به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 تیر 93 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1393-1-16
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    434
    سطح
    8
    Points: 434, Level: 8
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 55 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خانوادده شوهرم منو دوست ندارن و همه جا بی احترامم میکنن

    سلام به همه.من24وشوهرم هم24سالشه.عاشق همیم البته اون بیشتر.مشکل اینه که خانوادش نمیتونن اینو ببینن.من دوسشون دارم وبی احترامینمیکنم اما اونا میگن وظیفمه که جواب ندم.اونا کاملا سنتی اند و من هم اینوئذیرفتم اما اونا همیشه و همه جا منو کوچیک میکنن اطرافیا میگن به زندگیت حسادت میکنن تو خودتو ناراحت نکن و همیشه در مواجهه با اونا خودتو شاد بگیر منم سعیمو میکنم اما در مواجهه با رفتار های زننده وتحقیرامیزاونا ناخداگاه افسردهو گوشه نشین میشم.با اینوجود که ازخواهرشوهرام چند سال بزرگ ترم حتا از اسمشون هم میترسم.درواقع از ابروم میترسم.من عمیقا دوسشون دارم اما اونا از کوچک ترین حرف عادی من 1کوه میسازن و1دعوای حسابی راهمیندازن وبه من دائم میگن تو فسادگری.حتی فکرش هم دلمومیلرزونه این در حالیه کههمشون طبقه بالای مازندگی میکنن وراه گریزی از اینجا نداریم وفقط باید به این حقارتا تن بدم وصبر کنم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array
    تو نيكي ميكنو در دجله انداز

    كه ايزد در بيابانت دهد باز.


    شما بيتفاوت باش وقتي ببينند روي رفتاراشون حساس نميشي خودشون كوتاه ميان.

    نه تنها اونجا خودت رو به متوجه نشدن و بي اهميت بودن بزن بلكه بعدا هم وقت گرانبهات رو صرف فكر كردن به رفتار زشتشون نكن به هيچ عنوان هم اين موضوعات رو جلوي همسرت بازگو نكن هر چي باشه خانوادش هستند.

    خوشبخت باشي عزيزم





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...






  3. 2 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 27 فروردین 93), salehe92 (چهارشنبه 27 فروردین 93)

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو
    به همدردی خوش آمدید

    با سپاس بسیار از راهنمایی های همیشه مفید بانو صبوری با اینکه سن کمی دارید ولی فوق العاده باشعور و با شخصیت هستید درود بر شما

    با اجازه علاوه بر صحبت های بانو صبوری من یکمقدار دیروز توی سایت در همین مورد مشکلات عروس با خانواده شوهر تحقیقاتی انجام دادم که به یکسری تجربیات رسیدم که توسط بانوان متاهل همدردی که خودشان هم با این مشکلات دست و پنجه نرم کرده بودن نوشتن.خواندش خیلی مفیده.


    اول اينکه به هيچ عنوان کار رو نبايد به بحث باهاش بکشوني

    دوم اينکه تا مي توني احترام بذاري تا بهت احترام بذارند

    سوم اينکه از پسرش تا مي توني جلوش تعريف کني و بديهاي پسرشو به هيچ وجه جلوش نگي

    تا مي توني تاييدش کني حالا شده الکي

    حتما روز تولدش يادت باشه و شده يه کادوي کوچيک براش بخري

    و وقتي بهت بدي مي کنه پيش خودت بگي مادر شوهر ديگه و من به خاطر مادرشوهرم محبت و احترام نکردم بلکه به خاطر زندگيم و همسرم اينکارو کردم

    بقول معروف دوري و دوستي

    این لینک را هم حتما بخوانید نوشته های مدیر همدردی عزیز

    http://www.hamdardi.net/thread-374.html

    و در اخر

    دوست عزيزم يه نگاه به دورو ورت كن. كدوم زنيو ميبيني كه از اين مشكلا نداشته باشه؟
    خلاصه منظورم اینه که نذار کسی آرامشت رو ازت بگیره، یه فیلتر باید بذاری روی گوشت، فقط بعضی حرف ها رو بشنوی!

    بجز اون سعی کن مهارت هایی که لازمه برای یه زندگی خوب و موفق بدست بیاری را برای شما آدرسشو میزارم برید مطالعه کنید.

    مهارتهای ارتباطی

    چگونه منفعل نباشیم؟

    اینا هم تاپیک های she هستش.

    مشاوره تخصصی با جناب sci

    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html

    اینم بگم تا اینجا خیلی خوب بودید مشخصه که معلم خوبی داشتی
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  5. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    heaven65 (شنبه 30 فروردین 93), salehe92 (چهارشنبه 27 فروردین 93), مامان فربد (شنبه 17 خرداد 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 27 فروردین 93)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط barania نمایش پست ها
    سلام به همه.من24وشوهرم هم24سالشه.عاشق همیم البته اون بیشتر.مشکل اینه که خانوادش نمیتونن اینو ببینن.من دوسشون دارم وبی احترامینمیکنم اما اونا میگن وظیفمه که جواب ندم.اونا کاملا سنتی اند و من هم اینوئذیرفتم اما اونا همیشه و همه جا منو کوچیک میکنن اطرافیا میگن به زندگیت حسادت میکنن تو خودتو ناراحت نکن و همیشه در مواجهه با اونا خودتو شاد بگیر منم سعیمو میکنم اما در مواجهه با رفتار های زننده وتحقیرامیزاونا ناخداگاه افسردهو گوشه نشین میشم.با اینوجود که ازخواهرشوهرام چند سال بزرگ ترم حتا از اسمشون هم میترسم.درواقع از ابروم میترسم.من عمیقا دوسشون دارم اما اونا از کوچک ترین حرف عادی من 1کوه میسازن و1دعوای حسابی راهمیندازن وبه من دائم میگن تو فسادگری.حتی فکرش هم دلمومیلرزونه این در حالیه کههمشون طبقه بالای مازندگی میکنن وراه گریزی از اینجا نداریم وفقط باید به این حقارتا تن بدم وصبر کنم
    شما مگه میتونین اونها رو تغییر بدی؟
    رفتارشونو و ناراحتیای کوچیکشونو میتونی تغییر بدی؟که از کاه کوه میسازن؟
    میتونی بگی از کاه کوه نسازین؟
    معلومه نه!!
    من از وقتی تو این تالار بودم فهمیدم این دست مشکلات و اکثرعروسا دارن.

    اونایی که دعوا راه انداختن و خودخوری کردن و به این موارد اهمیت دادن و خودشونو و شوهرشون و عذاب دادن و لحظات شیرینشونو خراب کردن.
    بدتر تو زندگی شکست خوردن یعنی اومدن ابرو درست کنن زدن چشم زندگیشونو نابود کردن.

    تنا راهی که بنظرم میتونی انجام بدی اینه که بیخیال باشی با خودت بگی من وقتی میرم خونه مادر شوهر یا خونه خانواده شوهر ، از یه گوش میشنوم از اون گوش بیرونش میکنم.

    اصلا برات مهم نباشه بگو من چرا خودمو و شوهرمم و بخاطر دوتا حرف خاله زنک عذاب بدم. که تازه در نهایتشم همه دودش بره تو چشم خودم
    تازه بدهکارم میشم.

    دیدی که شدی، بهت گفتن تو فتنه گری! ! نه خودشون.

    از این عشقی که بین تو و شوهرته نهایت استفاده رو بکن.
    اگه خواهرشون تخلیه روحیت میکنن برو پیش شوهرت تغدیه بشو.
    اصن با خودت بگو من این همه از جانب شوهرم تغدیه میشم بذار دوروز برم پیش خواهراش تخلیه عاطفی بشم که ظرفیتم یوقت تکمیل نشه فردا شوهرم دیگه منو تغذیه نکنه
    .:))

    برو زندگیتو بکن عزیزم، به این حرفا هم اهمیت نده.

    بقول بانو kmar که یکی از بانوان متاهل تالار هستن ، دقت نکن که دقت دق ات میده.
    من اینو یبار تو جملاتشون خوندم از اون موقع آویزه گوشم کردم که وقتی ازدواج کردم یادم باشه:)

    وقتی از حرفا و شوخیایی که ناراحت میشن دیگه نگو. دیگه باهاشون شوخی نکن.
    اگه خیلی اذیت میشی خب باهاشون کمتر حرف بزن بیشتر شنونده باش.
    سعی کن از حرفایی که ممکنه برداشت بد بشه استفاده نکنی.
    اگه دلخور میشن میگن منظورت این بود بگو نه منظورم اینی که شما فکر کردین نبود ولی اگه حرفم باعث شده اینگونه برداشت بشه عذر میخوام.بعدشم بحث و دیگه تموم کن.
    با شوهرتم درموردش بحث نکن.کم کم شوهرت که واکنش های منطقی و محترمتنه تودو ببببنه خودش یفهمه که تو بقول خواهراش فتنه گر نیستی.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : چهارشنبه 27 فروردین 93 در ساعت 12:58

  7. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 27 فروردین 93), salehe92 (چهارشنبه 27 فروردین 93), فرهنگ 27 (شنبه 30 فروردین 93), مامان فربد (شنبه 17 خرداد 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 تیر 93 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1393-1-16
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    434
    سطح
    8
    Points: 434, Level: 8
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 55 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی خیلی متشکرم


    - - - Updated - - -

    بله حرفای شماکاملا درسته.من هم تواین مدت خیلی صبور شدم. اما بعد از10-20تا بدی که میبینم ظرفیتم تکمیل میشه سر حرف که باز میشه به شوهرم میگم اونم حقو به من میده اما باهاشون که صحبت میکنه 1قشقرق سرش راه میندازن عزیزمهممعضرت خواهی میکنه و به من میگه تو کوتا بیا اینا (خواهراش)بچه اند.تغصیرتوهم هست.تا1مدت بعدانقد ئرش میکنن کهبا من بد میشه بعد که میبینه کاراش از حد گذشته ومن دارم شکنجه روحی میشم معضرت میخوادو همه چی مثل قبل میشه.اوایل سال با هم غهر بودیم بعد اشتیشو قبول کردم(شوهرم).بعد خواهرش گفته بود1مدتباهم غهر بودنما راحت بودیم.من ساده تا این حدفکر نمیکردم بد باشن.احترام شوهرمو بیش از حد معمل دارن اما منو ببخشید مث سگ بی محل میکنن.میگن من براشون کلاس میام اما خدا میدونه چقدخاکی اممنفقط میبینم محلم نمیذارن منم باهاشون خیلی کم حرف میزنم.مادرشوهرم هم تابعدختراشه.ئدرشونم نمیتونه رو حرفشون حرف بزنه.با این وجود که میدونه حق با منه ومن سرم تو لاک خودمه هرازگاهی میگه (یواشکی به خودم)که تو هیچ مشکلی نداری وتنها عیبت اینه که بی مهری.به مادرش که محبتمو نشون میدم خواهرا بهش میگن داره سرتو شیره میماله.اونم علی رقم توجه های من بی محلم میکنه.اعتمادبه نفس قبلمو از دست دادم و منم دیگه خودمو ئایین میبینم.روزندگیمون تسلط دارن.من عاشق ئدربزرگشون بودم اونم به من افتخوار میکرد.قبل از عید فوت شد.همه خیلی داغون شدیم.خواهرابه مردم گفتن که من به این مسعله قیدی ندلرم و اینکه من وقتی زنده بوده گفتم که حاجی وقتی من لختم چرا بی اجازه میاد داخل.در صورتی که اینجوری نیست.میدونن ابروم برام خیلی مهمه عمدا اینجوری میکنن.خواهرش تو مراسم باهام علنی دعوا کرد 1کم دستروم بلند کرد من چیزی نگفتم.دشمن شاد شدم علنا.بهم همه حرفو وصلهی ناجوری چسبوندن از خبرچین بگیر تا جند(معضرتمیخوام)به نظر شمامن ادمم یا فرشته بالا خره حتی منم صبرم1جایی تموممیشه

  9. 3 کاربر از پست مفید barania تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93), salehe92 (چهارشنبه 27 فروردین 93), صبوری (چهارشنبه 27 فروردین 93)

  10. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگه واقعا میخوای زندگیت درست بشه بجای اینجا نشوستن و ادامه دادن تایپیکت برو و مقالات بالا را خوب مطالعه کن و مهارت های لازم را فرا بگیر.سعی کن اونقدر قوی بشی که کسی نتونه زندگیت را بهم بزنه و باعث بشه شما و همسرت قهر کنید.

    از این به بعد به هیچ عنوان مسئله ای بین خودت و خواهراش پیش اومد به شوهرت انتقال نده.
    مقالات بالا را بخوان و بکار ببر اشنالله با با صبور بودن و تلاش کردن به نتیجه دلخواه میرسی.خیل هم توجه نکن دیگران پشت شما چی میگن.

    لطفا نوشتنت را هم درست کن همش غلط املایی داری هیچی نمیشه خواند و از کلمات مناسبتر استفاده کن

    باز دفعه بعدی نیای بگی خواهر شوهرام اینو گفت اونو گفت و ال شد بل شد قرار شد بری و مقالات را بخوانی.تمرکزت را بزار روی زندگی خودت و شوهرت
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  11. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    مامان فربد (شنبه 17 خرداد 93)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    بنظر من تو بازم هیچکاری نمیتونی بکنی.
    دوبار شوهرت طرفتو میگیره بار سوم اینکارو نمیکنه، میگه تو هم مقصری بخاطر اینکه دیگه خسته میشه.واقعا هم نمیتونه کاری بکنه یطرف خانواده خودش یطرف شما که همسریشین.
    خدایی طرف کدومو بگیره؟ هردو هم که میگن ما مقصر نیستیم.هردو هم انتظار دارن که ازشون طرفداری بشه.
    پدر و مادر ناخوداگاه طرف بچه های خودشونو میگیرن

    برگرد یه لحظه عقب از بیرون گود به زندگیتون نگا کن، چی میبینی؟
    خودتو تک و تنها میبینی؟
    زندگیتو میبینی؟
    تک و تنا یه گوشه افتاده هرکسی از راه رسیده یه لگدی هم بهش زده.
    خب این زندگی تا کجا میتونه تحمل کنه؟
    چشاتو باز کن بخاطر دو حرف خاله زنک یوقت زندگیتو از دست ندی!!
    این مشکلات الان کوچیکن دوروز دیگه انباشه شدن و روهم تلنبار شدن اینقد بزرگ میشن که میتونن زندگیتو نابود کنن.

    من گفتم که تو نمیتونی جلوی حرفای خواهرا رو بگیری، اما میتونی که جلوی تاثیر منفی حرفاشون روی دیگران واستی.
    میتونی با رفتارات کاری کنی که چهره ات اینقد تو ذهن دیگران مثبت باشه که وقتی اینها میخواین با حرفاشون آبرو ببرن و خرابش کنن نتونن. بیشتر خودشونو خراب کنن.

    یکم سیاست داشته باش و خیلی صبور باش.

    من مامانم همیشه میگن، زندگی بالا پایین های زیادی داره، نباید تو زندگیت خبر چین باشی وقتی حرف ناخوشایندی از خانواده شوهر میشنوی همونجا و همون لحظه خاکش کن، مبادا بیاریش تو زندگی و خونه ی خودت.
    میری خونه مادرشوهر ممکنه کلی سوغاتی ناخوشایند بارت کنن لازم نیست همشونو با کمال میل ورداری بیاری فضای خونت و اونجا شوهرت و بازخواست کنی.
    حتی اگه شوهرت ازت درمورد حرف ناخوشایند مادرش پرسید یا خواهرش پرسید تو یکی دو درجه از ناراحتیت کم کن، بعد ابرازش کن.
    مثلا یه شوخی هم اخرش میتونی بکنی، بگو دیگه خواهرای شما هستن چکار کنم؟
    وقتی شمارو قبول کردم، در کنارش خانوادت هم باید قبول کنم، بگو تصمیم گرفتی که دیگه دعواها و دلخوری هایی که خونه مادرتون میشه رو نادید بگیرم و وارد زندگی قشنگمون نکنم.
    حتی میتونی شوخی کنی بگی عزیزم شما اینقد منو تغذیه عاطفی میکنی که من دیگه از عشق شما لبریز میشم گاهی هم خوبه دوتا تشر از خواهرات بشنوم تخلیه روحی بشم. ورگرنه اینجور که پیش بره از شدت عشمون میترکم:)

    بعدشم هردو میخندین و بخوبی و خوشی یه صحنه بد تموم میشه.شوهرتم میفهمه چه خانوم منطقی ای داره، که هوای خودشو و زندگیشو داره.
    کم کم مطمعن باش تو لازم نیس ازش بخوای ازت دفاع کنه خودش دیگه میفهمه کی مقصره.

    راستی میگی شوهرت گفته شما هم مقصری سهم مقصریتو بپرس و سعی کن کارهایی که میگه انجام ندی یا اون حرفارو نزنی.
    میدونم وقتی یکی اذیتت میکنه نمیتونی نسبت بهش مهربون باشی اما سعیتو بکن.بخاطر شوهرتو زندگیتم شده با خواهراش بیشتر مدارا کن

    بهرحال اونها بعد از یه چند سال یک فرد جدید وارد زندگیشون شده، بعضیا خیلی سخت با آدم های جدید میتونن کنار بیاین.
    اونم با این شایعاتی که میشه عروسا از خانواده شوهر خوششون نمیاد و خانواده شوهر از عروسا.
    کلا بدبینی هایی نسبت بهم اوایل زندگیا دارین.
    شما اول خواهریت و بهشون ثابت کن اونها هم کم کم نرم میشن.بالا خره تا کی بیکار تو خونه میخواین بشینن. ازدواج میکنن بچه دار میشن سرشون یجورایی گرم میشه نگران نباش.

    من یه پدربزرگ داشتم که درکنار قلب مهربون شون ،زبان تند و تیزی داشتن.
    گاهی اگه تندخویی میکردن من میدیدم اگه پدرم نبودن مامانم میگفتن به همه میسپردن که به پدرتون نگین. چون پیرن و مریض احوال دست خودشون نیست. یه موقع یه چیزی میگن دوروز بعد پشیمون میشن. مردا صبر و تحملشون کمه اگه یه موقع به گوش پدرتون برسه ناراحت میشه و ممکنه چیزی به پدرش بگن، گناه دارن.

    یا اینکه یه موقعی دیدم عمه ام عصبانی بودن حرفی و به ناحق درمورد پدرم زدن، پدرم نبودن اما مادرم شنیدن، اونجا هم مادرم سپرد که بهیچ عنوان نباید پدرتون بفهمه چون اینا خواهر و برادرن دوروز دیگه پشیمون میشن و آشتی میکنن. واقعا هم همینطور شد بعدش پدرم اومد هردوشون به خدبی و خوشی باهم حرف زدن و سوتفاهمات برطرف شد.
    حالا اگه مادرم یا ما خبرچینی میکردیم مطمعن بودم یه دعوای چند روزه درمیگرفت.
    خیلی جاها دیدم مامانم صبوری کردن و حرفایی که میشنون و نمیرن تو خونه و به پدر نمیگن. حتی به همه ی ما اگه ناخواسته متوجه میشیم میسپرن که نگین.

    فکر نکنی اسونه میدونم سخته من خودم بارها تنایی گریه کردن مامانمو دیدم اما سپرده که هیچی نگین اگه پدرتون بفهمه ممکنه بره و با پدر و مادرش تندی کنه اونها پیرن گناه دارن.

    همین صبوری مادر م باعث شده بابام خیلی طرفداری مامانمو بکنن، همیشه از مامانم همه تعریف میکنن از مهربونی هاش ازخودگذشتگیاش.

    یادمه مامانم میگفت پدرت از اول اینقد از من طرفداری نمیکرد، اولا مشکلات زیادی داشتیم.یا اینکه این ارزش و احترامی که عمه هات برام قایلن قبلا اینطوری نبودن.

    مشکلاتی و تعریف میکردن به مراتب بدتر از موردایی که شما تعریف میکنین. اینارو گفتم بدونی اگه زندگی پدر و مادرامونو نگا میکنی فکر نکنی از اول اینطوری بودن بدون مشکل!
    نه همشون مشکلات خاص خودشونو داشتن. چیزی که باعث احترامشون شده همین صبر و تحمل زیادشونه.
    صبر و تحمل داشتن باعث میشه زندگی خودت پایدار بمونه
    اعصاب خودت کمتر بهم بریزه.

    من بازم میگم شما سعی کن حرفی نزنی که باعث سو برداشت بشه بیشترم سعی کن حرفاتو تو تناییاتون نزنین. تو جمع حرف بزن جلو پدر شوهر مادرشوهر، یا جلوی شوهرتون که شاهد هم همیشه داشته باشی.
    اگه تنهایین خیلی محتاط باش حرف نامربوط و نپخته نزن.که ازش بتونن علیهت استفاده کنن.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : چهارشنبه 27 فروردین 93 در ساعت 19:09

  13. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93), مامان فربد (یکشنبه 18 خرداد 93)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    سلام
    کوچکترین قواعد ویرایشی را رعایت نمی کنی
    متنی که می نویسی پر از غلط املایی هست
    برای احترام به کار برایی که میان اینجا بهتر بنویس

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 تیر 93 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1393-1-16
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    434
    سطح
    8
    Points: 434, Level: 8
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 55 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    معضرت میخوام از کسایی که نتونستن بخونن موقع نوشتن خیلی عجله داشتم ازkhaleghezi عزیز هم نهایت تشکر رو دارم

  16. کاربر روبرو از پست مفید barania تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 تیر 93 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1393-1-16
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    434
    سطح
    8
    Points: 434, Level: 8
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 55 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دختربیخیال ممنونم از هنمایی هاتون عالیه من قبل از این که عضو اینجا بشم خیلی خودمو صبور کردم.نمازمو ترک کرده بودم الان خودم و عزیزم نماز میخونیم.صلوات میفرستم .میدونم که یاد خدا ارامش قلب هاست.ارامش زندگیمون خیلی بیشتر شده. با وجود بدرفتاری هاشون خودمو اروم گرفتم.روبه روم وایسادن و هرچی داشتن گفتن که من کلافه شم و غهر کنم برم یا منم دعوا کنم اما با اینوجود که سخت بود اهی کشیدمو رفتم تو1اتاق و خودمو زدم به خواب. بقیه حرفاشونم داد زدنو از ئشت در بهم فهموندن.بعد نشستن دور هم مشورت برا حل مشکل من.درحالی بود که من می شنیدم.عزیزم خیلی راهنمایی شون کرد و قسمشون داد که زن منه.اگه منودوست دارین و احترام منو دارین به روح اقا جون باید قسم بخورین که با زنم هم خوب میشین .تا این که مادرشون هم بعد حرفای عزیزم راضی میشه و به دختراش میگه باید برین باهاش روبوسی. شوهرم اوردشون تو اتاق و بعد از اونم تا حالا همه چی خوب بوده خدا رو شکر. برا مادرشوهرم هدیه خریدم.با خواهراش صحبت میکنم. من با ئشت سر گذاشتن1سال زندگی مشترک تجربه کردم که برا داشتن عشق شوهرم فقط کافی نیست که عاشقش باشم بلکه خانوادش هم خیلی خیلی مهم اند. منو عزیزم خیلی همو دوست داریم حتی اون بیشتر.اطرافی ها میگفتن چشم میخورینا! شاید به خاطر همین بود و1مقدار هم کم مهری من نسبتبه اونا وحساسیت اونا رو من باعث همچین تنش دردناکی شد.فکر میکنم کم مهری من از نظراوناخودبزرگ بینی من و کم انگاشتن اونا برداشت میشده که باهاشون صحبتم که میکردم جوابم ونمیدادن.چون اونا خیلی زیاد از اطرافی هاشون احترامو محبت میخوان.ایشالا که مشکلات شما هم به امید خدا حل بشه.چون به نظر من سخت ترین درد دنیا درد از دست دادن همسر عزیز تر از جونه.به خاطر همینم با نظرو دعا همیشه از خدا خواستمو میخوام که اول من بمیرم تا مرگ عزیزمو عشقمونبینم.به امید خودش


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.