موضوع: به علت اينكه خواهر دختر خانم نامزد داره اجازه خواستگاري رسم وآشنايي رو به من ندادند!

سلام به همه دوستان عزيز
من محمدم، 23 سالمه، تقريبا مذهبي ام و دانشجو سال 6 پزشكي تو شهر تهران هستم، يكسالي ميشه كه يكي از همكلاسي هام نظرم رو برا ازدواج جلب كرده. اين دختر خانم هم مثل من مذهبي ه و جفتمون اهل شهر هاي اطراف تهران هستيم.(البته همشهري نيستیما)
2ماه پيش دوره كارآموزي مون (كه 3ماه طول ميكشه و هنوز ادامه داره) افتاد تو يه بيمارستان، و من هم موفق شدم خودم رو با ايشون هم گروه كنم! (كلا گروهمون 4 نفره) چند هفته اي گذشت و من بيشتر با ايشون آشنا شدم و ديدم كه اكثر معيار هاي من براي ازدواج رو اين خانم دارند،‌فقط مشكلي كه هست اينه كه ما همسن هستيم( من از ايشون 4 ماه كوچكترم.)
خلاصه اول خواستم خودم بهش بگم قضيه رو،‌بعد گفتم خوب نيست خودم بگم، يه مدت خواستم به دوستش بگم كه نظرش رو بپرسه، اما در نهايت به مادرم گفتم و مادرم زنگ زد خونشون و با مادرش صحبت كرد.(شمارش رو از يه واسطه گير آوردم) (گفتم بالاخره هرچي باشه جفتمون مذهبي هستيم) و گفت كه اگه اجازه بديد اين دو تا جوون تو دانشگاه با هم صحبت كنند يا حضوري همراه با خانواده خدمتتون برسيم. و قرار شد كه فرداش دوباره زنگ بزنه و جواب رو بگيره.
مادرم كه ديروز كه زنگ زد جواب خانواده دختر خانم منفي بود.
مادر ايشون گفتند كه پدر دختر خانم گفتند خواهر بزرگتر دختر خانم هنوز نامزدند و براي اين دخترشون هنوز زوده! كه مادرم هم ميگند خب باشند! ما كه عجله اي براي ازدواج و اينها نداريم، فقط قصد آشنايي داريم! مادرم ميگند كه نظر خود دختر خانم تون چيه؟ كه مادر دختر خانم جواب ميدند: "دخترم خيلي از پسرتون تعريف كرده و گفته پسر خيلي خوببيه ولي هرچي پدرم بگند، البته گفته كه من با آقا محمد هم سنيم و من از پسر شما بزرگترم و شايد در آينده تو زندگي به مشكل بخوريم." خلاصه اينكه مادر ما اصرار ميكنه و مادر دختر خانم در نهايت ميگند كه خب آخراي ماه صفر اگر تصميم ما(خانواده دختر) عوض شد بهتون زنگ ميزنيم.
شنبه و یکشنبه من تو بيمارستان دختر خانم رو ديدم و رفتارمون هم مثل روزهاي قبل كاملا عادي بود. منظور از عادي اينكه هيچ تفاوتي با قبل نكرده بود، حتي اگه بهتر نشده بوده باشه، بدتر هم نشده بود(عجب جمله اي) يعني راحت باهم حرف ميزديم و .... البته چون 2 نفر ديگه از همگروهيهامون هم بودن صحبت خصوصي باهم نكرديم. (حتی احساس کردم که روز یکشنبه دختر خانم خودش رو در موقعیتی قرار داد که فقط من و اون بودیم و میشد راجع به این موضوع صحبت کرد اما من جرئت نکردم)
حالا درخواست راهنمايي از شما همدردی هاي عزيز رو داشتم:
1- از نظر يه دختر خانم مذهبي، اختلاف سني اين همه مهمه؟ خب قطعا برا ازدواج چندين معيار هست و مهم معدل اين معياراست كه مهمه. من خودم با مشكل اختلاف سني كنار اومدم.
2- آيا من خودم با دختر خانم خصوصي راجع به اين مسئله صحبت كنم؟ و نظر واقعي خودش رو بفهمم؟
3- دختر خانم يه برادر بزرگتر از خودشون هم دارند كه مجرده، مادرم ميگفت شايد ديدند يه دخترشون كه نامزده، براي اين برادره هم ميخاند زن بگيرند،‌ديگه توانشو از نظر مالي ندارند كه اين دخترشون رو هم نامزد كنند(جفت خانواده هامون از نظر سطح مالي متوسط اند) و (شايد خود دختره راضي باشه.) نظر شما چيه؟
4- خودم يه حدسي ميزنم ميگم كه اين دختر خانم به هر دليلي از من خوشش نمياد،‌خواستم كه به يه بهانه خيلي محترمانه(همسن بودن) به من ج منفي بده. اما از يه طرف ميگم اگه اينطوره رفتاراش پس چرا سنخيتي با اين حدس من نداره؟(يك ماه پيش با يه واسطه فهميدم كه به يكي از دوستاش گفته بوده كه "خيلي راضيم كه با اين آقا (يعني من) همگروه شدم! و" در كل به نظرم از من حداقل بدش نمياد) و اگر واقعا جوابش منفی ه، آیا نباید به من کم محلی کنه؟ یا عادی برخورد کردنش یعنی اینکه یه خواستگاری تلفنی صورت گرفته و جواب هم منفی بوده! خیلی عادی! و اتفاق خاصی نیفتاده! نظر شما چیه؟
ميگيد چكار كنم؟
كمكم كنيد

سلام .جواب سوال های شما را به ترتیب دادم طبق چیزی که فکر میکنم . 1- ممکنه ترس از این داره که بعدا سر این موضوع مشکل پیدا کنه باید سر این موضوع با هم صحبت کنید و او را مطمئن کنید (ترس از این بابت بی مورد نیست ولی خوب 4 ماه به نظر من زیاد نیست) 2- از طریق خانواده باشه خیلی بهتره 3- ممکنه 4- من هم بودم عادی رفتار می کردم حتی اگر جوابم مثبت بود (شما پسرا چه انتظارهایی دارید )

سلام
شاید واقعا برای این خانم اختلاف سنی اهمیت داشته باشه. در این مورد نمی تونم نظری بدم. خیلی کار عاقلانه ای کردید که از طریق مادرتون اقدام کردید.
من معتقدم که:
1. تا آخر ماه صفر هیچ اقدامی نکنید. بعد از آن هم به هیچ وجه خارج از چهارچوب خانواده ها، اقدامی نکنید.
2. حیای یک دختر خانم (علی الخصوص مذهبی) اجازه نمی دهد که از دیدن خواستگار ذوق زده شود. همینکه مادرشون فرمودند "دخترم خيلي از پسرتون تعريف كرده و گفته پسر خيلي خوببيه ولي هرچي پدرم بگند" همین مطلب را نشان می دهد. وقتی پدرشان موافقت نکردند بنابراین باید هم ایشان طوری رفتار کنند که هیچ اتفاقی نیافتاده (البته واقعا هم هیچ اتفاقی نیافتاده)
3. موضوعی که انتخاب کردید نشان می دهد که متاسفانه دارید احساسی برخورد می کنید. شما مطمئن هستید که ایشون دختر آرزوهای شما هستند؟ لطفا اول به کمک عقل تان ایشان را بررسی کنید اگر عقل تان ایشان را تائید کرد بعد به دلتان اجازه بدهید که در موردشان نظر بدهد! (ببخشید رک گفتم )
4. با مطالبی که فرمودید به نظر می رسد که ایشون (خود این دختر خانم) خیلی هم به شما بی میل نباشند اما شما باید طبق بند 2 که عرض شد، شرایط ایشان را هم در نظر بگیرید.
خیلی به این موضوع فکر نکنید، مرور زمان همه چیز را مشخص خواهد کرد. فقط به خدا توکل کنید چرا که "و من یتوکل علی الله فهو حسبه"

آفرین بر شما .. واقعا تحسینتون میکنم ..
کم پیدا میشن پسرایی که تو این دوره زمونه انقدر جدی از طریق خانواده جلو برن .. واقعا کارتون عالی بود

اختلاف سنی رو باید هم خودتون و هم اون خانوم در جلسه ی خواستگاری با هم صحبت کنید و به توافق برسید .. فکر نمیکنم چهار ماه اختلاف سنی زیادی باشه .. بستگی به توافق خودتون داره ..

اجازه بدید کار روال خودشو طی کنه و از طریق خانواده ها اقدام کنید .. با توجه به اینکه گفته پسر خوبیه اما هر چی پدرم بگن معلومه دختر خوب و خانواده داریه و احتمالا نه خودش و نه خانواده ش نمیپسندن که شما به طور خصوصی باهاش صحبت کنی ..

عجله نکن و رفتارها رو تفسیر نکن ..
بذار تا اون خانواده و اون خانوم هم تو ارامش فکرهاشون رو بکنن و تو این مدت هم کار خاصی انجام نده ..
توکل کن به خدا و منتظر باش ..

باز هم بهت افرین میگم و تحسینت میکنم .. امیدوارم خوشبخت بشی برادر عزیزم ..

نوشته اصلی توسط fahime2012

3. موضوعی که انتخاب کردید نشان می دهد که متاسفانه دارید احساسی برخورد می کنید. شما مطمئن هستید که ایشون دختر آرزوهای شما هستند؟ لطفا اول به کمک عقل تان ایشان را بررسی کنید اگر عقل تان ایشان را تائید کرد بعد به دلتان اجازه بدهید که در موردشان نظر بدهد! (ببخشید رک گفتم )
خیلی به این موضوع فکر نکنید، مرور زمان همه چیز را مشخص خواهد کرد. فقط به خدا توکل کنید چرا که "و من یتوکل علی الله فهو حسبه"

ممنون از نظر خوبتون، اما چرا این طور برداشت کردید که دارم احساسی برخورد می کنم؟
جمله آخرتون خیلی بهم آرامش داد: هر کس بر خدا توکل کند، خدا برایش کافیست!

نوشته اصلی توسط l.a

4- من هم بودم عادی رفتار می کردم حتی اگر جوابم مثبت بود (شما پسرا چه انتظارهایی دارید )

ممنون از نظرتون
منظور من این نیست که با دیدن من ذوق زده شه! منظوره من اینه که اگر جوابش منفیه، با توجه به اصرار فراوانی که مادر من داشتند، آیا نباید طوری برخورد کنه که من هم این جواب منفی رو از برخوردش برداشت کنم؟

نوشته اصلی توسط الف-ح

آفرین بر شما .. واقعا تحسینتون میکنم ..
کم پیدا میشن پسرایی که تو این دوره زمونه انقدر جدی از طریق خانواده جلو برن .. واقعا کارتون عالی بود

اختلاف سنی رو باید هم خودتون و هم اون خانوم در جلسه ی خواستگاری با هم صحبت کنید و به توافق برسید .. فکر نمیکنم چهار ماه اختلاف سنی زیادی باشه .. بستگی به توافق خودتون داره ..
..............
عجله نکن و رفتارها رو تفسیر نکن ..
بذار تا اون خانواده و اون خانوم هم تو ارامش فکرهاشون رو بکنن و تو این مدت هم کار خاصی انجام نده ..
توکل کن به خدا و منتظر باش ..

باز هم بهت افرین میگم و تحسینت میکنم .. امیدوارم خوشبخت بشی برادر عزیزم ..

خواهش میکنم و ممنون از لطف شما
چشم، سعی میکنم که رفتارهاش رو دیگه تفسیر نکنم، توکل به خدا، هر چی خدا خواست!

عزیزم توکل بخدا داشته باش هرچی قسمت باشه زیاد عجله نکن تواین دورو زمونه اولش دختر ناز میکنه ی مدت که محل نذلری بعدش خودش به سمتت میاد.

منم سوال دارم چطوری بپرسم