به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 خرداد 97 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1394-11-18
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    2,045
    سطح
    27
    Points: 2,045, Level: 27
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خسته شدم اینقد بار اضافه به دوش کشیدم

    سلام دوستان . قبلا هم اینجا کمی در مورد این موضوع صحبت کرده بودم اما الان باردارم و واقعا از لحاظ روحی زجر میکشم خیل سعی میکنم اینطوری نباشم اما نمیشه. قبل بارداری پیش مشاور میرفتم و مشاورم اکیدا تاکید کرده بود که تا حال روحیت بهتر نشه به بچه فکر نکن از طرفی شدیدا از طرف خانواده شوهر تحت فشار بودم و کلی زخم زبان که حالمو بدتر میکرد و شوهرمم از وقتی اسم بچه اومده بود با من رابطش خوب شده بود قبل هیچ توجهی ازیین لحاظ بهم نمیکرد. من که کل هزینه زندگی و خرج شوهرم با منه و متاسفانه با خانواده اون هم زندگی میکنیم. الان پنج ماهه باردارم علی رغم اصرار خانواده شوهرم برای اوردن بچه الان کلا خودشونو زدن به اون راه و متاسفانه خرج دکتر رفتن و کلا هزینه های مربوط به بچه هم به دغدغه های فکری من اضافه شده و واقعا کم میارم هم از لحاظ مالی و هم روحی و عاظفی. همانطور که پیش بینی میکردم شوهرم بعد از باردار شدن من دوباره از لحاظ جنسی مثل قبل شد کاملا سرد و بی تفاوت . تا الان هیچ کدوم از نیازهای منو براورده نکرده نه مالی نه عاطفی. فقط دوست دارم هایی که هیچوقت با عمل ثابت نشد. الانم میگه میدونم کم گذاشتم برات ولی بعد از تموم شدن سربازیم جبران میکنم. الان باردارم و سخت روحیم حساس شده مثل قبل تحمل اذیتای مادر شوهر و اطرافیانو ندارم. مادرشوهرم فقط برای تحقیر من ایرادای بنی اسرائیلی میگیره مثلا شوهرم سرما میخوره دلش نمیاد یه سوپ براش بپزه وقتی هم من میپزم هزارتا ایراد که فلان چیز نریختی؟ اگه پونه دم کنم براش میگه چرا گل گاو زبان دم نکردی اگه گل گاو زبان دم کنم میگه باد اویشن دم میکردی و هزار درد و مرض دیگه که غذای خوب براش نمیپزی و ... .مادر مادرشوهرمم که بیاد اینجا نور علی نوره...از همشون متنفرم. تو چند سالی که اینجا بودم به شدت منفعل شدم چون اوایل که جواب میدادم غوغا میشد با کوچکترین جواب من که نگو. روزگارم سیاه میشئ و هیچ حامی نداشتم. الان دیگه تحملم تموم شده میخوام ازینجا برم. درخواست وام دادم از محل کارم که هنوز جور نشده. شوهرم مبینه خیلی عصبی میشم میگه ماشینو بفروشیم خونه بگریم . من برای اون ماشین حتی طلاهای خونه بابامم فروختم دلم نمیاد بفروشمش از طرفی اینجا هم موندن جز اعصاب خردی برام فایده ا نداره چون حتی در بدترین حالت که بچم در خطر باشه و مریض باشم محل نمیدن بهم. کلا با یه دنیا نفرت و اعصاب خردیی و اضطراب دارم زندگی میکنم. دلم برای دختر توی شکمم میسوزه. دلم میخواست پسر باشه چون نمیخواستم مثل من بدبختو تجربه کنه ولی دختر شد. همیشه اضطراب دارم با گریه با بچم حرف میزنم. نفرت تو درونم موج میزنه وقتی میبینم دیگران ناراحتم میکنن و نمیتونم جواب بدم دیوونه میشم. از خودم بدم میاد دلم یه همدم از جنس مخالف میخواد که منو بفهمه وقتی به شوهرم میگم حداقل نیازهای جنسی و عاطفی منو براورده کن من ادمم ممکنه خلاف برم با اینهمه سرکوبی که میشم در جواب حرفای زشتی به من میزنه و منو متهم به هرزگی میکنه. دیگه حاضرم خودارضایی کنم ولی به اون نگم نیازمو براورده کن. کلا خیلی تحت فشارم. الان تو این شرایط بگین چیکار کنم که ازین حال و هوا دربیام هم انکه ماینو بفروشم خونه بگیرم یا منتظر وامم باشم؟ مغزم درست کار نمیکنه.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    عزیزم بارها خیلی از افراد با تجربه عنوان کردن که شخصیت و خلق و خوی ادما با امیدهای واهی ما عوض نمیشه! نه با ازدواج نه با اومدن بچه هیچی تغییر نمیکنه! البته ممکنه بدتر بشه، چون طرف با خیال راحت میتونه هر کار اشتباهی رو با توان بینهایت انجام بده! وقتی میدیدی شوهرت هنوز نمیتونه شما رو به تنهایی ساپورت کنه چرا بچه دار شدین اخه! الان دیگه این حرفا فایده ای نداره، من نظرم اینه که هر چه سریع تر خونه ت رو جدا کن، مهمترین چیز اینه که خونه ت رو خیلی از فک و فایمل بی ملاحظه ی شوهرت دور کنی، هیییییچ ارتباطی باهاشون دیگه نداشته باشی، اسمشونم فراموش کن دیگه، فقط به خورد و خوراک و روحیه ی خودت برس، تو الان حامله ای باید فکر اون بچه ی بی گناهم باشی، دست از اویزون شوهر شدنم بردار، نیازاتو نمیبینه به درک، تو هم نیازای اونو نبین، چرا باید اصلا مادر شوهرت عین زرافه گردنشو دراز کنه بیاره تو زندگی تو که سوپت فلانه یا اشت بهمانه، قبول کن تو هم مقصری که اجازه دادی بقیه تو زندگیت سرک بکشن، چرا باید اجازه میدادی مادر شوهرت غذای طبخ شده توسط شما رو ببینه، بلکه میخواستی کوفت بدی به شوهرت! به کسی چه اخه!!!! الان تا میتونی به ظاهر خودت برس، به خوراکت، به پوشاکت، روحیه ت. هزینه نمیکنن برای نوه شون به جهنم خودت برای خودت با همه ی امکاناتی که داری سرویس بده، خوابت رو خوب داشته باش، حمومت رو خوب برو هر روز، ورزش کن، اینا برای ارامشت خوبن، تی وی ببین، موسیقی گوش بده و بگو و بخند حتی شده الکی و با خودت، سرتو با مطالعه ی کتابایی که راجب بارداری خوب و دوران شیردهی و ... هستن حسابی گرم کن و گدایی محبت از شوهرت نکن هرگز، بزار همه ی دنیا ببینن که تو میتونی با خودت شادترین فرد دنیا باشی بدون اتکا به کسی، بزار شوهرت ببینه که اگه تو رو کم رنگ ببینه تو کلا نمیبینیش، بی تفاوت باش به همه کسی مخصوصا شوهرت و خانواده ش تا بدونن که هیچی نیستن، بدترین کاری که میتونی انجام بدی، زندگی کردن با این قوم مغوله و دیدنشون مشمئز کننده ترین رفتار ممکن، پس با تمام قوا ازشون فیزیکی و روحی دور شو انگار که هیچ وقت نبودن، نزار بچه ت تو این جهنم چشم باز کنه و تربیت ناصحیح این نااهل ها رو برداره، همیشه خودت رو تو اولویت تصمیم گیری هات قرار بده، این شوهر مثلا بودنش با نبودنش چه توفیقی میکنه که حالا براش سوپ درس کنی با این حالت یا زهر مار! امیدوارم که با اتمام سربازی شوهرتم وضعیتتون بهتر بشه.
    ویرایش توسط nardil : چهارشنبه 14 مهر 95 در ساعت 23:19

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    3,161
    سطح
    34
    Points: 3,161, Level: 34
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    140

    تشکرشده 180 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    عزیزم بزار که ماشینت از دست بره ، روحیه ات واجبه یا ماشین؟؟...ماشین رو بفروش ،خونتون رو جابجا کن و بعد وام که جور شد یه ماشین ارزون بخر،و از اونجایی که میگه شوهرم سرده:اگه شوهرت رو ببر مشاوره و از یه طرف وقتی شما خونتون جابجا بشه ،تو میتونی لباسهایی بهتر و بازتری بپوشی و آرایش کنی مدام به خودت برسی ،خیلی چیزا هست که مرد رو تحریک میکنه به سمت میل جنسی و یا از طب سنتی استفاده کن و توی غذا چیزهایی بریز که میل جنسی رو بالا ببره و در هر صورت من فکر میکنم بزرگترین مشکل شما اینه که با خانواده شوهرتون یکجا هستین...هر چه سریعتر اقدام کن که جابجا شین...از همین الانم بگم که هر وقت سربازی شوهرت تمام شد یک مرخصی یک ماهه بگیر و بگو دیگه سر کار نمیرم و بزار بچسبه به کار و چشم به حقوق تو نداشته باشه و خیالش راحت باشه بعد از یک ماه هم اگه خواستی برگردی سرکارت بگو بهم زنگ زدن که برگردم سرکارم و حالا چکار کنم......

  4. کاربر روبرو از پست مفید haniye68 تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (جمعه 16 مهر 95)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام.

    با توجه به اینکه تاپیکهای متعدد قبلیتون رو پیگیری نکردید و حتی برای صحبت مشاوری که بابتش هزینه کردید؛ ارزشی قائل نمیشید. اصولا نوشتن برای شما فایده‌ای هم داره؟

    با یه مرد سی ساله بیکار که حتی سربازی هم نرفته ازدواج کردید و دارید خرج زندگیش رو میدید. بهتون خیانت میکنه. کنارتون نمیخوابه. حاصل زحمتتون رو به زور میگیره و به هر طریقی که بتونه به شما توهین میکنه. حامله هم هستید. اون وقت دغدغه ذهنیتون اینه که پونه دم کنم یا آویشن؟

    ایشون نه اخلاق داره، نه پول و نه...؛ آیا ملاک دیگری هم در علاقه‌مندی به یک مرد وجود داره که هنوز دانشمندان موفق به کشفش نشدن؟ میشه بفرمایید اون چیه؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید mahasty تشکرکرده است .

    جوادیان (جمعه 16 مهر 95)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام..

    خانم عزیز پسر ها خیلی تحت تاثیر حرف مادرشون هستن و تا از شما بخواد بد بگه باعث خواهد شد از شما سرد بشه..

    یه خونه جداگانه بگیرید و تا حد امکان از خونواده شوهرتون دور بشید.. برنامه تونو زوم کنید رو بچتون و نیازها شو برطرف کنید و دکتر بردنشو فراموش نکنید .. حد الامکان از بیمارستان ویزیت بشید که هزینه اش پائین بیاد..

    با بزرگتری از فامیل مشکل شوهرتونو در میان بذارید تا با ایشون صحبت کنه و بهش بفهمونه که تو چه موقعیتی هستن و باید به فکر بچه ای که تو راهه باشه ..

    اگه شوهرتون کمتر پیشه مادر شوهرتون باشه و بعد از اومدن بچه بیشتر پیش شما باشه کم کم توجهش از اون سمت به سمت شما و بچه اش میاد ..

    در کل کمی کارتون سخته ولی با اراده و با بالا زدن استین میتونید مشکلتونو کم رنگتر کنید

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 خرداد 97 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1394-11-18
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    2,045
    سطح
    27
    Points: 2,045, Level: 27
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون از همه دوستان. تو این مدت از شوهرم خواستم جدا بشیم بهش گفتم که وقتی هیچکدوم از نیازام با تو برطرف نمیشه و کل بار زندگیم روی دوش خودمه ترجیح میدم تنها زندگی کنم. من تو مجردی زندگی سختی داشتم الانم خانواده خوبی ندارم که ازم حمایت کنن به شوهرم گفتم اگه فکر کردی چون کسی پشتم نیست تو هر شرایطی حاضر به ادامه زندگی ام اینطور نیست. من خودم حقوق ثابت دارم جای خوبی کار میکنم و نیازی ب کسی ندارم چطور تا اینجا از پس خودم بر اومدم ازین به بعدم برمیام. گفت یه فرصت دیگه بده. هربار همین حرفو میزد اینبارم کوتاه نمیومدم که دیگه گفت بیا یه بار تلاش کنیم نشد هرچی تو بگی. الان یه هفتست از لحاظ عاطفی بهتره و بهم توجه میکنه منم سعی میکنم جذبش کنم به طرف خودم. اما متاسفانه وامی که قرار بود این ماه جور بشه و ازین خونه بریم جور نشد و معلوم شد الکی وعده وعید گرفته بودم کلی بهم ریختم و مجبور شدم این ماهم اینجا بمونم. از شوهرم خواستم ماشینو بفروشیم و اونم ظاهرا قبول کرده و میگه تا آخر ماه اینکارو میکنیم. خیلی عصبیو بهم ریخته ام. مادرشوهرم همچنان ب رفتاراش ادامه میده و من واقعا تحمل ندارم و تصمیم گرفتم قبل رفتنم دیگه حرفامو بهش بزنم دلم میخواد وقتایی که شوهرم نیست تنها باشم که اونم اجازه نمیدن بهم . مثلا مادرشوهرم میره مسافرت هرچقد بهش میگم میخوام تنا بمونم بذون اینکه از من اجازه بگیره زنگی میزنه به یکی از فامیلا که بیاد پیشم. رسما آرامشم بهم میریزه. موندم تو این قوم ظالم. نمیدونم مستقل بشم چطوری مجابشون کنم که تنهای رو به بودن با شما ترجیح میدم. اگه هدفشون دلسوزی برای منه و نمیخوان من تنهایی بترسم تا بلایی سر بچم بیاد با ناراحت کردن من بچه بیشتر عذاب میکشه که. میترسم مستقل که شدم کلا تو خونم مهمون تلپ باشه.. برای آرامشم دعا کنین و راهکاری داریین بگین

    - - - Updated - - -

    سلام ممنون از همه دوستان. تو این مدت از شوهرم خواستم جدا بشیم بهش گفتم که وقتی هیچکدوم از نیازام با تو برطرف نمیشه و کل بار زندگیم روی دوش خودمه ترجیح میدم تنها زندگی کنم. من تو مجردی زندگی سختی داشتم الانم خانواده خوبی ندارم که ازم حمایت کنن به شوهرم گفتم اگه فکر کردی چون کسی پشتم نیست تو هر شرایطی حاضر به ادامه زندگی ام اینطور نیست. من خودم حقوق ثابت دارم جای خوبی کار میکنم و نیازی ب کسی ندارم چطور تا اینجا از پس خودم بر اومدم ازین به بعدم برمیام. گفت یه فرصت دیگه بده. هربار همین حرفو میزد اینبارم کوتاه نمیومدم که دیگه گفت بیا یه بار تلاش کنیم نشد هرچی تو بگی. الان یه هفتست از لحاظ عاطفی بهتره و بهم توجه میکنه منم سعی میکنم جذبش کنم به طرف خودم. اما متاسفانه وامی که قرار بود این ماه جور بشه و ازین خونه بریم جور نشد و معلوم شد الکی وعده وعید گرفته بودم کلی بهم ریختم و مجبور شدم این ماهم اینجا بمونم. از شوهرم خواستم ماشینو بفروشیم و اونم ظاهرا قبول کرده و میگه تا آخر ماه اینکارو میکنیم. خیلی عصبیو بهم ریخته ام. مادرشوهرم همچنان ب رفتاراش ادامه میده و من واقعا تحمل ندارم و تصمیم گرفتم قبل رفتنم دیگه حرفامو بهش بزنم دلم میخواد وقتایی که شوهرم نیست تنها باشم که اونم اجازه نمیدن بهم . مثلا مادرشوهرم میره مسافرت هرچقد بهش میگم میخوام تنا بمونم بذون اینکه از من اجازه بگیره زنگی میزنه به یکی از فامیلا که بیاد پیشم. رسما آرامشم بهم میریزه. موندم تو این قوم ظالم. نمیدونم مستقل بشم چطوری مجابشون کنم که تنهای رو به بودن با شما ترجیح میدم. اگه هدفشون دلسوزی برای منه و نمیخوان من تنهایی بترسم تا بلایی سر بچم بیاد با ناراحت کردن من بچه بیشتر عذاب میکشه که. میترسم مستقل که شدم کلا تو خونم مهمون تلپ باشه.. برای آرامشم دعا کنین و راهکاری داریین بگین

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم خیلی متاسفم اما شما بارداری وظیفت اینه هرطور هست دست از گریه و اضطراب برداری چون اون بچه بعدها ادم مضطرب و پرخاشگری خاهد شد حالا که همسرت بیشتر بهت توجه میکنه تا میتونی با زبون زنانه جذبش کن و به هرطریقی با فروش ماشین یا .......ازون خونه برین از همسرت بخاه با مادرش حرف بزنه که رنجوندن زنم باعث پرخاشگری فرزندم در اینده خاهد شد شاید مادرش کمتر سمتت بیاد
    دختر خوب حالا که کسی نیست خودمونیم با یه بچه طلاق بسیار سخته بذار همسرت ندونه از جدایی میترسی ولی بین خودت باشه درست کردن این زندگی به طلاق می ارزه پس سعی کن نحوه برخورد با یه مرد رو یاد بگیری تا بدونی دل همسرت رو چطوری بدصت بیاری
    دیدی بعضی زنا مهره مار دارن؟؟؟ اونا فقط زبون خوب دارن و میدونن دقیقا تو هر موقعیت چی بگن و چطور شوهر رو موم کنن
    حتما سخنرانیهای دکتر حبشی رو گوش کن تا بدونی چیکار کنی


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.