موضوع: ایا من تصور خام و فانتزی ازدواج دارم

سلام الهه جان
امیدوارم حالت خوب باشه عزیزم.

ببین الهه جان خب همه ی دخترا اغلب دوست دارن همسرشون از همه نظر خوب باشه .. زیبا و خوشتیپ ..موقعیت اجتماعی خوب و خانواده خوب و با اصالت .
من هم دوست دارم که همسرم جذاب باشه و دوستش داشته باشم ... ولی یه چیزی رو بهت بگم : اینکه معیار پسندیدن و دوست داشتن طرف مقابل اصلا قد و قیافه نیست ... ممکنه تو توی تصوراتت یه آدم قد بلند و اینا در نظر داشته باشی ولی بعدا یک خواستگار داشته باشی مثلا با قد متوسط و ویژگی هایی داشته باشه که تو عاشقش بشی و باهاش ازدواج کنی .. میخوام بگم دوست داشتن و اینکه مهر کسی به دل کس دیگه بیفته معیار نمیشناسه .

و حالا در مورد سؤالاتت : ببین من خودم گاهی این سؤالا برام پیش میاد که آیا چهره و قیافه طرف عادی میشه یا نه و خیلی ها میگن آره عادی میشه و دیگه مهم نیست ولی یادت باشه الهه جان که نباید دل چرکین باشی و بخوای به زور به خودت بفهمونی که اینقدر به این مسائل گیر نده... اگر واقعا طرف مقابل به دلت ننشسته نباید به این رابطه ادامه بدی که شاید ازش خوشم اومد .... چون من قبلا هم در یکی از تاپیک ها گفته بودم که من کسی رو میشناختم که خواستگاری براش اومد که موقعیت اجتماعی خوبی داشت ولی انگار قیافه اش به دل دختر ننشسته بود و دختر گفته بوده که دوستش نداره ولی اینقدر اطرافیان و خانواده دختر به دختر گفتن که موقعیتش خوبه و بعدا افسوس میخوری و این موارد بعدا عادی میشه برات که دختر قبول میکنه با پسر ازدواج کنه ...ولی فردای عقد میگه من این پسر رو دوستش ندارم و طلاق میگیرن.
بعد دختر یه خواستگاری دیگه براش اومد که خوشگل و باب میل دختر بود و ازدواج کردن و الآن پسر با یک زن متأهل در ارتباطه و نماز نمیخونه و تحصیلاتش هم پایین بوده و دروغ به خانواده دختر یه چیز دیگه گفته بوده . دختر الآن هم از این ازدواج ناراضی هستش و از این هم جدا شد.. حالا دختر خودش گفته کاش با همون پسر قبلی زندگی میکردم ( البته این هم اشتباهه چون آدم نباید با کسی که دوسش نداره ازدواج کنه ..اینطوری هم خودش رو آزار میده و هم همسرش رو )

این خواستگاری که برات اومده الهه جان ...برسی کن و ببین واقعا چه احساسی بهش داری ؟
اگر قیافه اش به بیشتر از 40 میخوره و دلت باهاش نیست نباید خودت رو اذیت کنی و بخاطر ترسی که با بالا رفتن سنت داری تن به ازدواج بدی... همه چیز به دلت بستگی داره .

امیدوارم موفق باشی عزیزم و تصمیم درستی بگیری... من اعتقاد دارم که ازدواج قسمت هست و اگر به صلاحت باشه انجام میشه ..همونطور که برای همه همینطوره.

اینو هم بگم که ممکنه چه دختر و چه پسر خوشگل باشن و ظاهر خوب ولی لحن بیان خوبی نداشته باشن و آدم بدش بیاد ازشون و یا خانواده درستی نداشته باشن ... همه چیز کامل نخواهد بود ...

سلام ممنونم از همگی

نوشته اصلی توسط Glut.tiny

سلام
واسه ازدواج خیلی شرایط هست که باید نظر بگیرید
که برای همه افراد یکی نیست و هر شخصی به یه سری از موارد اهمیت بیشتری میده
به نظرم سن فقط یه عدد هست و زیاد رو این قضیه حساس نشید
ولی چهره طرف مقابل یکی از موارد مهم هست که باید حتما به دل شما بشینه
چون همواره تو زندگی جلو چشمتون هست و ممکنه فردا روز سر همین قضیه تو دلتون شک ایجاد بشه
که آیا واقعا به طرف مقابلتون علاقه دارید یا نه
و بهتره که نزارید خانوادتون تو این تصیمیم گیری دخالت کنن و با قاطعیت روی تصمیمی که میگیرید بایستید

نه من اصلا زیبایی برام مهم نیست سن هم همینطور...
اتفاقا ی بار مشاوری بهم گفت تو باید با خیلی بزرگتر از خودت ازدواج کنی
وقتی داشتم باهاشون حرف میزدم حس میکردم با ی مرد زن و بچه دار دارم حرف میزنم نه ی پسرجوون شاد و شنگول

قیافه اش اتفاقا بدم نبود....ادم خشکی هم فک نمیکنم باشه

سون جان ممنونم ازت که همیشه باهامی
من تگران سنم نیستم....میگن بحران 30سالگی ....حس پیری....اصلا درمورد من صدق نمیکنه....

درمورد او دختری هم که مثال زدی من بودم عذاب وجدان منو میکشت...چون میگفتم به خاطراینکه نامردی کردم درحق اقای اول....دومی هم درحق من کرد....بعدم اینکه یا پای سفره عقد نمیرم یا اگه رفتم پای همه چی وایمیستم
خدا راضی نشه این حرفم و عمل کنم

من می خوام بدونم متاهل هایی که چند سال از زندگیشون گذشته...برگردن به دوران انتخاب .....معامله ای ازدواج میکنن یا عاشقانه....دیدید بعصی ها میگن ازدواج معامله است باید ببینی چی گیرت میاد دوره عشق و عاشقی تموم شده

خودم که میگم هردو لازمه تو اندازه خودش...ولی این حدو اندازش و نمیدونم

به نظرم معیارها و پارامترهای انتخاب همسر را برای خودتون لیست کنید ( اخلاق - ظاهر - تحصیلات و........)
از این بین ، مهمترین پارامترها را برا ی خودتون مشخص کنید که اگه طرف مقابل نداشته باشه نمی تونید کنار بیاید - این برای هر فردی فرق می کنه - برای یکی ظاهر خیلی مهم تره - برای یکی اخلاق ....
سپس نمره گذاری کنید ( برای پارامترها و معیارها ) و یه نمره قبولی برای خودتون تعیین کنید .
این جوری راحت تر انتخاب می کنی
بعضی موقع ها ما وسواس هم داریم - بعضی موقع ها کمال گرایی مفرط و...
بعضی چیزها تو مسیر زندگی زنا شویی درست میشه و بعضی چیزها درست نمیشه !
اینجاست که یه مشاور خیلی می تونه بهتون کمک کنه ( البته یه مشاور دلسوز )
از آقای مدیر همدردی حتما مشورت بگیرید
امیدوارم انتخاب خوبی داشته باشید.

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

حالا میدونم زنگ میزنه ایشون برای ادامه دادن و منم رد نمیکنم
(دلیل عاقلانه ای برای رد ندارم) ولی باید ی جوری دلم و اروم کنم .....میترسم شاد نباشم اگه به دوست داشتنهام بی توجه باشم
حق دارم به نظرتون؟؟؟

سلام عزیزم

کار خوبی میکنی. تمام تردیدهایی که برات پیش اومده رو سعی کن در جلسات صحبت حضوری به طور مستقیم یا غیر مستقیم حلش کنی. صبور باش و الان هنوز برای تصمیم زوده.

وقتی جواب نهایی رو بده که از تردید بیرون اومده باشی. احساس اجبار رو از دوش خودت بردار چون باعث میشه فکرت آزاد نباشه . تو حق داری به اندازه کافی فکر کنی و مجبور نیستی سزیع جواب بدی .

و درنهایت با شناخت بیشتر از خواستگارت و توکل به خدا تصمیم نهایی ات رو بگیر .

دوستان خوبم سلام
نمیدونم چطوری ازهمتون تشکرر کنم با خوندن حرفاتون خیلی انرژی میگرفتم......بهم روحیه میدادید....چیزی ک تو شرایط فعلی خانوادم نایاب شده تو خونه الان....
کمال تشکر رو دارم

گیسو جونم سلام خیلی خوشحال شدم اسمتو دیدم...کجا بودی اخه....انقدذ سخت میگذره این روزها......بی حوصله شدم.....چند دفعه بد داد زدم تو خونه.....

حیف اشتتراک ندارم خیلی دلم می خواست بیام اون پشت مشت ها باهم دوتایی آنا دیلی صحبت کنیم.


گفتم بیام بگم که
دوستان رابطه ما دیروز کلا تموم شد سر ی موضوع دیگه.....اون جوری نگام نکنید
من کات نکردم ایشون کات کرد منم گفتم اخ جون ان شاالله بعدی
نگران موضوع تاپیک هم نباشید خدا بخواد برای همیشه حل شد...یادم افتاد من پارسال ی خواستگاری داشتم ک تو همون اوایل اشنایی با ایشون ب ی اقای دیگه برخوردم ک دقبقا اونی بود ک من می خوام و از طرفی هی پالس می فرستاد ولی هیچی نمی گفت......تو دلم می گفتم کاش این بیاد جلو...وای خدااااا.... بعد به خودم گفتم تو الان با یکی دیگه ای درست نیست به این حتی نگاه هم بکنی.....اگه اونم اینحوری کنه خوشت میاد؟؟ گفتم اخه این بهتره.....بعد گفتم نه این بهتر نیست اون بهتره...ب خاطر ی امتیاز بزرگش .....اونم اینکه علی رغم همه سختگیریات جا نزده مردونه اومده جلو ولی این فقط پالس میفرسته!!!!

الانم همین و گفتم ب خودم......کلا اون تصویر و تو ذهنم زیرابش و زدم......با خاک یکسان شده الان

ادم هرچقدر عقلش بیشتر رشد کنه(ب واسطه تجربه هایی ک بدست میاره..)نظر دلش هم همسوتر میشه با عقلش.

قربون دلم برم ک بدست اوردنش کار سختی نیست

گیسو جونم میدونم 8سال زیاد نبست.....اشکال کار اینجاست ک چون من کمتر نشون میدم و ایشون بیشتر..... من ب ی چیز بیشتر از 8سال میرسیدم... تو ذهنم ی مرد سن و سال دار بود ک بهم دیگه نمی خوردیم....ک بله درس میگی این چیزهاسرخوشی میاره خوشبختی نه...

خلاصه اینکه تموم شد شمارشونو حتی سیو هم نکرده بودم ک حالا بخوام پاک کنم فقط از اشنایی با ایشون چندتا نکته یاد گرفتم ک ب درد می خوره

می خوام برگردم ب روال عادی زندگیم....ی قرار دورهنی با دوستام میزارم....خیلی لازمه الان....هر وقت با دوستام ام حالم بهتره.....چند تا اشتباه مهلک داشتم تو محل کار ک فقط خدایی بود به خیر گذشت.....چند روز پیش هم دستگه خود پرداز کارتم و ضبط کرد چون ب موقع برش نداشتم....یعنی انقدر وضعم خرابه ها....البته داشتم بایکی حرف میزدم یادم رفت کارت و وارد کردم

دوستون دارم