به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 73
  1. #31
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متین مشکل تو این آقا نیست. وابستگی مشکل تو نیست. اینها فقط ظاهر قضیه است. کار شما از جای دیگر باید درست شود. شما یک مشکل بزرگتر در زندگی داشته ای که این آقا نقش قرص مسکن را برایت بازی می کرده است. در پست قبل هم از شما خواستم فکر کنی و ببینی دقیقا چرا به این سمت آمده ای از اول ؟ به خاطر مشکل با خانواده ؟ مشکل با رسوم جامعه ؟ مشکل با افکار و احساسات خودت ؟ دقیقا چه مشکل داری؟

  2. 3 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (یکشنبه 07 مهر 92), roze sepid (سه شنبه 02 مهر 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 02 مهر 92)

  3. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 بهمن 94 [ 13:54]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    85

    تشکرشده 129 در 66 پست

    Rep Power
    24
    Array
    شیداجان خوشحال نیستم که مرانامزدخودمعرفی کرده است خیلی هم خجالت میکشم میدانی چرا؟جایی که هرجامیرفته حتی اگرمن نبودم من رانامزدخودمعرفی میکرده است تااخرعمرم باان اداره سروکاردارم یعنی اقتضای رشته تحصیلیم هست حالامن مانده ام بااین حرف که چرا؟درست است اشناهای خودایشان هم انجابودولی اوپسراست وبراحتی میتواندبه یک شهردیگربرودکلاباان اشناهایاهمسایه هارفت وامدنکندولی من که تااخرعمرم باان اداره سروکاردارم وبرای مسائل مختلف به ان اداره خواهم رفت چه کنم؟
    درست متوجه شدی کم کم وابسته ام کرداوایل من که اهمیتی نمیدادم ذره ذره کارهاراجلوبردتابه نتیجه دلخواه خودبرسد میدانی یه اخلاق خیلی بدی هم که داشت خودش گفته بودتاجایی که میخواهم میروم بعدیهویی نه پیام میدم نه زنگ میزنم میگفت من که بدی نکرده ام فقط نخواسته ام ادامه بدهم
    فکرمیکنم بازیهایی که درمیاره به خاطرهمین شیوه ایه که درپیش گرفته بعدش من زنگ بزنم گوشی روبرداردوبگوید یاردتماس دهدوپیام بگذاردخانوم بس کنید یابه زندگیتون برسید کورخونده این کاررانمیکنم وحتی برای حفظ غروروشخصیت هم که شده باشد ذره ذره اب میشوم اجازه نمیدهم غرورم بشکند
    من که تاکنون چیزی ازایشان نخواسته ام یک باربرایم شارژدوتومنی فرستاده بودبرایش فرستادم ونخواستم زیربارمنت ایشان باشم من که نگفته ام بامن تماس بگیریدمن که غرورم رانشکسته ام
    حرف میزنم عمل کردن برایم سخت است عادت کرده ام به گوشی نگاه کنم فقط نمیدانم چه مدت دیگراین رفتارمن ادامه خواهدداشت میخواهم زودترعادت کنم وسراغی ازایشان نگیرم مثل همه افرادی که هستندنه زنگ میزنم نه پیام میدهم نه فکرمیکنم که ایابه من فکرمیکند؟ایابخاطرمن گوشی راخاموش کرده است؟چه نقشه ای زیرسردارد؟و...

    - - - Updated - - -

    نوپوعزیز مشکل خاصی ندارم وباخانواده راحتم وهرحرفی باشدمیگویم
    وقتی این اقابه سراغم امد اوایل اصلابهش فکرنمیکردم وحتی چندماه التماس کردبعدمن خواستم که اگرواقعاقصدونیت خیردارد باخانواده تماس بگیرداول خودایشان تماس گرفتندوباخانواده ام حرف زدندبعدمادرایشان تماس گرفت وگفت که پسرم دخترشماراپسندیده است واگراجازه بدهیدمزاحم میشویم دقیقاجمله مادرشان هست بعدخبری نشد خودایشان شماره باباراخواستندوتماس گرفتندوگفتندکه من دخترشمارامیخواهم باباازش خواسته بودتابه محل کارش برودرفته بودوباباباحرف زده بود بعدمراباخاله وخواهرش اشناکردورفت ورفت کم کم اعتمادم راجلب کرد ومن راروزبه روزوابسته تر شایدبعضی وقتهاساعتی زنگ میزد وساعتهاحرف میزد اوایل برای زنگ زدن اجازه میخواست بعدهاهروقت که خودش مایل بودزنگ میزد اصرارداشت که من ابرازعلاقه کنم من هم علاقه ای نداشتم ونمیتوانستم بگویم گذشت تامن ابرازعلاقه کردم وگفتم که دوستت دارم ووابسته شده ام ودنیای من شدی وهرلحظه به توفکرمیکنم همین وبیشترازاین جلونرفتم ازوقتی فهمید وابسته شده ام سعی کرداصرارکندکه من هم باایشان تماس بگیرم یاحتی یک پیام بدهم من که نه زنگ میزدم نه پیام میدادم گذشت وگذشت یکباربهم پیام دادمیبوسمت سرهمین دعوامون شدوگفتم تاوقتی محرم نشدیم حق نداری حرفی ازبوس بزنی یه مدت گذشت بعدش گفت میبوسمت حتی اگرناراحت بشی فقط میگفت همین خیلی اصرارداشت جواب بشنودمن ساکت میموندم وپیام نمیدادم چندبارسرهمین بحثمون شدوگفت هرچی به توبگم فایده ای نداره بیخیال همین دیگرادامه نداد واقعیت امراین است که علاقه واقعه ای که دردل انسان باشددروجودمن نیست عادت کرده ام
    انقدرذهنم مشغول شده است که حتی اگردرخیابان کسی ادرس بخواهدمیگویم نکندازطرف اوباشدوبخواهدمراامتحان کندتاببیندبه اومتعهدوپایبندم یااگرخواستگاردیگری باشدبه اوفکرمیکنم

    - - - Updated - - -

    میخواستم کادوی تولدبخرم بخاطراینکه کارهای اداره ام راانجام داده بود بعدبه خودم گفتم بس کن اینهاهمه بهانه است چه لزومی داردکادوبخری
    مگربااونسبتی داری ؟
    وقتی اوحتی به توزنگ نمیزند احوالی نمیپرسد هروقت خواست گوشی راروشن میکندتوچرابه دنبال اوراه افتاده ای
    میدانم میخواهد من اعتراض کنم که چراگوشی راخاموش میکنی بگویدکارمیکنم اصلابه گوشی نگاه نمیکنم و...بهانه پشت بهانه کاری کردن چه ربطی به گوشی دارد؟
    من هم پیگیرنمیشوم هرچندمیخواهم بدانم چراخاموش کرده است ؟چرامیخواهدجلب توجه کندوخودراادم مهمی جلوه دهد ؟
    خودش میداندچه اخلاقی دارم واگربخواهم هرجالازم باشدمیروم تابه جواب سوالم برسم این شیوه رادرپیش گرفته است
    اوایل وقتی بحثی پیش میومدبلافاصله زنگ میزدم اوهم جواب نمیداد من عصبانی ترمیشدم اوهم لذت میبرد مراعصبانی کرده است بعدهازنگ نزدم خودم راکنترل کردم
    اولین تجربه است وادم بی تجربه وسعی میکندهمه چیزرابه نحواحسن انجام دهد درحالیکه خودش میگفت شهرپرازگرگ است راست میگفت من نشنیدم وکرشده بودم ونمیفهمیدم که نبایداعتمادکنم

  4. کاربر روبرو از پست مفید matinalone تشکرکرده است .

    roze sepid (سه شنبه 02 مهر 92)

  5. #33
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الان خانواده ات می دانند که شما با این آقا رابطه داشته ای و این ماجراها پیش آمده است؟ یعنی پدر و مادرت ( تاکید دارم حتما هر دوی والدینت ) در جریان کامل این وقایع هستند؟ آیا چیزی را از آنها پنهان نکرده ای؟

  6. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 بهمن 94 [ 13:54]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    85

    تشکرشده 129 در 66 پست

    Rep Power
    24
    Array
    نه هیچ چیزراپنهان نکرده ام همه چیزرامیدانند
    امروزهم به مامان گفتم که گوشی راخاموش کرده است وسراغی من نمیگیرد مامان گفت بهت گفتم به فکرخواستگارهای دیگه باش اگراون تورامیخوادبایدزودترمیومد دخترمنتظرپسرنمینشیند خواستگارخوب که امدازدواج میکند

    - - - Updated - - -

    من منتظراوبودم میخواستم اون به خواستگاریم بیاد

  7. #35
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    متین عزیز من دخترم ولی یه بار از یه پسر شنیدم که گفتم چرا پسرا این رفتارارو دارن چرا میان دخترا رو وابسته خودشون میکنن بعد خیلی راحت
    ول میکنن میرن انگار نه انگار؟
    میدونی چی جواب داد؟ گفت پسرا لذت میبرن که ذهن یه دختر رو درگیر خودشون کنن این کار بهشون اعتماد به نفس میده یه جوری خود شیفته میشن!
    به خاطر همین که این حس رو یه جوری مداومت بهش بدن همین کاری رو میکنن که اون اقا داره با شما میکنه!
    یعنی کاملا شما رو درگیر خودش کرده در حالی که اصلا شما رو واسه ازدواج نمیخواد...
    ولی دوست نداره هم از توجه شما بهش کم بشه!
    در مقابل شما با این همه توجه و کوچیک کردن خودت و شکستن غرورت در برابر اون اقا میدونی چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    شما روز بروز ضعیف تر وشکسته تر میشی و اون از این کارش که تونسته یه دختر رو درگیر خودش بکنه داره لذت میبره وهمین لذت براش کافیه!
    البته این کار پسراییه که متاسفانه دارای عقده توجه ومحبت هستن وخود کم بینی شدید دارن و فوق العاده ضعیفن بر عکس چیزی که نشون میدن
    و با این کارشون و وارد شدن به همچین روابطی میخوان خلاء های روحی و روانیشون رو پر کنن!
    و میان سراغ دختراهای ساده ای که بتونن مدت زیادی اونا رو دنبال خودشون بکشن چون یه دختر زیرک و زرنگ هیچ وقت این همه مدت خودش درگیر
    همچین رابطه مجهولی نمیکنه!
    پس تو هم خواهشن تا یه ذره ته مونده غرورتو هم زیر پای این پسره له و لورده نکردی بیییییییییییییییییخالش شووووووووو
    مواظب احساست باش تا برای کسی که لیاقت تو رو نداره خرجش نکنی عزیزم

    اینقدر هم نگو نمیتونم سخته فراموش کردن و وابستگیت رو!
    فکر کن به یه ماده مخدر خیلی خطرناک اعتیاد داری که علاوه بر لذت زیادی که از مصرفش داری بهت گفتن اگه یک بار دیگه مصرف کنی بدنت خدای نکرده متلاشی میشه حالا فکر کن این اقا همون ماده مخدره پس باید اعتیادتو بزاری کنار واگر نه روحت و احساس لطیف دخترانت متلاشی میشه و شاید به این زودیا هم قابل اصلاح نباشه!
    این ادما مریضن وهیچ وقت هم طعم خوشبختی رو تو زندگیشون نخواهند کشید!
    ویرایش توسط abi.bikaran : سه شنبه 02 مهر 92 در ساعت 18:43

  8. 5 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    matinalone (سه شنبه 02 مهر 92), m_eros (چهارشنبه 03 مهر 92), roze sepid (سه شنبه 02 مهر 92), sanjab (سه شنبه 02 مهر 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 02 مهر 92)

  9. #36
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام
    خواهر گلم ميدونم خيلي اذيت شدي.
    اما بزار اون از نبود تو ذجر بكشه.خطتو عوض كن.
    خدا كنه خداي مهربون زودتر تو خواب چيزي روبهت نشون بده كه به من نشون داد.تازه تو خيلي بهتر از مني وبايد خيلي بيشتر درك كني شرايطو.
    از خدا ميخوام هرچه زودتر بهت بصيرتي بده كه باعث نجات وآرامشت بشه.
    همش تو فكر توام چون تو بطن اين موضوع بودم.

  10. 4 کاربر از پست مفید roze sepid تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (یکشنبه 07 مهر 92), matinalone (سه شنبه 02 مهر 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 02 مهر 92), مهرااد (سه شنبه 02 مهر 92)

  11. #37
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 بهمن 94 [ 13:54]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    85

    تشکرشده 129 در 66 پست

    Rep Power
    24
    Array
    ازهمتون ممنونم که وقت میگذاریدوبامن همراهی میکنید
    اره خیلی سخته مخصوصاادم همش به گوشی نگاه کنه امروزخودم رونگه داشتم وزنگ نزدم پیام ندادم درسته گریم گرفت خودم راکوچک نکردم تازنگ بزنم بعدخاموش باشدومیس کال بیفتد گفتم بذاربدونه که همانطوریکه به فکرمن نیست من هم به فکرش نیستم هرچندهستم نخواستم اوبفهمد
    نمیدانم طبیعی است یامن اینطوری هستم فکروخیالش راحتم نمیذاره وقتی بهش فکرمیکنم اشک توچشمام جمع میشه وخودبه خودسرازیرمیشه میخواهم زودتربه زندگی عادی برگردم سخته
    حرفهایی که زده پیامهایی که داده مدام توذهنم مرورمیشود
    حرفهای خوب وبد ،توهین وتحقیر،تحسین و...تمام حرفهاش
    عکسش خودش عکس العملهاش جلوی چشممه

  12. #38
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 اردیبهشت 93 [ 20:18]
    تاریخ عضویت
    1392-2-24
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,885
    سطح
    25
    Points: 1,885, Level: 25
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    686

    تشکرشده 569 در 244 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام اینا طبیعیه.
    اشک بریز اما به کسی اجازه نده خردت کنه.

  13. 2 کاربر از پست مفید earth تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (یکشنبه 07 مهر 92), yasi_20 (پنجشنبه 04 مهر 92)

  14. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 بهمن 94 [ 13:54]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    85

    تشکرشده 129 در 66 پست

    Rep Power
    24
    Array
    همیشه میگفت برای مهربرنامه ریزی کردم نگوبرنامه اش همین بوده که بی خبرم بذاره
    وقتی میگفتم فعلاوقت داریم میگفت تووقت داری سن من میگذره
    نگومن الکی خودم رادلداری میدادم وبه حرفهاش اعتمادکرده بودم

  15. کاربر روبرو از پست مفید matinalone تشکرکرده است .

    m_eros (چهارشنبه 03 مهر 92)

  16. #40
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 خرداد 93 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    1,443
    سطح
    21
    Points: 1,443, Level: 21
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 105 در 70 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به حرفای آبی بیکران توجه کن پست بالا
    من واقعا حرفاشو تایید میکنم .. این نشونه ها توی این پسر وجود داره
    اما برای راحتی خودت به این فکر کن هر کسی حق انتخاب داره شاید اون اول انتخابت کرده حالا پشیمون شده ، سفته که نداده بوده
    تو این جریان که تورو نامزد خودش معرفی کرده خودتم مقصر بودی نباید اجازه میدادی از اول که این کارو کنه فقط زمانی حق داشت که واقعا نامزد شده بودین
    من یه دوستی داشتم یه پسری خیلی دوسش داشت خواستگاریشم اومد اونام رفتن خونشون یهو پسره غیبش زد دیگه تماس نگرفت من حرکتشو تایید نمیکنم ولی حق داشت وقتی به هر دلیلی پشیمون شده تموم کنه.
    شمام فک کن این آقا به هر دلیلی پشیمون شده الان ...وابستگی اشتباست.آدم به شوهرشم نباید زیاد وابسته بشه چه برسه کسی که هیچ تعهدی تو رابطه نیست. پس به زندگی خودت برس ...فکر خواستگارای جدید باش و از همه مهمتر رو خودت کار کن که دوباره دچاره همچین مشکلی نشی
    اگه مشکل خودتو برطرف نکنی بازم همین آش و همین کاسست.
    موفق باشی

  17. 2 کاربر از پست مفید m_eros تشکرکرده اند .

    matinalone (چهارشنبه 03 مهر 92), فرهنگ 27 (چهارشنبه 03 مهر 92)


 
صفحه 4 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
    توسط darya.f در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 79
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 مرداد 91, 16:33
  2. چطور دو نام کاربری مشابه ممکن است؟!
    توسط هستی در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 16:24
  3. من نذاشتم یا خدا نخواست؟ درد های درونم رو چطور درمان کنم؟
    توسط sarshar در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 05 فروردین 91, 00:41
  4. X:X اندازه قلب شما چقدر است؟
    توسط فرشته مهربان در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 17:12
  5. کمک کردن به دیگران وظیفه ی ماست؟!
    توسط چشم بارانی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آذر 89, 15:57

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.