<embed src="http://sara.malakut.org/archives/Setar-Piano-Sam.swf" pluginspage="http://www.macromedia.com/go/getflash player" type="application/x-shockwave-flash" width="0" height="0" quality="High">
هرچند که «آرزو داشتن بر جوانان عیب نیست»، امّا من نمیخواهم، زمین خشکی باشم که باران هر محبتی سیرابم کند و مهرِ هر نهال نورسیدهای در وجودم ریشه کند.
میخواهم محبت و عشق شما چنان در وجودم شکوفا شود که سختترین طوفان زندگی نیز آن را از ریشه در نیاورد.
آشنایم، اما غریب
غریبهای بس قریب که از کشیدن بار محبت ناتوان است و لاف عشق را به رسوایی در آمیخته است.
آشنایم اما غریب و این غربت را تنها همین بهانه کافی است که: «خود کرده را تدبیر نیست»
و در این وانفسای غربت، از تمام زمانهایی که سینهام کانون هر محبتی بوده و چشمهایم چشمه لذات زودگذر و فریبنده، میگریزم. آری، این سینه و چشم هر جایی نباید سوغاتی جز «غربت» داشته باشد.
زمانهای شده است، که «دل» از «ناله» و «ناله» از «دل» حکایت میکند و هردو سرودِ عشق سر میدهند و هردو شیفته حالی و سودای «محالی» و چه شرمهایی که نمانده بر دلم و چه فتنههایی که در میانمان فاصله نینداخته است. من نیز از پیمان شکستگانم که بارها عهد بستهام را قربانی هوا و هوس کردهام و اکنون خونبهایش را میپردازم.
با کدامین زبان از شرمساریهایم سخن بگویم؟!
به کدامین سرزمین پناه برم که از نگاه شما دور باشم؟!
چه سخت است، در این وانفسای دنیا، عاشق بودن و «عاشقانه زیستن».
چه زمانهای است، که در معنای عشق غرق میشوی و چیزی جز لاف عشق حاصلت نمیشود.
چه سخت میشود باور کرد که عدهای ندیده، فریفته شدهاند و جان و دل باختهاند و در شیدایی تمام، نغمههای عاشقی سر میدهند.
شاید که نه، به حتم ویقین «از ماست» و بهراستی «که از ماست که برماست»
هرچند «طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق، لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند» (حافظ)
فاصله «ادعّا» تا «عمل» میتواند هم بلند باشد و هم کوتاه؛ ادعای این مطلب اینکه «خیال روی تو در هر طریق همره ماست»
در همه حال و در هر حال، در همه لحظهها و در هر لحظه، در تنهایی و در جمع، از یاد معشوق، نمیتوان دور بود، اما اگر بخواهی در جمع و آشکار در هر لحظه به یادش باشی، دیگر نمیتوانی مانند مردمان عادی زندگی کنی. آن میشود که دل از همه میبری، از صحبت کردن با دیگران لذت نمیبری و شنیدن هر صدایی به جز صدای او گوشت را نیز میآزارد و فکر کردن به هرکسی غیر از او عذابت میدهد و بایستی در تمام لحظههایت حضور را بفهمی و درک کنی و چه سخت است بدانی که عشقت ناظر بر رفتار و کردار و اعمال مخفی و آشکار توست و به راحتی نمیتوانی دل و جان و چشم خودت را به حراج بیغیرتی و بیعفّتی بگذاری و دانستن با ندانستن و خطا کردن همان «هل یستوی الذین یعلمون و لایعلمون» است و باید اینجور باشد که دانسته خطاکردن از ندانسته گناه کردن، جرمش بیشتر است.
شاید بسیار شنیدهباشی که هزار دلداده و عاشق به هرکوی و برزن معشوق خود را میخوانند. پس باید آنان، تمام لحظههایشان را وقف توسّل و التماس کرده باشند و تمام ذکر و فکرشان عشقشان باشد و هر قطره اشکشان پر از خون باشد؛ اما نمیدانم چرا دلهای پرطپش مردهاند و بیشتر دلهای عاشق نما، غبار گرفتهاند.
واقعا میشود عاشق بود و از عاشقی نشانی نداشت؟!
میشود «مدعی» بود و در عمل برای اثبات این «ادعا» چیزی نداشت؟
غم فراق و دل داغدار و صورتی قرمز و برافروخته باور کردنش سخت است.
عاشق باشی و راحت بخوابی و بهترین غذاها را بخوری و... بازهم میشود باور کرد؟
واقعا باور کردنش سخت است دلت برای یک لحظه دلدادگی و دلبری دلداده باشد، ولی شاد باشی و از انتهاییترین نقطه دلت لبخند بزنی؟!
هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد، از پیاش بروید،
هرچند راهش سخت و ناهموار باشد.
هنگامی که بالهایش شما را در بر میگیرد، تسلیمش شوید،
گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند.
وقتی با شما سخن میگوید باورش کنید،
گرچه ممکن است صدای رؤیاهاتان را پراکنده سازد، همان گونه که باد شمال باغ را بیبر میکند.
زیرا عشق همانگونه که تاج بر سرتان میگذارد، به صلیبتان میکشد.
همان گونه که شما را میپروراند، شاخ و برگتان را هرس میکند.
همان گونه که از قامتتان بالا میرود و نازکترین شاخههاتان را که در آفتاب میلرزند نوازش میکند، به زمین فرو میرود و ریشههاتان را که به خاک چسبیدهاند میلرزاند.
عشق، شما را همچون بافههای گندم برای خود دسته میکند.
میکوبدتان تا برهنهتان کند.
سپس غربالتان میکند تا از کاه جداتان کند.
آسیابتان میکند تا سپید شوید.
ورزتان میدهد تا نرم شوید.
آنگاه شما را به آتش مقدس خود میسپارد تا برای ضیافت مقدس خداوند، نانی شوید.
… عشقی که قدرتش ذهن آدمی را از دنیای کمیت و اندازه جدا میکند… عشقی که زبان به سخن میگشاید،هنگامی که زبان زندگی فرو میماند … عشقی که همچون شعلهی کبود فانوس دریایی، راه را نشان میدهد و با نوری که به چشم دیده نمیشود هدایت میکند
علاقه مندی ها (Bookmarks)