سلام دوستان
نمی دونم چه جوری مشکلم رو مطرح کنم که بتونم عمق نگرانی و ناراحتیم رو به شما منتقل کنم.زیاد هم نمی خوام مزاحم وقت شما بشم و خیلی خلاصه عرض می کنم
من از 6 ماه پیش به قصد ازدواج با اقا پسری دوست شدم. ایشون بعد از 3 ماه که من رو زیر نظر داشتن به من پیشنهاد ازدواج دادن و من هم با شناختی که ازش داشتم قبول کردم که تا موقعی که شرایطش برای ازدواج فراهم بشه با هم بمونیم...البته موضوع رو هر دوتا خانواده تا حدودی می دونن . به طوری که دیگه نه مادر من خواستگار راه می ده و نه مادر ایشون دختری رو واسش نشون میکنه.
خلاصه که الان 6 ماه از دوستیه ما می گذره و هنوز هم شرایط خانوادگی ما برای ازدواج مهیا نشده.ایشون هنوز نتونسته کار مناسبی پیدا کنه و از طرفی به علت مشکل خاصی که تو خانواده ما وجود داره فعلا نمیشه که بیان خواستگاری.حالا بماند که مشکل چیه!
مساله من اینه که ما دوتا چون به هم نا محرم هستیم باید خیلی چیزها رو رعایت کنیم . تو حرفها و حرکاتمون مواظب باشیم و دقت کنیم که سوتی ندیم. اما این شرایط دیگه خیلی داره سخت می گذره. اوایلش سخت نبودهااا ؛ اما روز به روز داره سخت تر می شه.
من احساس می کنم که داریم از هم دور می شیم و رابطه مون داره خراب می شه.چون هر دو از این وضعیت خسته شدیم اما کاری هم از دستمون بر نمیاد به جز صبر...جدیدا دیگه حرفی برای گفتن نداریم ، من نمی دونم چه جوری این ارتباط رو مدیریت کنم که هم تحمل این وضعیت راحت تر بشه و هم تو آینده مون اثر منفی نذاره. اگه راهنماییم کنید ممنون می شم.
در ضمن من 21 سالمه و دوستم 24 سال...شاید گفتن این نکته هم بد نباشه که ما تقریبا ماهی یک یا دو بار همدیگه رو میبینیم و ارتباطمون فقط تلفنیه.
ممنونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)