به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1393-11-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    2,806
    سطح
    32
    Points: 2,806, Level: 32
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New انار ......21 ماه بعد از جدایی...... میشه کمک کنید تا اروم بشم؟

    سلام به همه اونایی که جواب پست قبلیم رو ندادن.......امشب مفصل پستهای behnam2020gh رو خوندم ، یهو دلم خواست منم دوباره بنویسم......چقدر پسرا مادی گران...... طرف میلیون میلیون مهریش رو بخشیده و بخاطر 400 هزار تومن محکومه..........البته بازگشتش کار درستی نبوده ولی چرا اینقدر به این مبلغ اندک فکر می کنید......اون ادم بخاطر شما هویتش تغییر کرده.....
    دوستای گلم هنوزم از طلاقم پشیمون نیستم..... از اینکه ازدواج کردم خیلی پشیمونم.....بیشتر از قبل چون واقعا موقعیت های خوبم رو از دست دادم.....وقتی میگم موقعیت خوب منظورم فقط موقعیت های ازدواج نیس.......من قبل ازدواجم خیلی شاد بودم......رفیق باز شدید......خوش ذوق و هنرمند(از نظر خودم)......راحت میتونستم مدتها قلم دستم بگیرم و مدام بنویسم.....دلم بی کینه بود.....اصلا دلخور نمیشدم و به همین خاطر ارامش زیادی داشتم........حلم خوبی داشتم.....با خدا ارتباطم بیست بود.....اما الان همه ی اونا رو از دست دادم....یا لااقل موقتا سرکوب شده....

    دلم نمی خواد دوستای قدیمیم رو ببینم....حوصله ی نوشتن رو ندارم......نمازام و قرآن خوندنام لذت قبل رو بهم نمیده........شیطنتم کم شده و اروم شدم.....زیاد تو خونه سوژه جک نمیشم......یه جایی تو قلبم خیلی درد میکنه......آشپزی می کنم که اروم بشم ، موقتا جوابگو هم هست......درس می خونم تا یادم نره کی بودم.......از کاری که دارم لذت میبرم و سرم شلوغه......ولی دلم می خواد زودتر تکلیف زندگیم روشن شه.....خسته هستم از اینهمه انتظار برای رسیدن روزای بهتر........دلم نمی خواد دوباره تو دام یه نفر بیفتم ،پس میل زیادی هم به ازدواج ندارم ولی دوست ندارم تنها باشم....خواستگارم دارم ، کم و بیش ولی بدردی نیستن.........شاید اگه ازدواج کنم فک و فامیل به به بزنن ولی دلم نمی خواد برا موقعیت کسی ازدواج کنم...........

    یکی رو می خوام که فهمیده و عاقل باشه.....مثل خودم عمیق فکر کنه...رفیقم بشه........عشقم بشه......پشت و پناهم بشه.......بهانه گیر و مثل دخترا لوس نباشه.......وای ته دلم قند آب میشه........همون اندازه که دلم میخواد عشق واقعی رو تجربه کنم از یه شکست دیگه متنفرم........من بچه های زیاد میخواستم و می خوام.......خیلی زیاد..... ده تا بچه خوب و تر و تمیز..........چقدر از رویاهام فاصله گرفتم........ اگر هیچوقت ازدواج نکنم چی؟........اگر ازدواج کنم و طرفم ادم حسابی نباشه چطور ازش بچه دار شم؟ از یه ادم بی فکر؟........ تازه اگر با یه ادم حسابی ازدواج کنم ، مگه میتونم چندتا بچه داشته باشم...........چقدر وقت دارم رویاهام رو پیگیری کنم؟..........ای خدا........من با اینهمه ارزو......واقعا نمیدونم چرا اینجا واستادم........

    بدتر از همه اینه که کسی نمیدونه من چی میکشم.........همکارام که اصلا نمیدونن من قبلا ازدواج کردم....... شاد و خندونم..........باهاشون بیرون میرم.......خواستگار هم میفرستن..........کلی هم ازم تعریف میکنن......چه فایده؟......ته دلم غم بزرگی دارم........پشت شوخیا و مسخره بازیام همیشه یادم هست که ارزوهام رو خودم نابود کردم.........


    نمیدونم بلاخره کسی که من بخوامش وقتی که خیلی برام دیر نشده میاد یا نه..........

  2. کاربر روبرو از پست مفید anargol تشکرکرده است .

    dooo (شنبه 20 خرداد 96)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 06:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    328
    امتیاز
    14,811
    سطح
    78
    Points: 14,811, Level: 78
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    947

    تشکرشده 652 در 230 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام انار گل جان
    یادمه درست موقعی که من تو گیر و دار جدایی بودم شما هم شرایطتون مثل من بود و اون موقع من تاپیک هاتونو دنبال میکردم،اما ند وقتی بود که دیگه از خودتون خبری ندادید اما من از خدا میخواستم که حالتون خوب باشه

    منم مثل شما این جدایی به ظاهر خیلی موقعیت ها رو ازم گرفت اعتماد به نفسمو،منی که قبل از ازدواجم فکر میکردم خیلی نسبت به بقیه هم سن و سالام خوشبخترم با جدایی کلا از این رو به اون رو شد اوضاعم، نمیدونم اینو بگم یا نه اما میگم،من حتی نسبت به زیبایی خودم هم شک کردم در صورتی که قبلا نسبت به خودم حس خیلی خوبی داشتم اما الان...


    هنوزم که هنوزه ترکش های این جدایی قلبمو ازار میده،حتی وقتی که خواستگار میاد ،واسه همینم چند تا از موردا که نمیدونستنو همون اول جواب رد دادم چون تحمل طه سری برخوردارو ندارم
    منم خیلی بچه دوست دارم،خیلی برنامه واسه اینده ام داشتم اما فعلا که نشده

    فقط این جدایی فایده اش این بود که.منو خیلی پخته تر کرد شایدم اقتضای سنمه،رابطه ام با خدا ،اعتقاداتم محکم تر شد

    از خدا میخوام کمکم کنه اینقدر خوب باشم که لایق یکی از بهترین بنده هاش باشم،چون مطمئنم خوبا قسمت خوبا میشن
    اما از ته قلبم از خدا میخوام طلاق ،منفورترین حلال خدا واسه هییییچ.کسی اتفاق نیفته

    انار گل عزیزم اسمتو خیلی دوست دارم،حس خوبی بهم میده ان شاالله به حق این ماه پر برکت و این روز که ولادت امام حسن مجتبی(ع)هم هست به زودی اون کسی که لیاقت شما رو.داشته باشه و با هم خوشبخت میشید سر راهتون قرار بگیره

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1395-12-04
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    4,294
    سطح
    41
    Points: 4,294, Level: 41
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    141

    تشکرشده 512 در 186 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام عزیزم
    اگر چه ادامه تاپیک دیگران کار درستی نیست، اما مطلبی مختصر عرض کنم؛
    من یکی از افرادی هستم که در جریان مشکلات کاربر بهنام بودم و ما صفحه به صفحه با ایشون پیش رفتیم.
    باید بگم همیشه بخشش نشانه ی بزرگی و حس نیت نیست، مثل خیلی از کارهای خیر که برای عوام فریبی هست تا رضای الهی.
    خانم ایشون فردی بودن که بدنبال نیات و خواسته های شخصی خودشون بودن و زندگی مشترک رو بازیچه این افکار قرار داده بودن. بارها با وجود برگشت این آقا، خانم هر دفعه بد و بدتر ظاهر شد تا جایی که ایشون آرامش نسبی خودش رو از دست داد. از شما متعجبم تلاش های این مرد رو ندید و مهریه رو دیدید و این ناشی از این امر هست که در ذهن و درون خودتون هم دنبال چیزهایی هستین که اون ها رو به سایر ترجیح میدید حتی اگر خلاف منطق باشه. بنظرم اون خانم بدنبال حرف شما نبودن... متعجبم از هویتی که حرفش رو میزنید اما یک سؤال؛
    پایمال کردن احساس این آقا و خودش و همچنین بازی با زمان رو اسمشو چی میگذارید؟
    در ابتدای عرایضتون گمان بردم آقا هستین بخاطر صحبت های نچندان زنانه ی شما
    رفیق باز شدید_ اولین اشتباه شما که هیچ مردی حاضر به پذیرشش نیست. همینطور که زن ها اول صحبت ها و آشنایی میپرسن شما که اهل رفیق و خوش گذرانی نیستین! رفیق بازی در هر شکلی اعم از گشت و گذار تا تلفنی و چتی مناسب نیست. یک مرد یا یک زن این حق رو داره بعد از ازدواج از توجه و محبت و تمرکز همسرش بهره مند بشه. زندگی مشترک اونقدر مسایل داره که وقت این کارها در هفته به دو ، سه ساعت تنزل پیدا میکنه. رابطه با دوستان در زمان مجردی مسایل خودش رو داره اما در زندگی مشترک باید به حداقل برسه. شما نیاز دارین که با خودتون به توافق برسین که باید و نباید های زندگی مشترک رو بدونین و همچنین برای این روابط مرز تعیین کنین.
    شرکت در مهمانی های زنانه خوب هست اما نه در حدی که بخواد به زندگی شخصی و افکار همسر تأثیر منفی بگذاره یا زندگی مجردی رو تحت تأثیر خودش قرار بده.
    درباره ذوق و هنر فرمودین_ هنر همیشه جاری هست ، مگر زمانی که شما هنوز وابستگی فکری به موضوعی داشته باشین. خب از طلاق پشیمان نیستین، از ازدواجتون پشیمانین این خیلی بهتر از حالتی هست که دلتون برای همسر قبلی تنگ شده باشه یا درگیر خاطره ها باشین.
    وقتی احساس گریز و تنفر وجود داشته باشه افراد بعد از این زمان تازه خودشونو پیدا میکنن و بدنبال علایق و روزهای جدید میرن.بجای غلبه بر احساسات شخصی بشینین با خودتون فکر کنین که چرا نباید به هنر برگردین یا درونتون ذوق ایجاد نکنه؟
    اولین علت میتونه فقدان یک نفر در زندگیتون باشه که اشاره هم کردین.. هر مردی به یک زن و هر زنی به یک مرد در زندگی نیاز داره. اینکه بگیم تنهایی بهتر هست یا خودم میتونم از پس خودم بر بیام نیاز داره با یک مشاوره صحبت کنیم. پس اولین علت جدایی از هنر یا نداشتن تمرکز برای شما این هست.
    دومین علت جا ماندن در گذشته هست، شما بعد این مدت هنوز هم ممکنه در گذشته جا مونده باشین، هنوز هم گذشته شما رو بطرف خودش میکشه و دفعتون میکنه، خب اینجا لازم هست با خودتون کنار بیاین، آیا من واقعا پشیمونم یا فقط اظهار پشیمونی میکنم؟ (همسرتون بعد از این قضیه آیا پیگیر شما بودن؟)
    در جایی ذکر کردین که خواستگار هم دارین، شما به کدام ویژگی یک خواستگار توجه میکنین و بر طبق چه معیارهایی یک مرد رو ، مرد زندگی میدونین؟
    اگر بر اساس افکار اشتباه پیش برین در زندگی بعدی هم توفیقی نخواهید داشت شاید لازم هست بازنگری کنین.
    داشتن فرزند خیلی بستگی به موقعیت افراد داره، اکثر مردان از داشتن فرزند خوشحال نمیشن چون هر بار دایره مسئولیت پذیری اونها بزرگتر میشه و سنگینی بیشتری رو حس میکنن. افکار اونها از احساسات به مادیات متمایل میشه، برخی از اونها بفرزند خودشون حسادت میکنن و فکر میکنن با وجودش بین اون و زنشون فاصله ایجاد میشه.
    کمتر عقل و منطقی داشتن ده فرزند رو میپذیره و این اصلا از عهده مادر بر نمیاد. بیشتر یک تخیل زیبا هست که فکر بهش گناه نیست و خیلی قشنگه اما واقعیتش اتفاق نمیافته.
    فرمودین زیاد تو خونه سوژه جک نمیشم یا در جایی دیگر خنده و مسخره بازیام
    همونطور که میدونین در فرهنگ ما کمدی و خنده جایگاه داره اما نه به اندازه ای که بعنوان هنر یا یک جنبه خوب از افراد بخواد پذیرفته بشه. من دیروز در پیج یک هنرمند بودم و کامنت های مردم جالب نبود! ایشون رو با لفظ دلقک، مسخره، سبک و ... خطاب کرده بودن، هنرمندی که جایگاه داره.
    دیگه چه برسه افراد عادی اون هم زن
    اگر خواستگار خوب میخواین باید رفتارها و گفتارهای متفاوت و ارزشی داشته باشین. مؤقر و سنگین و شوخ طبیعی متوسط و متین
    این خوب نیست که در اذهان دیگران بعنوان مسخره یا جک ازمون یاد بشه . بهتر هست با ارزشها و هنرها و استعدادمون بیاد اونها بیایم. پس اگر توجه کنین این هم ارزشمند نبوده که حالا نداشتن یا کم داشتمش ضربه بخواد بزنه
    در پایان جواب سؤالاتی که در متن پرسیدم رو بدین و معیاراتونو رو برای ازدواج بمن بگین و همچنین نظرتون درباره زندگی مشترک و جایگاه مرد و زن.
    ویرایش توسط yarmehrban : شنبه 20 خرداد 96 در ساعت 07:36

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1393-11-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    2,806
    سطح
    32
    Points: 2,806, Level: 32
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    dooo جان فدات شم ممنون از دعای خوشکلت ......... دعا کن مرا دعای تو خوب است..........

    گلم اسم اصلیم انارگل نیست........خودمم خیلی این اسم رو دوسش دارم...........
    من برعکس تو بعد از طلاقم تازه اعتماد بنفسم بالا رفت و فهمیدم لایق بهترین ها هستم..........فهمیدم خیلی خوشکل تر و جذاب تر از اونی هستم که فکر میکردم....مخصوصا بعنوان یک همسر....... تازه یاد گرفتم چطوری لباس هام رو جالب انتخاب کنم.............توی روابطم هم موفق ترم(ارتباطات اجتماعیم بهتر شده......کم حرف تر(متعادل تر)......دورتر از تنش هستم و بطور کلی موفقم)............اما تا دلت بخواد مثل تو پخته شدم...........از پختگی در مرز سوختنم......... قلبم هم هرازگاهی مثل تو بدجوری تیر می کشه.........از فکر توهین هایی که اونا بهم کردن و بلاهایی که خودش سرم اورد قلبم خفگی می کنه و غم ازش سرازیر میشه...........

    همدردیت عالی بود...........بیگ لایک........امیدوارم زودتر این وضعیت ختم بخیر بشه...............بهر حال منم برات دعا می کنم خیلی خیلی زود اونی که لیاقتت رو داره و بهت ارامش و خوشبختی میده زودتر برات بیاد و بی دغدغه باهاش ازدواج کنی................بازم برام دعا کن.................

  6. کاربر روبرو از پست مفید anargol تشکرکرده است .

    نادیا-7777 (یکشنبه 21 خرداد 96)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 16:46]
    تاریخ عضویت
    1395-9-10
    نوشته ها
    185
    امتیاز
    5,275
    سطح
    46
    Points: 5,275, Level: 46
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    361

    تشکرشده 311 در 123 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام
    تاپيكتون رو با دقت چند با مطالعه كردم و تجربه شخصي خودم رو ميگم
    منم اوايل جدايي از همسر سابقم دقيقا مشكلات شما رو داشتم كلا سر به هوا شده بودم اما بعد مدتي اوضاع خيلي بهتر از سابق شد و به جرات ميتونم بگم زندگيم از هر نظر 180درجه تغيير مثبت كرد.
    يكي از راه كارهايي كه كمكم كرد آروم بشم اين بود كه ي مدت چند ماهه تنها زندگي كردم و با خودم همه مسايل رو از اول كودكيم كه يادم ميومد تا امروزم بررسي كردم و نقاط ضعف و قوت خودم رو مشخص كردم.
    نقتط ضعف رو تقويت كردم و مسايلي كه باعث ميشد آرامشم بهم بريزه رو حذف كردم يا راه كاري جهت مقابله با اون مسايل خودم به خودم ارايه دام و بهشون عمل كردم نتيجه فوق العلاده اي داشت تو روحيم.
    چندتا سوال شخصي دارم از شما ميتونيد جواب نديد
    علت جداييتون چي بود؟
    تا حالا شده بعد طلاق به هر نحو از همسر سابقتون خبري بگيريد؟
    مهريه تون رو گرفتيد؟
    اگه زندگي دنده عقب داشت چه كارهايي انجام ميداديد كه باعث بشه زندگي خوبي داشته باشيد؟

    براتون بهترين ها رو آرزو دارم.

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1393-11-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    2,806
    سطح
    32
    Points: 2,806, Level: 32
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    yarmehraban عزیزم .........چقدر راحت درباره ی دیگران قضاوت می کنید از روی دو تا پاراگراف ....... من فقط گفتم اقای بهنام خیلی به قضیه ی اون پول اشاره میکنن (بیشتر از حد معمولش) و کاری به جزییات دیگه نداشتم و قضاوتی نکردم..........و قصد ندارم اینجا از ایشون بنویسم دیگه.............
    بزرگترین اشتباه شما اینه که برای همدردی دقیق مطالب طرف همدردیتون رو مطالعه نمی کنید............... عزیزم من گفتم قبل ازدواج رفیق باز شدید بودم (تو زمان نامزدیم اینطوری نبودم و مشکلم اینه که بعدش هم نتونستم دوباره باشم)رفیق بازی همیشه بد نیست ، تو زندگی زناشویی خوب نیست ولی تو شرایط بعد از طلاق می تونه کمک کنه زودتر برگردی به حالت طبیعی و از تنهایی و فکر و خیال اسوده شی ، من به محض عقدم دیگه ارتباط چندانی با دوستام نداشتم و حوصله هیچکس رو نداشتم ، الانم ندارم......ولی تو زمان مجردی واقعا خوب بود ، کاش می شد اونجوری باشم باز هم..........
    من مهمانیای زنانه نمیرم......با همکارام که همسن و سالم هستن قرارهایی میزاریم و این مربوط به الانه نه زمان عقد م............

    در مورد هنر....منظورم نقاشی روی بوم و اینا بود که الان دیگه اصلا کششی ندارم.......... البته گاهی روی دیوار مدرسه مامانم یه شکل های خوشکل مشکل میکشم ، ولی کلا حال مثل قدیم دلم قنج نمیره براش..................

    تو تاپیک های قبلی نوشتم..........اره همسرم چندبار تلاش کرد ارتباط بگیره ، من حتی یه ذره هم میلی برا جواب دادن نداشتم و ندارم..........حتی پروفایلش رو هم چک نکردم............واقعا دیگه برام مهم نیس........
    والا مرد زندگی برای من الان یعنی : یکی که اخلاق های مردونه داشته باشه ..... بشه روش حساب کرد.........محکم و عاقل باشه....ثبات داشته باشه.......خودش تصمیم گیرنده باشه.....قدرتمند و متین باشه........با حیا و مسئولیت پذیر باشه......بچه نباشه.......... رو زور بازوش حساب کنه ولی بدونه مفهوم زندگیش چیه.......... دست و دلباز باشه....... یکم رو مسائل فکر کنه و بزرگوار باشه و..... چمیدونم کسی که وزنه ی عقل و منطقش تو ذهنم سنگین بیاد..............
    من میدونم الان نمیتونم ده تا بچه داشته باشم........این فقط ارزوی جوون تریامه.....اصلا نامزد قبلیم بچه یکی و دوتا رو زیاد می دونست...... شما درست میگین و من میدونم....این فقط یه ارزو بود که الان در دسترس نیست...........

    عزیزم من میگم سوژه جک نمیشم منظورم یه چیز لذت بخش و حاکی از شور و هیجان و سرزندگی تو خانواده هست....... و اگرنه خودم میدونم لودگی خوب نیست.....اتفاقا من در محیط کار و تو دانشگاه و همه جا بسیار متین هستم ولی روحیه ی شاد و با نمکم همه رو شیفته می کرد و همه میگن تو چرا مثل قبل نیستی.......خنده و شادی اگه با شعور همراه باشه خیلی خوبه...........باعث میشه زندگی شیرین شه گلم.........من مسائل رو جدی نمی گرفتم و نشاطم از اینجا میومد.........
    در ضمن شغلم معلمی هست و بنابراین نمیتونم لوده باشم ولی سرزندگی رو داشتم و الانم هنوز تو محیط کار دارم............
    امیدوارم جواب تمام سوالاتتون رو داده باشم............. فقط خواهش میکنم کمی با آرامش پست ها رو دنبال کنین..............ممنون از اینکه وقت گذاشتین و نکاتی رو بیان کردین ولی کاش دقیق مطالعه کنین.............براتون رسیدن به ارزوهاتون رو ارزومندم

  9. کاربر روبرو از پست مفید anargol تشکرکرده است .

    نادیا-7777 (یکشنبه 21 خرداد 96)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1395-12-04
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    4,294
    سطح
    41
    Points: 4,294, Level: 41
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    141

    تشکرشده 512 در 186 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام عزیزم
    درباره آقا بهنام اگر براتون نوشتم میخواستم بدونید هر کسی جای ایشون بود خیلی ضربه میخورد، اگر اشاره به قضیه پول داشتن در واقع میخواستن بفهمونن این شخص برای پول آمده بود یا مسایل مالی و آزار نه برای دل من... خب این برای مخاطبی مثل شما ممکنه تصوری دیگر ایجاد کنه.همونطور که در ذهنتون باقی مونده و اونو به مطالبتون پیوند زدین.
    درباره اینکه فرمودین مطالب رو مطالعه نمیکنم ، خیر چنین نیست.
    اگر من نوعی به تاپیک شما میام صرفاً جهت کمک به شماست و روی هر مطلبی بیش از ۴۰ دقیقه زمان میگذارم. پس فقط نیومدم بنویسم و برم .
    من بر روی مطالبی که مینویسم اشراف کامل دارم. میدونم که شما زمان ازدواج رو نگفتین اما ما انسانها به خیلی از رفتارها و گفتارها عادت میکنیم و ترک عادت بسیار مشکل هست.
    در زمان ازدواج بظاهر دوستی یا رفیق بازی رو کنار میگذاریم اما همیشه در نهان ما باقی خواهد ماند، که آره کاش الان فلان جا با فلانی و فلانی بودیم خوش میگذشت. این باعث میشه از زندگی مشترک و تفریح های دو نفره لذت کافی رو نبریم اگر چه فکر میکنیم تأثیر نداشته و لذت بردیم!
    بعضی عادت ها ادامه دارن و بهتره اصلا نباشن یا کنترل بشن؛
    اصلا نباشن مثل خودارضایی، که بعد ازدواجم با وجود همسر ادامه داره.
    رفیق بازی که در زمان مجردی یا بعد طلاق باید محدود بشه.
    گروههای دوستان و همکاران خیلی کم میتونن تأثیرات مثبت در افراد بگذارن، انقدر که حرف هاشون یا رفتارها و گفتارهاشون تأثیر منفی بر خلق و خو و افکارمون داره تأثیرات مثبت بچشم نمیان. مگر گروههای دوستی که واقعا در اونها افراد مثبتی حضور داشته باشن که سطح آگاهی و دانششون و تجربیات مفیدشون کمک کننده باشه.
    همین گروههای دوستان بعد طلاق بفرض میتونه برای روحیه افراد کمک کننده باشه، اما اگر در جهت سوق دادن شما به ادامه زندگی در شکلی بهتر بشه نه رفیق جای همسر و همدم رو در زندگی بگیره.
    گفتین ارتباط گرفت همسرتون ، ای کاش متن پیام هاش رو بدون ارسال پاسخ میخوندین و ببینین چی نوشته. گاهی ممکنه حرف هایی گفته بشه که هیچ وقت نشنیدین و یا بهش فکر نکرده بودین پس لازم بوده ببینین حرف حسابش چی هست. حتی وارد پیج هاش بشین و ببینین این روزها حالش چطوره ...
    خب شغلتون معلمی هست و قطعا برای دانش آموزان در یک مقطع زمانی الگو هستین. این بد نیست اگر خنده رو و شاد باشین و کسی هم مخالف نیست.. منتها چون به لفظ خودتون فرمودین سوژه جک نمیشم یا مسخره بازیام... و من این مطلبو ذکر کردم وگرنه کسی یک آدم شاد رو نه جک میدونه نه مسخره!
    من آدم شاد زیاد دیدم از استاد دانشگاه تا پزشک و مهندس و دبیر و ... اما هیچکدوم خودشون رو سوژه جک و اهل مسخره بازی نمیدونن . بین شادی و نمک داشتن و جک و ... مرز هست که باهاش افراد شناخته میشن و برای هر کدوم درجه ای از احترام و .... رو مردم در نظر میگیرن.
    فلانی آدم شادی بود، همیشه لبخندش تو ذهنمه هر جا هست موفق باشه.
    فلانی چقدر دلقک بازی در میآورد ، دلم برا مسخره بازیاش تنگ شده.
    این دو تا تعریف با هم زمین و آسمون فرق داره. که خداروشکر اظهار میکنین از دسته ی اول هستین.
    ببینید عزیزم ؛
    آدمها تأثیر میگیرن از محیط اطراف و آدمهای اطراف، از فرهنگ و شرایط مختلف
    مثلا در حرفات میگی من قبل نامزدی رفیق باز بودم و تو دوران نامزدی نبودم و حتی بعدشم نتونستم...
    انگار از یک حسرت بزرگ و یک خلاء بزرگ حرف میزنی ... ولی چرا در صحبتت یک ای کاش درباره زندکیت نمیگی؟
    ای کاش میشد زندگی قبلیمو باز بسازم یا همسر قبلیم خودشو پیدا کنه و به خودشناسی برسه...
    ما دلتنگی ها و حسرت هامون برای چه چیزی هست؟
    برای یک چیز دم دستی و سطحی یا برای یک چیز ماندگار؟
    اینه که میگم ما تأثیر میگیریم و تا مدت ها باهاش زندگی میکنیم... بعضی عادت ها رو باید قیچی کرد تا حسرت ای کاش اون باقی نمونه، همین ها در زندگی باعث میشه لذت کامل رو نبریم.

    در هر حال معیارهای شما معیارهای خوبیه اگر در کنارش نه اخلاق مردانه بلکه اخلاق رو بطور معنی واقعی کلمه مد نظر بگیریم، فضایل اخلاقی رو... / در کنار معیارتون ایمان رو قرار بدین، اعتقادات در زندگی مهم هستن، آدمها با اعتقاداتشون زندگیشونو پیش میبرن، من اعتقاد دارم مال حرام تو زندگیم نباشه و پول مردم رو پس میدم فلانی پول مردمو میخوره و اعتقادی به این مسئله نداره واسه همین در نظر مردم فردی بی ارزش و کلاهبردار هست و ضربه ی اونو در جاهای دیگه زندگی میخوره/ در کنار معیارتون شرایط خانوادگی رو هم قرار بدین، خانواده فرد به اندازه خود فرد مهمن، چون اون فرد از دل خانوادش بیرون اومده، در محیطی که رشد کرده هر لحظه تأثیری گرفته که برای اون به شکل رفتار و گفتار و اخلاق در اومده./ در کنار معیارتون شرایط فرهنگی و اقتصادی رو قرار بدین.. این فرد از نظر فرهنگی چقدر در سطح خانواده ی منه؟ یا شرایط اقتصادیش چیه میتونم بسازم؟
    عزیزم منم برای شما روزها و لحظه های خوب رو آرزومندم. شما باید به زندگی ادامه بدی ولی نه تنهایی...

    ویرایش توسط yarmehrban : یکشنبه 21 خرداد 96 در ساعت 08:01

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1393-11-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    2,806
    سطح
    32
    Points: 2,806, Level: 32
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    sia518 جواب سوال اولتون: اوایل فکر میکردم بخاطر خانوادشه....... اما موقع طلاق فهمیدم که مشکلم خودشه.......عقل درستی نداشتن.....ثبات نداشتن..... مثل دخترا بود و مسئولیت پذیر نبود.......نمیدونست فلسفه ازدواج چیه.......و هیچ چیز وجودش برا من قابل احترام نبود.........یک ادم دروغگوی خسیس که نمیدونه چطور از حلال خدا استفاده کنه........... بعد از طلاق یک روح خنجر خورده ی درب و داغون برام به یادگار گذاشت.........ولش کنید...... من دوستش نداشتم.........فقط یه مدت کوتاه وابسته شده بودم........ همین که خیلی زود قبل طلاق رسمیم پایان یافت این حسم...........

    سوال دوم: من خبری نگرفتم......واقعا برام مهم نیس واگر نه حتما میگرفتم و هزار راه داره که بگیرم ولی من علاقه ای به خبر گرفتن ندارم ، حتی کنجکاو نیستم....... اما اون دو سه بار پیام داد و بارها سکرت چت درخواست کرد....... من بلوکشم نکردم ، فقط راحت پاکش کردم..........اون کارمند جاییه که داداشم تقریبا مسئول رسیدگی به کاراشونه ...داداشم به زن داداشم یه چیزایی از اون گفته که زن داداشمم به من گفت ولی من علاقه ای به ادامه ی صحبت راجع بهش نداشتم........ یا مثلا یه بار زن دادشم تو گروه تلگرامی اداره ی داداشم عکس این پسره رو دیده بود ، اتفاقی به من گفت که عکسای پروفایلش فقط با لباساییه که تو براش خریدی ، فقط همون سه تا تیشرت و یک عکس که با شالی که براش بافتی انداخته.......... بنده خدا میترسید که حالا احتمالا برم یه نگاهی بندازم ، ولی خودمم متعجبم که تا این اندازه هیچ میلی برا دیدن قیافه نحسش ندارم...........

    من چون باکره بودم ، در زمان طلاقم 150 میلیون میشد ، همسرم خونه داشت ، ماشین داشت ، مغازه داشت ، باغ و یه مبلغ زیادی پول نقد که من کاملا مطلع بودم........ من 15 میلیون ازش گرفتم ، بیشتر هم میتونستم بگیرم چون حداقل ماشینش برا من بود و تو کیفری محکوم شده بود و کارش به خطر افتاده بود و داشت از دستش میداد و پولاش و زمینشم توقیف میشد.....، اما خسیس و کثیف بود و من میخواستم زودتر تموم شه.....اما از حقم نگذشتم ،بخاطر ابروم گفتم بهش نده ولی بهت نمی بخشم ،چون توان دادنش رو داشت...اگه به من بود بدون مهریه تمومش میکردم زودتر حتی ولی دو تا دلیل داشت که زودتر تمومش نکردم : 1- مشاورام گفتن اگر بدون مهریه بیای با توجه به شناختی که از دروغگویی خودش وخونوادش داشتن ، گفتن تو شهرتون پر میکنه که عیب داشتی و عقد فسخ شده (خودشم تهدید میکرد به این موضوع و اوایل به همه میگفتن مهریه نگرفته) 2- پدرم راضی نمیشد بدون یک ریال بیام (به همون دلیل 1)........ به هر حال این پولم بیشترش خرج وکیل و دادگاه شد........برا من یک ریالم خرید عقد نکردن......نه طلا و نه لباس .......فقط یک حلقه و نشون.........که پس دادم بهش و همونم سه میلیون میشد..........چند ماه بعد طلاقمون ماشینش رو عوض کرد و یه ماشین مدل بالا خرید..........

    جواب سوال اخرتون: اگه دنده عقب داشت من واقعا با اون ازدواج نمیکردم.....من به کارام فکر میکنم ولی واقعا اونقدرا بد نبود که طلاقم رو نتیجه بده............. یعنی هر چی فکر میکنم اون ادم قابلیت سازگار شدن کسی رو باهاش نداشت چون ثبات نداشت.........کسی که خودش نمیدونه چیکاره هست رو نمیشه کاری کرد......کسی که نمیدونه اگه دوستت داره باید نگهت داره رو نمیشه کاریش کرد...........کسی که برای دوست داشتن خودشم ارزشی قائل نیس....... هر کدوم از ویژگی های اون مرد به راحتی ویرانگر یک زندگی بود اونکه دیگه جمع تمام اونها بود.......

    خدا عاقبت هممون رو بخیر کنه........مرسی ازتون


    yarmehraban گلم ........ احساس میکنم مطالبم رو بد میرسونم........ ببین رفیق بازی از نظر من یعنی من چندتا دوست صمیمی داشتم که سه روز از هفته ،هر روزش با یه دوست صمیمیم دوتایی میرفتم بیرون و میومد خونمون و ورزش میرفتم و سینما و اینا........ و یا مدام از همدیگه سراغ میگرفتیم که بعد از عقد اینقدر گرفتار شده بودم که میلی به ایجاد ارتباط نداشتم.......... وقتش رو نداشتم و دلمم نمی خواست............ حسرتی تو زمان عقدم برای ارتباط با دوستام ،نداشتم چون اگه دلم می خواست میتونستم باهاشون رفت و امد کنم ، چون من تو اون یک سال و دو ماه که زن اون اقا محسوب میشدم فقط شاید 72 ساعت ایشون رو ملاقات کردم...... اگه تاپیکهای قبلیم رو بخونید متوجه میشید که از ترس خانوادش رابطه ای با من نداشت.......هفته ای یکی دو ساعت...........خیلی وقتها هم کمتر ،که از این 72 ساعت 50 ساعتش مربوط میشه به دو ماه اخر که خانوادش با من کلا قطع رابطه نمودن.........
    الان دلم می خواست حوصله ی دوستام رو میداشتم که کمی از این تنهایی و درد شکست فاصله بگیرم ولی واقعا برام الان بی مفهومه رابطه با اونها.................

    عزیزم جوابش رو ندادم چون من شخصیتشش رو شناختم...........اونکه نمیتونه جنم وجودیش رو تغییر بده.....ادما میتونن رفتاراشون رو درست کنن ولی نمیتونن ذات و شخصیتشون رو درست کنن............اون اقا بدرفتاری نمی کرد که بگم شاید خودش رو اصلاح کرده باشه........... شخصیت و وجودش برا من شوهر بشو نبود که نبود........بدرد من نمیخورد......... من با دروغاش از خودش ازدواج کردم.......خودش اونی نبود که با من همخوانی داشته باشه.......... فرهنگش ، ارزش هاش ، تدینش و هر چیزی که یک ادم رو میسازه نقطه ی مقابل اون چیزی بود که من بهش احترام بذارم....... اون اگه از من خوشش میاد مشکل خودشه.............همه از چیزای خوب خوششون میاد........ من مجبور نیستم به خوش اومدن اون تن بدم....... تاپیکام رو بخون............ واقعا تلاش کردم واسه اون زندگی ، چون زندگیم رو دوس داشتم .......اما اخرش فهمیدم واقعا برا چی؟!..........برا چی با کسی بمونم که احترامی پیشم برا خودش نذاشته...........

    تو معیارام از مرد دلخواهم به دین اشاره نکردم چون اون زیادی برام مهم و واضحه ازش غافل شدم........اره مومن بودن خیلی مهمه ولی مومن واقعی می خوام......یکی که بشه روش حساب کرد و بهش احترام گذاشت و قابل اطاعت کردن باشه.............یکی که بتونه برام تعیین تکلیف کنه......اعتما بنفسش بالاتر از من باشه ......من مجبور نباشم زندگی رو تنهایی به دوش بکشم........اصولا هم برا من ادم های مذهبی میان......
    و خانواده هم خیلی مهمه.............قصد دارم این ویژگیها رو از روی خانوادش بفهمم...........

    وای یعنی میشه یه همچین مردی بیاد تو زندگیم؟

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام دوست عزیز

    شما یه دوران سخت از زندگیتون رو به پایان رسوندین.از نظر عاطفی هیچ وابستگی براتون نمونده و الان هم استقلال خودت رو داری.زندگی قبلیت رو شرافتمندانه و بدون

    انتقام جویی تموم کردی و دیگه سراغی هم از اون نگرفتی.

    به نظرت اینها موفقیتهای بزرگی نیست؟

    خودت رو از گذشته کاملا رها کن.میدونم تا حد خیلی زیادی این کار رو کردی.ولی کوچکترین حسرت یا کینه و ناراحتی رو نزار توی دلت بمونه.

    اون یه مقطع از زندگیت بوده که تو تمومش کردی.

    برخلاف نظر دوستمون من معتقدم حتما حتما رابطه با دوستات رو ادامه بده.مخصوصا اگر دوستهایی داری که روحیه شاد و سرزنده ای دارند.این الان بیشترین چیزی

    هست که تو بهش نیاز داری.تو الان به شادی و سرزندگی نیاز داری.حتی اگر حسش رو نداری خودت رو مجبور کن باهاشون قرار بزاری.

    در کنار اون با خانوادت هم وقت بگذرون و ازشون لذت ببر.من الان ازدواج کردم ولی حسرت روزهایی رو دارم که با مامانم دوتایی میرفتیم خرید و رستوران و مسافرت

    و کلی خوش میگذروندیم.

    به جای اینکه بشینی و فکر کنی آیا مرد دلخواهم میاد تو زندگیم یا نه .. همین لحظه رو زندگی کن.مثل قبلا رها و سرزنده وشیطون باش.باور کن به اون سختی که

    فکرش رو میکنی نیست.

    امیدارم اتفاق های خوب هم حتما برات بیفته ولی لحظه حال رو با فکر کردن بهش خراب نکن.

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1395-12-04
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    4,294
    سطح
    41
    Points: 4,294, Level: 41
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    141

    تشکرشده 512 در 186 پست

    Rep Power
    56
    Array
    آره عزیزم میشه..
    توکل بخدا کن ، میفهمم چی میگی . گاهی آدم واقعا دلش سازندگی میخواد ، دلش روزای خوب و رفتارای خوب میخواد ولی امکانش نیست.
    توکل بخدا انشالله روزهای بهتر هم میبینی و کسی که تو ذهنته سراغت میاد.
    قدرت ذهن بالاست. به روزهای خوب فکر کن پیش میاد.
    سعی کن آدمهای اطرافت و مکان های رفت و آمدت رو گزینش کنی. مثلا احتمال میدی در اون مکان ها به افراد دلخواه که معیارتو رو دارن نزدیک تری.. یا اون آدمهای گزینش شده میتونن معرف خوبی برات باشن .
    عزیزم میدونم برگشت به گذشته برای تو شاید ناراحت کننده باشه شاید برای هر آدمی برگشت به خاطره ای تاریک آزار دهنده باشه. اما من تو ذهنم سؤالی هست. البته میتونی پاسخ ندی و این حق تو هست.
    اما به سؤالی که پایان حرفم ازت پرسیدم هر چند سخت اما تونستی پاسخ بده.
    ///////////////
    در جواب شما و دوستان محترممون بگم گشت و گذار و تفریح با دوستان و‌ خانواده مقطعی هست و بعد از مدتی در یک سن خاصی طرف برمیگرده عقب و میبینه هیچی وجود نداره... آینده مبهمه. همه چی هست، اما کسی نیست
    ما نمیخوایم اینجا خودمونو گول بزنیم !
    میخوایم راهی باز کنیم. بله گذشته رفت، اما آینده چی میشه؟
    خب حرفای قشنگ خیلی خوبه اما خوب تر از اون پیدا کردن راه حل و علاج هست.
    عزیزم چی شما رو هول داد بسمت زدن تاپیک؟ چه نیرویی باعث میشه دیگه از دوستان و هنر هم لذت کافی رو نبری؟
    نمیشه جای یک گل تو خاک باغچه، بیل کاشت!
    هر چیزی مکمل خودشو میخواد. جای یک نفر در زندگی شما خالیه؟ این آدم که صورتش رو نمیبینی کیه؟
    از کجا قراره بیاد ؟ آشناس؟!
    این خلاء باید پر بشه.
    یک زمانی دل بستی و عاشق شدی ولی همه چی خراب شد درست وقتی که باید خوب میبود، قلبت از همون سمت تیر میکشه...
    این عشق نصفه موند به بلوغ و رشد نرسید ... جاش توی دلت خالی موند...
    این عشقه باید ثمر بده باید رشد کنه .... باید به نهایت برسه تا حال دلت عوض شه.
    آره تفریح حالمو خوب میکنه اما شبا خیالاتم باهام میخوابن، بازم میرم تو گذشته آینده نیومدم و غرق میشم.
    نمیدونم خودمو مقصر ببینم یا دیگری رو، نمیدونم آدمای جدید چطورن... اونا نکنه منو آزار بدن...
    عزیزم یکبار زندگیتو مرور کن... شاید به چیزای جدید برسی
    خودتو نقد کن ، شاید جواب رو ببینی
    به دلت رجوع کن، چی ازت میخواد ؟ شاید داشتن کسی رو ... شاید قصه ی یک دل بستن نصفه نیمه...
    حالا میخوای چکار کنی... آدمایی که سمتت میان ازشون چه انتظاری داری... یک راه باز کن ، یک مسیر برای رشدت، یک حس خوب ایجاد کن. همه یک روزی رفتنی هستن و در اون روز یک همدم از هر داشتنی، در زندگی لذت بخش تر هست.
    اگر همسر قبلت، الان اینجا بود بهش چی میگفتی و چی ازش انتظار داشتی که نتونست و نکرد ؟ لطف کن حرف دلت رو بنویس.
    ویرایش توسط yarmehrban : یکشنبه 21 خرداد 96 در ساعت 11:13


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.