تشکرشده 37,080 در 7,002 پست
ویرایش توسط فرشته مهربان : شنبه 25 خرداد 92 در ساعت 01:37 دلیل: اصلاح اشتباه تایپی
mohammad6599 (دوشنبه 17 تیر 92), roze sepid (پنجشنبه 23 خرداد 92),tamanaye man(پنجشنبه 23 خرداد 92), فکور (پنجشنبه 23 خرداد 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 23 خرداد 92), کامران (پنجشنبه 23 خرداد 92), ویدا@ (پنجشنبه 23 خرداد 92), نازنین آریایی (پنجشنبه 23 خرداد 92), مارتا63 (پنجشنبه 23 خرداد 92), بی دل (پنجشنبه 23 خرداد 92), بهار.زندگی (پنجشنبه 23 خرداد 92), داود.ت (جمعه 24 خرداد 92), سنجاب بازیگوش (پنجشنبه 23 خرداد 92), شمیم الزهرا (پنجشنبه 23 خرداد 92)
تشکرشده 833 در 318 پست
سلام به نظرم شما مشکلت اساسیه و عاشق اون برادر شوهرتم نیستی در کل جوری هستید که هر آن توناییی اینو دارید که عاشق یکی بشید،خانم شما شوهر دارید،بچه دارید،این فکراتون برا چیه دیگه؟شما به زندگیت متعهد هستی،مشکل اصلی تو زندگیت پیدا کن،اگه ادم تنوع طلبی هستید باید بگم یه سری از چیزای زندگی تنوع طلبی بر نمیداره یکیش همین انتخاب همسره،دیگه وقتی انتخاب کردی اینجور نیست فردا بگی ازش خسته شدم بذار عوضش کنم!!!!!اونجور که خوندم خودتون نوشتید شوهرت ادم خوبیه و نوشته بودی از برادر شوهرت هم خوشت اومده حالا هم که یکی دیگه!!!!خدا لعنت که کسایی که چشمشون به ناموس مردمه،چرا باید کسی که شوهر داره یه عده هیچی ندار بهشون نظر داشته باشن و پیشنهاد دوستی بدن. اونم از نوع سالمش ،فکر کنم از نظر اونا رابطه جسمی و جنسی هم جز رابطه سالم به حساب میاد!!!اما با این همه زن اگه سنگین باشه کسی جرات نمیکنه بهش نزدیک شه ،اونقدر دیدم دخترایی که سنگین هستن که ادمه مجردش جرات نمیکنه باهاش حرف بزنه،شما هم حالا از هر جایی شمارتو گیر اورده اون اقا اگه محکم برخورد میکردی جرات نمیکرد بهتون جسارت کنه ،پس بدون خودتم مشکل داری،فقط میتونم بهتون بگم کاری نکن زندگیتون از هم بپاشه و راه برگشت نداشته باشی،من خودم به عنوان یه مرد روزی بفهمم زنم خیانت کرده بهم ابدا و به هیچ وجهه راه برگشتی براش وجود نداره حتی 1 درصد!!!پس تا دیر نشده یه فکری به حال خودتون کنید
ضمنا :
کار زشت خودتونو با گفتن این جملات توجیه نکنید هیچ کدوم از اینا دلیل نمیشه به شوهرت خیانت کنیبه یمن و برکت نظام جمهوری اسلامی و با توجه به حضور مردان خوب و سر به راه در ایران و بالاخص تهران عزیز حتی ما چادری ها هم از نگاه ها و پیشنهادات ایشان مصون نمانده و روزی چند تا از این پیشنهادات دریافت می کنیم و خوشبختانه از قشر متاهل و بچه دار هم هستن.
ویرایش توسط samanft : پنجشنبه 23 خرداد 92 در ساعت 14:45
roze sepid (پنجشنبه 23 خرداد 92),tamanaye man(یکشنبه 26 خرداد 92), کامران (پنجشنبه 23 خرداد 92)
تشکرشده 2,440 در 754 پست
سلام .
اگه یادتون باشه تو تایپیک قبلیتون من در کنار شما بودم و ضمن دریافت حس شما از راهنمایی هایی که بهتون میشد استفاده میکردم! اما الان میخوام برم اونور سنگر و با شما صحبت کنم!
من بشخصه تونستم خیلی خیلی از اون حال و هوا بیرون بیام! شما هم میتونید اما راز سر به مهری داره که میخوام براتون فاش کنم! و اون اینه که باید اول اراده واقعی کنید! یعنی شما همش منتظر مردی هستید که اون حس و حال را بهش پیدا کنید! بهانه هایی هم دارید! اما بهانه ها هم بخاطر همون میله! شما باید اراده آهنین کنید که این میلو میخواهید به سمت همسرتون هدایت کنید!(چون حذف میل ممکن نیست بلکه تبدیلش از صورتی به صورت دیگر امکان پذیره! این قانون چهارم کامروا است!)
قانون اول هم که همه بچه های تالار میدونن جمله معروف(ازدواج غروبه عشقه!)بزودی میام یکجا قوانین ده گانه کامروا:d را براتون مینویسم!(چیزایی که بهشون اعتقاد دارم و در اثر تجربه با پوست و استخوانم اجین شده!)
اگه شما در ناخودآگاهتون منتظر ایجاد رخدادی در عالم خارج باشید! اون اتفاق میافته چون تمرکز شما باعث ایجاد نیروهای غیبی میشه که اون نیروها باعث اون اتفاق میشه! از وقتی که خودم تمکز رو برداشتم دیگه هیچ خانومی به پستم نخورده که نسبت بهش کشش داشته باشم در حالی که بعضی هاشون جذابیت بالای دارن ولی از چشم من جایگاهی بالاتر از روابط اجتماعی ندارن!(که اینو خانوم صبا2009 هم اشاره کردند)
و اما مطلب بعدی:
این احساسات (زیبا!) اعتیاد روحی بوجود میارن و وابستگی به اون سوز و گدازها مغز انسان را مانند مغز یک معتاد از نظر بالانس مواد شیمیایی برهم میزند! اگه خواستید مقالات علمیشو بهتون معرفی میکنم! اعتیاد روانیشم جداست! من هم دقیقا تازه از این اعتیاد بیرون اومدم و مدتیه پاکم!(واقعا این اصطلاح را با اندیشه به کار بردم!پس اینو بدون من کسی نیستم که نشستم بیرون گود میگم لنگش کن!) من کسی هستم که تو این باتلاق دست و پا زدم و در این دام اعتیاد خودمو انداختم و هم لذتشو چشیدم هم سختی ترکشو! واقعا باید مثل معتاد که میبندنش به تخت و با درد و زجر فراوان ترک میکنه! شما هم مثل من این زجر را بکشید و ترک کنید!! چون اون چیزی که شما را به سمت افراد دیگه میکشونه ماهیت اعتیادیه که ذهن شما به این احساسات پیدا کرده و تنش های جنسی که ممکنه به خاطر ارضا نشدن کامل در کنار همسر در اعماق وجودتون مونده و موجب تحریک و وسوسه میشه! این دومی را با افزایش زیاد رابطه جسمی با همسرتون باید اینقدر تخلیش کنید که ته وجودتون رمقی واسه جاذبه جنسی افراد دیگه نمونه!!!
*به جادوی چشم تو شیدا شدم*
*ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
*من آن قطره بودم که با موج عشق*
*در آغوش مهر تو دریا شدم*
ویرایش توسط کامران : پنجشنبه 23 خرداد 92 در ساعت 14:52
asemani (پنجشنبه 23 خرداد 92), roze sepid (پنجشنبه 23 خرداد 92),tamanaye man(یکشنبه 26 خرداد 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 23 خرداد 92), یلدا68 (چهارشنبه 29 خرداد 92), نازنین آریایی (پنجشنبه 23 خرداد 92), سوگند32 (دوشنبه 27 خرداد 92), صبا_2009 (پنجشنبه 23 خرداد 92)
تشکرشده 39 در 16 پست
سلام مدیر عزیز
مرسی که به پستم توجه کردین
بله من قبول دارم که مشغله زیاد زن هم خوب نیست زندگیم رو مثال زدم که بگم حضور شیطان برای اشخاص کم مشغله محسوس تره
اما زندگی من، خودم قبول دارم این حد مشغله بده اما چاره ای ندارم
تازه من با این همه کار گرفتاری های دیگه هم دارم اما امیدم به خداست.
تا مهر درسم تموم میشه و آزاد میشم.
بازم ممنونم.
roze sepid (پنجشنبه 23 خرداد 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 23 خرداد 92), کامران (پنجشنبه 23 خرداد 92), یلدا68 (چهارشنبه 29 خرداد 92), ویدا@ (پنجشنبه 23 خرداد 92), داود.ت (جمعه 24 خرداد 92)
تشکرشده 9,663 در 1,930 پست
سلام
صبا جمله ای گفت که منم میخواستم بگم.
منم فکر میکنم این توجه ها یه نیازی از درونت رو به نحوی داره ارضا میکنه.یکی دیگه از ریشه ها هم این هست که به دلیل فوت زودهنگام والدینت و از دست دادن اطرافیان نزدیکت، تعداد افرادی که شما رو کانون توجه قرار می دن کم هست. یعنی فقط همسرت هست (فرزندانتون هم به دلیل سن کمشون حضورشون کمرنگ هست) به همین دلیل به محض اینکه توجهی از فردی غیر از همسرت دریافت می کنی هر چند این توجه کم باشه جذبش میشی. قبلا هم بهتون توصیه کردم تعداد دوستانتون رو افزایش بدین و سعی کنین کانون توجه یه جمع زنانه باشید.
یعنی سوگند مواردی که اقای سنگتراشان گفت رو باید رعایت کنه اما حواسمون باشه سوگند از این توجه داره لذت میبره.نیومده بگه از اینکه بهم توجه میشه در عذابم که ما فقط بگیم لباس مشکی بپوش،ارایش نکن و...سوگند همونجور که خودش گفته از توجه اون مردا لذت میبره اما از طرفی بخاطر اعتقاداتی که داره و اینکه متاهله برای احساسش ناراحته و عذاب وجدان داره.و برای کم کردن عذاب وجدانش جامعه رو لعن میکنه.یعنی شاید اگه سوگند متاهل نبود خیلی راحت دوست میشد.
اینکه از همین عذاب وجدان و متاهل بودنش برای کمک به خودش برای دور شدن از این روابط استفاده کنه خوبه.اما کافی نیست.
باید عمیقتر بررسی بشه.
ایا سوگند کمبود اعتماد به نفس داره؟ایا توجهی که میگیره کافیه؟اصلا شاید لازم باشه اعتقادات دینیشو یه بار دیگه بررسی کنه و به چراییشون بیشتر فکر کنه.شاید بهتره محیط و طرز تفکر غالب دور و برش بیشتر بررسی بشه.
به هرحال اینکه فقط با یه سری راهکار تکراری فکر کنیم همه چی حل شد ساده انگارانه است.
پیشنهاد من به سوگند اینه:
1-نقطه ضعفتو قبول کن و درمقابلش گارد نگیر.(به نظر من سختترین مرحلس)
2-همه چی روبررسی کن.از تفکرات 16-17 سالگیت تا الان.ببین چیزی هست که قایمش کرده باشی.احساس یا خواسته ای که مجبور بشی تو قلبت یا ذهنت دفنش کنی.
3-وقتی مورد 2رو پیدا کردی عمیق شو و ببین ایا هنوز هم اون نیازها برات مناسبن.
یه مثال میزنم تا منظورم واضح بشه.فرض کن تو بچگی دلت میخواسته یه 3چرخه قرمز داشت باشی و بری بیرون بگردی اما بخاطر فقر خونواده یا هرچی نتونستی داشته باشی. اون 3چرخه قرمز همیشه بعنوان یه کمبود تو ذهنت ثبت شده.حالا که سی و خورده ای سالته و میتونی 3چرخه قرمز بخری ایا میری یکیشو بخری و سوارش بشی بری خیابون؟
پس نیازتو یه بررسی جدید کن.
4-بررسی کن اون نیاز از اساس درسته؟اگه درسته ایا راه ارضا مناسبتری داره؟مثلا الان به جای 3چرخه به ماشین تو پارکینگ خونت میتونی فکر کنی.
و...
موفق باشی
del (دوشنبه 27 خرداد 92), mohammad6599 (دوشنبه 17 تیر 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 23 خرداد 92), کامران (جمعه 24 خرداد 92), یلدا68 (چهارشنبه 29 خرداد 92), سوگند32 (دوشنبه 27 خرداد 92), صبا_2009 (پنجشنبه 23 خرداد 92)
تشکرشده 6,060 در 1,481 پست
سوگند جان
من رفتم تاپیک های خیلی قدیمت رو هم بررسی کردم
یه جا گفته بودی از تنهایی می ترسی، و بیشتر نگرانیت در مورد از دست دادن نزدیکانت بخاطر تنها شدن خودت هست و گفته بودی نمی تونی این مساله رو با شوهرت مطرح کنی چون متهم به خودخواهی میشی.
به زبان عامیانه بگم این عاشق شدن ها که بعد از فوت پدرت پررنگ شده ( تا زمانی که پدرت بود کمتر نگران از دست دادن همسرت بودی، درسته؟ اون موقع دو تا حامی داشتی) نشان دهنده این نیست که دنبال حامی زاپاس می گردی؟ از نوشته هات مشخصه که همسرت رو می خوای و با تمام وجود هم می خوای ولی ترس از تنهایی که سالها در وجودت خونه کرده توجه مردان دیگر رو برات لذت بخش می کنه، آیا شما هم با این تحلیل موافقی؟
del (دوشنبه 27 خرداد 92), roze sepid (پنجشنبه 23 خرداد 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 23 خرداد 92), کامران (جمعه 24 خرداد 92), یلدا68 (چهارشنبه 29 خرداد 92), سوگند32 (دوشنبه 27 خرداد 92)
تشکرشده 868 در 166 پست
به نام خدا
سلام
وقتی با این نام کاربری اولین تاپیکتون رو زدید ، اگر یادتون باشه من اولین نفری بودم که ازتون سوال کردم. راستش من تاپیکتون رو دنبال میکردم ، بعد از چند پستی که نوشتید تا الان خیلی تلاش کردم تا با افکارتان ارتباطی حسی و فکری برقرار کنم تا شاید بتونم همدردی کرده و راه حلی پیشنهاد کنم. از همون ابتدا با موضوع شما ارتباطم برقرار شد ، اما با شخصیت و افکارتان خیر! و همین موضوع هست که انگیزه ای برایم در بررسی راه حل مشکلتان و ارتباط فکری با شما ، ایجاد نکرده است.
.
به نظر من سوگند 31 ساله این تاپیک خود واقعیش را پنهان کرده!
.
من سعی خواهم کرد تصوراتم را از مشکلتان به صراحت بیان کنم هر چند امیدوارم چنین نباشد و "سوگند32" به سوگند خوبان عالم چنین نباشد.
.
قبل از هر چیز باید بعنوان یک جنس مذکر خصوصیات حسگرهای یک مرد را برایتان کمی بیان کنم:
.
مردها در مواردی بر خلاف تصور بسیاری از زنان ، حسگرهایی به مراتب قویتر از مشابه آن در زنان دارند مانند:
1- حس بینایی.
ما مردها با ریزترین حرکات یک دختر یا یک زن به سرعت به جهت برداری افکار زن پی میبریم. خودمونی بگم: دقیقا میفهمیم که بالاخره این خانم بعله! یا نخیر!. نوع ایستادن و نشستن ، نوع راه رفتن و کلا فیزیک حرکتی تمام صورت و بدن زن حتی در پشت ضخیمترین و گشاد ترین لباسها هم برایمان تا حدزیادی قابل تشخیص هست.
.
2- حس بویایی و ارتباط قوی اش با توان تخیل سازی مذکرانه!
یعنی فقط کافیه بوی عطر یا کرمی نرم کننده و یا ... به مشاممون برسه. همین کافیه که بقول معروف حالشو ببریم و تصویرسازی کاملی حتی با جزئیات از خانومی که گذر کرده و در آن لحظه در آن مکان دیده نمیشه ولی بویی از آنرا استشمام کردیم را در ذهنمان بسازیم. چه رسد به اینکه صاحب بو در جوارمان باشد!!
.
3- حس شنوایی!!!!
شاید بسیاری از خانمها از اینکه شوهرشان خیلی حرفشان را نمی شنود گله مند باشد و درست هم هست. اما به نظر من عمده این مسئله به تکراری بودن صدای زنان برای شوهرشان بر میگردد و اگر این نعمت کم شنوایی مردان نبود فکر نکنم زندگی مشترکی بیش از یکماه دوام می آورد!!؟!!. اما کافیست در دل مردی کوچکترین انحرافی نسبت به تعهدش به همسرش ایجاد گردد آنوقت هست که شیطان سنسورهای شنوایی مرد را مانند راداری قوی تقویت خواهد کرد و به دنبال صدایی جذاب و آرامش بخش به جز صدای همسرش خواهد بود. اینجاست که مردان صدای زمزمه های درونی زنان رابا تقویت 100 دسی بل خواهند شنید و با تلاش بسیار جذابی پیگیر صاحب صدا!!! خواهند بود.
.
.
من از تمامی پسران و مردانی که پاکیشان موجب بقای نعمات الهی بر جامعه بشری است به خاطر ذکر موارد فوق عذر میخواهم اما هستند پسران و مردانی که از حواس خدا دادی خود به درستی استفاده نمیکنند. و آن میشود که میدانیم.
.
با دقت در موارد فوق انسان به زیبایی و ظرافت احکام شریعت اسلام بیشتر پی میبرد که با وضع قوانین منطبق با فطرت انسان ، سعی درکنترل و جهت دهی صحیح این حواس مردان در چهارچوب صحیح خانوادگی دارد. به مردان امر به پوشش در نگاه کرده و از آنسو به زنان امر بر پوشش بدن و ظرافتهای زنانه. به مردان امر به ترک مکانی که بوی نامحرم وجود دارد کرده و به زنان منع استفاده از عطریات در خارج از خانه. به مردان امر به پاکی دل و مبارزه با وساوس شیطان کرده و به زنان امر به نازک نکردن صدا در مواجه با نامحرم.
.
و چه زیباست که بر عکس این منعیات بالا ، برای مردان و زنان در چهار چوب خانواده به شدت توصیه و تاکید شده ، تا همسران از همدیگر سیراب شوند نه از غیر!.
.
و اما سوگند و ما ادراک ما سوگند!!
به نظرت شما در کنش و واکنشهای موارد فوق نقشی ایفا نکردی؟ و یا بگرد ببین چی درونت هست که به ظاهر میگی که با شوهرت و بچه هات خوبی ولی بازم روحت داره بیرون خونه میپره!! به نظرم شما یا شوهر و بچه رو نمیدونی یعنی چی و یا روابط خوب با اونها رو درک درستی ازش نداری!؟. چون باعث شده ظرف وجودیت پر نشده و جای امنی برای شیطون رزرو کردی توی ظرفت! بررسی کن ببین کجای کارت داره میلنگه که تو خود برای حسابرسی خود کافی هستی ( بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ * وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ * - بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است * هر چند در ظاهر براى خود عذرهايى بتراشد -- سوره قیامه 14 و 15 )
.
شاید اینجا در مورد روابط با شوهرت و رفتارهایت با فرزندانت بیشتر سخن بگی کارشناسان بهتر بتوانند به گره مشکل شما پی ببرند و درواقع شما اشکال اصلی رو هنوز ردیابی نکردی و داری با آثار اون مشکل برخورد میکنی پس فعلا زوم کن رو روابط درون خانوادگیت تا شاید آبدزدک مسئله پیدا بشه!
.
در پناه حق.
ویرایش توسط فرشته مهربان : شنبه 25 خرداد 92 در ساعت 00:00
del (دوشنبه 27 خرداد 92), meinoush (سه شنبه 28 خرداد 92), mohammad6599 (دوشنبه 17 تیر 92), roze sepid (شنبه 25 خرداد 92), she (شنبه 25 خرداد 92),tamanaye man(یکشنبه 26 خرداد 92), فرشته مهربان (شنبه 25 خرداد 92), یلدا68 (چهارشنبه 29 خرداد 92), نازنین آریایی (سه شنبه 28 خرداد 92), مدیرهمدردی (شنبه 25 خرداد 92), دختر مهربون (یکشنبه 26 خرداد 92), سوگند32 (یکشنبه 26 خرداد 92), شمیم الزهرا (دوشنبه 27 خرداد 92)
تشکرشده 37,080 در 7,002 پست
Aram_577 (شنبه 25 خرداد 92), asemani (شنبه 25 خرداد 92), del (دوشنبه 27 خرداد 92), meinoush (سه شنبه 28 خرداد 92), mohammad6599 (دوشنبه 17 تیر 92), roze sepid (شنبه 25 خرداد 92), فرشته مهربان (شنبه 25 خرداد 92), کامران (شنبه 25 خرداد 92), یلدا68 (چهارشنبه 29 خرداد 92), شمیم الزهرا (دوشنبه 27 خرداد 92)
تشکرشده 911 در 430 پست
سلامaram_577
چقدر خوبو كامل صحبت كرديد.
من ديگه ميدونم بايد چكار كنم كه هيچكس به خودش جرات نده حتي به بدي درمورد من فكر كنه.
Aram_577 (شنبه 25 خرداد 92), mohammad6599 (دوشنبه 17 تیر 92), فرشته مهربان (شنبه 25 خرداد 92), کامران (شنبه 25 خرداد 92), یلدا68 (چهارشنبه 29 خرداد 92)
تشکرشده 27 در 13 پست
سلام
نمیدونم با چه زبونی باید از همه دوستان و مدیر محترم تشکر کنم. فقط می تونم بگم از این همه همدلی و کمک اشکم دراومد و خیلی خیلی سپاسگذارم و مدیون دستانی هستم که این نوشته ها رو برایم تایپ کردن.
به هیچ عنوان قصد ندارم زحمت فکر کردن و نگاشتنتان را هدر بدم و کارم و توجیه کنم. چون خودم به اشتباه بودن کارم واقفم که اینجام.
اما قبل از هر موضوعی من باید این و تاکید کنم که اون اقایونی که گفتم واقعا از من الارمی دریافت نکردن. چون موقعی که اونا به من پیشنهاد می دادن یا این مورد اخر که شمارم و گیر اورد و اسمس داد من حتی به ذهنمم نرسیده بود که می تونم با یکی از اینا ارتباط داشته باشم چه برسه به اینکه بخوام چراغ سبزی بهشون نشون بدم.
شاید باورتون نشه ولی خیلی موقع ها من حتی وقت نمی کردم یک ارایش مرتب کنم و برم سر کلاس. چهره انچنانی هم ندارم اما نمی دونم چرا چندین نفر بهم پیشنهاد دادن.
تو رو خدا این و حمل بر تعریف از خودم نگذارین ولی 3 روز منزل مادر شوهرم مراسم سه امام حسین و سجاد و ابوالفضل علیه السلام برگزار بود پسرم و چون 6 ساله بود تو هیچ کدوم نبردم دخترم یه روز پیش باباش بود 2 روز دیگه هم بین بچه ها مشغول بازی بود و من با کمک خواهر شوهرام مشغول پذیرایی بودم. من تو این مراسم 2 تا خواستگار برام پیدا شد. باور کنین نمی دونم دلیلش چیه.
تو خیابون چادر مشکی سر می کنم گفتم ارایشمم خیلی مفید مختصر گاهی در حد کرمه. باور کنین یادم می ره عطر هم بزنم.
این و گفتم برای تمام دوستان که متفق القول گفتن که اونا از من الارمی دیدن وگرنه چطور کسی به اونا گیر نمی ده.
اما در مورد خودم:
بهار زندگی خوب گفتی من کمبودهای زیادی دارم که یکیش نبود والدین و خواهر و برادره البته یک خواهر دارم که بعد فوت بابا خیلی کم همدیگرو می بینیم.
دوست هم 2-3 تا دارم همسرم خیلی دوست نداره من رفیق بازی کنم و هر روز یا من برم یا اونا بیان.
مشکل اصلی من انرژی زیادمه من خیلی انرژی دارم گاهی صبح تا شب د ر حال دویدن و کار کردنم اما باز شب می بینی چنان شارژم که از شارژی زیاد خوابم نمیبره و گاهی تا 2-3 نصفه شب بیدارم الان نزدیک 3-4 ماهی می شه شب ها یک چهارم قرص الپرازولام می خورم که بخوابم. زیادی شاد و پر انرژی هستم. و این خیلی بده با پسرم بازی می کنم بعدش با دخترم. خود دخترم الان کلی ازم وقت وانرزی می گیره چون هنوز زیر 2 ساله. مدرسه و کلاس بردن پسرم کارها و خرید خونه گاهی بخشی از کار حسابداری همسرم و انجام می دم پارک بردن هر روز بچه ها. به همه اینا وسواس نظافتم رو هم اضافه کنین طوری که 1 روز درمیون باید جاروبرقی بزنم دستمال بکشم هر روز دسشویی حمام شسته بشه. پس بی کار نیستم وقتم خیلی پره. اما این انرژی زیادم باعث می شه از شیطنت لذت ببرم. ولی باور کنین تا قبل از اینکه این پیشنهادات و دریافت کنم تقریبا 6 ماه اخیر هیچ الارمی ازم نگرفتن. همین الانم خیلی محکم به اون اقا تذکر ادم که در صورتی که دادن اسمس و ادامه بده باید با همسرم صحبت کنه. ولی نمی دونم چرا من کلا قاطعیتم زیاد نیست یعنی دورانی که مدرسه تدریس هم داشتم شاگردام خیلی ازم حساب نمی بردن چهره ارومی دارم حتی الان پسرمم اون جور که باید ازم حساب نمی بره.
من خودمم مشکل و پیدا نمی کنم که چرا علاقه به مردانی غیر همسر پیدا کردم.
اینم کامل قبول دارم که ربطی نداره چون قبلا شیطنت نکردم ا لان می خوام و ...........
پیشنهادات مدیر همه مفید هستن ولی من که تا همین الانم این رو انجام می دادم چرا یه دفعه این طوری شدم چرا قبح موضوع برام ریخته چرا الان از عاقبت کارم نه تو دنیا بلکه تو پیشگاه الهی هم نمی ترسم.؟
بعدش این وسط پس چرا این همه عاشقانه همسرم و دوست دارم و واقعا دلتنگش می شم. باهاش حرف می زنم ابراز علاقه می کنم و .................................................. .
اینم تاکید می کنم من هنوز کاری نکردم فقط از توجهشون لذت می برم و اینکه این تمایل رو در خودم حس می کنم.
به قول شما این غولی که از ارتباط با نامحرم تو ذهنم بود شکسته.
اینکه باید باور دینیم و درس کنم قبول.
اما ریشه اصلی کجاس؟
asemani (یکشنبه 26 خرداد 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)