به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 52
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-27
    نوشته ها
    129
    امتیاز
    4,720
    سطح
    43
    Points: 4,720, Level: 43
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    84

    تشکرشده 80 در 54 پست

    Rep Power
    24
    Array

    Angry خیلی تنهام و هیچ رفیقی ندارم

    دوستان با سلام و عرض ادب ...بنده مشکلی رو از کودکی داشتم و همون مشکل الان واسم به یک معضل جدی و زدگی خراب کن تبدیل شده مشکلی که باعث تک بعدی شدن و کمبود اعتماد بنفسم شده من از زمانی که یادم میاد از همون کودکی با هم سن و سالهای خودم زیاد تاب نمیخوردم و بهتر بگم با هیشکی حال نمیکردم و بیشتر دوست داشتم تو خونه باشم وتنهایی بازی کنم و این کار احمقانه ام تا الان که داره 20 سالم میشه به همرام بود و الان دارم عکس العملهای این کارو میبینم و قتی به اطراف خودم نگاه میکنم میبینم که چند رفیق واقعی که از کودکی با هم بوده باشیم رو ندارم و زندگی اجتماعی و خلاصه نعمت زندگی با هم سن هام در جامعه و خلاصه نعمت با دوستان بودن رو از دست دادم.تو دانشگاه یا تو فامیل با هرکسی هم که میخوام گرم بگیرم تحویلم نمیگیره...و همیشه میگم مشکل از خودمه میگم شاید طرز درست حرف زدن رو بلد نیستم یا میگم چون تو هر کاری هیچی ازدستم برنمیاد(که این مشکل رو واقعا دارم و هیچ کاری بلد نیستم انجام بدم) یا چون من یه بیماری عضلانی مادرزادی که گرچند ازنوع خفیفش به نام دیستروفی بکر تو عضلات پام دارم و پاهام قدرت یه آدم معمولی رو که بتونه راحت بدوئه و راحت ورزش کنه رو ندارم و یه مقدار ناچیزهم پام لنگ میزنه طوری که وقتی راه میرم یا از پله ها بالا میرم هرکی که کنارمه میگه پات مشکلی داره؟(که وقتی کسی اینو بهم میگه انگار دنیا رو سرم خراب میشه و منم به دروغ میگم تصادف کردم و به اون خاطر پام پلاتین گذاشتم به و چندبار پام رو عمل کردم چون شما از سرشت آدما خبر دارید دیگه اگه بگم مشکل مادرزادیه دیگه همین یه ذره سلام علیک رو هم باهام نمیکن)یا میگم چون چهره خوبی ندارم شاید کسی با هام دوستی نمیکنه سرتون رو درد نیارم این تنها موندنم واقعا خیلی خیلی اذیتم میکنه طوری که اگه خودم به کسی زنگ نزنم هیشکی خبری ازم نمیگیره و باور کنید به گوشیم زیاد کسی زنگ نمیزنه که بگه فلانی بیا بریم بیرون یا اصن بگه فلانی اصن زنده ای ؟؟؟ خدارو شکر مشکل بیماریم طوری نیست که خودم با پای خودم نتونم بیرون برم یا اینکه طوری راه برم که تو خیابون همه در نگاه اول با تمسخر یا دلسوزی به هم نگاه کنن ولی حس میکنم این مشکل هرچند اندکم که با دقت نگاه کردن و چند بار دیدن راه رفتنم باعث و بانی اصلی این که کسی با من رفاقت نمیکنه هستش و راستی مشکل دیگم اینه که تو دانشگاه هیچ همسنی ندارم و همه کم کم 2یا 3 سال ازم بزرگترن شاید این که من رو بچه تر میدونن هم باعث رفاقت نکردن باهام شده چون از طرافیان شنیدم که میگم...واقعا دیگه تو این دنیایی که واسم مثل ربات شده و فقط تا دانشگاه میرم و میام خونه و فقط مثل ربات یه سلام و خداحافظ خشک و خالی میکنم دیگه واسم قابل تحمل نیست و خیلی وقتا میگم کاش تو این دنیای این آدمای ظاهر بین نبودم تر خدا اگه امکانش هست کمکم کنیددوستان با سلام و عرض ادب ...بنده مشکلی رو از کودکی داشتم و همون مشکل الان واسم به یک معضل جدی و زدگی خراب کن تبدیل شده مشکلی که باعث تک بعدی شدن و کمبود اعتماد بنفسم شده من از زمانی که یادم میاد از همون کودکی با هم سن و سالهای خودم زیاد تاب نمیخوردم و بهتر بگم با هیشکی حال نمیکردم و بیشتر دوست داشتم تو خونه باشم وتنهایی بازی کنم و این کار احمقانه ام تا الان که داره 20 سالم میشه به همرام بود و الان دارم عکس العملهای این کارو میبینم و قتی به اطراف خودم نگاه میکنم میبینم که چند رفیق واقعی که از کودکی با هم بوده باشیم رو ندارم و زندگی اجتماعی و خلاصه نعمت زندگی با هم سن هام در جامعه و خلاصه نعمت با دوستان بودن رو از دست دادم.تو دانشگاه یا تو فامیل با هرکسی هم که میخوام گرم بگیرم تحویلم نمیگیره...و همیشه میگم مشکل از خودمه میگم شاید طرز درست حرف زدن رو بلد نیستم یا میگم چون تو هر کاری هیچی ازدستم برنمیاد(که این مشکل رو واقعا دارم و هیچ کاری بلد نیستم انجام بدم) یا چون من یه بیماری عضلانی مادرزادی که گرچند ازنوع خفیفش به نام دیستروفی بکر تو عضلات پام دارم و پاهام قدرت یه آدم معمولی رو که بتونه راحت بدوئه و راحت ورزش کنه رو ندارم و یه مقدار ناچیزهم پام لنگ میزنه طوری که وقتی راه میرم یا از پله ها بالا میرم هرکی که کنارمه میگه پات مشکلی داره؟(که وقتی کسی اینو بهم میگه انگار دنیا رو سرم خراب میشه و منم به دروغ میگم تصادف کردم و به اون خاطر پام پلاتین گذاشتم به و چندبار پام رو عمل کردم چون شما از سرشت آدما خبر دارید دیگه اگه بگم مشکل مادرزادیه دیگه همین یه ذره سلام علیک رو هم باهام نمیکن)یا میگم چون چهره خوبی ندارم شاید کسی با هام دوستی نمیکنه سرتون رو درد نیارم این تنها موندنم واقعا خیلی خیلی اذیتم میکنه طوری که اگه خودم به کسی زنگ نزنم هیشکی خبری ازم نمیگیره و باور کنید به گوشیم زیاد کسی زنگ نمیزنه که بگه فلانی بیا بریم بیرون یا اصن بگه فلانی اصن زنده ای ؟؟؟ خدارو شکر مشکل بیماریم طوری نیست که خودم با پای خودم نتونم بیرون برم یا اینکه طوری راه برم که تو خیابون همه در نگاه اول با تمسخر یا دلسوزی به هم نگاه کنن ولی حس میکنم این مشکل هرچند اندکم که با دقت نگاه کردن و چند بار دیدن راه رفتنم باعث و بانی اصلی این که کسی با من رفاقت نمیکنه هستش و راستی مشکل دیگم اینه که تو دانشگاه هیچ همسنی ندارم و همه کم کم 2یا 3 سال ازم بزرگترن شاید این که من رو بچه تر میدونن هم باعث رفاقت نکردن باهام شده چون از طرافیان شنیدم که میگم...واقعا دیگه تو این دنیایی که واسم مثل ربات شده و فقط تا دانشگاه میرم و میام خونه و فقط مثل ربات یه سلام و خداحافظ خشک و خالی میکنم دیگه واسم قابل تحمل نیست و خیلی وقتا میگم کاش تو این دنیای این آدمای ظاهر بین نبودم تر خدا اگه امکانش هست کمکم کنید

  2. کاربر روبرو از پست مفید mohammad-ra تشکرکرده است .

    raha (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام
    متوسط iq تو ایران 84 هست (البته به غیر از اعضای محترمِ با هوش هیجانی بالای این سایت،ضمنا این عدد نتیجه ی تحقیقات میدانی من نیست ولی با توجه به رفتارهای مردم فکر نمیکنم اشتباه باشه،نرم 90 تا 110) یعنی شما نباید از آدمایی در این سطح اند خیلی انتظار داشته باشید که بتونید بهشون بفهمونید که شما فقط ظاهرتون یکم فرق داره وگرنه استعدادهای ذاتیتون شاید بیشتر از اونا هم باشه و با بهره مندی از شما در حقیقت به خودشونم سود میرسونند. بنابر این به نظرات پوشالی دیگران اهمیتی ندید.
    متاسفانه شما خودتون هنوز با این مسئله - اگه اصلا مسئله باشه که نیست - کنار نیومدید . برا چی دروغ میگید که تصادف کردید. از این به بعد حقیقت رو بگید.سعی نکنید چیزی رو قایم کنید چون اصلا چیزی نیست.خیلی عادی برخورد کنید انگار که رنگ چشماتون آبیه(تو نژاد ایرانی منحصر به فرد دیگه)
    سعی کنید برای آیندتون از الان یه شغلی رو با توجه به استعدادها و توانیی هاتون در نظر بگیرید و مقدمات لازم رو توی مدتی که دارید درس هم میخونید فراهم کنید . من قبول ندارم که یه آدم هیچ کاری بلد نباشه بکنه و استعدادی هم نداشته باشه. با این تفکر دارید به خودتون ظلم میکنید و توهین به خدا.کار تا حد زیادی میتونه اعتماد به نفس آدم رو زیاد کنه به خصوص اگه کاری باشه که دیگران نتونند انجام بدند.
    معمولا اطراف ما آدمایی پیدا میشند که میخواند با همه ارتباط برقرار کنند؛ تو همکلاسی هاتون دنبال یه همچین افرادی بگردید، با مطرح کردن اولین موردی که باهاشون همفکری دارید اونا خودبه خود با شما دوست میشند! خوش برخورد، خوشخنده بودن هم مهمه . برج زهره مار و عبوس نباشید.
    هرچند فکر نکنم رابطتون با خانوادتون هم خیلی جالب باشه ولی اگه از نزدیکانتون کسی هست باهاش درباره این مسئله حرف بزنید و خودتون رو خالی کنید اگه چنین کسی نیست از روانشناس استفاده کنید یا وبلاگ بزنید و یا تو یه دفترچه بنوسید و بنویسید.
    در مجموع باید اعتماد به نفستون رو ببرید بالا(اعتماد به نفس شما مثل اقتصاد ایرانه ! به یه جهش اساسی بعد از ده-بیست سال تلقین احتیاج داره). از هر موقعیتی برای این کار استفاده کنید . مثلا اگه سر کلاس استاد سوالی میپرسه و شما بلدید جواب بدید یا حتی اگه چیزی رو بلد نیستید بپرسید و مواقع دیگه هم به ویژه در جمع ها خودتون رو نشون بدید منتها نه به دیگران، به خودتون! اگه از درون به خودتون متکی باشید دیگه دنبال تایید دیگران هم نخواهید بود.درونتون رو بسازید.
    خانواده ی شما نباید میذاشتند شما به یه همچین وضعیتی برسید ولی الان خودتون باید با یاری خدا و با مطالعه ی روانشناختی خودتون غفلت های اونا رو جبران کنید.
    دوست عزیز؛ان شاء الله موفق باشی

  4. کاربر روبرو از پست مفید m.reza91 تشکرکرده است .

    mohammad-ra (چهارشنبه 03 اردیبهشت 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    من یه آقایی رو میشناسم که توی دوران بچگی فلج اطفال گرفتن و درمان نشدن و یک پاشون به طور کامل فلجه. ایشون الان یه روانشناس مطرح هستن. یه همسر فوق العاده زیبا دارن و دوستان بی شماری که از مصاحبت با ایشون لذت میبرن.

    همه ما نقاط ضعفی داریم که بعضیهاش پنهانه و بعضیهاش آشکار. همه ما گاهی با خودمون میگیم "اگه زیباتر بودم... اگه باهوشتر بودم... اگه قوی تر بودم..." و با افسوس زیاد، می دونیم نمیتونیم بعضی چیزها رو تغییر بدیم. تا اینجا مشکل جدی به حساب نمیاد.

    مشکل وقتیه که به خاطز چیزهایی که نمیتونیم تغییر بدیم؛ چیزهایی که می تونیم تغییر بدیم رو هم رها می کنیم. یه مسئله رو اونقدر بزرگ می کنیم که بتونیم ازش توجیهی برای سایر ضعف هامون بیرون بکشیم.

    شما هنوز سن زیادی ندارید. پس هنوزم دیر نشده. از الان شروع کنید و از دوست داشتن خودتون.
    شما جزئی از نقاط ضعفتون نیستید.
    نقاط ضعفتون جزئی از شما هستن.
    شما ارزشمندین،
    پس میشه از نقاط ضعفتون چشم پوشی کرد.

  6. کاربر روبرو از پست مفید mahasty تشکرکرده است .

    mohammad-ra (چهارشنبه 03 اردیبهشت 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 10:05]
    تاریخ عضویت
    1392-12-13
    محل سکونت
    دشت
    نوشته ها
    113
    امتیاز
    1,390
    سطح
    20
    Points: 1,390, Level: 20
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    834

    تشکرشده 492 در 107 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    22
    Array
    سلام آقا محمد

    بابا پسر خیلی جوانی و خیلی وقت داری فقط و فقط باید روی افکارت کار کنی

    اول از همه روی ارتباطت با خدا کار کن پسر خیلی بدتر از این می تونست باشه پس خدارو شکر کن و نزدیک شو به اون و البته وضعیت جسمیت رو قبول کن با اعماق وجودت قبول کن (هنوز نتونستی با این موضوع کنار بیای)خودتو رو با این وضعیت دوست داشته باش و قبول کن

    حرف مردم و ترحمشون رو بی خیال اگه خودت بخوای هیچ کدوم از حرفاشون نمی تونه به قلبت ضربه بزنه فقط باید خودت رو قوی کنی و وضعیت جسمیتو قبول کنی.

    مطمئنم مطمئنم مطمئنم شما توانایی های خاص به خودتون رو دارید ولی چون این چند سال فقط غصه خوردین هنوز کشفش نکردی پس در خودت جستجو کن چی دوست داری و در چه کاری استعداد و علاقه داری و برو دنبالش.

    یه نکته کلیدی بهت بگم که به خودم خیلی کمک کرد سعی کن کاری رو یاد بگیر و چیزی رو بلد باشی که هم سن و سالات نمی دونن و دنبالش نیستن (مثلاً کسب تخصص در یه زمینه از همین الان که دانشجو هستید)

    فکر می کنم به خاطر وضعیت جسمیت خانوادتون رو بدون اینکه خودتون بدونید اذیت می کنید و باعث رنجش اونها هستید پس بهتر اول از خانواده شروع کنی

    آقا محمد ،مرد باش یه مرد قوی که فردا یه زن بتونه بهت تکیه کنه از الان یکم لنگیدن همه دنیاتو خراب کرده چطور فردا تکیه گاه همسر و بچه هات می شی.(یکی از مهمترین ملاکها برای ازدواج در خانمها این هست که بتونن به مردشون تکیه کنن)

    توی دانشگاه پیش قدم باش برای هر کاری ،حل تمرین، پاسخ استاد، برنامه های خارج از درس و ....حتی در ارتباط با استادا با اعتماد به نفس برای هر چیز کوچیک سعی کن با استادات و همکلاسات ارتباط بگیری و مهربون صمیمی و قوی باشی.
    به خدا هیچ اتفاقی نمی یوفته شما سرکلاس کاندید بشی و تمرین حل کنی فقط باعث می شه همه ببیننت و بهت توجه کنن

    یه نکته کلیدی بهت بگم با کسای که دوست داری ارتباط بگیری یکم توجه کن و از خصوصیات خوبی که دارن تعریف کن این کار کوچیک دوستان و روابط شما رو افزایش میده

    کلاسهای اعتماد به نفس و مطالعه مطالبی دراینخصوص رو بهتون پیشنهاد می کنم

    آقا محمد زندگی سختر از اون چیزی هست که شما فکر می کنی پس از پیلت در بیا و ادمی شو که دیگران بتونن به تو تکیه کنن و از تو ارامش بگیرن. (امیدوارم از رک بودن من نارحت نشی)

  8. کاربر روبرو از پست مفید fariba s تشکرکرده است .

    mohammad-ra (چهارشنبه 03 اردیبهشت 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-27
    نوشته ها
    129
    امتیاز
    4,720
    سطح
    43
    Points: 4,720, Level: 43
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    84

    تشکرشده 80 در 54 پست

    Rep Power
    24
    Array

    با تشکر از راهنماییتون

    نقل قول نوشته اصلی توسط m.reza91 نمایش پست ها
    سلام
    متوسط iq تو ایران 84 هست (البته به غیر از اعضای محترمِ با هوش هیجانی بالای این سایت،ضمنا این عدد نتیجه ی تحقیقات میدانی من نیست ولی با توجه به رفتارهای مردم فکر نمیکنم اشتباه باشه،نرم 90 تا 110) یعنی شما نباید از آدمایی در این سطح اند خیلی انتظار داشته باشید که بتونید بهشون بفهمونید که شما فقط ظاهرتون یکم فرق داره وگرنه استعدادهای ذاتیتون شاید بیشتر از اونا هم باشه و با بهره مندی از شما در حقیقت به خودشونم سود میرسونند. بنابر این به نظرات پوشالی دیگران اهمیتی ندید.
    متاسفانه شما خودتون هنوز با این مسئله - اگه اصلا مسئله باشه که نیست - کنار نیومدید . برا چی دروغ میگید که تصادف کردید. از این به بعد حقیقت رو بگید.سعی نکنید چیزی رو قایم کنید چون اصلا چیزی نیست.خیلی عادی برخورد کنید انگار که رنگ چشماتون آبیه(تو نژاد ایرانی منحصر به فرد دیگه)
    سعی کنید برای آیندتون از الان یه شغلی رو با توجه به استعدادها و توانیی هاتون در نظر بگیرید و مقدمات لازم رو توی مدتی که دارید درس هم میخونید فراهم کنید . من قبول ندارم که یه آدم هیچ کاری بلد نباشه بکنه و استعدادی هم نداشته باشه. با این تفکر دارید به خودتون ظلم میکنید و توهین به خدا.کار تا حد زیادی میتونه اعتماد به نفس آدم رو زیاد کنه به خصوص اگه کاری باشه که دیگران نتونند انجام بدند.
    معمولا اطراف ما آدمایی پیدا میشند که میخواند با همه ارتباط برقرار کنند؛ تو همکلاسی هاتون دنبال یه همچین افرادی بگردید، با مطرح کردن اولین موردی که باهاشون همفکری دارید اونا خودبه خود با شما دوست میشند! خوش برخورد، خوشخنده بودن هم مهمه . برج زهره مار و عبوس نباشید.
    هرچند فکر نکنم رابطتون با خانوادتون هم خیلی جالب باشه ولی اگه از نزدیکانتون کسی هست باهاش درباره این مسئله حرف بزنید و خودتون رو خالی کنید اگه چنین کسی نیست از روانشناس استفاده کنید یا وبلاگ بزنید و یا تو یه دفترچه بنوسید و بنویسید.
    در مجموع باید اعتماد به نفستون رو ببرید بالا(اعتماد به نفس شما مثل اقتصاد ایرانه ! به یه جهش اساسی بعد از ده-بیست سال تلقین احتیاج داره). از هر موقعیتی برای این کار استفاده کنید . مثلا اگه سر کلاس استاد سوالی میپرسه و شما بلدید جواب بدید یا حتی اگه چیزی رو بلد نیستید بپرسید و مواقع دیگه هم به ویژه در جمع ها خودتون رو نشون بدید منتها نه به دیگران، به خودتون! اگه از درون به خودتون متکی باشید دیگه دنبال تایید دیگران هم نخواهید بود.درونتون رو بسازید.
    خانواده ی شما نباید میذاشتند شما به یه همچین وضعیتی برسید ولی الان خودتون باید با یاری خدا و با مطالعه ی روانشناختی خودتون غفلت های اونا رو جبران کنید.
    دوست عزیز؛ان شاء الله موفق باشی
    رضا جان آخه هرکس که دو یا سومین با منرو میبینه میگه مشکلی داری که از پله ها اونطور بالا میری نمیدونم چرا وقتی این حرف رو میشنوم خیلی ناراحت میشم پیش خودم میگم طرف درک نداره که این حرف رو میزنه و ای چیزا ولی میبینم اکثرشون اینطورن و بدتر حالم خراب میشه شاید خندتون بگیره باور بفرمایید تو هر چیزی قدم گذاشتم و پیش خودم میگفتم استعداد اینکارو دارم ولی میدیدم که هیچ انگیزه و استعدادی تو کارم ندارم مثلا تو همین رشته ام پیش خودم فکر میکردم اگه این رشته رو انتخاب کنم خیلی استعدادام رو میتونم کشف کنم و موفق بشم ولی الان که وارد شدم میبینم سال به امید خدا 2ترمم مونده ولی هیچ تخصصی ندارم و دنبال شبکه ام رفتم ولی دیدم استعداد چندانی مخصوصا تو بخش سخت افزاری شبکه ندارم تو خانواده وقتی از مشکل پام میگم میگه تو که چیزیت نیست فقط ناشکری ولی هرچی میگم هرکی میبینه میگه چرا اینطور راه میری ولی فقط حرف خودشون رو میزنن ولی بحقیقتش این وضعیت رو زمانی پیدا کردم که تو هنرستان مورد تمسخر دیگران قرار میگرفتم باور بفرمایید تو دانشگاه هم یه روز که زدیم به طبیعت هرکی میرسید میگفت چرا اینطور راه میری و این چرندیات از اون موقع دیگه ترجیح میدم اینطور جاها با هم کلاسیها هم نرم و این چیزا باعث شد هرروزی که میگذشت بیشتر این بیماریم واسم بزرگ و بزرگتر میشد و اعتماد بنفسی که تا سه چهار سال پیش داشتم رفته رفته ناچیز بشه تا جایی که رسیدم به اینجا که هستم...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط fariba s نمایش پست ها
    سلام آقا محمد

    بابا پسر خیلی جوانی و خیلی وقت داری فقط و فقط باید روی افکارت کار کنی

    اول از همه روی ارتباطت با خدا کار کن پسر خیلی بدتر از این می تونست باشه پس خدارو شکر کن و نزدیک شو به اون و البته وضعیت جسمیت رو قبول کن با اعماق وجودت قبول کن (هنوز نتونستی با این موضوع کنار بیای)خودتو رو با این وضعیت دوست داشته باش و قبول کن

    حرف مردم و ترحمشون رو بی خیال اگه خودت بخوای هیچ کدوم از حرفاشون نمی تونه به قلبت ضربه بزنه فقط باید خودت رو قوی کنی و وضعیت جسمیتو قبول کنی.

    مطمئنم مطمئنم مطمئنم شما توانایی های خاص به خودتون رو دارید ولی چون این چند سال فقط غصه خوردین هنوز کشفش نکردی پس در خودت جستجو کن چی دوست داری و در چه کاری استعداد و علاقه داری و برو دنبالش.

    یه نکته کلیدی بهت بگم که به خودم خیلی کمک کرد سعی کن کاری رو یاد بگیر و چیزی رو بلد باشی که هم سن و سالات نمی دونن و دنبالش نیستن (مثلاً کسب تخصص در یه زمینه از همین الان که دانشجو هستید)

    فکر می کنم به خاطر وضعیت جسمیت خانوادتون رو بدون اینکه خودتون بدونید اذیت می کنید و باعث رنجش اونها هستید پس بهتر اول از خانواده شروع کنی

    آقا محمد ،مرد باش یه مرد قوی که فردا یه زن بتونه بهت تکیه کنه از الان یکم لنگیدن همه دنیاتو خراب کرده چطور فردا تکیه گاه همسر و بچه هات می شی.(یکی از مهمترین ملاکها برای ازدواج در خانمها این هست که بتونن به مردشون تکیه کنن)

    توی دانشگاه پیش قدم باش برای هر کاری ،حل تمرین، پاسخ استاد، برنامه های خارج از درس و ....حتی در ارتباط با استادا با اعتماد به نفس برای هر چیز کوچیک سعی کن با استادات و همکلاسات ارتباط بگیری و مهربون صمیمی و قوی باشی.
    به خدا هیچ اتفاقی نمی یوفته شما سرکلاس کاندید بشی و تمرین حل کنی فقط باعث می شه همه ببیننت و بهت توجه کنن

    یه نکته کلیدی بهت بگم با کسای که دوست داری ارتباط بگیری یکم توجه کن و از خصوصیات خوبی که دارن تعریف کن این کار کوچیک دوستان و روابط شما رو افزایش میده

    کلاسهای اعتماد به نفس و مطالعه مطالبی دراینخصوص رو بهتون پیشنهاد می کنم

    آقا محمد زندگی سختر از اون چیزی هست که شما فکر می کنی پس از پیلت در بیا و ادمی شو که دیگران بتونن به تو تکیه کنن و از تو ارامش بگیرن. (امیدوارم از رک بودن من نارحت نشی)
    واقعا ارتباط با خدایی که میگید واقعا خیلی تاثیر داره بنده نمازم رو متاسفانه مثل آدم نمیخونم یه مدت میخونم و یه مدت نمیخونم ولی زمان هایی که نماز میخونم احساس میکنم خیلی راه رفتن و اعتماد بنفسم بالا میره...باور بفرمایید تو هر بیماری(گرچند خدا رو شکر بیماری من خیلی خفیفتره)بدترین چیز واسه فرد بیمار همین حرفای چرند مردمه که باعث میشه در مقابل بیماری شکست بخوره.......نمیدونم چطور استعدادام رو کشفشون کنم چون به چیز خاصی علاقه ندارم ..........

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahasty نمایش پست ها
    من یه آقایی رو میشناسم که توی دوران بچگی فلج اطفال گرفتن و درمان نشدن و یک پاشون به طور کامل فلجه. ایشون الان یه روانشناس مطرح هستن. یه همسر فوق العاده زیبا دارن و دوستان بی شماری که از مصاحبت با ایشون لذت میبرن.

    همه ما نقاط ضعفی داریم که بعضیهاش پنهانه و بعضیهاش آشکار. همه ما گاهی با خودمون میگیم "اگه زیباتر بودم... اگه باهوشتر بودم... اگه قوی تر بودم..." و با افسوس زیاد، می دونیم نمیتونیم بعضی چیزها رو تغییر بدیم. تا اینجا مشکل جدی به حساب نمیاد.

    مشکل وقتیه که به خاطز چیزهایی که نمیتونیم تغییر بدیم؛ چیزهایی که می تونیم تغییر بدیم رو هم رها می کنیم. یه مسئله رو اونقدر بزرگ می کنیم که بتونیم ازش توجیهی برای سایر ضعف هامون بیرون بکشیم.

    شما هنوز سن زیادی ندارید. پس هنوزم دیر نشده. از الان شروع کنید و از دوست داشتن خودتون.
    شما جزئی از نقاط ضعفتون نیستید.
    نقاط ضعفتون جزئی از شما هستن.
    شما ارزشمندین،
    پس میشه از نقاط ضعفتون چشم پوشی کرد.
    واقعا بخش آخر حرفاتون رو باید هر روز پیش خودم تکرار کنم تا بشه فکر و اندیشه ام و خیلی قابل تآمله...ولی بخش اول حرفاتون رو که میگید فردی فلج اطفاله و همسرش خیلی خوب هستن و اینا بعضی وقتا وقتی فکر آینده ام رو میکنم میگم آخه کدوم فرد سالمی میاد با بنده ازدواج کنه و هر وقت که میخوام به کاری دست بزنم میگم واسه من دیگه دیر شده یا با بیماریم توجیهش میکنم....

  10. کاربر روبرو از پست مفید mohammad-ra تشکرکرده است .

    فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 03 اردیبهشت 93)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام
    اول که تاپیک رو خوندم و مشابهت های شما و خودم رو دیدم داشتم میترسیدم که نکنه همزادم باشید ،حتی اسمهامون هم شبیه همه (تو نام کاربریم،m مخفف محمد هست. اسم کاملمم محمدرضا است اگه ra هم حرف اول و آخر reza باشه دیگه عین همیم! ترسناکه نه!).البته نترسید ،من عارضه ای مادرزادی از ناحیه ی دست راست دارم نه پام. اسم این عارضه هست erb's palsy ، به این صورته که موقع تولد چند تا از رشته های عصبی شبکه ی براکیال (روی گردن) آسیب میبینند یا کلا پاره میشند.اگه نخوام وارد مباحث تخصصیش بشم از نظر ظاهری دستم متمایل به داخله، زاویه ی آرنجم هیچ وقت صاف نمیشه ،ضعف جسمانی هم داره و تازه 5 سانتی متر از اون یکی دستم کوتاه تره (یه نفر تو همین سایت تاپیک زده چرا قد من 168، دیدید؟!). این عارضه خیلی نادر پیش میاد ،تو زندگیم حتی یه نفر رو مثل خودم ندیدم . البته به لطف اینترنت تونستم سایتهای زیادی رو پیدا کنم که توی اونها افرادی مثل من زیاد هستند(ubpn.org).با بعضی هاشون صحبت کردم (هر کدومشون هم یه جای دنیا بودند.)،علی رغم اینکه از فرهنگ های متفاوت بودیم ولی کم و بیش همه مشکلات روحیه شبیه هم داشتیم(و شبیه شما).بعد از اون با خوندن کتاب و مقالات روانشناسی و برنامه های روانشناسی تلویزیون به ویژه دکتر میثاق در کانال 4 سعی کردم این جو سنگین روانی رو از خودم دور کنم ،تا الان که دارم اینا رو برا شما مینویسم تا حد زیادی موفق شدم از شر این بار روانی خلاص بشم .راهکار هایی که براتون گفتم راه کارهای تجربیه خودم بودند که برای من جواب دادند.مثلا قبلا وقتی توی خیابون راه میرفتم ،یا کیفم رو میدادم به دست راستم یا دستم رو میکردم تو جیبم ؛ولی الان نه،قطعا متوجه نگاه بعضی ها میشم اما دیگه روم اثر نداره.یه چیز دیگم بگم و اون اینکه خیلی از مردم به شما نگاه نمیکنند شمایید که فکر میکنید دارند به شما نگاه میکنند! احساس شما بعد از اینکه پدر مادرتون میگند تو هیچیت نیست رو با تمام وجود درک میکنم ولی ازشون انتظار نداشته باشید.شما احتیاج ندارید که بهتون بگند تو هیچیت نیست! شما احتیاج دارید همین طور که هستید پذیرفته بشید.بررسی های من نشون میده همه ی پدر و مادر ها این طوری اند حتی اگه تو امریکا زندگی کنند منتها اونا باید یا آموزش میدیدند یا خودشون میرفتند دنبال اینکه چطوری با شما رفتار کنند.حالا به هر دلیلی این کار رو نکردند ،دلسوزیه اونا هم فرقی برای شما نداره.از الان به بعد باید خودتون این مساله رو با تدبیر ،عقل و منطق حل کنید گریه زاری عزاداری و ماتم گرفتن دیگه بسه.اگه مثل من حوصله مطالعه ندارید ساده ترین راه رفتن پیش مشاوره هست.
    مزایای این وضعیت از دید من:
    بالا ترین نعمت رو سلامتی نمیدونم بلکه آخر و عاقبت بخیر شدن در اون دنیا و لطف و عنایت پروردگار میدونم.
    معافیت سربازی و دو سال زندگی بیشتر
    دید متفاوت نسبت به جهان هستی
    از کسی به خاطر مسخره کردنم دلگیر نمیشم
    کسی رو به خاطر علم نداشتن مسخره نمیکنم
    دوست دارم به دیگران کمک کنم
    و...

    من 23 سالمه و اگه شما تلاش کنی با کمک خدا حتما وقتی به سن من برسی مشکل رو حل کردی.
    در مورد دانشگاه اینو بگم که اصلا نباید امیدی بهش داشته باشید در مورد مشکلات دانشگاههای ایران خیلی میشه صحبت کرد ولی به طور خلاصه سنخیتی بین بازار کار و دانشگاه وجود نداره و این حس سرخوردگی از دانشگاه رو همه کم و بیش دارند تا حدی هم بر میگرده به مشکلات گزینش ؛ مثلا من خودم به کامپیوتر علاقه داشتم ولی مجبور شدم برم برق ، و تو این چهار سال تا الان که دو سه ماه دیگه فارغ التحصیل میشم خودم کتابهای رشته ی کامپیوتر رو میخونم!هر چند واحد های مشترک این دو رشته زیاده ولی بار کامپیوتریه من نسبت به بقیه بیشتره. در مورد شبکه اگه منظورتون شبکه های کامپیوتریه باید علاقه به این زمینه داشته باشید و برای یادگیریش درست اقدام کنید راه صحیحش هم اینه که خودتون منابع اصلی رو بخونید نه اینکه برید سراغ این کلاس های بی کیفیت.من تو این زمینه هم مطالعه داشتم (ای بابا!بازم مثل هم شدیم که!) سطح انگلیسی این کتابها هم خیلی بالا نیست چون بین المللی نوشته میشند.

    سرزنده و پیروز باشید

  12. 3 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    fariba s (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93), mohammad-ra (جمعه 05 اردیبهشت 93), پونیو (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    عزیزم یه چیزی هست که باید انجامش بدی. باید از ته قلبت خودتو با همه ی دردا همه رنجا همه شکست ها همه تنهایی و .... همه ی اینا در اغوش بگیری و ببخشی. خودتو و تمام گذشته اتو باید بپذیری ببخشی و رها کنی. بعد میشی مال این لحظه. ادم وقتی به گذشته فکر می کنه فکر حس دار مثلا افسوس خوردن، در اصل خودشو به گذشته پیوند می ده. در صورتی که اگه بخوای شاد باشی باید در همین زمان حال زندگی کنی. اگه هی به گذشته با افسوس یا ناراحتی فکر کنی مثل این میشه که یه مقدار از وجودتو توی گذشته هی می ذاری. بعد سنگین می شی. سنگین باید توی زمان حال باشی و نمی تونی از این زمان حال و شادی و حضور ذهن و ازادی فکری که درش داری به طور کامل بهره مند شی.
    پس خودتو ببخش به خاطر هر کاری که فکر می کنی نکردی یا کردی. بگو هیچی تقصیر تو نبوده. بگو تو خوبی. تو واقعا خوبی. همه ی وجودتو با همه ی دردایی که داشتی و همه ی ناراحتی هایی که داشتی خودت خودتو و همه ی وجودتو در اغوش بگیر. خودتو بپذیر. بی اینکه ایراد بگیری از خودت. از اینکه تنها بازی می کردی یا مشکلی که پاهات دارن که نمی تونی بدوی یا هر چیز دیگه ای. بابت هیچی خودتو سرزنش نکن.

    بعد از بخشش خودت حالا شروع کن به دوست داشتن خودت. خویشتن دوستی رو سرچ کن. هنر عشق ورزیدن اریک فروم رو می تونی کتاب صوتیشو گوش بدی یا خودشو بخونی.
    وقتی خودت خودتو دوست داشته باشی این دوست داشتنو و این عشقی که نسبت به خودت داریو می تونی به ادما به حیوونا یه طبیعت و هر چیزی که در اطرافته بدی. همین باعث می شه که ادما هم بهت جذب شن. اونوقت که خودتو خیلی دوست داشته باشی این عشق از تو ساطع میشه و خودت همه ادما رو هم دوست خواهی داشت. همین حست هم به ادمای دیگه منتقل می شه. و اونا هم دیر یا زود تو رو دوست خواهند داشت. پس به جای اینکه دنبال دوست بگردی شروع کن به دوست داشتن خودت. عشقی که ادم نسبت به خودش روشن کنه هیچوقت خاموش نمیشه. و این عشق باعث ارامش میشه.

    تو چی می خوای؟ دوست داشتن؟ خودت اول از همه این دوست داشتنو به خودت بده.

    سخته ولی راحت تر از اینه که ادم دنبال دوست بگرده. بعدش همه دوستانه رفتار خواهند کرد چون چیزی در درون خودت خواهد جوشید به اسم عشق همون عشق به خودت. و اینو همه حس خواهند کرد.

    موفق باشی.

  14. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    fariba s (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93), mohammad-ra (جمعه 05 اردیبهشت 93), کیارش۲ (چهارشنبه 03 اردیبهشت 93), پونیو (چهارشنبه 03 اردیبهشت 93)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-27
    نوشته ها
    129
    امتیاز
    4,720
    سطح
    43
    Points: 4,720, Level: 43
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    84

    تشکرشده 80 در 54 پست

    Rep Power
    24
    Array

    Dead چه جالب!!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط m.reza91 نمایش پست ها
    سلام
    اول که تاپیک رو خوندم و مشابهت های شما و خودم رو دیدم داشتم میترسیدم که نکنه همزادم باشید ،حتی اسمهامون هم شبیه همه (تو نام کاربریم،m مخفف محمد هست. اسم کاملمم محمدرضا است اگه ra هم حرف اول و آخر reza باشه دیگه عین همیم! ترسناکه نه!).البته نترسید ،من عارضه ای مادرزادی از ناحیه ی دست راست دارم نه پام. اسم این عارضه هست erb's palsy ، به این صورته که موقع تولد چند تا از رشته های عصبی شبکه ی براکیال (روی گردن) آسیب میبینند یا کلا پاره میشند.اگه نخوام وارد مباحث تخصصیش بشم از نظر ظاهری دستم متمایل به داخله، زاویه ی آرنجم هیچ وقت صاف نمیشه ،ضعف جسمانی هم داره و تازه 5 سانتی متر از اون یکی دستم کوتاه تره (یه نفر تو همین سایت تاپیک زده چرا قد من 168، دیدید؟!). این عارضه خیلی نادر پیش میاد ،تو زندگیم حتی یه نفر رو مثل خودم ندیدم . البته به لطف اینترنت تونستم سایتهای زیادی رو پیدا کنم که توی اونها افرادی مثل من زیاد هستند(ubpn.org).با بعضی هاشون صحبت کردم (هر کدومشون هم یه جای دنیا بودند.)،علی رغم اینکه از فرهنگ های متفاوت بودیم ولی کم و بیش همه مشکلات روحیه شبیه هم داشتیم(و شبیه شما).بعد از اون با خوندن کتاب و مقالات روانشناسی و برنامه های روانشناسی تلویزیون به ویژه دکتر میثاق در کانال 4 سعی کردم این جو سنگین روانی رو از خودم دور کنم ،تا الان که دارم اینا رو برا شما مینویسم تا حد زیادی موفق شدم از شر این بار روانی خلاص بشم .راهکار هایی که براتون گفتم راه کارهای تجربیه خودم بودند که برای من جواب دادند.مثلا قبلا وقتی توی خیابون راه میرفتم ،یا کیفم رو میدادم به دست راستم یا دستم رو میکردم تو جیبم ؛ولی الان نه،قطعا متوجه نگاه بعضی ها میشم اما دیگه روم اثر نداره.یه چیز دیگم بگم و اون اینکه خیلی از مردم به شما نگاه نمیکنند شمایید که فکر میکنید دارند به شما نگاه میکنند! احساس شما بعد از اینکه پدر مادرتون میگند تو هیچیت نیست رو با تمام وجود درک میکنم ولی ازشون انتظار نداشته باشید.شما احتیاج ندارید که بهتون بگند تو هیچیت نیست! شما احتیاج دارید همین طور که هستید پذیرفته بشید.بررسی های من نشون میده همه ی پدر و مادر ها این طوری اند حتی اگه تو امریکا زندگی کنند منتها اونا باید یا آموزش میدیدند یا خودشون میرفتند دنبال اینکه چطوری با شما رفتار کنند.حالا به هر دلیلی این کار رو نکردند ،دلسوزیه اونا هم فرقی برای شما نداره.از الان به بعد باید خودتون این مساله رو با تدبیر ،عقل و منطق حل کنید گریه زاری عزاداری و ماتم گرفتن دیگه بسه.اگه مثل من حوصله مطالعه ندارید ساده ترین راه رفتن پیش مشاوره هست.
    مزایای این وضعیت از دید من:
    بالا ترین نعمت رو سلامتی نمیدونم بلکه آخر و عاقبت بخیر شدن در اون دنیا و لطف و عنایت پروردگار میدونم.
    معافیت سربازی و دو سال زندگی بیشتر
    دید متفاوت نسبت به جهان هستی
    از کسی به خاطر مسخره کردنم دلگیر نمیشم
    کسی رو به خاطر علم نداشتن مسخره نمیکنم
    دوست دارم به دیگران کمک کنم
    و...

    من 23 سالمه و اگه شما تلاش کنی با کمک خدا حتما وقتی به سن من برسی مشکل رو حل کردی.
    در مورد دانشگاه اینو بگم که اصلا نباید امیدی بهش داشته باشید در مورد مشکلات دانشگاههای ایران خیلی میشه صحبت کرد ولی به طور خلاصه سنخیتی بین بازار کار و دانشگاه وجود نداره و این حس سرخوردگی از دانشگاه رو همه کم و بیش دارند تا حدی هم بر میگرده به مشکلات گزینش ؛ مثلا من خودم به کامپیوتر علاقه داشتم ولی مجبور شدم برم برق ، و تو این چهار سال تا الان که دو سه ماه دیگه فارغ التحصیل میشم خودم کتابهای رشته ی کامپیوتر رو میخونم!هر چند واحد های مشترک این دو رشته زیاده ولی بار کامپیوتریه من نسبت به بقیه بیشتره. در مورد شبکه اگه منظورتون شبکه های کامپیوتریه باید علاقه به این زمینه داشته باشید و برای یادگیریش درست اقدام کنید راه صحیحش هم اینه که خودتون منابع اصلی رو بخونید نه اینکه برید سراغ این کلاس های بی کیفیت.من تو این زمینه هم مطالعه داشتم (ای بابا!بازم مثل هم شدیم که!) سطح انگلیسی این کتابها هم خیلی بالا نیست چون بین المللی نوشته میشند.

    سرزنده و پیروز باشید
    محمدرضا جان اتفاقا اسم بنده هم محمد رضا هستش بیماری شما رو نمیدونم معدوده یا نه ولی برای بنده خیلی خیلی کمیابه و مشکل بنده همین کمیاب بودنشه چون خیلی دوست داشتم کسی مثل خودمو پیدا کنم و باهاش در ارتباط باشم تو اینترنت هم زیاد سرچیدم ولی هیچ انجمن آنلاینی یا هیچ فردی پیدا نکردم به هرحال.....بنده رو صحبتهای شما و همه ی دوستان تامل کردم و واقعا وقتی امروز با حسی که گفته بودید بیرون رفتم انگاری دنیا واسم یه طور دیگه شده بود ولی حیف که بنده یه حس و حال رو برای مدتها نمیتونم باشم و مثل روابط سینوسی هرروز یه حالی هستم و امیدوارم با وجود شما دوستان و راهنمایی هاتون بهتر و بهتر بشم....

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    عزیزم یه چیزی هست که باید انجامش بدی. باید از ته قلبت خودتو با همه ی دردا همه رنجا همه شکست ها همه تنهایی و .... همه ی اینا در اغوش بگیری و ببخشی. خودتو و تمام گذشته اتو باید بپذیری ببخشی و رها کنی. بعد میشی مال این لحظه. ادم وقتی به گذشته فکر می کنه فکر حس دار مثلا افسوس خوردن، در اصل خودشو به گذشته پیوند می ده. در صورتی که اگه بخوای شاد باشی باید در همین زمان حال زندگی کنی. اگه هی به گذشته با افسوس یا ناراحتی فکر کنی مثل این میشه که یه مقدار از وجودتو توی گذشته هی می ذاری. بعد سنگین می شی. سنگین باید توی زمان حال باشی و نمی تونی از این زمان حال و شادی و حضور ذهن و ازادی فکری که درش داری به طور کامل بهره مند شی.
    پس خودتو ببخش به خاطر هر کاری که فکر می کنی نکردی یا کردی. بگو هیچی تقصیر تو نبوده. بگو تو خوبی. تو واقعا خوبی. همه ی وجودتو با همه ی دردایی که داشتی و همه ی ناراحتی هایی که داشتی خودت خودتو و همه ی وجودتو در اغوش بگیر. خودتو بپذیر. بی اینکه ایراد بگیری از خودت. از اینکه تنها بازی می کردی یا مشکلی که پاهات دارن که نمی تونی بدوی یا هر چیز دیگه ای. بابت هیچی خودتو سرزنش نکن.

    بعد از بخشش خودت حالا شروع کن به دوست داشتن خودت. خویشتن دوستی رو سرچ کن. هنر عشق ورزیدن اریک فروم رو می تونی کتاب صوتیشو گوش بدی یا خودشو بخونی.
    وقتی خودت خودتو دوست داشته باشی این دوست داشتنو و این عشقی که نسبت به خودت داریو می تونی به ادما به حیوونا یه طبیعت و هر چیزی که در اطرافته بدی. همین باعث می شه که ادما هم بهت جذب شن. اونوقت که خودتو خیلی دوست داشته باشی این عشق از تو ساطع میشه و خودت همه ادما رو هم دوست خواهی داشت. همین حست هم به ادمای دیگه منتقل می شه. و اونا هم دیر یا زود تو رو دوست خواهند داشت. پس به جای اینکه دنبال دوست بگردی شروع کن به دوست داشتن خودت. عشقی که ادم نسبت به خودش روشن کنه هیچوقت خاموش نمیشه. و این عشق باعث ارامش میشه.

    تو چی می خوای؟ دوست داشتن؟ خودت اول از همه این دوست داشتنو به خودت بده.

    سخته ولی راحت تر از اینه که ادم دنبال دوست بگرده. بعدش همه دوستانه رفتار خواهند کرد چون چیزی در درون خودت خواهد جوشید به اسم عشق همون عشق به خودت. و اینو همه حس خواهند کرد.

    موفق باشی.
    امروز صبح ای روش فراموش گذشته رو امتحان کردم واقعا خیلی خیلی حس خوبیه و اصن انسان به همه چی مثبت نگاه میکنه فقط حیف که من حال به حالیم و هرروز یه حالی دارم...در مورد دوست داشتن خودم هم سعی میکنم انجامش بدم خیلی خیلی ممنونم

  16. 3 کاربر از پست مفید mohammad-ra تشکرکرده اند .

    fariba s (شنبه 06 اردیبهشت 93), m.reza91 (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93), meinoush (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93)

  17. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    همونطوری که ادم به احساس ناراحتی عادت می کنه می تونه به احساس شادی هم عادت کنه. امیدوار باش و مطمن هر روز سعی کن بیشتر و بیشتر خودتو دوست داشته باشی. اصلا به اینکه هر لحظه ممکنه حالت عوض شه فکر نکن. به مرور تعداد لحظات ناراحتیت کم میشه. فقط مستمر خودتو دوست داشته باش :) کلی ساله که خودمونو یادمون رفته. چند ماه واسه خودت و دوست داشتن خودت وقت بذار نتیجه اشو می بینی.

  18. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    fariba s (شنبه 06 اردیبهشت 93), mohammad-ra (جمعه 05 اردیبهشت 93), کیارش۲ (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93), پونیو (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-27
    نوشته ها
    129
    امتیاز
    4,720
    سطح
    43
    Points: 4,720, Level: 43
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    84

    تشکرشده 80 در 54 پست

    Rep Power
    24
    Array
    محمد رضا 91 و مینوش خانوم و خانوم فریبا اس کاش امکانش باشه و بیاید و بیشتر راهنمایی کنید و به بنده دلداری و دلخوشی بدید چون دوباره دوز حال بدم رفته بالا و اون افکار منفی اومده سراغم

  20. کاربر روبرو از پست مفید mohammad-ra تشکرکرده است .

    meinoush (شنبه 06 اردیبهشت 93)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.