به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 69
  1. #31
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 بهمن 95 [ 05:25]
    تاریخ عضویت
    1392-2-15
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    321

    تشکرشده 247 در 117 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    33
    Array
    سلام دوست خئبم .برات ارزوی خوشبختی می کنم .چند تا نکته رو با توجه به تجربیاتم برات می گم :
    به نظر من باید به خواستگارانت کاملا جدی فکر کنی و عاقلانه به تمام نکات مثبت و منفی اونها توجه کنی و در نهایت یکی رو انتخاب کنی .بی خیالی طی نکن .فکر نکن همیشه جوونی و شاداب و خواستگارها بی شمار .اینطور نیست.چشم به هم بزنی شمار اونها کم میشه و شما پشیمون از عدم انتخابخواستگار قبلی .
    ازدواج یه امر اجتناب ناپذیره و باید توی زندگی هر کسی رخ بده .زمان و مکان تعیین نکن .ساده باش و ایرادهای بنی اسرائیلی نگیر . افکار رمانتیکی مثل اینکه همسرم درکم کنه و عاشقم باشه و نصف شب منو ببره حرم و .... اینها رو داشته باش خیلی قشنگن اما در کنارشون مسکن و درامد و یک خانواده با اصالت (ترجیها کم جمعیت ) رو هم در نظر بگیر متاسفانه بیشتر مشکلات از مسائل مادی نشات می گیره .
    و اما یه توصیه زنانه :
    از دوران مجردی نهایت استفاده رو بکنید چون هرگز بر نمی گرده .( در کنار پدر و مادر بودن بهترین موهبتی است که بعد از ازدواج اونو از دست می دی)
    و اینقدر رمانتیک به ازدواج و مردها فکر نکنید بعدا توی ذوقتون می خوره
    موفق باشی.

  2. 6 کاربر از پست مفید heaven65 تشکرکرده اند .

    e-lampard (سه شنبه 02 اردیبهشت 93), khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93), paiize (شنبه 30 فروردین 93), فرهنگ 27 (جمعه 29 فروردین 93), نیمه پنهان ماه (شنبه 30 فروردین 93), مصباح الهدی (شنبه 30 فروردین 93)

  3. #32
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    صبوری جان برای به روز کردن اطلاعاتت که گفتی؛اون لینک های پست اولم را خوندی؟ توش یک سری لینک و کتاب هم پیشنهاد شده بود.
    کلا به نظر من یک دفترچه بردار اسمش را بذار دفترچه ازدواج.
    سوالات و نکات را توش بنویس.من تو تاپیک خودم(نحوه سوال پرسیدن در جلسه خواستگاری)این کار را کردم.بعد نکته ها را بسط می دادم.هر کدوم چند تا فلش که حواسم باید به چیا باشه. بعدش دوباره از نو معیارهامو دسته بندی کردم.و دوباره با لحن بهتری سوال طرح کردم. خیلی خوب بود.پیشنهاد می کنم تو هم این کار را انجام بدی.و اون تاپیک را بخونی.
    راستی نمایشگاه کتاب هم در پیشه ها.می تونی بری کتاب بخری.
    الان هم شبکه تهران تو برنامه سلام تهران،یکشنبه ها،ساعت 9 صبح دکتر خسروی با برنامه خانه آرام من صحبت می کنند.سی دی خواستگاریش را هم از صدا سیما گرفتم.شما هم می تونید بگیرید.به نظرم خیلی نکات خوبی می گن.به خصوص الان که مباحث بعد ازدواج را می گن،عالیه و خیلی مفیدبرای بعدت که به زودی ان شاالله می خوای متاهل بشی: )

    سلام خانومه مصباح الهدی امیدوارم ک ناراحتتون نکرده باشم
    سلام آقا رضا
    نه ناراحت نشدم.خدا را شکر زودرنج نیستم.اگه آدم بخواد با این چیزها ناراحت بشه مشکلات زندگی را می خواد چی کار کنه.
    ولی خب اولش یکم جا خوردم.راستش بیشتر وقتی پست آقای باران 13 را اولین بار خوندم بهم برخورد!ولی بعد دوباره خوندم گفتم شاید من با لحن بدی خوندم و لحن خودشون حتما یه چیز دیگه ایه که من آشنایی ندارم.همون طور که لحن من هم یکم متفاوته. در هر صورت مبنا را بر لحن خوب گذاشتم و اشکول و... را ندید گرفتم.

    همه اینای ک گفتین درس قبول دارم اون اقای ک خودشون گفتن نماز نمیخونم نمیدونسن ک شما بخاطر اون از الان جوابتون منفیه بخاطره اون سوال میپرسیدن تو حرفاتون مشخصه ک زود قضاوت کردین درباره خواستگاراتون به نظره من اونا نمیدونستن ک جوابه شما منفیه

    ولی آنها پیگیری نکردن.پس درست حدس زدم.( ولی چشم دیگه قضاوت نمی کنم.ممنون بابت تذکرتون)
    در کل یه چیز دیگه هم هست تو خواستگاری سنتی بالاخره برای احترام طرف مقابل هم که شده آدم یک 15دقیقه صحبت می کنه.مثلا اون خواستگار که گفتم می خواست بره شهرستان اصلا همون تو معرفی خودش مشخص شد.منم رک بهش نظرم را گفتم و کامل گفتم که پدرم به هیچ وجه راضی نیستن.ولی 3 دقیقه اول پا می شدیم خب شاید ضایع بود یکم.شاید برای همین خواست سوال بپرسه.

    ایشالا خوشبخت شین

    ممنون از دعای خیرتون.منم برای شما آرزوی خوشبختی دارم.

    دختر بی خیال عزیز یا هر یک از دوستان دیگه؛ اگه یک وقت یک پست دیگه گذاشتین میشه بی زحمت یاد بدین چه جوری می تونم از یک تاپیک دیگه تو این تاپیک نقل قول کنم؟ یا برخی جملات را با کادر بیارم؟ چون من هر کاری می کنم نمیشه!
    راستی دختر بی خیال جان دقت کردی از بعد سوء تفاهم من همش تو پرانتز می نویسی (شوخی)! من که چشم ترسیده شوخی کنم.به نظرت دیگه جدی باشم یا رویه سابقم بد نبود؟

    ریحانه جان عزیزم، دلم برات تنگ شده بود! خوشحال شدم اومدی.تو را خدا بیشتر به این تاپیک سر بزن و از تجربیاتت به ما هم بگو!ان شاالله رو ما هم تاثیر بذاری و ما هم عروس بشیم :دی
    (آخ یادم رفت باید جدی بشم و شوخی نکنم!!!)

    راستی بی زحمت یکم بیشتر توضیح بده که چه جوری شد که مادرت دیگه تصمیم گرفت خواستگارات را راه بده؟ چه سیاستی در پیش گرفتی؟

    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  4. 2 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93), paiize (شنبه 30 فروردین 93)

  5. #33
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array
    سلام بر همگي.
    من ديروز يك دونه پست گذاشتم ديگه سيستم اجازه دومي رو به من نداد.
    فكر كنم با من دشمني داره از مصباح الهدي خيلي خوشش اومده كه محدوديت در ارسال پست نداره


    در هر حال اشكال نداره سيستم باهام راه بياد و همون سه پست خودم رو بده قانعم.

    تا يادم نرفته بگم انگار آقا رضا موقعيتش از من اورژانسي تره مشخصه با دقت تايپيك رو دنبال ميكنه و اونجاهايي كه توضيح بيشتر ميخواد تذكر ميدهند..

    با تشكر فراوان از دوستاني كه من رو مورد لطف قرار دادند و براي مشكلم پست هاي مفيد وقابل تامل گذاشتند
    سوال چالش برانگيزم
    1)گاهي از خودم ميپرسم با ازدواج ميخوام به چي برسم كه الان ندارم.
    شايد بهتر باشه كمي اين سوال رو بازش كنم من هدفم از ازدواج داشتن يك تكيه گاه بيشتر هم تكيه گاه عاطفي بود . بعد با خودم فكر كردم مگه همسر آينده من بيكاره بياد ببينه من چي ميخوام تا اونها رو برام فراهم كنه اين شد كه تصميم گرفتم اول همسر مناسبي براي يك فرد بشم بعد توقع يك همسر مناسب داشته باشم وحتي به ازدواج فكر كنم.

    چند تا سوال از مجردين بحث بخصوص خانوم ها و بويژه مصباح و دختر بيخيال عزيز كه در آستانه ي ازدواجترين اين تايپيك هستند دارم.تا بعد بقيه صحبت هام رو ادامه بدم.

    1)چقدر فكر ميكنيد نقش فرزنديتون رو به نحو احسنت انجام داديد؟؟؟
    2)چقدر فكر ميكنيد همسر مناسبي براي همسر آيندتون هستيد؟؟؟
    3)چه مسئوليت هايي رو پذيرفتيد و مطمعن هستيد تونستيد از پسش بربياد ؟؟؟
    4)چه رفتارهاي رو دوست داشتيد انجام بديد ولي گفتيد حالا ازدواج كردم بعدا؟؟؟(مثلا من قبلا فكر ميكردم واي چقدر جالبه سفره صبحانه دونفره و صبحانه خوردن بمونه وقتي ازدواج كردم .درصورتي كه من اصلا صبحونه نميخورم وفكر نميكنم بعد ازدواجم هم بتونم اين كار رو انجام بدم)

    5)تو موقعيت هاي حساس خانوادتون نقش شما چي بوده؟؟؟

    6)چقدر تصميم گيري شما در موقعيت هايي حساس بوده و كل خانواده رو تحت تاثير قرار داده؟؟؟

    حالا بقيه توضيحاتم بمونه بعد از پاسخ گويي دوستان.





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...





    ویرایش توسط صبوری : شنبه 30 فروردین 93 در ساعت 09:44

  6. 2 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93), دختر بیخیال (شنبه 30 فروردین 93)

  7. #34
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 اردیبهشت 96 [ 18:17]
    تاریخ عضویت
    1393-1-30
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    2,378
    سطح
    29
    Points: 2,378, Level: 29
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مراسم خواستگاری اصلا هم استرس نداره. اتفاقا خیلی هم سوژه خندست.

  8. #35
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مهر 95 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1392-3-16
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    3,068
    سطح
    34
    Points: 3,068, Level: 34
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    80

    تشکرشده 113 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    خب می بینم که من اولین پست را می خوام برات بذارم.پس اول من ازدواج کنم!بعبه ترتیب هر کی پست گذاشت!!!
    -----------------------------------------------------------------------------
    ای بابا من فکر کردم اول من می خوام پست بذارم که!
    دختر بی خیال عزیز زود تر پست گذاشت!!!!
    پس اول دختر بی خیال ازدواج کنه بعد من؟!! البته ان شاالله!!!
    اصلا دعام را عوض می کنم.ان شالله هممون با هم ازدواج کنیم!
    -----------------------------------------------------------------------------
    فقط ای کاش منم ازدواج کنم تا مامانم دیگه با بابا همش برن گردش و...
    -----------------------------------------------------------------------------
    ولی ما که بخیل نیستیم.شما زود تر عروسی کن.اصلا از امشب تو زیارت عاشورای تاپیک صبوری می گم دختر بی خیال زودتر عروس بشه!خوبه؟
    ولی زود تر عروس بشی.من زود تر نامزد کنم دیگه!(شوخی)
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    ببخشید خانوم مصباح الهدی درسته شما بزرگترین اما زهی خیال باطل (همش پایین پایینارو که نگا نکنین اون بالا بالاها هم نگا کنین ، دست بالا دست بسیار است (شوخی))
    -----------------------------------------------------------------------------
    یا گاهی نصف شبا دلم میگیره میرم تو حیاط میشینم لب باغچه به اسمون نگا میکنم میگم بیا الان اگه یه شوهر داشتم میگفتم پاشو بریم پارکی بیرونی قدم بزنیم دلم گرفته ، اونم میگفت چشم خانوم
    -----------------------------------------------------------------------------
    معلوم نیست اخر این تاپیک کدوممون زودتر میره خونه بخت (شوخی)
    نقل قول نوشته اصلی توسط mis-marjan نمایش پست ها
    خدایی اگه همسر آیندم بفهمه انقدر برای اومدنش آرزوهای قشنگ دارم با آخرین سرعت خودشون به من میرسونه
    -----------------------------------------------------------------------------
    ایشالا به زودی همه دخترای مجرد همدردی ازدواج کنن و به اون دغدغه هاشون برسن
    کامنتهای این پست نشون میده همه ماشالله تو این قضیه با تجربه اند . کاش ما هم اون موقع کمی از این تجربه ها رو اون طرفی داشتیم.

    دعوا نکنید ایشالله 50 درصد دیگه شم حل میشه. در ضمن اینجا که محیط مجازیه و همه ناشناسند ولی جاهای دیگه اینقدر هی شوهر شوهر نکنید همه فکر می کنند رو دست پدر و مادرتون موندید.
    (شوخی بود کسی ناراحت نشه)

    البته ببخشید اینجا مجلس زنونه بود و من نباید سرزده وارد میشدم

  9. 4 کاربر از پست مفید mansor تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93), مصباح الهدی (شنبه 30 فروردین 93), دختر بیخیال (شنبه 30 فروردین 93), صبوری (شنبه 30 فروردین 93)

  10. #36
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    شايد بهتر باشه كمي اين سوال رو بازش كنم من هدفم از ازدواج داشتن يك تكيه گاه بيشتر هم تكيه گاه عاطفي بود . بعد با خودم فكر كردم مگه همسر آينده من بيكاره بياد ببينه من چي ميخوام تا اونها رو برام فراهم كنه اين شد كه تصميم گرفتم اول همسر مناسبي براي يك فرد بشم بعد توقع يك همسر مناسب داشته باشم وحتي به ازدواج فكر كنم.
    من نمیگم همسر آیندم مگه بیکاره ؟ بنظرم اون هم دوست داره نیاز های منو برآورده کنه، یا ازش خواسته ای داشته باشم.
    بنظرم مردا هم دوست دارن ما بهشون تکیه کنیم ؛ تکیه گاهمون باشن.
    برامون کاری انجام بدن.ماهم قربون صدقشون بشیم کلی تشویقشون کنیم.

    حالا من مرد نیستم، اما من مثلا از سوسک میترسم

    اینجور موقعا خب اگه ببینم ازش میخوام کمکم کنه بکشش، واقعا فکر کنم، با کمال میل انجام میده منم اینقدر قربون صدقش میشم که انگاری برام اژدها کشته

    یا یه چراغ میسوزه آدم میخواد ازشون چراغ سوخته رو عوض کنه، طوری اینکارو انجام میدن انگار مخترع برق بودن

    بنظرم اوناهم کیف میکنن ما ازشون کمک بخوایم.ماهم کیف میکنیم ازشون کمک بخوایم.

    من بخودم قول دادم که خلاصه بنویسم دیگه زیاد ننویسم .پس بریم سر سوالی که پرسیدی هرچند از آخر من نفهمیدم تو میخوای آخر این تاپیک خودت ازدواج کنی یا من و مصباح الهدی و عروس کنی.(خدا داند.)

    البته خوبه که بخوایم همسر خوبی برای شوهرمون باشیم ها، یکی از اهدافی که من اومدم تو این سایت همین بوده.اما تو تا نری تو زندگی و تا شوهر نکنی که نمیفهمی که شوهرت چه انتظاراتی ازت داره تا بخوای بهترین براش باشی یعنی میخوام بگم آدم ها متفاوتن باید ازدواج کنی تا بفهمی چه انتظاری ازت داشتن.
    بالاخره اول آدم همسری که نزدیک به معیارها و ایداالهاشه انتخاب میکنه بعد سعی میکنه خودش و به ایده آل های همسرش تا جای ممکن نزدیک کنه.
    حداقل این تفکر منه.

    زیادی کمال گرایی هم زیاد خوب نیست، یعنی بنظرم تو هرچیم تلاش کنی نمیتونی بازم بطور کامل به اونچیزی که همسر آیندت ازت انتظار داره برسی عزیزم چون از نصف ماجرا بی اطلاعی، ممکنه تو برای چیزی تلاش کنی که برای همسرت ارزش زیادی نداشته باشه ولی تو ، تو ذهنت اینطوری تصور کردی که شاید این مدلی باشم خوشش بیاد.باید یه موجود واقعی باشه که تو بتونی خودت و بهش برسونی ، اینجوری من حس میکنم تو میخوای به ایده آل های همه مردای جهان نزدیک بشی که علنا غیر ممکنه!!! بعضی ایده ال ها باهم متناقضن. چون همه ی مردا که عینه هم نیستن هرکدوم برای خودشون متفاوتن. فرق دارن.


    1)چقدر فكر ميكنيد نقش فرزنديتون رو به نحو احسنت انجام داديد؟؟؟
    عجب سوالی ،
    ببخشید یه سوال برای هر سوال چند پست دقیقا میتونیم بذاریم؟؟(شوخی)

    به طور خلاصه و یک کلمه ای بخوام جواب بدم ، میگم فکر کنم خیلی کم ، هنوزززززززز کلی جا دارم ، یه عالمه کار بوده و هست که من باید انجام میدادم و ندادم

    پدر و مادر من اینقدههههههههههه برام زحمت کشیدن که من هرکارم بکنم نمیتونم جواب زحماتشونو بدم. (اشکم دراوردی با این سوالت :( )
    خوشا به حال بچه ای که تونسته جواب تک تک زحمت های پدر مادرشو بده ، من که هنوز نتونستم .

    اما فکر نمیکنم که ازدواج من منافاتی با ایفای نقش فرزندیم داشته باشه ، چون با ازدواج من پدر و مادرم از همه بیشتر خوشحال میشن( البته ازدواجی موفق)
    و باز هم میتونم به نقش فرزندیم برسم ، یکی از دلایلی که تو ازدواج یکمی سخت گیرم بخاطر پدر مادرمه ، یکی از معیارهای بسیار مهم من اینه که همسر آیندم به پدر و مادرم که همه ی دنیام هستن احترام بذاره ، و به من هم اجازه بده اون کارها و آرزوهایی که همیشه دوست داشتم بعد ازدواجم براشون انجام بدم و اجراشون کنم.

    2)چقدر فكر ميكنيد همسر مناسبي براي همسر آيندتون هستيد؟؟؟
    اعتماد بنفسم و میبرم بالا اما یکمی میارم پایین ، ببین میخوام بگم از صد درصد بخودم نمره صد میدم ، اما تواضع بخرج میدم میگم 99.99 درصد، خیلی کم کردمااااا (شوخی)

    بی شوخی فکر میکنم اگه که بتونم انتخاب درستی داشته باشم و همسرم و بتونم مطابق با معیارام انتخاب کنم . و بعدش سعی کنم نیازهاشو بشناسم ، تمام سعیمو میکنم که بتونم همسر خوبی براشون باشم و البته عروس خوبی برای مادر شوهر، (اگه بتونم عروس خوبی باشم فکر کنم 50 درصد نقش همسریم برای شوهرم حل شده)

    راستش من هیچ تجربه ای از زندگی زناشویی ندارم که بتونم جواب دقیقی بدم اما خب فکر کنم با توجه به تجربه ای که اینجا کسب کردم و مطالعاتی که داشتم و انشالله خواهم داشت بتونم نیاز های یک مرد و بخوبی بشناسم سعی کنم رفعشون کنم. البته میدونم هنوز خیلی راه مونده باید هنوز مطالعاتمو ببرم بالا.

    و ...نه دیگه هیچی دیگه قرار شد خلاصه بگم:دی

    3)چه مسئوليت هايي رو پذيرفتيد و مطمعن هستيد تونستيد از پسش بربياد ؟؟؟
    سوالات داره سخت میشه ها!!!

    من مطمعنم میتونم از پس بچه داری بربیام! از همون بچگی در این راستا زیاد به مامانم کمک کردم. ، آخه دختر بزرگ و نوه ارشد خانواده من بودم ، به عبارتی معلم مهد کودک بودم.هنوزم هستم البته !! بجه ها رو خیلی دوست دارم

    اما خارج از شوخی باز، منظورت دقیقا چه نوع مسولیتیه؟ خب تو کار خونه همه دخترا کمک میکنن دیگه! البته من خواهر هم دارم ، اونا هم کمک میکنن، تو تمیز کاری داداشمم کمکمون میکنه، وظایف تقسیم میشه دیگه خرید با داداشی ، کار خونه با دخترا!
    اما باز عید که میشه تمیزکاری کلی میشه ، داداشمم کمکمون میکنه. ( اینقده خوش میگذره)

    فکر کنم ازدواج کنم برای این مورد دلم تنگ بشه ، اما من تصمیم گرفتم ازدواج که کردیم همه باهم تصمیم میگیریم یروز میایم خونه مامان ، به مامان کمک کنیم بعدا خونه خودمون تمیز کنیم.

    4)چه رفتارهاي رو دوست داشتيد انجام بديد ولي گفتيد حالا ازدواج كردم بعدا؟؟؟(مثلا من قبلا فكر ميكردم واي چقدر جالبه سفره صبحانه دونفره و صبحانه خوردن بمونه وقتي ازدواج كردم .درصورتي كه من اصلا صبحونه نميخورم وفكر نميكنم بعد ازدواجم هم بتونم اين كار رو انجام بدم
    من که گفتم دیگه ، دوست دارم شوهرم منو ببره بیرون ، گردش ، پارک ، حرم و.....
    مثلا اگه از خوابش نمیگذره ومنو که شب دلم گرفته نمیخواد ببره بیرون کلی قربون صدقش میرم ، ماساژش میدم تا از اخر منو ببره ، نمیشه کلا منو باید ببره بیرون. عقده شده تو دلم.
    آخ گفتی صبونه ، اینقده دوست دارم زودتر از همسرم بیدار بشم براش کیک صحبانه درست کنم ، آب پرتقالم بگیرم ، شبر کاکایو گرم کنم براش و.... یه میز صبونه مفصل براش درست کنم ،
    بعدشم برم لباسمو عوض کنم (آخه اشپزی کردم بو کیک گرفته ممکنه هم کثیف شده باشه، سر صبح همسرم بیدار میشه باید ترتمیز باشم) یه لباس ترتمیز خوشگل بپوشم

    بعدشم به خودم یکم برسم.آرایش کنم به موهام برسم
    بعدددد برم بیدارش کنم پاشه بیاد صبونه بخوره. (تازه این یه مورد صبونشه دیگه خواب و خیال زیاد داره این دختر بی خیال ، اگه بخوام بگم از حوصله جمع خارجه)

    تازه دوست دارم باهم بریم خرید خونه بکنیم.
    الان روز مادر کاش بود باهم میرفتیم برای مامانامون خرید میکردیم سعی میکردیم یجوری سورپرایزشون کنیم براشون جشن بگیریم. .....

    تازه من به فکر اذیت کردنش هم افتادم ، واییی طفلکی کجای دنیایه الان ، من حتی فکر کردم که اگه یه موقع اذیتمم کرد چکار کنم .
    قهر میکنم باهاش تا برام رامتین بنفش (شکلات مورد علاقمه ) نخره آشتی نمیکنم .

    تازه اذیتم کنه لباسشو برمیدارم میرم روش نقاشی میکشم تا دفعه آخرش باشه منو اذیت میکنه ، با رنگ پارچه اینکارو میکنم نتونه پاکش کنه.

    طفلکی کجای دنیای نمیدونه من چه فکر و خیالاتی براش دارم (حتما الان میگین خوبه تازه بی خیاله اگه بی خیال نبود چکار میخواست بکنه.)

    5)تو موقعيت هاي حساس خانوادتون نقش شما چي بوده؟؟؟
    تا منظورت از موقعیت حساس چی باشه ، موقعیت حساس شاید نوسانات اقتصادی خانواده من میبینم ، که خب نقش ما بیشتر همدلی و همیاری با پدر و مادرمون بوده.
    یا اینکه پدر بزرگم چهار سال خونه نشین شدن باید یکی ازشون مراقبت میکرد خب با وجود داشتن شش بچه که هرکدام دارای یک خانواده مجزا بودن ، فقط پدر و مادر من اومدن پیششون و هممون سعی کردیم این موقعیت و درک کنیم و بهشون کمک کنیم . خب یه مقدار شرایط سختی بود تو این چهار سال من حتی برام عقده شده بود که خانوادگی بتونیم بریم بیرون چون مادربزرگم هم مریض بودن و بهیچ عنوان نمیشد تنهاشون گذاشت باید همیشه یک نفر پیششون میموند.
    درکل همه باهم کمک کردیم و شرایط و درک کردیم. مخصوصا که پدربزرگم اخلاق تندی داشتن و مریضیشون تاثیر بدی هم رو اخلاقشون گذاشته بود.
    درکل موقعیت بدی که بعدها پیش اومد و ضربه سختی پدرم و خانواده درکل خورد فوت ناگهانی پدر بزرگم بود. که خیلی برای پدرم سخت بود و ما سعی کردیم کمکشون کنیم و این شرایط هم درک کنیم.
    الان هم مادر بزرگم تنها شدن و بهیچ عنوان تنها نمیتونن باشن هرشب یکی از ما باید بره پیششون تا تنها نباشن.


    6)چقدر تصميم گيري شما در موقعيت هايي حساس بوده و كل خانواده رو تحت تاثير قرار داده؟؟؟
    فکر میکنم تا جایی که یادم میاد بیشتر تصمیم گیری های پدرم بهترین و منطقی بوده و ما تصمیم ایشونو همیشه قبول داشتیم ، اما اگه درمورد تصمیم گیری درمورد کارهای خودمه، معمولا پدرم تصمیم نهایی مواردی که بخودمون مربوط میشده به خودمون هم واگذار کردن ، باهامون مشورت میکنن اما تصمیم نهایی با خودموننه.
    که من معمولا بیشتر در تصمیم نهاییم نظر خانواده و پدر و مادرم ترجیح دادم و هیچوقت ضرر نکردم.

    پدر و مادرم اگه با تصمیمون مخالف باشن مستقیم اعلام نمیکنن، فقط نظرشون میگن که بنظرشون بهتره اینطوری عمل کنین، دیگه من اونجا میفهمم زیاد موافق نیستن ، من هم سعی میکنم وقتی قلبا راضی بکاری نیستن و من هم ضرر انچنانی نمیبینم به نظر بزرگترم احترام بذارم.

    اما درمورد تصمیمات خانوادگی معمولا پدرم بهترین تصمیمات میگیرن ، چون از هممون با تجربه ترن.

    حتی فامیل برای مشورت کارهایی که میخواین بکنن ، با پدرم بیشتر مشورت میکنن و تصمیم نهاییشونو بعد از مشورت با پدرم میگیرن.
    برای همین من اکثر اوقات تصمیم پدرمو قبول دارم .


    واقعا تموم شد ، چقد زیاد بود ، خدا خیرت بده تازه من تصمیم گرفتم خلاصه و یک کلمه ای جواب بدم، میگم الان که نگا میکنم چقدرم موفق بودم ، امیدوارم جواب های یک کلمه بدردت خورده باشه.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mansor نمایش پست ها
    کامنتهای این پست نشون میده همه ماشالله تو این قضیه با تجربه اند . کاش ما هم اون موقع کمی از این تجربه ها رو اون طرفی داشتیم.

    دعوا نکنید ایشالله 50 درصد دیگه شم حل میشه. در ضمن اینجا که محیط مجازیه و همه ناشناسند ولی جاهای دیگه اینقدر هی شوهر شوهر نکنید همه فکر می کنند رو دست پدر و مادرتون موندید.
    (شوخی بود کسی ناراحت نشه)

    البته ببخشید اینجا مجلس زنونه بود و من نباید سرزده وارد میشدم
    نگا کن صبوری چطوری بی آبروم کردی ، از فردا شطرنجی میام تالار همدردی ،(شوخی)

    اتفاقا تو فامیل و خانواده من یک دختریم که بسیار در این موارد سخت گیر و انگار اصلا شوهر نمیخواد(نمیدونم چرا همه اینطوری فکر میکنن درموردم )
    اتفاقا همین سیزده بدر بود با هرکی من تک تک رفتم بیرون همه کلی نصیحتم کردن ازدواج کردن خوبه نباید سخت گیر باشی ، وشروع کردن از معیارام گفتن ، منم گفتم کی گفته که معیارای من ایناس ،اشتباه میکنین کلی توضیح دادم ، بعد قیافه همشون دیدنی بود هم از تعجب خشکشون زد هم یهو داد میزدن که خب پس تو اصلا چرا ازدواج نمیکنی

    منم گفتم برای اینکه همه فکر میکنن من از ازدواج کردن خوشم نمیاد ، کی این و تو فامیل پخش کرده من نمیدونم.بیچاره ها کلی زحمت کشیده بودن برای نصیحتم.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  11. 5 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    mansor (شنبه 30 فروردین 93), mohammad6599 (یکشنبه 31 فروردین 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), نیمه پنهان ماه (شنبه 30 فروردین 93), ستیلا (شنبه 30 فروردین 93)

  12. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام به صبوری عزیز

    عزیزم خواستگاری و مراسم اون چیزی نیست که بخوای نگرانش باشی.اون چیزی که مهم هست بررسی کردن وضعیت و شرایط خواستگار هست.مجلس خواستگاری در دیدارهای نخستین رسمی هست و سعی کن همه چی رو زیر نظر بگیری.

    انشاالله همسر شایسته ای انتخاب کنید.
    فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …

  13. کاربر روبرو از پست مفید ستیلا تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (شنبه 30 فروردین 93)

  14. #38
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها




    دختر بی خیال عزیز یا هر یک از دوستان دیگه؛ اگه یک وقت یک پست دیگه گذاشتین میشه بی زحمت یاد بدین چه جوری می تونم از یک تاپیک دیگه تو این تاپیک نقل قول کنم؟ یا برخی جملات را با کادر بیارم؟ چون من هر کاری می کنم نمیشه!

    راستی دختر بی خیال جان دقت کردی از بعد سوء تفاهم من همش تو پرانتز می نویسی (شوخی)! من که چشم ترسیده شوخی کنم.به نظرت دیگه جدی باشم یا رویه سابقم بد نبود؟
    اگه با موبایل هستین ، یه صفحه جدید باز کنین و برین تو اون پستی که میخواین کادرش کنین ، نقل و قول بزنین بعد کپیش کنین بیارین قسمتی که میخواین پاسخ و ارسال کنین paste کنین.
    اگه با سیستم هستین این روش باز راحتتره ، متنتونو کپی کنین بیارین قسمتی که میخواین پاسخ بدین paste کنین بعد ردیف دوم کادر پاسخ یک آیکون داره به شکل نقل قول روش هم میرین نوشته " پوشش برچسب بر متن" اونو بزنین متنتون به شکل کادر میشه. یعنی هر قسمت متنتونو انتخاب کنین و این آیکونو بزنین به کادر تبدیل میشه.
    اینم عکسش :



    نه عزیزم شما تازه دقت کردی !!! من معمولا تو پرانتز شوخی مینویسم ، چون اینجا نوشتاریه و لحن بیان و حالات چهره معلوم نمیشه ممکنه زیاد سوتفاهم پیش بیاد برای همین معمولا وقتی شوخی میکردم یا از علایم :دی استفاده کردم یا تو پرانتز نوشتم یا از خندانک استفاده میکنم.

    بنظرم هرطور دوست داری باش اینجا یه محیط مجازیه ،کسی شما رو نمیشناسه ، بنظرم زیادی حساسیت بخرج دادی ، یه انتقاد کوچولو از شما کردن فقط همین
    و یه سوتفاهم بود و رفع شد. برای منم از این سوتفاهمات پیش اومده ، اما قرار نیست هزار بار توضیح بدی که یبار توضیح دادی کافیه . دیگه لازم نیست که حتما ثابت کنی منظورت یه چیز دیگه بود این هممههه توضیح بدی.
    مثلا بنظرم باران 13 اصلا منظورشون شما نبوده اگه هم بوده مستقیم اشاره ای نکردن لازم به پاسخ فکر نکنم بوده باشه.

    قرار که نیست شما رو همه اینجا تایید کنن، اصلا هیچکس نمیشناسنتون ، بعدشم شما هم مثه همه ی ما انسان هستین و انسان ها هم ممکن الخطا !
    شما مگه خدایی نکرده ادعا دارین که هیچوقت تاحالا توزندگیتون اشتباه نکردین و اشتباه هم نخواهین کرد؟
    مطمعنا همچین ادعایی نیست پس ممکنه شما هم یه جاهایی تو زندگیتون اشتباه کنین و اشتباه عمل کنین ، نیازی نیست همه رو توجیه کنیم مهم اینه که برای خودمون حل شدس و دیگه تکرارش نکنیم و خودمون متوجه کارمون بشیم. همین
    .

    پس هرجور دوست داری باش فقط مطابق با قوانین ورگرنه از اون خط ها میندازن رو اسمت
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : شنبه 30 فروردین 93 در ساعت 21:29

  15. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    mansor (شنبه 30 فروردین 93), meinoush (یکشنبه 31 فروردین 93), مصباح الهدی (یکشنبه 31 فروردین 93)

  16. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 تیر 95 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    157
    امتیاز
    3,642
    سطح
    37
    Points: 3,642, Level: 37
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    24

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام خانوم مصباح الهدی امیدوارم حالتون خوب باشه

    من قصد نصیحت نداشتم پسرم خواستم اون ذهنیت پسرانه رو بگم تو اون مسایل .شما بزرگوارین ایشالا به ارزوی دلتون برسن

    برای احترام طرف مقابل هم که شده آدم یک 15دقیقه صحبت می کنه

    درسته هم دختر خوبه اینکارو بمنه هم پسر .هر کسی اجترامی داره احساسی داره .ممنون از درک بالاتون
    من ک 2هفته اس اومدن این سایت خیلی چیزا یاد گرفتم از همه دوستان ومقالات مدیر سایت واقعا با این ک 30 ساله شدم بعضی چیزارو ک اینجا مطرح میکنن دوستان تا حالا باور نداشتم شاید از این و اون ادم میشنه ولی باور نیکردم .شما یکی از فعالان این سایتین خدا همه اونای ک زحمت کشیدن تا این سایت سرپا باشه خیرشون بده خیلی کمک کرده تا حالا به من نوعی.راستش من قبلا زیادی به قیافه اهمیت میدادم .تا اونجا ک پارسال به خاستگاری دختری رفته بودم نزدیک بود کار دسته خودم بدم و تا اخر عمرم بدبخت بشم چنان انتظاراتی داش ک 7پشت جدش اونارو ندیده بود ولی میخواس من براورده کنم نمیخوام سرتونو به درد بیارم الان خدارو شکر میکنم ک خطر رفع شد.

  17. کاربر روبرو از پست مفید reza-m تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (یکشنبه 31 فروردین 93)

  18. #40
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    [quot
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها

    به به ریحانه خانوم شما راه گم کردی اومدی تالار (شوخی)
    امیدوارم همیشه خوش و خرم با آقای شوهرتون زندگی کنین!
    حالا این وسط گاهی فقط گاهی ها یه سری هم به همدردی بزنین

    اینکه زیاد نوشتیم دلیل داره اگه پست اول مصباح الهدی و پست دوم منو تو صفحه نخست بخونی متوجه میشدی.(شوخی)

    سرشما درد نکنه:دی
    خواهش میکنم دختر بیخیال جان!! من گاهی دو سر میزنم بهتره!
    نیومدنم به خاطر این نیست که همه وقتم پر شده و وقت نمیکنم بیام اینجا، بخاطر چیز دیگه ای هست... بگذریم!!
    ولی چشم اگه حرف خاصی داشتم میام میگم بهتون، من که از خدا میخوام بتونم با حتی یه جمله به کسی یه سر سوزنی کمک کرده باشم،اگه بتونم دریغ نمیکنم.

    [/
    نقل قول نوشته اصلی توسط reza-m نمایش پست ها
    [quote
    سلام ریحانه خانوم
    ببخشید شما ک شماره میدادین موقع شماره خواستن ازتون چرا جوابه رد میدادین ندیده
    لطف میکنین توضیح بدین ممنونم

    سلام خواهش میکنم
    منظورم من این بود، گاهی طرف مقابلم به همون اطلاعات کمی که از من داشت اکتفا میکرد و همون ابتدا شماره منزل رو میگرفتن، من هم خب بهشون شماره رو دادم! تا صحبت ها رو با مادرم بکنن و بعد به من بگن و با همون اطلاعات اولیه تصمیم بگیرم که بیان یا خیر.
    ولی گاهی پیش میومد که از خودم و خانواده م بیشتر می پرسیدن،خب منم سعی میکردم یه ریزه اطلاعات همون موقع بدست بیارم !!

    ولی خودم گفتم که،خیلی موردها رو ندیده گفتم نه(یه دلیل داشتم البته،که به کسی نمیگفتم). ولی خب اشتباه هست اینکار.به صبوری جان هم گفتم اشتباه میکنه. هر چند من نذاشتم این دلیل اشتباه مابقی فرصت ها رو ازم بگیره...
    من خیلی وقتا تو رودروایسی وقتی خیلی اصرار میکردن برای شماره گرفتن بهشون شماره میدادم تا بعد مادرم جواب نه رو بده.
    منظورم این بود.

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    راستی دختر بی خیال جان دقت کردی از بعد سوء تفاهم من همش تو پرانتز می نویسی (شوخی)! من که چشم ترسیده شوخی کنم.به نظرت دیگه جدی باشم یا رویه سابقم بد نبود؟

    اینم از من نپرسیدی ،خیلی هم در جریان سوءتفاهمات پیش اومده نیستم، ولی نظرم رو میگم!
    این سوء تفاهمات زیاد پیش میاد، بیشتر وقتا هم خودمون با یه پیش فرض میریم متن رو میخونیم واسه همین برداشت هامون گاهی متفاوته.
    خودم هم زیاد واسم پیش اومده، اگه بتونیم هم رویه سابقمون رو داشته باشیم هم بیشتر احتیاط کنیم خوبه!!


    ریحانه جان عزیزم، دلم برات تنگ شده بود! خوشحال شدم اومدی.تو را خدا بیشتر به این تاپیک سر بزن و از تجربیاتت به ما هم بگو!ان شاالله رو ما هم تاثیر بذاری و ما هم عروس بشیم :دی

    (آخ یادم رفت باید جدی بشم و شوخی نکنم!!!)

    راستی بی زحمت یکم بیشتر توضیح بده که چه جوری شد که مادرت دیگه تصمیم گرفت خواستگارات را راه بده؟ چه سیاستی در پیش گرفتی؟


    منم خوشحال میشم تو تاپیکها شرکت کنم، و از نظراتتون مثل همیشه استفاده کنم. مصباح الهدی ماشاله شماها خودتون یه پا مشاور هستید از من خیلی خبره تر هستید، ممنون من از تاپیک ها و پست های تک تک تون تشکر میکنم
    چشم اگه بتونم و بلد باشم حتما پست میذارم. هر چند شماها خودتون استاد من بودید و هستید!
    انشاله بعد ازدواجتون هم باید بیاید باز کلی به من یاد بدید

    در مورد سیاست،
    دیدید بحث خواستگار و خواستگاری خیلی وقتا پیش میاد؟؟ من خودم جوری بودم که تا نیازی نبینم در این مورد با کسی صحبت نمیکردم.
    ولی مادرم وقتی این صحبت ها میشد میخواست مثل خیلیای دیگه رفتار کنه، و از اینکه من خواستگار دارم و خودم نمی پسندم و فلان و بهمان بگه(از همین حرفا دیگه! خودتون هم میدونید)

    من میگفتم نیازی نیست این چیزا رو به کسی بگیم،چند دلیل داشتم، که یکیش هم این بود می دیدم خیلی ها فکر میکردن با یه دختر پرتوقع طرف هستن!! در صورتیکه من شخصیتی که مدنظرم بود رو پیدا نمیکردم ، ولی خیلیا فکر میکنن دنبال ظواهر هستیم و فلان...
    به نظرم در جواب به کسانی که واجبه جوابی بهشون داده بشه! باید جوری صجبت کنیم چه خودمون چه مادرمون که به ضررمون هم نشه! نمیدونم میتونم منظورم رو برسونم یا نه.
    مثلا من می شنیدم از یکی از دوستان نزدیکمون که جرئت نکرده بود پا پیش بذاره با اینکه خیلی تمایل داشتن، یا از این موارد می شنیدم...
    واسه همین میگم اینجوری هم خواستگارها کمتر میشن خود به خود!

    به مامانم هم همین صحبتها رو کردیم، گفتم جوری با خواستگارها صحبت کنه که متوجه نشن من چی میخوام! یا چرا فلانی و فلانی رو ردشون کردم.چه وقتی میخواد به کسی جواب نه بدیم،چه وقتی که دیگرانی کنجکاوی میکنن توی زندگیمون.
    یعنی آخرش هر طور باشی یه حرفی گفته میشه،پس چه بهتر که کمترین اطلاعات رو بدیم بهشون! حتی اگه فکر کنن هییییییییچ خواستگاری تا به حال نبوده،مهم نیست

    -------------------------------------------

    امیدوارم همتون با انتخاب های خوبتون خوشبخت بشید
    ویرایش توسط reihane_b : شنبه 30 فروردین 93 در ساعت 21:57

  19. 2 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    مصباح الهدی (یکشنبه 31 فروردین 93), دختر بیخیال (شنبه 30 فروردین 93)


 
صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.