به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)

    سلام به همه
    دوباره يكتا اومد با يك مشكل تازه
    از عنوان تاپيك تا حدي مشخصه كه داستان چيه...ما 3 فرزند هستيم كه من و برادرم ازدواج كرديم و برادر كوچكترم كه محصله و با بابا و مامان زندگي ميكنه...خانواده عاطفي هستيم بخصوص پدرم كه خوب مثل همه بچه هاي ديگه وقتي ازدواج كرديم يك كم درگير مسائي زندگي خودمون شديم و اين باعث اعتراض بابا و مامانم شده.


    قبلا هم توي يكي از تاپيك هام آقاي SCI اشاره كردن كه مشكل اون تاپيك من يك مقداريش به خاطر توقعات بيش از اندازه خانوادم هستش....

    ممكنه تو طول هفته من وقت نكنم بهشون سر بزنم اما تماس تلفني رو روزي 3 بار دارم و 5شنبه ها حتما شب اونجا هستم اما پدرم توقع دارن ما روزهاي جمعه هم اونجا باشيم و عين اين جمله رو ميگه " بايد به شوهرت بگي من روزهاي جمعه بايد خونه بابام باشم"!!!
    همسر من اصلا مخالفتي نداره چون اين وابستگي خانوادمو خيلي خيلي خوب درك ميكنه اما من خودم دوست ندارم يك روز تعطيل كه بايد به كارهاي خونم برسم برم جايي

    يا الان كه شوهرم ماموريته شنبه ميره 5 شنبه بر ميگرده ...و من تمام طول هفته رو خونه مامانم اينها هستم و 5 شنبه ميرم خونه خودمون تا شنبه كه دوباره همسرم بره ...
    خانوادم ميگن شما يايد 5 شنبه جمعه هم بياييد اينجا

    آخه مگه ميشه ؟ببخشيد ولي زن و شوهري كه 1 هفته همو نديدن خونشون رو به هر جاي ديگه ترجيح ميدن و ميخواهن راحت باشن اما متاسفانه اينو پدر و مادر من نميخواهن متوجه باشن

    برادرم كه هميشه با خانواده خانمشه و كمتر از من مياد خونه بابا اينا ... جور اونم من بايد بكشم
    به خدا گيج شدم ..ديشب سر اين قضيه با مامانم بحثم شد كه شما منو درك نميكنيد
    گاهي ميگم شايد واقعا من دارم كم ميزارم..
    اونها ميگن دختر و دامادهاي مردم هرروز خونه پدر زن و مادر زن هستن چرا شما ما رو دوست نداريد و نمياييد ؟؟؟؟!!!!
    به خدا همين كه توي طول هفته هم خونه مامان اينها ميمونم فقط به خاطر اونهاست وگرنه خونه خودمون خيلييييييي راحتترم

    خواهش ميكنم تمنا ميكنم بگيد من چه جوري بايد رفتار كنم؟
    شما با همسراتون هرروز خونه مامان بابا هاتون هستيد؟؟


  2. 4 کاربر از پست مفید yekta_b تشکرکرده اند .

    yekta_b (دوشنبه 24 بهمن 90)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)

    كجاست ياري كننده اي كه مرا ياري كند؟

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)

    می دونی یکتا،مادرها خیلی بهتر درهمچین شرایطی می تونند بچه هاشون رو درک کنند.شما می

    تونی بامادرت دراین مورد صحبت کنی.یک دردودل ساده وصمیمی.می تونی بگی اگه دست خودت باشه دلت میخواست

    تموم هفته رو بااونا سرکنی،اما دیگه ازدواج کردی وباید به خونه وهمسر هم برسی.(فکر کنم شاغلی)می تونی ازاین

    بهانه هم استفاده کنی وبگی که یک روز تعطیل هفته رو دلت می خواد کنارهمسرت بگذرونی.


  5. کاربر روبرو از پست مفید داملا تشکرکرده است .

    داملا (جمعه 28 بهمن 90)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)

    نقل قول نوشته اصلی توسط داملا
    می دونی یکتا،مادرها خیلی بهتر درهمچین شرایطی می تونند بچه هاشون رو درک کنند.شما می

    تونی بامادرت دراین مورد صحبت کنی.یک دردودل ساده وصمیمی.می تونی بگی اگه دست خودت باشه دلت میخواست

    تموم هفته رو بااونا سرکنی،اما دیگه ازدواج کردی وباید به خونه وهمسر هم برسی.(فکر کنم شاغلی)می تونی ازاین

    بهانه هم استفاده کنی وبگی که یک روز تعطیل هفته رو دلت می خواد کنارهمسرت بگذرونی.

    داملا جان سلام
    از اينكه اومدي ممنونم
    اول بگم اين مشكلي هستش كه خيلي داره منو ازار ميده و تا حدي كنترلم روي زندگي شخصيم كم شده.پس عاجرانه از دوستان و كارشناسان خواهش ميكنم با راهنمايي كردن به من كمك كنند تا از تاپيكم نتيجه بگيرم .بازهم ممنون

    اما در مورد اينكه با مادرم صحبت كنم...
    صحبت كردم اتفاقا...با بابا كه اصلا نميشه حرف زد چون سريع داد و بيداد ميكنه و متهم ميكنه منو به بي محبتي و اينكه همش دور شوهرمو ميگيرم
    صحبت با مادرم هم به جايي نرسيد چون همش ميگه بچه هاي مردم اينجور بچه هاي مردم اونجور
    من از ساعت 7 تا 4 بعداظهر سر كارم ..
    از 4.30 تا 7 شب باشگاه هستم (تقريبا يك روز در ميون يا هرروز)
    پس عملا مابقي وقتم رو بايد اختصاص بدهم به نظافت خونه و كارهاي خونه و رسيدگي به وظايف همسري( البته در مواردي كه همسرم ماموريت نباشه)
    اينها توقع دارن من هرشب اونجا باشم يا اگه روزها جمعه بگم من كار خونه دارم ميگن تو خونه ات كه كاري نداره اصلا نيستيد كه خونه بهم بريزه ظهر پاشيد بياييد اينجا!!!
    حالا بيا و توضح بده بابا ما عشقمون همينه كه يك روز جمعه با هم ناهار درست كنيم و بخوريم
    وضعيتم خيلي بغرنج شده داملا جان
    خودمم موندم چكار كنم
    الان واسه عيد من و همسرم دوست داشتيم 2 تايي بريم سفر
    (خدايي دوتايي رفتن خيلي بهمون خوش ميگذره )
    خانوادم تا فهميدن ما با اونها نيستيم اول مامانم گفت پس منم نميرم سفر بعدشم بابام گفت خوب هرجا شما بريد ما هم ميايم ما بدون شما كه بهمون خوش نميگذره
    بيخيال سفر 2 تايي شديم و مجبوريم با اونها + يك عالمه آدم ديگه كه هميشه اويزون ما هستن تو سفر بريم و مطمئن هستم مثل هر سال به دهن من زهر ميشه چون اخلاق شوهرمو ميدونم ...تحمل جمع رو بيشتر از 3 روز نداره

  7. کاربر روبرو از پست مفید yekta_b تشکرکرده است .

    yekta_b (سه شنبه 25 بهمن 90)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)

    یکتای عزیز تنها راه شما به نظرمن فقط همین گفتگوست.پدرومادرت باید بپذیرند که

    بعدازدواج شخص مقابل مهمترین فرد درزندگی ات است واگرقراربود همچنان پدرومادرت بانفوذترین افراد زندگیت باشند

    دیگه چه اصراری به ازدواج بود؟

    باید پدر ومادرت را ازاین تفکر غلط که اگر همسر خوبی باشی پس فرزند خوبی نیستی بیرون بیاری.خب به مراتب برقرار

    کردن تعادل درهمچین شرایطی سخته ؛ اما باید بهشون بقبولانی که هرکدوم جایگاه خاص خودشونو دارندودرتقسیم

    وفاداری سهم عمده ازآن همسره نه پدر ومادر!



  9. 2 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (سه شنبه 25 بهمن 90)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)


    آموخته ام كه تا جان در توان دارم به پدر و مادرم خدمت كنم و با آن ها مهربان باشم تا شايد بتوانم ذره ا ي از آنهمه محبت بي توقع شان را جبران كنم.

    ليلا جان يعني چكار ميكني؟تاپيك منو خوندي؟ دقيقا در همين رابطه است ممنون ميشم اگر چيزي هم در اين مورد بلدي به منم ياد بدي


    عزيزم من محبت كردنم را اصلا در زياد رفتن به خونه پدر و مادرم نشان نمي دم بلكه برعكس فكر مي كنم اين كار اون ها را به زحمت مي اندازه. من جوراي ديگه بهشون محبت مي كنم مثلا:

    1. وقتي مي رم خونشون (هفته اي يكبار) خونشون را جارو و مرتب و گردگيري مي كنم.

    2. وقتي دارم مي رم خونشون براشون سبزي آماده مي گيرم و مي برم.

    3. بهشون خيلي احترام مي ذارم و وقتي مي رم خونشون حسابي باهاشون حرف مي زنم و بگو بخند مي كنم.

    4. اگه كار اداري داشته باشند كه از دستم بر بياد براشون انجام مي دم.

    5. اگه دكتر يا آزمايشگاه بخواند برند همراهشون مي رم.

    6. اگه بخواند خريد كنند همراهشون مي رم و تو تصميم و انتخاب كمكشون مي كنم.

    7. اگه ناراحتي داشته باشند سعي مي كنم آرومشون كنم و دلداري بدم و راهنمايي كنم.

    8. اگه ..................................

    بازم بگم؟!

  11. 3 کاربر از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده اند .

    ليلا موفق (جمعه 28 بهمن 90), مدیرهمدردی (سه شنبه 11 تیر 92)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)

    ممنونم كه اومدي
    اينايي كه گفتي به خدا منم انجام ميدهم ...با اينكه گاهي سخته ولي ميكنم
    اما اونها ميگن محبت يعني اينكه تو همش با ما باشي- با ما تفريح كني- با ما بيرون بياي
    واي خدا يعني فقط من اين مشكل رو دارم؟!!!!

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)

    سعي ميكنم اصلا مشكلات و ناراحتي هاي زندگيم را بهشون نگم تا ناراحت نشوند.

    سعي مي كنم فقط خوبي هاي همسرم را بهشون بگم تا خوشحال بشند و دل نگرانم نباشند.

  14. کاربر روبرو از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده است .

    ليلا موفق (جمعه 28 بهمن 90)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 13:47]
    تاریخ عضویت
    1390-11-16
    نوشته ها
    121
    امتیاز
    1,003
    سطح
    17
    Points: 1,003, Level: 17
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    418

    تشکرشده 428 در 112 پست

    Rep Power
    25
    Array

    RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)

    سلام عزیزم
    من هم مشکل تو رو داشتم و دارم ولی الان خیلی متعادل تر شده. پدر و مادر من هم توی سال اول زندگی مشترکم ازم می خواستن هر شب یا یک شب در میان به خونشون برم در حالیکه من شاغلم و کارهای خونه خودم همیشه روی هم تلمبار می شد. البته از حق نگذریم خیلی مامان و بابام با محبتند طوری که همسرم هم با این رفت و آمدها مشکلی نداشت. ولی واقعا من تو فشار بودم باید ظرفهای کثیف توی ظرفشویی خونه خودمو ول می کردم می رفتیم خونه مامان و بابام کمک مامانم شام می پختم تا ساعت ۱۲ شب هم اونجا بودیم صبح ساعت ۶ صبح هم می رفتم سرکار.
    خلاصه اینکه کاملا درکت میکنم ولی من نتونستم این روند رو ادامه بدم و چند بار علیرغم میل باطنی ام با درخواستشون مخالفت کردم مدام گوشزد (شاید هم غرغر) می کردم که توی خونه خیلی کار دارد (البته اوایل همش می گفتن چیکار داری؟!!! دو نفر آدم مگه چقدر کار دارن؟!!) و چند بار هم تذکر دادم که درصورتیکه من و شوهرم نتونیم ساعاتی رو باهم باشیم ممکنه دچار مشکل و اختلاف بشیم. الان که تو سال دوم ازدواج هستم خیلی بهتر شده دیگه هفته ای ۲ بار بهشون سر می زنم و توی هفته اگه خریدی چیزی داشته باشن همراهشون می رم انصافا هم اگه کاری داشته باشن کوتاهی نمی کنم روزی دو سه بار هم بهشون تلفن می کنم…براشون کیک می پزم می برم خونشون…
    می دونم اوایل که آدم اینکارو می کنه دچار عذاب وجدان میشه ولی باید به این فکر کنیم که اگه توی زندگیمون اختلاف یا مشکلی ایجاد بشه پدر و مادرمون خیلی بیشتر از رفت و آمد کمتر ما غصه می خورن…پس برای اینکه مامان و بابامون همیشه شاد و خوب باشن ما باید خوشبخت و شاد باشیم.

  16. 3 کاربر از پست مفید sunlife تشکرکرده اند .

    sunlife (سه شنبه 25 بهمن 90)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)

    ممنونم sunlife عزيزم
    من هم الان ديگه آخرهاي سال دوم ازدواجم هستم اما متاسفانه اين توقعات به شكل سرزنش دراومده
    انوقدر كه اگر با همسرم يك تفريح دوتايي برم عذاب وجدان ميگيرم و ميگم نه ولش كن بريم خونه مامانم اينها
    همه هم ميدونن كه من هيچ جايي نميرم جز اونجا اونقدر كه بهم ميگن تو واقعا تفريحي هم داري واسه خودت؟!

    ************
    من ميخواهم ياد بگيرم چجوري و با چه روشي خانوادمو متعادل كنم
    ميدونم كه بايد از خودم شروع كنم اما نميدونم چجوري؟
    كاش فرشته مهربون ،آني و آقاي sci سري به اينجا ميزدن

    من فكر ميكنم چون شوهرم خيلي خيلي (فكر كنم ديگه زياد از حد) خانوادمو درك ميكنه و حساسيت و وابستگي اونها رو به من ميدونه خيلي جايگاه محكمي به عنوان همسر از ديد اونها ندار( شايدهم دارم اشتباه ميگم)
    مثلا يك جمعه شب كه همسرم ساعت 5 صبح شنبه اش بايد عازم ماموريت ميشد ، خانوادم تصميم ميگرن برن شام بيرون
    به من زنگ زدن كه شما هم بيايد و اصلا بدون شما هم نميشه و .... من ميدونستم چون شوهرم صبح مسافره شب زود ميخوابه پس نمياد .بهشون ميگم فلاني نمياد صبح عازمه ...
    ميگن خوب ميايم دنبال تو ..تو بيا ...بزار اون بمونه خونه

    (من بميرم هم همسرمو تنها نميزارم و برم واسه خودم تفريح)
    حالا من چجوري بايد اونها رو متوجه كنم بابا جون نميشه اين طفلك ميره تا 10 روز ديگه ..انصافه من تنهاش بزارم؟

  18. 2 کاربر از پست مفید yekta_b تشکرکرده اند .

    yekta_b (چهارشنبه 26 بهمن 90)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسرمو خودم پیدا کنم یا خانواده م؟؟؟ میشه نشرتونو بگین
    توسط sepanta1990 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 17 اسفند 93, 02:17
  2. شما چه جورى انرژى خودتونو تخليه ميکنين؟؟؟
    توسط niki.69 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 19 آبان 93, 16:32
  3. به اين احساس اوليه اعتماد كنم؟؟؟ ... به نظرتون من زود قضاوت ميكنم؟؟؟
    توسط rama25 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 شهریور 91, 09:00
  4. +بچه تون و بیشتر از خانمون دوست دارین؟؟؟
    توسط shideeeh در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 اردیبهشت 88, 10:21
  5. نظرتون چيه؟؟؟ عشق يا عقل!
    توسط ig-darya در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 فروردین 88, 17:19

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.