به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 69
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    آخ چقدم این صادق نبودن آقایون بده.
    کاش همه اقایون وقتی میرن خواستگاری صادق باشن منم از همین نداشتن صداقت اولیه، ضربه خوردم.

    آقایون بنظرم یه مقدار پست خانوم مصباح الهدی و بد خوندین،البته مصباح جان بیان نوهشتتنوتون یه مقدار بد بود منم اول اشتباهی متوجه شدم اما بعد با توضیحت بهتر شد.

    بعدشم اقایون توجه کنین این خواستگار اولین مورد ایشون بوده الان که اینکارو نمیکنن.
    تازشم خود آقای خواستگار بی میلیشونو نشون دادن دیگه ( مگه ننوشتن که ایشون خواستن برن خانوم مصباح گفتن سوالاشون تموم نشده )

    خب معلوم بود خواستگار جوابش منفی بوده دیگه. خودشون هم در توضیح دوم گفتن که با معیاراشون مخالف بودن.تطابق نداشتن.
    خواستگاری که جوابش منفیه و از رفتارش مشخصه حالا این وسط بخواین دو تا سوال جواب بدن کجا بازی با احساسات خواستگاره؟بعدشم میگن که نیم ساعت بیشتر نبوده.اولین خواستگار هم بوده شاید استرس داشتن هول شدن فکر کردن باید همشو بپرسن.
    تازشم ما که اونجا نبودیم نمیدونیم قضیه چطوری بوده، پس زود قضاوت نکنیم.

    اینجا تاپیک خانوم صبوریه مشکلشونم چیز دیگه ایه بیاین دست به دست هم بدیم تاپیک و در راستای مشکلشون هدایت کنیم.

    صلوات بفرستین.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : پنجشنبه 28 فروردین 93 در ساعت 20:27

  2. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    mis-marjan (پنجشنبه 28 فروردین 93), مصباح الهدی (پنجشنبه 28 فروردین 93), صبوری (جمعه 29 فروردین 93)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    سلام صبوری جان

    من درست متوحه نشدم یعنی شما میخوای ما بگیم چطور میشه مادرتون راضی کنین که خواستگار راه بدن؟

    اگه اینطوره پس عنوان و متنتو درست انتخاب نکردی .
    یه عنوان مناسب و متن مناسب که هردو گویای مشکلت باشن انتخاب کن که در اون راستا راهنمایی بشی.

    اگه هم باز اشتباه متوجه شدم باز دوباره توضیح یده:)

    واییی صبوری اشتباه متوجه شدی.اون طرز پوشش و لباس و.... مربوط به جلسه اول بود که گفتم اگه زنانه هست.
    اگه نامحرم هست که اونجوری جلوشون حاضر بشی که واویلاست:))))

    جلسه دوم که چادر میپوشن دیگه. یا اگه چادری نیستن ولی مقیدن لباس مناسب و پوشیده میپوشن نه تونیک و ساق:))
    منم با دختر بی خیال موافقم.یکم بیشر توضیح بده چه کمکی کنم.

    دختر بی خیال جان همین جوری میشه سوء تفاهم درست میشه دیگه!
    منم یک خط نوشتم به طنز که صبوری فکر نکنه جلسه اول چیز حادیه!ببین چه برداشت هایی شد!!!
    حالا دیگه فکر می کنند من از اون دخترام که همین جوری خواستگار راه می دن و می خوان جوون مردم را دست بندازن.دیگه نمی دونن برای مثال همین خواستگار آخریم سر سال تحویل چقدر دلم شکسته بود و از خدا فقط می خواستم خودش منصرف بشه که خدا را شکر خودش هم منصرف شد.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  4. 6 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    e-lampard (سه شنبه 02 اردیبهشت 93), mis-marjan (پنجشنبه 28 فروردین 93), paiize (شنبه 30 فروردین 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), دختر بیخیال (پنجشنبه 28 فروردین 93), صبوری (جمعه 29 فروردین 93)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 مرداد 95 [ 11:31]
    تاریخ عضویت
    1392-7-29
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    3,415
    سطح
    36
    Points: 3,415, Level: 36
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    320

    تشکرشده 515 در 170 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام صبوری عزیز بهت تبریک میگم تصمیم خیلی خوبی گرفتی ماشالا عجب پروسه ای داره خواستگاری از شما معمولا اولین خواستگاری استرس زیادی داره و سوالات زیادی توی ذهن آدم پیش میاد در مورد تک تک رفتارهای پسر و خانوادش یه برداشتی میکنه برای منم اولین خواستگاری خیلی بامزه بود الان که یاد میاد ریسه میرم از خنده ترم آخر کارشناسی با وجود پروژه و کارورزی سرم خیلی شلوغ بود و فکرم مشغول اصلا آمادگی ازدواج و خواستگاری نداشتم چون یه خواهر بزرگتر داشتم و اصلا یه درصد هم به این مسائل فکر نمیکردم تا اینکه در همون وضعیت یه خواستگار مناسب پیش اومد و من هم به اجبار خانواده و رضایت کامل خواهرم در عمل انجام شده قرار گرفتم اصلا تصمیم نداشتم در اولین جلسه با آقا پسر صحبت کنم اما پیش اومد غافل از اینکه آقا پسر مشکل پسند تا حالا کلی خواستگاری رفته کلی سوال ازم پرسید منم گیج شده بودم اصلا نمیدونستم چه جوابی بدم تنها چیزی که اون وقت برام مهم بود ادامه تحصیل و شاغل بودن که آقا پسر مخالف بودن از خودم تعجب میکنم من که انقدر حاضر جوابم و خوب صحبت میکنم کم آورده بودم خلاصه اون جلسه گذشت و همچنان خواستگاری نیومد و هیچ کسو راه ندادم تا 9 ماه پیش دوباره پیش اومد و بازم کمی استرس داشتم اما بعد از اون 4و5 مورد پیش اومده کاملا ریلکس بودم اما توصیه هایی برای جلسه اول که نظر خواستگار دستت بیاد: مادر آقا پسر اگه خوشش بیاد چندین حالت داره: 1- همش از پسرش تعریف می کنه 2- لبخند میزنه و همش قد و بالای شما رو نگاه میندازه و هی میگه ماشالا 3- در مورد شرایط و ملاک های شما همش سوال میپرسه (این سوالارو باید آقا پسر که اومدن بپرسن) 4- معمولا مادرایی که خوشش بیاد همون جلسه در مورد قرار بعدی هماهنگی هایی رو انجام میدن اما اگه آقا پسر توی اولین جلسه خوشش بیاد: 1- کنجکاوه تا اطلاعات بیشتری در مورد شما به دست بیاره (البته استثناهایی هم وجود داره که مثل خانم مصباح الهدی بخواد تجربیاتی رو کسب کنه) 2- همش لبخند میزنه و می خنده و سعی میکنه با نگاه مستقیم توی چشماتون نگاه کنه 3- توی مواردی که عدم تفاهم رو حس کنه با گفتن جملاتی مثل میتونیم با هم کنار بیایم سعی می کنه رضایت شما رو جلب کنه 4- وقتی شما بگید خب دیگه برای این جلسه کافیه همش برمیگرده میگه هنوز که خیلی با هم حرف نزدیم تجربیاتی که تا به حال داشتم در مورد تصمیم گیری برای ازدواج: زود عجله نکن و حتما فکر کن بلافاصله بعد از صحبت نظرت رو برای خانواده عنوان نکن حتی تا جایی که امکان داره صحبتهای آقا پسر رو هم مطرح نکن این مسئله باعث میشه خانواده در مقابل خواستگار جبهه بگیرن اما سعی کن با دوستان یا مشاور صحبت کنی نقطه نظرات اونها رو در نظر بگیر آدمها از دیدگاههای مختلف به موضوع نگاه میکنن حتی نکاتی رو متذکر میشن که شما تا به حال متوجهش نبودی بعد از صبحت با خواستگار نکات مثبت و منفی اش رو در برگه ای یادداشت کن و با معیارهای خودت مقایسه کن(ضمن اینکه معیارهاتو بر اساس اولویت دسته بندی کن)

  6. 7 کاربر از پست مفید mis-marjan تشکرکرده اند .

    e-lampard (سه شنبه 02 اردیبهشت 93), meinoush (جمعه 29 فروردین 93), paiize (شنبه 30 فروردین 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), فرهنگ 27 (جمعه 29 فروردین 93), اقای نجار (یکشنبه 23 فروردین 94), دختر بیخیال (جمعه 29 فروردین 93)

  7. #14
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array
    سلام دوستان به ويژه دختر بيخيال و مصباح الهدي عزيز.

    من در پست قبل فقط مطالبي رو عنوان كردم تا مشخص بشه چرا تا حالا جلسه خواستگاري نديدم.

    حالا سوالاتم.

    1)گاهي از خودم ميپرسم با ازدواج ميخوام به چي برسم كه الان ندارم.

    2)حالا كه با خودم به نتيجه رسيدم كه قبول كنم جلسه خواستگاري باشه در برخورد با پيشنهاد چه عكس العملي نشون بدم گاهي پيشنهاد مستقيما به خودم ميشه (از بعد از كارشناسي مادرم ديگه ابراز نگراني نكرد ولي خودم يه جورايي نتونستم قبول كنم)

    3)چطور پيشنهاد خواستگاري رو به جلسه خواستگاري از طريق مادرم تبديل كنم(مادرم رو حضوري ميبينند هنوز فرهنگ شهر ما تلفن درش جايي نداره)

    4)تمام مطالعاتم راجع به ازدواج از جلسه خواستگاري و شخصيت خواستگار و خانوادش و...همه خاك گرفته من تمام برنامه هاي آقاي دهنوي رو دنبال ميكردم كلي مقاله ميخوندم ولي حالا تا موضوع برنامه اي ازدواج باشه سريع شبكه رو عوض ميكردم ميخوام با اين تايپيك تمام اطلاعاتم به روز بشه و از تجربيات شما استفاده كنم.

    4)من به سختي ميتونم حضور فرد جديد رو در زندگيم بپذيرم وقتي اسم اين فرد همسر بشه كه ديگه بدتر.

    خلاصه رو با يك خاطره بگم .

    دوستم پرسيد ازدواج نكردي
    گفتم نه
    گفت چرا
    گفتم 50 درصد قضيه حله
    گفت پس خواستگار نداري
    گفتم اين 50 درصد من تازماني كه خواستگار ندارم حله وقتي خواستگار دارم50 درصد طرف مقابل(خواستگار) حله و 50 درصد من از بين رفته پس بازم50 درصدحله هنوز 100در 100 نشده





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...






  8. کاربر روبرو از پست مفید صبوری تشکرکرده است .

    paiize (شنبه 30 فروردین 93)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مهر 95 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1392-3-16
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    3,068
    سطح
    34
    Points: 3,068, Level: 34
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    80

    تشکرشده 113 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ایشالله همتون به زودی زود ازدواج کنید

    همه بگید آمین

    اما حواستون رو خوب جمع کنید

    بازم آمین

  10. 5 کاربر از پست مفید mansor تشکرکرده اند .

    mohammad6599 (یکشنبه 31 فروردین 93), paiize (شنبه 30 فروردین 93), مصباح الهدی (جمعه 29 فروردین 93), دختر بیخیال (جمعه 29 فروردین 93), صبوری (جمعه 29 فروردین 93)

  11. #16
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    عزیز گلم نمی دونی چرا می خوای ازدواج کنی چون کسی به دلت ننشسته. وگرنه حس اینو می کردی که چه خوب بود یه همچین ادمی کنارت بود. به دل نشستن منظورم یه جس خوشایند و دلنشینه توی همون دفعه ی اول ملاقات و صحبت کردن و دیدن رفتارای طرف. عاشقی منظورم نیست و این دیگه جای خود داره.
    امیدوارم این خواستگار همون همراه و همنشین خوشایندت باشه و خوشبخت کنین همدیگه رو اما احیانا اگه کسی نبود که بخوای خیلی جدی و مختصر مفید به مادرت بگو که قصد داری ازدواج کنی بنابراین دیگه کسی رو رد نکنه و جلو همه نگه به فامیل دختر نمی دم و یا الان قصد ازدواج نداره و بذاره خواستگارها بیان و روال عادی پیش بره تو هم بتونی از بین اونایی که خواستگارن به دقت یه همسر مناسب برای خودت پید کنی. با مادرت صحبت کن و بخواه ازش که مثل یه مادری رفتار کنه که می خواد دخترش ازدواج کنه اونم یه ازدواج خوب و موفق.
    بعضی مامانا چون خودشون درس نخوندن می خوان دخترشون درس بخونه فقط و حواسشون می ره که دخترشون زنه و می خواد ازدواج هم بکنه. می خوان مامان خیلی خوبی باشن.
    در مورد روال خود خواستگاری من چیزی نمی دونم که بخوام راهنمایی ای کنم.
    موفق باشی
    ویرایش توسط meinoush : جمعه 29 فروردین 93 در ساعت 12:05

  12. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    paiize (شنبه 30 فروردین 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), فرهنگ 27 (جمعه 29 فروردین 93), دختر بیخیال (جمعه 29 فروردین 93)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام دوست خوبم
    تاپیکتو خوندم و خیلی از دغدغه هات به نظرم آشنا اومد
    واقعا بهت تنبریک میگم که میخوای اینقدر اصولی پروسه رو پیگیری کنی.من توی جلسات ابتدایی اشتباهاتی کردم که اگر اطلاعاتم کافی بود اصلا مرتکبشون نمی شدم
    و در مورد جلسه ی اول هم بهت بگم از نظر من هر استرسی طبیعیه.من توی موقعیتی بودم که صدای تپش قلبمو میشنیدم.به صورت هیچ کس نگاه نمی کردم.سرخ سرخ شده بودم.بریده بردیده صحبت میکردم.خلاصه خیلی ضایع بودم
    اما در مورد سوالاتت
    1)خانم گلی الان شما درس خونده و شاغل هستین.مستقل هستین.قدرت تصمیم گیری دارین و ..اما اینا منافاتی با ازدواج کردن نداره.این استقلال و مسائل مرتبطشو منم مثل شما(و احتمالا با درجاتی بیشتر از شما) تجربه کردم.اما جدای همه ی این امتیازات خوب و مثبت روح لطیف و زنانه داریم.نظر شخصی من اینه که درگیری های اجتماعی هر چه قدر هم که زیاد باشن نمیتونن نیاز های روح زنانه ی ما رو ارضا کنن.حس همسر بودن،مورد عشق کسی واقع شدن،مادر شذن،حتی آشپزی کردن و کارای خونه کردن،حس آرامش و آرامش بخشیدن به کسی دیگه اگه توی این هیاهوهای جنبی ما بخواد گم بشه مثل روبات و ماشین میشیم ،دور از تموم موهبت های قشنگی که خدا تو وجود ما خانوما گذاشته.اما در کنار اینا زحمت ها هم مهمن که نیازشون یه انتخاب درست همسره.من الان تقریبا به باوری رسیدم که اگر فرد مناسب باشه حتما میپذیرم ولی اگر هم نباشه با قدرت استقلالم ادامه میدم.خانومی شما همه چی داری ازدواج کمک می کنه کامل تر بشی
    2)پیشنهاد هایی که به خودتون میشه (از نظر شخصی من) در مورد یه سری شرایط اولیه سوال کنین.با قدرت و اعتماد به نفس.اگر از فیلتر خودتون رد شد شماره ی منزلتونو بدین که هماهنگی هاش با خونواده و مادرتون باشه
    3)متوجه نشدم سوالتونو؟؟؟؟
    4)این موضوع با آشنایی بیشتر حل میشه.معلومه که بار اول کسی رو ببینین نمیتونین جایگاه به این مهمی رو توی ذهنتون براش قرار بدین.من اون اوایل اگر خواستگارمو میدیدم یکی دو جلسه ی اول نمیتونستم تصور کنم که این آقا دستش به من بخوره چه برسه به اینکه همسرم بشه.من ذهن کاملا خیال پردازی دارم اما افکاری که مرتبط با نامزدی و عقد و عروسی با آقای خواستگار داشتم به محض شروع پاک می کردم.اما وقتی معاشرت می کردم صحبت میکردم و اجازه میدادم زمان بگذره حل میشد این چیزا
    عزیزم من نمیتونم به خوبی دوستای خوبم خانوم مصباح الهدی و خانوم دختر بیخیال راهنمایی تون کنم.اما توصیه م بهتون اینه که دلو بزنین به دریا.جسارت داشته باشین و بپذیرین شما منشا تغییر توی زندگیتون هستین.پس تغییرات عالی و پویا رو ایجاد کنین
    براتون قشنگ ترین و بهترین لحظاتو آرزومندم

  14. 6 کاربر از پست مفید hanie_66 تشکرکرده اند .

    e-lampard (سه شنبه 02 اردیبهشت 93), paiize (شنبه 30 فروردین 93), فرهنگ 27 (جمعه 29 فروردین 93), مصباح الهدی (جمعه 29 فروردین 93), دختر بیخیال (جمعه 29 فروردین 93), صبوری (جمعه 29 فروردین 93)

  15. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 تیر 95 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    157
    امتیاز
    3,642
    سطح
    37
    Points: 3,642, Level: 37
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    24

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام آقا رضا آخه چرا این قدر زود قضاوت می کنید.
    این پست بالا را لطفا بخوانید.

    به خدا قسم من مطمئن بودم که اون خواستگار از اول منو نپسندید.فقط داشتم از باب خاطره و طنز با صبوری که با لحن من هم آشناست صحبت می کردم که خیلی اتفاقات ممکنه بیفته و نگران نباشه می تونه از همین اتفاقات تجربه کسب کنه!(دیگه نمی دونم با چه زبونی منظورم را برسونم : )


    شما که منو نمی شناسید.ولی باور کنید تو چند تا خواستگاریم برای اینکه دل پسری نشکنه یک چیزی یا شرطی گفتم که او خودش جواب منفی بده.
    از جمله همین خواستگار آخریم.حالا شاید تو تاپیک آخری خودم اومدم گفتم.


    این تاپیک منو بخونید ببینید من چقدر ناراحت شده بودم که بعد 10 جلسه متوجه مسائلی شدیم و پدرم جواب رد داد.
    (البته بعدا خودم باز متوجه مسائلی شدم که اگه اون پسر همون جلسه اول با صداقت می گفت من همون جلسه اول جوابم منفی می شد.ولی متاسفانه صادق نبود.)ولی من باز هم خیلی ناراحت شدم.

    این تاپیک را می گم(آخر پست 6 چقدر ناراحت بودم):

    بی انگیزگی برای پایان نامه؛خواستگاری و بلا تکلیفی


    سلام خانم مصباح الهدی من اون پستتونو ندیده بودم .شما خودتون گفتین دیگه من روش تست میدادم .شاید طوری نوشتین ک منظورتونو طوره دیگه نشون میداد
    اگه اونجوری ک تو لینک بالا گذاشتین باشه خوبه.
    اولس گفتین ک من تا اون پسرو(خواسگارتونو)دیدم فهمیدم ک ما به هم نمیخوریم یعنی قبله اینکه باهم صحبتی کرده باشین .من به خاطر اون گفتم شما ک همون اول نظرتون مشخص شد با اولین دید اقا پسر پس....مگر نه صحبت کردنو ک اگه تو نظر اول پسند کرده باشه یکی ایرادی نداره ک.شاید من بد متوجه شدم
    بعدش شما از کجا مطمءن بودی ک ایشون شمارو نمیپسنده
    ثانیا اگه پسر تو خواستگاری دخترو نپسنده بعدش زنگ نمیزنن گ پسر ما به این علت یا اون علت بهم نمیخورن .بکم حضمش سخته برا من

  16. کاربر روبرو از پست مفید reza-m تشکرکرده است .

    نیمه پنهان ماه (جمعه 29 فروردین 93)

  17. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    صبوری جان شما چقدر ماشاالله سوال داری .
    اگه منو بشناسی من برای هرکدوم باید یک پست جدا بزنم برات! اما سعی می کنم مختصر جواب بدم.
    فعلا سوال اول را از نظر خودم البته می گم.بعدا بقیه را به تدریج میام جواب می دم.

    1)اینکه نمی دونی چرا باید ازدواج کنی:
    عزیزم باید یکم تو این موضوع فکر کنی.ببین ما دخترا دوست داریم به یکی تکیه کنیم.درسته؟
    اصلا خیلی حس خوشایندیه مگه نه؟
    خب شما ماشالله معلومه دختر موفقی بودی ولی چقدر حست بهتر می شد که اگه یکی کنارت بود و کمکت می کرد تا با هم دیگه طعم موفقیت را می چشیدین!
    فکر کن ببین دوست نداشتی یکی را داشته باشی که تو غم ها و شادی هات پیشت باشه و با هم این احساسات را تجربه می کردین.
    آدم می تونه تنهایی خوشحالی کنه؟نه معلومه.من حتی تنهایی غذا خوردن را دوست ندارم دیگه چه برسه به بقیه موارد.
    مثلا آدم تنهایی بره شهر بازی اصلا بهش خوش می گذره؟ خب نه .

    یک چیز دیگه هم اینه که ببین صبوری جان،ما وقتی به دنیا اومدیم قدرت انتخاب نداشتیم که در چه خانواده ای به دنیا بیایم ولی این بار خدا به ما اجازه داده که خودمون یک خانواده با قدرت انتخاب و اختیار خودمون تشکیل بدیم.پس نباید این فرصت را از دست بدیم.و این خیلی حس خوبیه که آدم بتونه یک خانواده اون جور که خودش دلش می خواد تشکیل بده.

    من خودم این قدر برای خودم ایده دارم.مثلا این قدر دوست دارم خانواده ای که تشکیل می دم بر اساس عشق باشه و همه چی توش دوستانه و منطقی حل بشه.دوست دارم خانواده ای که تشکیل می دم شاد و خوشحال باشه.این قدر دوست دارم از نظر مذهبی خوب باشه ولی تعصبی نباشه و یک خانواده ای باشه که نشون بدم میشه مذهبی بود و بچه های مذهبی بزرگ کرد ولی خیلی از زندگی لذت برد.چون معتقدم دین ما هم درواقع دوست داره ما آدم های شاد و سرزنده و موفقی باشیم و از زندگی به نحو احسن لذت ببریم.وگرنه این قدر حدیث برای اینکه مثلا یک لیوان آب به همسر دادن این قدر ثواب داره یا اینکه آرایش برای همسر این قدر ثواب داره یا بوسیدن همسر و... نداشتیم.
    اینا معلوم می کنه خدا خیلی دوست داره که ما همیشه خوشحال باشیم و خانواده با محبتی داشته باشیم و با شوهرمون لذت ببریم.(تازه اون موقع پارک و شهر بازی و سینما و... نبوده وگرنه من مطمئنم خدا می گفت ثواب داره با همسرتون گردش برید! : ) )
    ولی نمی دونم چرا بعضی وقتا آدم می بینه بعضی ها خانوادشون سرد و بیروحه و همش انگار با هم دعوا دارن.اصلا نمی دونن چه جوری میشه خوش گذروند.
    من دوست دارم یک همسری انتخاب کنم که همیشه همدیگه را محترمانه صدا کنیم.همیشه و همیشه تحت هر شرایطی به هم بی احترامی نکنیم و اگه مشکلی داشتیم یا اختلاف نظری با منطق و مشاوره حل کنیم.نه مثل بچه ها با دعوا!
    این قدر دوست دارم همسرم مهربون باشه و تو عملش هم نشون بده و از من حمایت کنه.
    مثلا وقتی ببینه من دوست دارم تو فلان زمینه پیشرفت کنم،اون منو حمایت کنه و با اینکه ممکنه یکم سختی بکشه ولی براش مهم باشه من مثلا به اون هدفم برسم.یعنی بهم ثابت کنه واقعا منو دوست داره نه زبانی!(البته زبانی و لمسی و... هم باشه ها ولی عملی مهم تره دیگه:دی)
    این قدر دوست دارم یک دختر داشته باشم که بتونم اونو به خوبی و روی اصول تربیت کنم!
    مثلا دوست دارم دخترم را یه جوری تربیت کنم که همه چی تموم باشه.هم درسش خیلی خوب باشه .هم خانه داریش.هم اخلاقش.هم ...(خلاصه خیلی برای دخترم برنامه ها دارم ...مثلا از همون اول که به دنیا اومد باهاش انگلیسی حرف می زنم : دی) حالا یکی نیست بگه تو اول خواهریتو ثابت کن ازدواج بکن بعد به فکر بچه باش :دی (ولی کلا دوست دارم دختر داشته باشم تا پسر.دخترم را هم یک جوری تربیت می کنم که راحت باهام حرف دلش را بزنه و مشکلاتش را با من حل کنه و بهم کامل اعتماد کنه و اهل مشورت و مطالعه باشه.زود هم شوهرش می دم :دی)

    من مادرم الان این قدر خوشحاله.میگه تو تمام عمرم این قسمت عمرم را بیشتر دوست دارم.
    چون می بینم از زندگیم نتیجه گرفتم.چون می بینم بچه هام صالح شدن و برادرام ازدواج موفق داشتن و... کلا الان خیلی دارم از زندگیم لذت می برم.و حس می کنم جوان شدم!
    فقط ای کاش منم ازدواج کنم تا مامانم دیگه با بابا همش برن گردش و...
    ولی متاسفانه مامان بابام خیلی این جوری نیستن.ولی من دوست دارم بعدا که با همسرم پیر شدیم و بچه هامون رفتن سر خونه زندگیشون تازه باهم بریم سفر و گردش...

    خلاصه خیلی احساسات خوب هست که میشه با ازدواج تجربه کرد ولی بی ازدواج خیلی نمی شه.البته به شرط اینکه آدم ازدواج درستی داشته باشه.و مثل شما مطالعه بکنه.و البته یک سری سیاست های زندگی را بلد باشه.

    ای کاش اینا فقط آرزو نباشن و واقعی بشن!برای همه دخترای تالار!
    الهییی آمییییییییییییین!
    بقیه را بعدا میام می گم
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  18. 8 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    e-lampard (سه شنبه 02 اردیبهشت 93), meinoush (جمعه 29 فروردین 93), mis-marjan (جمعه 29 فروردین 93), mohammad6599 (یکشنبه 31 فروردین 93), paiize (شنبه 30 فروردین 93), reihane_b (جمعه 29 فروردین 93), فدایی یار (جمعه 29 فروردین 93), دختر بیخیال (جمعه 29 فروردین 93)

  19. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط صبوري نمایش پست ها

    1)گاهي از خودم ميپرسم با ازدواج ميخوام به چي برسم كه الان ندارم.

    2
    به آرامش
    به عشق دایمی
    به تکامل
    به خانواده
    به تجربه حس هایی که در دوران مجردی نمیتونی بهش برسی مثه حس مادر شدن, حس دوست داشتن؛ حس دوست داشته شدن؛ حس بزرگ شدن، حس مهم بودن، حس عروس بودن ، حس همسر بودن؛ حس خانوم یه خونه بودن.

    نشنیدی خداوند در قران کریم به ما انسان ها چی گفتن؟

    «برای شما همسرانی از جنس خودتان آفریدیم تا به واسطه آنها به آرامش برسید و بین شما محبت و دوستی برقرار کردیم.»

    این متن و بخون خیلی دوستش دارم:

    مارک تواین می گوید:

    «ازدواج دو خط شکسته را یکی می کند، به دو زندگی بی هدف، کار می بخشد و نیروی هرکدام را برای انجام آن کار دوبرابر می کند. به دو سرشت جست و جوگر دلیلی برای زندگی کردن می دهد و چیزی که به خاطر آن زندگی کنند.»



    ازدواج باعث می شود هدفمندتر زندگی کنیم. اگر پیش از ازدواج هنوز بچه مامان و بابا بودیم، حالا دیگر همسر کسی هستیم و به زودی هم ممکن است پدر یا مادر کسی شویم و این یعنی زندگی ما بیشتر از آن ارزش دارد که بخواهیم سرسری آن را بگذرانیم. بعد از ازدواج دیگر مال خودمان نیستیم بلکه مال همسر و فرزندانمان هم هستیم. به خاطر همین باید بیشتر به فکر زندگیمان باشیم. مسوولیتی که ازدواج برای فرد همراه دارد باعث می شود زودتر خودش را جمع و جور کند و آینده نگری بیشتری داشته باشد.

    من هم مثه تو با این سوال مواجه شدم اما از این متن خوشم اومد کاملا قانعم کرد بد نیست تو هم یه نگاهی بهش بندازی: دانستنی های قبل از ازدواج.

    2)حالا كه با خودم به نتيجه رسيدم كه قبول كنم جلسه خواستگاري باشه در برخورد با پيشنهاد چه عكس العملي نشون بدم گاهي پيشنهاد مستقيما به خودم ميشه (از بعد از كارشناسي مادرم ديگه ابراز نگراني نكرد ولي خودم يه جورايي نتونستم قبول كنم)


    3)چطور پيشنهاد خواستگاري رو به جلسه خواستگاري از طريق مادرم تبديل كنم(مادرم رو حضوري ميبينند هنوز فرهنگ شهر ما تلفن درش جايي نداره)
    احیانا این دوتا سوال یکی نیست؟؟؟؟؟

    من اگه قصد ازدواج داشته باشم ، مستقیم میگم با خانواده ام درمیون بذارین اگه مادرم صلاح دونستن با من درمیون میذارن.(ابنجوری بیشتر ترجیح میدم)

    اما اگه یسری شناخت قبلش ازشون داشته باشم مثلا همکاری باشن همکلاسی باشن خب اگه باتوجه به شناختم ازشون حتی خوشمم نیاد دیگه نمیگم با خانواده درمیون بذارین میگم قصد ازدواج ندارم (چه قصدش باشه چه نباشه) چون بالاخره میدونم که جواب خودم منفیه دیگه مسخرس به خانواده کشیدن این قضیه و بزحمت افتادن دوخانواده برای انجام جلسات خواستگاری.


    4)من به سختي ميتونم حضور فرد جديد رو در زندگيم بپذيرم وقتي اسم اين فرد همسر بشه كه ديگه بدتر.
    طبیعیه غصه نخور عزیزم همه مون همینطوریم:)

    ما دخترا تا کسی نره تو این قلب مهربونمون( دخترا هندونه رو بگیرین نیوفته یوقت) ، نمیتونیم کسیو به عنوان یه همسر قبول کنیم همش فکر میکنیم حتی نمیتونیم تصور ذهنی ای از روابطی که پیش میاد و داشته باشیم چه برسه به واقعیت.

    اما مطمعن باش به محضی اینکه کسی رفت تو قلبت دیگه همه دنیات میشه اون شخص.
    دوست داری لحظه به لحظه زندگیتو باهاش بگذرونی

    با ناخوشیاش نگرانش میشی.
    با ناراحتیاش ناراحت میشی
    با شادیاش شاد وخوشحال میشی.
    قلب و روحت سرشار از محبت میشه که دوست داری فقط بهش محبت بکنی.مبادا یه لحظه ناراحت و دلخور بشه.

    تاحالا نشده دلت بگیره بخوای یکی کنارت باشه ، دلداریت بده ، بخوای باهاش بری بیرون. ؟ قدم بزنی؟
    بهت محبت کنه؟
    نوازشت کنه؟
    دوستت داشته باشه؟
    بغلت کنه؟؟

    من دوست دارم یه شوهر داشته باشم منو نصف شب ببره حرم امام رضا. شب رفتن حرم و خیلی دوست دارم.
    گاهی میگم یه شوهرم نداریم مارو ببره حرم.(البته نصف شبا ها همینجوریش که میریم (اما شبا خلوتتره:)))

    ما عاشورا تاسوعا میشه سرمون شلوغ میشه ، یبار یادمه بابام با خستگی فراوون مارو برد شام غریبان ، بعد از اون هرموقع عاشورا که میشه میگم ای بابا یه شوهرم نداریم الان بخوایم ازش مارو ببره بیرون:) (اخه مشهد که اینروزا شلوغ میشه بابا نمیذاره تنا ببریم مردا فامیل هم کار دارن:))

    یا گاهی نصف شبا دلم میگیره میرم تو حیاط میشینم لب باغچه به اسمون نگا میکنم میگم بیا الان اگه یه شوهر داشتم میگفتم پاشو بریم پارکی بیرونی قدم بزنیم دلم گرفته ، اونم میگفت چشم خانوم (الان شوهر اینده دختر بیخیال معلوم نیست کجای دنیا هست داره به من میگه زهی خیال باطل من از خوابم نمیگذرم:(()

    یه چیز دیگه هم دوست داشتم همیشه اما تازگیا فهمیدم نباید زیاد برام این آرزوم خواستنی بشه که انتخابامو تحت تاثیر قرار بده : من همیشه دوست داشتم شوهرم هم رشته ام باشه با هم کار کنیم ، طرح و ایده بدیم باهم گروه تشکیل بدیم و اجراش کنیم بعد موفق بشیم به تولید ملی برسونیمشون باهامون بیاین مصاحبه کنن، من ذوق مرگ بشم بگم همه ی موفقیتامو مدیون همسرمم
    اون باز این جمله رو برای من بگه :)))

    اما هروقت اینو میگم همه اطرافیان بهم میخندن میگن ، نه خوب نیست بینتون رقابت پیش میاد بهتره یه رشته نباشین:((((( ارزوی منم مثه یه بادبادک تو هوا بادش خالی میشه پژمرده میشه میوفته گوشه دلم:((((

    میگم صبوری تو از این آرزوها نداری مگه؟؟؟


    الان همه میگن چه دختریه ، چه آرزوها داره !!
    ولی چه کنم همینا برام عقده شده.
    چکار کنم خب:(

    اااااا مصباح الهدی ایندفعه سریع عمل کردی هااااا!!!
    میگن دست بالا دست بسیار است ، مصباح پستش از من جلوتر افتاد.
    معلوم نیست اخر این تاپیک کدوممون زودتر میره خونه بخت(شوخی)
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 29 فروردین 93 در ساعت 13:36

  20. 6 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    e-lampard (سه شنبه 02 اردیبهشت 93), mansor (جمعه 29 فروردین 93), meinoush (جمعه 29 فروردین 93), paiize (شنبه 30 فروردین 93), فدایی یار (جمعه 29 فروردین 93), مصباح الهدی (جمعه 29 فروردین 93)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.