سلام به همگی.
تو تاپیک صبوری(چهل شب دعا....) هم این پست را نوشتم. اینجا هم می ذارم. خواهشا برای من خیلی دعا کنید.
ممنون از همگی:
از دانشگاه اومدم که اومدم همش دارم خودم را بی تفاوت و کمی خسته نشون بدم. رفتم اتاقم.
قلبم واقعا درد می کنه!واقعا.گاهی تیر می کشه!نمی دونم خطرناکه یا نه؟ نمی دونم باید چی کار کنم؟ از طرفی شب عیده( روز مادر )نمی خوام مادرم را ناراحت کنم. اگه کسی می دونه بگه.
چقدر سخته که فردا روز مادره و من می خواستم برای مادرم یک کاری کنم خوشحال بشه ولی الان باید ناراحتش کنم.
باور می کنید الان اشک ها همین جور دارن پایین میان!
خواستم الان که همه چی تو قلبم مونده و بروزش نمی دم.بیام اینجا درد و دل کنم .جایی که کسی هم ازم سوال نپرسه.
و شما ها هم امشب منو خیلی دعا کنید .خیلی خیلی ....
ولی یکم از دردم را می گم تا سبک بشم.
باورم نمیشه تو جامعه علمی ما دزدی باشه! دزدی در حد المپیک!!!
پنجشنبه یک چیزهایی متوجه شدم ولی امروز که با استادم درمیون گذاشتم مطمئن شدم!
یک آقای دکتری ایده علمی ما را دزدید!!! ایده ای که یک سال و نیم روش زحمت کشیدیم!!!
نمی دونید چقدر دلم شکسته.چقدر ....
الان برای اینکه آنها از من جلو نیفتن باید خیلی کار کنم تا ازشون سبقت بگیرم.
ولی آزمایشگاه آنها کجا و آزمایشگاه ما با این همه تحریم.مجبورم همین نتایج دست و پا شکسته را جمع کنم.مجبورم تا آنها جلو نزدن از همین ها استفاده کنم.
چقدر برنامه ها و آرزوها داشتم برای این ایده!چقدر می تونستم بهتر انجامش بدم.
ولی..............
الان باید خیلی کار کنم ولی فقط دارم گریه می کنم.آخهههههههههههههه چرااااااااااااااااااااااا ااااا دزدی؟؟؟ آقای مثلا دکتر و باشخصیت!
بچه ها تو را خدا خیلی دعام کنید. تمام زحماتم داره هدر میره..............................
تو را خدا .
ممنون از همگی
خدا حافظ
علاقه مندی ها (Bookmarks)