موضوع: اشنایی قبل ازازدواج وترسهای پسروتهدیدبه مرگ

راست میگیدچون مدام پاروی نقطه ضعفهای من میذاره
حالاهم این بازی روشروع کرده بهش گفته بودم نگواگه بگی من باگواهی سلامت حرفموثابت میکنم ارزش واحترام ادم بااین حرف پایین میادرفته برخلاف نظرمن عمل کرده وبه گفته خودش میگه گفتم
راستش روبخوایددیگه حرفهاش روباورندارم وفکرمیکنم فقط میخوادمن روعصبی کنه تاباب میل اون عمل کنم به اینخاطراین پیامهاروداده وبعدش گوشی روخاموش کرده
والاپسری که دختری روبخوادیه لحظه دوری براش سخت میشه چه برسه به این کارها

دوستان به جای متین من ازتون یه سوال میپرسم
اگه شماجای متین بودیدبه اقاپسرچی میگفتید؟
:confused:چطوربه اقاپسرثابت میکردیدکه همه چی حرف زدن نیست بلکه بایدمردعمل باشه ودرعمل خودشوثابت کنه؟
چطورقانعش میکردیدکه دست ازفکرهای بدش برداره؟به فکرابروی دخترباشه؟فقط خودش رونبینه؟
این همه مغرورنباشه وگوشی روخاموش نکنه ؟تحمل شنیدن حقیقت روداشته باشه؟

خواهرم تقریبا شرایط شما رو داشت با این تفاوت که خانواده پسر مخالف بودن دلیل هم این بود که نمی خواستن پسرشون از راه دور زن بگیره یه بار اومدن خواستگاری بعد زدن زیرش ولی خدایی پسره پسر خوبی بود و از همون اول گفت خانوادم مخالفن باید راضیشون کنم جربزه دار بود و تحت هیچ شرایطی با خواست خانوادش که ازدواج با دختر فامیلشان بود موافقت نکرد
حالا بگذریم که تا خانواده این آقا راضی شدند و اومدند بعد از 2 سال و نیم چی به سر خواهر بنده خدا ی من و خانواده من اومد ولی چیزی که مهم بود این که اقا داماد ما خودش عاشق خواهرم بود و هزار تا سنگی رو خانواده اش جلوی پاش انداختن کنار زد
این طور که من از حرف های شما درک کردم واسم نامفهومه پسر سی و خرده ای ساله و خود کشی ؟ اصلا به سلامت روانی کسی که اسم خودکشی رو میاره باید شک کرد چه برسه به اینکه برای ازدواج در موردش فکر کرد
من خودم قبل از عقدم یک مورد دوستی داشتم واسه اینکه از اول قرار بر ازدواج بود ولی طرف می خواست وقتی من بهش وابسته شدم نیاز های پلیدش رو ازم مطالبه کنه ولی وقتی دید دستش به جایی بند نمی شه دقیقا این بهانه ها رو می اورد که هنوز کارم جور نیست خواهرم تو رو خیلی پسندیده ولی خانواده می گن بهش بگو دو سال واست صبر کنه صبر کن که سربازین تموم بشه خلاصه بهانه هایی این رنگی منم خودم و غرورم رو برداشتم و کات کردم و هرگز پشت سرم رو نگاه نکردم
و خدا رو شکر که این کار رو انجام دادم الا ن عقد کردم با کسی رو از اعماق جونم دوستش دارم و اون هم دوستم داره و واسه به دست آوردن من خیلی تلاش کرد
عزیزم خلاصه ای از زندگی خودم و خواهرم رو واست نوشتم تا بدونی اگه پای عشق وسط باشه مطمئن باش پسرا زمین و زمان رو به هم می دوزن که به عشقشون برسن و اگه پای فرار کردن از زیر بار ازدواج باشه هزار تا بهونه میارن و در می رن
واسه کسی احساست رو خرج کن که از احساسش واست مایه بذاره
وقتی پستت رو خوندم ناخودآگاه حرف های سر کاری که به خودم گفته شده بود تو ذهنم زنده شد و هزار بار خدا رو شکر کردم که زدم به هم و شریک زندگیم رو جای دیگه پیدا کردم

- - - Updated - - -

پسره به خوانواده اش گفته تو ازش حامله هستی ؟ این حقه کثیف که شما شیرینی خورده هم هستید و خانمش هستی بس نبود حالا این یکی ر و از سر گرفته ؟
اگر هم حتی 1 درصد به خواستگاریت اومد دیگه پیش خانواده اش هیچ عزت و احترامی نداری آش نخورده و دهن سوخته
تمام عمری رو که با نجابت زندگی کردی و خیلی کار هایی رو که می تونستی انجام بدی و لی به خاطر نجابت و حیا و آبروی خانواده ات انجام ندادی همه و همه با این حرف پسر به باد می ره
میشی دختر خیابونی و به کاری که حتی به ذهنت هم نمی رسه متهم می شی
این آدم از انسانیت و وجدان هیچ بویی نبرده
گوشیت رو خاموش کن
این پسر با زیرکی تمام کاری کرده که تو فقط و فقط تمرکزت این باشه که بیاد خواستگاریت ولی عزیزم هیچ چیز با خواستگاری حل نمی شه
خودت رو برای همیشه نجات بده

نوشته اصلی توسط roseflower

دوستان به جای متین من ازتون یه سوال میپرسم
اگه شماجای متین بودیدبه اقاپسرچی میگفتید؟
:confused:چطوربه اقاپسرثابت میکردیدکه همه چی حرف زدن نیست بلکه بایدمردعمل باشه ودرعمل خودشوثابت کنه؟
چطورقانعش میکردیدکه دست ازفکرهای بدش برداره؟به فکرابروی دخترباشه؟فقط خودش رونبینه؟
این همه مغرورنباشه وگوشی روخاموش نکنه ؟تحمل شنیدن حقیقت روداشته باشه؟

این آقا پسر که شما می گید یه مرد سی و چند ساله است.
بچه نیست که متین بخواد تربیتش کنه یا بهش بگه درست و غلط چیه.

لزومی نداره متین چیزی بگه یا یادآوری کنه.
این مرد بیمار و بی عرضه است. متین هم نمی تونه چیزی را در مورد این آدم تغییر بده.
فقط باید به قول s7 tahery جونش و غرورش را برداره و در بره.

متین عزیز، لطفا دیگه تماس نگیر و اینقدر نگو بهش گفتم و اس ام اس زدم و ...
جواب هیچ حرفیش را نده.
عزیزم، این آقا بیماره. از جوابهات برای مرحله بعدی کارش استفاده می کنه.
سکوت کن تا دیگه چیزی دستش نباشه.
می گه گفتم حامله ای، شما هیچی نگو. چرا می گی گواهی می گیرم؟
اینقدر خودت را تحقیر می کنی که گواهی بگیری ببری واسه آدمهایی که تو را به هیچ هم حساب نکردند؟
به طور کل این پسر و خانواده اش را کنار بذار.

اتفاقابهش گفتم حتی من ازخود...بدم میادتاحالایه بارم تجربه نکردم چه برسه به حرف شما
خندیدوگفت دیگه لازم نکرده به من دروغ بگی مگه همچین ادمی هم داریم که خود...روتجربه نکرده باشه
درجواب گفتم شایدشمازیادتجربه کرده باشیدوتمام عوارضش روبراش فرستادم وگفتم عوارضش روبخون ودلت واسه خودت بسوزه

- - - Updated - - -

راستی اوایل اشنایی یعنی درحدودیه سال همیشه ایدیش ان بودومیگفت بادوستام چت میکنم بعدش بهش گفتم چرابایدهمش ان باشی گفتش بانرم افزارهلوکارمیکنم بعدهاکه دیگه من ان نبودم که ببینم انه یانه گفتش دیگه ان نمیشم چون میخواستم یکی روتورکنم حالاهم تورش کردم نیازی به ان شدن نیست

باز می گه من گفتممتین جانتو چرا با اون آدم حرف می زنی؟ نیاز به جواب دادن ندارهنیاز به توجیه ندارهیه آدم روانی بیمار هست

هر چی بیشتر می گی تعجبم بیشتر می شه

یه بار می ره آبروت را توی در و همسایه می بره که این همسر منه

بعد به خانواده اش می گه شما بارداری

حالا هم می گه خودت بکارتت را از بین ببر بنداز گردن من تا پدر مادرت از روی ناچاری بفرستنت بیایی خونه ما !!!!!!!

متین این آدم اگر بیاد پشت در خونتون بست بشینهتو باید از پنجره یا در پشتی خارج بشی که دیگه نبینیش اینقد آدم مضخرفیه

اونوقت باز می گی اس ام اس زدمفلان جواب را دادم چرا نمی آد خواستگاری و فلان و بهمان

متین این آدم بیماره بیمارحذفش کن از زندگیت

شیداجان منظورتون رومتوجه شدم خواستم همه حرفهایی که بهم زده بودروبهتون بگم تاشماهم درجریان باشید

تهدیدم کرده هرجاببینمت حرفی روکه به خانواده گفتم عملی میکنم چون نیازدارم