موضوع: حال و احوال یاران همدردی (9)

سلام



تو نيكي ميكن و در دجله انداز


كه ايزد در بيابانت دهد باز

واي من امروز خيلي پر انرژي و خوشحالم

اين اولين هديه غير منتظره بود كه گرفتم چهارشنبه هفته پيش از يكي از نوه ها چند شاخه گل ياس....

دوميش پنج شنبه بود پرستار مادر بزرگم برام يه شيشه عطر گرفت.

جمعه هم يك دعوت خانوادگي براي شام اونم توي پارك

امروز هم از صبح كلي انرژي مثبت در خودم احساس كردم روز خوبي بود آخرش هم يكي از دوستان مادرم شكلات سي دي و كتابچه برام فرستاده بود .

چند روز پشت سر هم غافلگيرم كردن در صورتي كه من يه كار كوچيك كه زحمتي برام نداشت براشون انجام داده بودم بدون چشم داشت.

همشون غير منتظره بود .

نوشته اصلی توسط صبوری

سلام



تو نيكي ميكن و در دجله انداز


كه ايزد در بيابانت دهد باز

واي من امروز خيلي پر انرژي و خوشحالم
------------------------------------------------------------------يكشنبه همين هفته---------------------------اين اولين هديه غير منتظره بود كه گرفتم چهارشنبه هفته پيش از يكي از نوه ها چند شاخه گل ياس....


-----------دوشنبه-----------------------------------------------
دوميش پنج شنبه بود پرستار مادر بزرگم برام يه شيشه عطر گرفت.



--سه شنبه--------------------------------------------------------
جمعه هم يك دعوت خانوادگي براي شام اونم توي پارك



چهارشنبه-------------------------------------------------------------------------------------------------------
امروز هم از صبح كلي انرژي مثبت در خودم احساس كردم روز خوبي بود آخرش هم يكي از دوستان مادرم شكلات سي دي و كتابچه برام فرستاده بود .

چند روز پشت سر هم غافلگيرم كردن در صورتي كه من يه كار كوچيك كه زحمتي برام نداشت براشون انجام داده بودم بدون چشم داشت.

همشون غير منتظره بود .

من سه شنبه عيد مبعث رو با جمعه اشتباه گرفتم!!!!!!!!!!!جالبش اينجاست ميدونستم دو سه روز ديگه هم جمعه است.

عجب هفته اي رو حساب كرده بودم؟!



-----------------------------------------------16----------------------------

امروز(پنج شنبه) هم از يه دوست بهترين هديه رو كه ميشد گرفتم.

همين جا ازش تشكر ميكنم

بانو صبوری

یه خبر خیلی خیلی خوشحال کننده آبجیم بلاخره خونه خرید خیلی خیلی خوشحالم چندین ساله میخواستن خونه بخرن هی این دست اون دست میکردن بلاخره بنابر دلایلی خونه مجبور شدن بخرن.
یه موضوع خنوادگی پیش اومد که منجر شد به خونه خریدن خواهرم.شبش بنده خدا 3تا بستنی آورد خونمون بعنوان شیرینی

یه نصیحت هیچوقت به کسی پول قرض ندید مغازه دارم هستید نسیه ندید الا یه ماهی میشه واقعا اعصابم خوره جنسو دودستی دادم حالا واسه گرفتن پولش دارم سه ماهه دوندگی میکنم اعصاب برام نمونده

چقدر این روزها درگیرم، آنقدر غرق در کار و فعالیت هایم شده ام که اگر بگویم صحبت کردن یادم رفته دروغ نگفتم!

یادمه یه بار یکی بهم گفت، آقا ما حتی به کارِت حسودی می کنیم! برو با همین کار و فعالیت هات ازدواج کن دیگه

با وجود اینکه ساعات ها در نت مشغولم اما حتی یک فرصت کوتاه برای همدردی هم گاهی پیش نمیاد.نمی دونم من حریصم به کارم یا واقعا" لازمه! بله که لازمه، ماحصل چند سال کار به همین لحظات گره خورده، برای مطرح شدن، برای پیشرفت و برای پیشرفت و ....

راستش گاهی اوقات دلم حسابی برای دورانی که فقط اگر کاری داشتم کامپیوتر رو روشن می کردم، تنگ شده! بعضی وقت ها حتی وقت خواب تازه فرصت می کنم گوشیم رو چک کنم، ببینم چه به چی شده، حتی جواب دادن پیامک هم یادم میره. به خودم میگم این چه آشی بود واسه خودت پختی که یک وجب روغن روشه!

یا بعضی وقت ها هم وقتی از کامپیوتر و کار دست می کشم تازه کارم با گوشیم شروع میشه، حالا بیا و درستش کن

تعطیلات نوروز یک هفته استراحت مطلق به خودم دادم، آقا دارم لحظه شماری می کنم بازم عید بیاد!

باورم نمیشه هر روز میرم روزنامه میخرم، هر هفته، هفته نامه های مورد علاقم رو، ولی الان چند که چندین روزه حتی فرصت نکردم یه نگاهی بهشون بندازم.

این وضعیت رو اصلا" دوست ندارم، ولی به خاطر موفقیتم هم که شده بازم تلاش می کنم، مگر اینکه همچین با کله بخورم زمین که نای بلند شدن نداشته باشم

ساعت 3 بامداد شده و دارم هزیون میگم!

خیلی وقت بود از این شکلک های ژیگول ویگول استفاده نکردم بودم

سلام دوستای خوب

خوشحالم
از همدردی ممنونم به خاطر اینکه دیدم رو عوض کرد
کمکم کرد و بهم درس داد
هرروز مقالات رو می خونم و از نکات مهممش یاداش برداری می کنم

عاشق آواتار بینهایتم خیلی خوشم میاد... انرژی مثبت میده
خیلی کارت خلاقانه است عکاس ماهری هم هست اصلا قیافشون مشخص نیست

نوشته اصلی توسط فرشته اردیبهشت

عاشق آواتار بینهایتم خیلی خوشم میاد... انرژی مثبت میده
خیلی کارت خلاقانه است عکاس ماهری هم هست اصلا قیافشون مشخص نیست

با احترام تمام به بانو بی نهایت گرامی خدا حفظشون کنه براتون دوتا گلپسری که دارید یه اسپند حتما براشون دود کنید فردا نگی چشم سید شوره برعکس نظر بانو فرشته اردیبهشت دختر یکچیز دیگست سالاره حیف دختر نیست خداوکیلی پسر چیه آخه همش جیبتو میچاپه ماها چه گلی به سر بابامون زدیم که بخواد پسرمون بزنه

راستی یه تجربه جمعه خونه بابام بودیم داشتیم برمیگشتیم شب بود کوچه روشن بود ولی نه خیلی دوتا گربه بودن کنار در حیاط خونه نشسته بودن من و خانوم ساده تر از خودم گفتیم چه گربه های خوشگلی وایسادیم به مهدیه سادات ببینه(1سالشه تقریبا) هیچی دیگه اومدیم خونهب یدار شد مگه گریه میکرد 40 دقیقه بلند بلند فقط گریه میکرد دلم کباب شد تا زنگ زدیم مادر خانومم چنتا بسم الله گفتن و تخم مرغ شکستن تا خوب شد.
هیچوقت به بچه توی تاریکی گربه نشون ندید

خاله قزی،مردم ما همینجوریشم با این حیوانات معصوم سر ستیز دارن،دیگه شما با این

خرافات بهونه دستشون نده.

گریه ی دخترت دلیل دیگه ای داشته که باید دنبالش می بودی نه اینکه بندازی گردن گربه ها.

الآن حالم بده وقتی می بینم ملتی حیوان ستیز هستیم.