سلام؛
راستش یه چند سالی هست که شدیدا ذهنم مشغوله
خیلی اذیت میشم.
گاهی وقتا به مرز جنون می رسم.
فکر کردن خوبه اما نه در این حد که رمق آدم رو بگیره.
دست خودم نیست گاهی وقتا به مغزم استراحت میدم به هیچی فکر نمی کنم اما یهو یه چیزایی می بینم هی حرص میخورم شب خواب نمیرم تا صبح فکرم مشغوله.
این جمله رو میگم سوء تعبیر نکنید.
احساس میکنم اکثر آدم ها موجودات نفهمی هستن!
آی حرصم میگیره هر کاری دلشون میخواد میکن بعد توجیه هم واسش میارن.
از بعضی ها که پرسیدم-حالا عینا نگفتم چی چون اگه بگم خودشون هم همون توجیه های مسخره رو میارن-میگن ولشون کن زندگی خودتو بکن هر کس زندگی خودشو داره ولی من نمیتونم بی تفاوت باشم چون اعتقاد دارم یه روزی دودش میره تو چشم خودمون.
احساس کسیو دارم که یه تنه با کلی آدم جنگیده ولی حتی یکیشون رو هم نتونسته شکست بده.
حسابی خسته شدم تو این یک سال اخیر
خسته ی خسته...
علاقه مندی ها (Bookmarks)