادر، می دانم که شما بسیار نگران زندگی من و آینده من هستید. می دانم که دوست دارید موفق شوم، دوست دارید شغل خوبی داشته باشم.، دوست دارید درآمد خوبی داشته باشم. از طرفی می دانم که مرا کم تجربه می دانید ، نگران هستید که با وقت گذاشتن روی فوتبال و کامپیوتر از زندگی ام بیفتم. می دانم که باور ندارید از طریق کامپیوتر و فوتبال پول در بیاورم. شاید هم حق با شما باشد.
    پدر و مادر عزیزم. من دوست دارم نگرانی شما را حل کنم. می خواهم شما مطمئن شوید که من نسنجیده عمل نمی کنم. و برای زندگیم برنامه دارم. البته شاید اشتباهاتی داشته باشم که نیاز به تجربه متخصصین دارم. خواهش می کنم برای اینکه دستم را بگیرید با من برخورد نکنید. مدتی وقت بگذارید با من همراه شوید. با هم به یک مشاور تحصیلی مراجعه کنیم صحبتهای او را بشنویم که چه باید بکنیم. به یک مشاور شغلی مراجعه کنیم او حرفهای مرا و شما را بشنود و ما هر دو را راهنمایی کند تا اشتباه نکنیم.
    همچنین می توانید با مربیان ورزشی من هم صحبت کنید تا در مورد آینده فوتبال من هم مطمئن شوید
    ."



    دقت کنید:
    ادبیات بالا
    یک راه میانه هست.
    هم به خانواده تضمین می دهید.
    هم به خانواده دلگرمی می دهید که بی گدار به آب نمی زنید و از تجربه متخصصین استفاده می کنید.
    هم به آنها می گویید که هرکجا متخصصین نظر خاصی دارند ، شما عمل می کنید و قصد از زیر کار دررفتن را ندارد.
    و از طرف دیگر مهمتر اینکه خواست خودتون را هم این میان مطرح می کنید و اشتباه و نقصهایی که احتمالا در آن هست حل می کنید و با طرح و برنامه صحیح و با پشتوانه والدین و مشاور کار خود را قرص و محکم پیش می برید. و می توانید رویاهای بلند پروازنه خود را به صورت دقیق و عملی و کاربری و با طرح و برنامه پیش ببرید.



    خلاصه:
    برای اینکه شما و خانواده اتان دقیقا منظور هم را بفهمید در فاز اول با یک ادبیات قشنگ از آنها دعوت کن به جلسات مشاوره حضوری بروید و به آنها بگو که حرف مشاور را هم شما و هم آنها بپذیرند.
    اینطور یک راه معتدل و میانه که هم خانواده و هم شما بتوانید با هم کنار بیایید دست پیدا می کنید.


    دقت کنید. شما هنوز اول زندگی هستید. وقتی مشکلی پیش می آید نباید مثل کودکان قهر، کنید، گریه کنید، ناامید شوید و همه چیز را رها کنید.
    بالغان و بزرگان هنگام گرفتاری و مشکل فکر می کنند، مشورت می کنند و مهمتر اینکه درست عمل می کنند.
    اینکه شما مثل بالغان برای مشکلتون یک تالار روانشناسی را سرچ کردید و درخواست مشاوره داده اید. نشان می دهد که برای زندگیتون می توانید درست تصمیم بگیرید. مشروط بر اینکه همیشه با فکر و مشورت پیش بروید.
    مواظب باش از روی عصبانیت و قهر تصمیم هایی نگیرید که بعدا نتوانید اصلاح کنید.

    موفق و موید باشید

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  15. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    Mr.Anderson (شنبه 28 تیر 93), terme00 (شنبه 28 تیر 93)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 دی 00 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    121
    امتیاز
    7,040
    سطح
    55
    Points: 7,040, Level: 55
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 288 در 108 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    24
    Array
    سلام رفیق
    هنوز زنده ای یا خودتو کشتی؟!اگه زنده ای سریع این سایتو بده بچه های اینجا واست نگهدارن شاید از اونور پشیمون شدی برگشتی !اخه شنیدم کسایی که خود کشی میکنن توی اون دنیا چنان زجری میکشن که حتی نمیشه تصور کرد و مو تن ادم سیخ میشه اینارو میشنوه (یه کوچیک تحقیق کنی میفهمی)

    تا حالا شنیدی تا حد مرگ از کارم پشیمونم!
    ؟
    یادمه بچه ها میگفتن یه پسره به شدت اسیب دیده بود چن بار دست به خود کشی زد اما زود نجاتش دادن و یه روزی تصمیم کبری کرفت که کلک خودشو بکنه و حرکت زد بچه هایی که شاهد بودن قبل مردنش میگفتن چنان التماس میکرد بهشون که نجاتش بدن که اشکشون در اومده بود،بردنش پیش پزشک اونجام التماس میکرد که پشیمون شده .... دکترام گریشون گرفته بود!!بنظرت چرا دم اخر پشیمونشده بود؟
    چون یه فشار شدیدی به احساسش وارد شده میخواس خودشو از این احساس نجات بده و موفقم شد اما به قیمت از دست دادن جونش!یعنی خودشو کشت که از یه احساس خلاص بشه!
    اینارو گفتم که بدونی وقتی یه فشاری بهت وارد میشه دلیل نمیشه ادم بخواد با خود کشی خودشو نجات بده(حتی حدیث داریم فکر کردن به خودکشی گناه خیلی بزرگیه)
    همین فشارها هستن که ازت یک مرد میسازن ،مردی که مثل یه کوه جلوی همه مشکلات وای میسه و نمیذاره احساسش بهش غلبه کنه و توی یه لحظه فلجش کنه،خودش واسه خودش و با عقلش تصمیم میگیره نه اینکه بذاره یه احساس دردی شدید و چن قطره اشک اونو بکشونه به سمت خودکشی....

    اره سخته پرسه زدن تک و تنها با چشمان خیس نصف شب توی خیابونا که حتی کسی نیس بهت بگه مردی یا زنده ای

    هر موقع بهت فشار زیادی وارد شد به خودت بگو این نیز بگذرد و صبرکن
    راسی ازت تعجب میکنم !تویی که نماز خون هستی و از خدا کمک نمیخوای،ما نمازخونا که با خدا در ارتباطیم احاس نزدیکی خاصی بهش میکنیم چون با تمام وجود احساس میکنیم همیشه یکی هوامونو داره همه جا (مثلا الان هواتو داشت که اومدی توی این تالار و من موقع سحر درم این متنو واست مینویسم) ما مثل بقیه ادما نیستیم که انگار بی پدر مادرنه و تک و تنها هی دارن با زندگی میجنگن و هیچ تکیه گاهی ندارن !، زندگی واسه این نوع افراد خیلی سخت میگذره
    اگه از ته قلبت باهاش حرف بزنی بهت جواب میده،وچنان جواب میده که تا حالا مثلشو ندیدی،فقط خدا با قلبت ارتباط بر قرار میکنه ،مگه خودش نگفته منو صدا بکن تا اجابتت بکنم....اون موقع که سر نمازت دستاتو بلند میکنی و دعا میکنی و میگی شرایطو واست عوض کنه ،اون وقته که مثل یه بچه شیر خواره تورو توی بغلش میگیره و بهت میگه چی میخوای ای کسی که از وجود منی ...من همه چیزو واست به بهترین شکل درس میکنم فقط صبور باش ،صبور چون تو چیزی رو نمیدونی از اینده...


    یه چیز دیگه بگم بهت: تو درس میخونی که فقط مدرک بگیری! این فکرت اشتباس
    درس بخون تا وسعت دیدیت بالا بره،عقلت بیشتر بشه و این شرایط زندگیتو بهتر میکنه چون با درس خودن چیزهایی میفهمی که در شرایط عادی نمیفهمیدی...پس حتما درس بخون

    و اخرین توصیه: مواظب باش معتاد نشی چون معتاد شدن از خودکشی بدتره و خاصیت ادمارو از بین میبره و فکر نکن ادم به یکباره معتاد میشه ،نه اینطور نیست ممکنه از یه سیگاری که یکی بهت تارف کرده که تو هم از روی بی رویی دستشو رد نکردی،شروع بشه و تا ...پر پر شدن امید و ارزو ها بره...

    یه کاری کن ،یه نامه بنویس،متنشم از جمله های بالا (مدیر همدردی)کپی برداری کن بده پدر مادرت بخونن شاید تغییری ایجاد بشه

    موفق باشی (نمیدونم چرا احساس میکنم تو یکی از موفق ترین ادمای ایران میشی "جدی میگم")

    احساست همیشه بهاری



    - - - Updated - - -

    سلام رفیق
    هنوز زنده ای یا خودتو کشتی؟!اگه زنده ای سریع این سایتو بده بچه های اینجا واست نگهدارن شاید از اونور پشیمون شدی برگشتی !اخه شنیدم کسایی که خود کشی میکنن توی اون دنیا چنان زجری میکشن که حتی نمیشه تصور کرد و مو تن ادم سیخ میشه اینارو میشنوه (یه کوچیک تحقیق کنی میفهمی)

    تا حالا شنیدی تا حد مرگ از کارم پشیمونم!
    ؟
    یادمه بچه ها میگفتن یه پسره به شدت اسیب دیده بود چن بار دست به خود کشی زد اما زود نجاتش دادن و یه روزی تصمیم کبری کرفت که کلک خودشو بکنه و حرکت زد بچه هایی که شاهد بودن قبل مردنش میگفتن چنان التماس میکرد بهشون که نجاتش بدن که اشکشون در اومده بود،بردنش پیش پزشک اونجام التماس میکرد که پشیمون شده .... دکترام گریشون گرفته بود!!بنظرت چرا دم اخر پشیمونشده بود؟
    چون یه فشار شدیدی به احساسش وارد شده میخواس خودشو از این احساس نجات بده و موفقم شد اما به قیمت از دست دادن جونش!یعنی خودشو کشت که از یه احساس خلاص بشه!
    اینارو گفتم که بدونی وقتی یه فشاری بهت وارد میشه دلیل نمیشه ادم بخواد با خود کشی خودشو نجات بده(حتی حدیث داریم فکر کردن به خودکشی گناه خیلی بزرگیه)
    همین فشارها هستن که ازت یک مرد میسازن ،مردی که مثل یه کوه جلوی همه مشکلات وای میسه و نمیذاره احساسش بهش غلبه کنه و توی یه لحظه فلجش کنه،خودش واسه خودش و با عقلش تصمیم میگیره نه اینکه بذاره یه احساس دردی شدید و چن قطره اشک اونو بکشونه به سمت خودکشی....

    اره سخته پرسه زدن تک و تنها با چشمان خیس نصف شب توی خیابونا که حتی کسی نیس بهت بگه مردی یا زنده ای

    هر موقع بهت فشار زیادی وارد شد به خودت بگو این نیز بگذرد و صبرکن
    راسی ازت تعجب میکنم !تویی که نماز خون هستی و از خدا کمک نمیخوای،ما نمازخونا که با خدا در ارتباطیم احاس نزدیکی خاصی بهش میکنیم چون با تمام وجود احساس میکنیم همیشه یکی هوامونو داره همه جا (مثلا الان هواتو داشت که اومدی توی این تالار و من موقع سحر درم این متنو واست مینویسم) ما مثل بقیه ادما نیستیم که انگار بی پدر مادرنه و تک و تنها هی دارن با زندگی میجنگن و هیچ تکیه گاهی ندارن !، زندگی واسه این نوع افراد خیلی سخت میگذره
    اگه از ته قلبت باهاش حرف بزنی بهت جواب میده،وچنان جواب میده که تا حالا مثلشو ندیدی،فقط خدا با قلبت ارتباط بر قرار میکنه ،مگه خودش نگفته منو صدا بکن تا اجابتت بکنم....اون موقع که سر نمازت دستاتو بلند میکنی و دعا میکنی و میگی شرایطو واست عوض کنه ،اون وقته که مثل یه بچه شیر خواره تورو توی بغلش میگیره و بهت میگه چی میخوای ای کسی که از وجود منی ...من همه چیزو واست به بهترین شکل درس میکنم فقط صبور باش ،صبور چون تو چیزی رو نمیدونی از اینده...


    یه چیز دیگه بگم بهت: تو درس میخونی که فقط مدرک بگیری! این فکرت اشتباس
    درس بخون تا وسعت دیدیت بالا بره،عقلت بیشتر بشه و این شرایط زندگیتو بهتر میکنه چون با درس خودن چیزهایی میفهمی که در شرایط عادی نمیفهمیدی...پس حتما درس بخون

    و اخرین توصیه: مواظب باش معتاد نشی چون معتاد شدن از خودکشی بدتره و خاصیت ادمارو از بین میبره و فکر نکن ادم به یکباره معتاد میشه ،نه اینطور نیست ممکنه از یه سیگاری که یکی بهت تارف کرده که تو هم از روی بی رویی دستشو رد نکردی،شروع بشه و تا ...پر پر شدن امید و ارزو ها بره...

    یه کاری کن ،یه نامه بنویس،متنشم از جمله های بالا (مدیر همدردی)کپی برداری کن بده پدر مادرت بخونن شاید تغییری ایجاد بشه

    موفق باشی (نمیدونم چرا احساس میکنم تو یکی از موفق ترین ادمای ایران میشی "جدی میگم")

    احساست همیشه بهاری



 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.