سلام به همه اونایی که جواب پست قبلیم رو ندادن.......امشب مفصل پستهای behnam2020gh رو خوندم ، یهو دلم خواست منم دوباره بنویسم......چقدر پسرا مادی گران...... طرف میلیون میلیون مهریش رو بخشیده و بخاطر 400 هزار تومن محکومه..........البته بازگشتش کار درستی نبوده ولی چرا اینقدر به این مبلغ اندک فکر می کنید......اون ادم بخاطر شما هویتش تغییر کرده.....
دوستای گلم هنوزم از طلاقم پشیمون نیستم..... از اینکه ازدواج کردم خیلی پشیمونم.....بیشتر از قبل چون واقعا موقعیت های خوبم رو از دست دادم.....وقتی میگم موقعیت خوب منظورم فقط موقعیت های ازدواج نیس.......من قبل ازدواجم خیلی شاد بودم......رفیق باز شدید......خوش ذوق و هنرمند(از نظر خودم)......راحت میتونستم مدتها قلم دستم بگیرم و مدام بنویسم.....دلم بی کینه بود.....اصلا دلخور نمیشدم و به همین خاطر ارامش زیادی داشتم........حلم خوبی داشتم.....با خدا ارتباطم بیست بود.....اما الان همه ی اونا رو از دست دادم....یا لااقل موقتا سرکوب شده....
دلم نمی خواد دوستای قدیمیم رو ببینم....حوصله ی نوشتن رو ندارم......نمازام و قرآن خوندنام لذت قبل رو بهم نمیده........شیطنتم کم شده و اروم شدم.....زیاد تو خونه سوژه جک نمیشم......یه جایی تو قلبم خیلی درد میکنه......آشپزی می کنم که اروم بشم ، موقتا جوابگو هم هست......درس می خونم تا یادم نره کی بودم.......از کاری که دارم لذت میبرم و سرم شلوغه......ولی دلم می خواد زودتر تکلیف زندگیم روشن شه.....خسته هستم از اینهمه انتظار برای رسیدن روزای بهتر........دلم نمی خواد دوباره تو دام یه نفر بیفتم ،پس میل زیادی هم به ازدواج ندارم ولی دوست ندارم تنها باشم....خواستگارم دارم ، کم و بیش ولی بدردی نیستن.........شاید اگه ازدواج کنم فک و فامیل به به بزنن ولی دلم نمی خواد برا موقعیت کسی ازدواج کنم...........
یکی رو می خوام که فهمیده و عاقل باشه.....مثل خودم عمیق فکر کنه...رفیقم بشه........عشقم بشه......پشت و پناهم بشه.......بهانه گیر و مثل دخترا لوس نباشه.......وای ته دلم قند آب میشه........همون اندازه که دلم میخواد عشق واقعی رو تجربه کنم از یه شکست دیگه متنفرم........من بچه های زیاد میخواستم و می خوام.......خیلی زیاد..... ده تا بچه خوب و تر و تمیز..........چقدر از رویاهام فاصله گرفتم........ اگر هیچوقت ازدواج نکنم چی؟........اگر ازدواج کنم و طرفم ادم حسابی نباشه چطور ازش بچه دار شم؟ از یه ادم بی فکر؟........ تازه اگر با یه ادم حسابی ازدواج کنم ، مگه میتونم چندتا بچه داشته باشم...........چقدر وقت دارم رویاهام رو پیگیری کنم؟..........ای خدا........من با اینهمه ارزو......واقعا نمیدونم چرا اینجا واستادم........
بدتر از همه اینه که کسی نمیدونه من چی میکشم.........همکارام که اصلا نمیدونن من قبلا ازدواج کردم....... شاد و خندونم..........باهاشون بیرون میرم.......خواستگار هم میفرستن..........کلی هم ازم تعریف میکنن......چه فایده؟......ته دلم غم بزرگی دارم........پشت شوخیا و مسخره بازیام همیشه یادم هست که ارزوهام رو خودم نابود کردم.........
نمیدونم بلاخره کسی که من بخوامش وقتی که خیلی برام دیر نشده میاد یا نه..........
علاقه مندی ها (Bookmarks)