به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 بهمن 99 [ 21:01]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    6,457
    سطح
    52
    Points: 6,457, Level: 52
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بی محبتی پدرم منو در برابر مشکلات ضعیف کرده

    سلام
    دوستان عزیز فکر کنم همه منو یادتونه با کمک خداوند و راهنمایی های شما عزیزان تونستم اون فرد قبلی را فراموش کنم ممنونم از همتون
    من دانشجوی فوق لیسانس و 28 ساله
    مشکل من این هستش که از بچگی پدرم هیچ محبتی به ما نکرده و از همون اول هم نه ایشون با ما صحبت کرده نه ما با ایشون چون درگیری ها و دعواهای زیادی با مادرم داشتن.
    دعواها با مادرم بیشتر سر خیانت هاش بود که هنوزم ادامه داره و شرمم میشه بگم این پدر منه
    درسته تا حالا خرج منو داده و الان دیگه هیچ پولی به من نمیده و اصلا براش مهم نیست که دخترش تو شهرستان از کجا میاره و خرج میکنه (از طریق وام دانشگاه و یه کار پاره وقت)
    خلاصه هیچ گاه تکیه گاهی برای نه برای من و برای مادرم هم نبوده
    این کمبود محبت را هر روز حس میکنم و اذیتم میکنه
    مخصوصا وقتی مثلا میبینم که استادمون چقدر خانوادشون براش مهمه و دوستشون داره سریع یاد زندگی خودم میفتم
    اوضاعم اینقدر داغون هست که وقتی استادهای بالای 50 سال بهم محبت میکنن یا بهم دخترم میگن کلی خوشحال میشم ولی بعدش ناراحت میشم که چرا اینا از طرف پدرم نبوده
    حس میکنم این محبتی نیست که با ازدواج برطرف بشه همیشه حس میکنم که تکیه گاهی ندارم و اینکه اگر مشکلی برام پیش بیاد کسی نیست که بهم کمک کنه.
    شاید قبلا این مساله برام مهم نبود ولی نمیدون در این مقطع سنی برام خیلی مهم شده و حس میکنم خیلی حسرت ها در زندگی ام دارم
    ممنون میشم کمکم کنید

  2. 2 کاربر از پست مفید nazi93 تشکرکرده اند .

    m.reza91 (دوشنبه 20 دی 95), نیلوفر:-) (دوشنبه 20 دی 95)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    حس خلائی که دارید رو می تونم درک کنم.
    منتها باید بپذیریم که هر انسانی تو این دنیا با یه سری محدودیت هایی روبه رو هست. همه ی آدما امکانات یکسانی ندارند.
    جالب اینه که هر چقدر شرایط زندگی ما سخت تر بشه دریچه های جدیدتری از زندگی به رومون باز میشه. این دریچه ها در واقع ارتقاء شخصیتی ما هستند.
    بچه ها از سنین پایین نیاز دارند که والدینشون بهشون توجه زیادی بکنند چون از نظر بچه ها اونا کامل ترین و بی نقص ترین چیزی هستند که باهاشون در ارتباط اند.
    یه جورایی پدر و مادرشونو آدمای جادویی می دونند.
    حالا اگه پدر یا مادر به اندازه ی کافی به فرزندشون محبت نکنند میتونه اعتماد به نفس فرزند رو کاهش بده و آسیبای جدی بزنه.
    شاید جریاناتی که در تاپیکای قبلیتون اتفاق افتاده(من فقط عناوین رو دیدم و حدس زدم کل ماجرا رو) ناشی از همین فقدان محبت پدرتون بوده که از بچگی باهاتون بوده.
    ولی شما وقتی بزرگ میشید دیگه نیاز نیست به استانداردهای اون دوران پایبند باشید؛ والدین ما هم آدم اند خیلی جادویی نیستند ، حتی نیاز به کمک دارند و خودمون، میتونیم حالمون رو خودمون خوب کنیم.
    خودمونو دوست داشته باشیم؛ از این طریق که هر روز به خودتون نگید "استادتون خانوادش براش مهمه پدر من نه" چون دارید به خودتون میگید تو به اندازه ی کافی خوب نیستی چون پدرت بهت محبت نمیکنه
    پس لایق آرامش نیستی.
    سعی کنید از گذشته خارج بشید. چیزایی که دارید رو ببینید؛ مثلا همین که درس می خونید همزمان کار هم می کنید و خرجتونو در میارید؛ مستقل بودن لذت بخش نیست؟ شاید پدری حمایتگر ندارید اما
    تونستید مستقل باشید و لیاقت خودتونو نشون بدید. همیشه به خودتون متکی باشید. اینطوری میتونید قوی باشید. حتی بعد ازدواجتون هم به مردی تکیه کنید که نیروها، علایق و استعدادهای درونیتون اونو لایق اعتماد شما دونستند؛ پس دراینصورت بازم به خودتون تکیه کردید.
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : دوشنبه 20 دی 95 در ساعت 00:08

  4. کاربر روبرو از پست مفید m.reza91 تشکرکرده است .

    نیلوفر:-) (دوشنبه 20 دی 95)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ابراز محبت شوهرم خیلی ضعیفه
    توسط خورشید خانوم در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 آذر 91, 15:18
  2. شوهرم ایمان ضعیفی دارد، آیا با این وجود اقدام به بچه دارشدن کنم؟
    توسط پرستوی مهاجر در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 مرداد 91, 11:05
  3. اطلاعیه مهم: لطفا مطلب ارسال نکنید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 تیر 91, 21:29
  4. اطلاعیه شماره دو ( دوربین کوچک ما )
    توسط راهنمای همدردی در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: پنجشنبه 08 اسفند 87, 02:05

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.